مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد. از آنجائی که توجه به زبان و فرهنگ، همچنان محافظت هر دوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطر روشن شدن واقعیت ها، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید.

 خوانندگان این نوشته، حتماً از طریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام «زبان دری» موافق نبوده و بکاربرد آنرا جزء از «توطئه» های رژیم شاهی در اواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده و نمی بائیست نام کتب درسی از فارسی به دری تغیر میکرد. همچنان از اعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند. این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ «فارسی» را بکار می گرفتند و هیچگاه اصطلاح «دری» را استعمال ننموده اند.

 با بکاربرد چنین استدلال معلوم نیست که هدف آنها چیست؟ آیا آنها از تاریخ زبان خود بی خبرند و یا قصداً با چنین دلایل، به زیرساخت فرهنگ خود صدمه زده و ازحقایق چشم پوشی مینمایند؟

 هنوز سرودن شعر دری درسرزمین فارس رایج نشده و شاعری در آن خطه ظهور نکرده بود که در زبان دری افغانستان طی نیمۀ اول قرن سوم هجری، شعرای چون حنظلۀ بادغیسی، عباسی مروزی و ابوحفص صفدی با رسم الخط نوین زبان دری ظهورکردند. همچنان مادر شعر دری (رابعۀ بلخی) در نیمۀ نخست سدۀ چهارم هجری (مطابق 943- 914 م) با اشعار جذابش در بلخ سر بلند کرد. همین طور مقارن به آن عصر و زمان، می توان ازین شعرای بزرگ دری دربلخ نام برد:

ناصرخسروکه دراخیر قرن چهارم و شروع قرن پنجم هجری می زیست.

ابوشکور بلخی یکی از شعرای نامدار قرن چهارم هجری است.

دقیقی بلخی شاعر معروف قرن چهارم هجری میباشد.

عنصری بلخی که در اواخر قرن چهارم و شروع قرن پنجم زندگی داشت.

 در دورۀ غزنویان «شهرغزنه که یک کانون ادب دری درآسیای وسطی بود، شعرای چون عنصری، فرخی، سنائی، مسعود سعد، ابوالفرج و سید حسن غزنوی را درخود می پرورید». (1)

 تأثیر تمدن غزنه در پرورش، اعتلا و توسعۀ زبان دری بسیار بزرگ است. در دربار سلطان محمود غزنوی چهار صد ادیب و شاعری که مقام عالی آنها در شعر و ادب تثبیت شده بود. مورد تفقد سلطان قرارگرفته و به منزلت خاص برگزیده شده بودند. برخی از آنها مانند بیهقی، منوچهری و فردوسی از دور دست ها به آنجا روی آورده بودند.

 از ولایت هرات شعراء و نویسندگانی زیادی در بوستان ادب دری قامت افراشته اند که خواجه عبدالله انصاری (381 - 396 قمری) و مولانا عبدالرحمن جامی در قرن پنجم هجری ممثل آنها میباشد

 اما شعرای نامدار این زبان (دری) در سرزمین فارس چند قرن بعد سربلند کرده اند؛ مانند خواجه حافظ شیرازی که در سالهای 727-792 هجری قمری و همچنان حضرت سعدی که یکی از سرآمدان زبان دری است، در سالهای 691- 585 هجری قمری در آن خطه میزیستند.

محقق توانای کشور داکتر حیدر ژوبل در مورد پیدایش زبان دری مینگارد که زبان دری قرنها قبل از ظهوراسلام در افغانستان وجود داشت. سپس این زبان به غرب کشور یعنی ایران امروزی انتشار یافت. (2)

 محل پیدایش زبان دری در منطقۀ تخار، واقع درشمال افغانستان بود. از همین جهت این زبان ابتداء به نام «تخاری» و سپس «دوهری» یاد میشد. تا بالاخره اسم «دری» را بخود گرفت.

 وقتی که زبان دری در سرزمین افغانستان و ماوراالنهر ترویج یافته بود، هنوز در ایران نظم و نثرادب دری وجود نداشت. تا اینکه انتشار زبان دری در ایران نیز به یک ضرورت واقعی مبدل شد؛ زیرا زبان مروج آن سرزمین، یعنی زبان پهلوی نتوانست که بالاثرعربی سازی دورۀ اموی ها (661- 750 م) در برابر زبان پختۀ عربی مقاومت کند. بناءً همگام با ترویج اسلام از مکالمه و نوشته خارج گردید.

 اما زبان دری بخاطر قابلیت کافی ترجمه از عربی به دری، در جایگاهش باقی ماند. سرانجام در عصر طاهریان (205 -259 هه) زبان دری با رسم الخط عربی آرایش یافت. واضح است که با ترویج اسلام، زبان عربی بر زبان دری اثر گذاشت و شمار زیادی از اصطلاحات و لغات عربی در زبان دری بکار گرفته شد؛ اما به کارگیری کلمات عربی در راه تکامل زبان دری مانعی را بوجود نیآورد. برعکس «اقتباس وزن و قافیه از شعرعربی، کمک کرد که اشعار دری نیز مانند زبان عربی موزون و مقفی باشد». (3)

 احمد علی کهزاد درین ارتباط تذکر میدهد: «زبان دری بعد از طی دورۀ نضج و قوام ادبی خویش در چهار قرن اول هجری در افغانستان، بطرف سرحدات غربی آن انتشاریافته و زبان پهلوی را به مناطق غربی عقب زد و جای آن را اشغال کرد. به اصطلاح ملک الشعرا بهار بعد از تسلط سلجوقی ها برعراقین (الف) این معنی قوت یافت؛ یعنی زبان دری کمال انبساط یافت» (4) این انبساط با تسلط طغرل سلجوقی بر بغداد (1062 م) بیشتر شد؛ زیرا وزیر فاضل او عبدالملک کندری دفاتر کشور فارس را از عربی به دری برگرداند (5).

 متأسفانه با وجود تمام این حقایق، گروههای معین میکوشند که اصطلاح «فارسی» را جانشین کلمۀ «دری» بسازند و یا پس از هزار جار و جنجال آنرا «فارسی دری» بنامند. در حالیکه این زبان طوری که در بالا به آن اشاره شد، ابتداء دریکی از ولایت های شمال افغانستان بنام تخار بوجود آمد. بناءً باید کلمۀ دری منطبق با اصل پیدایش آن بکار گرفته شود. اگر ایرانی ها این اصل را رعایت نکرده و مطابق میل خود زبان دری را نامگذاری مینمایند، کار خود شان است؛ اما هموطنان ما باید به این مسئله از دید فرهنگ ملی خویش برخورد نمایند. همانطوری که درین مقال روی محل پیدایش، تاریخ و کیفیت زبان دری تآکید شد، اینک برداشت شعرای بزرگ بالوسیلۀ سروده های زیبای شان در مورد زبان زیبای دری پیشکش میگردد. تا جای هیچگونه ابهام و سوُ تفاهم در مورد بکاربرد «زبان دری» باقی نماند.

چوعندلیب فصاحت فروشد ای حافظ

 توقدر او به سخن گفتن دری بشکن

 «حافظ»

زشعردلکش حافظ کسی بود آگاه

 که لطف طبع وسخن گفتن دری داند

 «حافظ»

هزاربلبل داستان سرای عاشق را

 ببآید از توسخن گفتن دری آموخت

 «سعدی»

قلم است این به دست سعدی دُر

 یا هزار آستین دُر دری

 «سعدی»

حضرت سعدی آنهایی را که به نظم دری کمتر علاقه میگیرند، انتقاد مینماید:

چون در دو رستۀ دهانت

 نظم سخن دری ندیدست

 «سعدی»

کجا بیور (ب) از پهلوانی شمار

 بود در زبان دری ده هزار

 «فردوسی»

گزارنده (ج) را پیش بنشاندند

 همه نامه بررودگی خواندند

بفرمود تا فارسی دری

 بگفتند وکوتاه شد داوری

 «فردوسی»

من آنم که درپای خوکان نریزم

 مراین قیمتی دُر لفظ دری را

 «ناصر خسرو»

به فرخنده فالی و نیک اختری

 گشادم دَرگنج دُر دری

 «عنصری»

شکرلله که ترا یافتم ای بحر سخا

 از توصلت زمن اشعار با الفاظ دری

 «سنائی»

از دو دیوانم به تازی و دری

 یک هجا و فخش هرگز کس ندید

 «انوری»

نظامی که نظم دری کار اوست

 دری نظم کردن سزاوار اوست

 «نظامی»

دل بدان یافتی از من که نیکو دانی خواند

 مدحت خواجۀ آزاده به الفاظ دری

 «فرخی»

پیوسته به الفاظ دری وصف توگویم

 چون مدح خداوند به الفاظ حجازی

 «جبلی»

گرچه مرا به شعرگویان جهان فخر آمدی

 من در شعردری، برروی شان نکشودمی

 «قطران تبریزی»

دُر دری را ازقلم در رشتۀ جان کرده ام

 پس باز بگشاده رهم برشاه وبالا ریخته

 «خاقانی»

که شعردری شد زمن نامجو

 از آن یافت شاعر و شعر آبرو

 «ملک الشعرا بهار»

ملک الشعرا بهار متکی بر نقل قول یکی از روحانیون میسراید:

گفت پیغمبرکه دارند اهل فردوس برین

 برزبان لفظ دری، جای زبان مادری

بی گمان پس خازن فردوس، فردوسی بود

 که بوُد او بی شبهه ربع النوع گفتار دری

 «ملک الشعرا بهار»

شاعران بر تو همی خوانند هردم آفرین

 گه به الفاظ حجازی گه به الفاظ دری

 «لامعی گرگانی»

بهانه هاست نماندن مرا و یک آن است

 که است مردن من، مردن زبان دری

 «داکترمحمدی حمیدی شیرازی»

گرچه هندی درعذوبت (د) شکراست

 طرزگفتار دری شیرین تر است

 «اقبال لاهوری»

 

توضیحات:

الف - منظور از عراقین، سرزمین آنوقت فارس میباشد که پس از تسلط اعراب، منضم به عراق گردیده و به همین نام جزء قلمرواعراب شناخته شد.

ب - معنی بیور، عددی است معادل ده هزار

ج - گزارنده به معنی «پیام گزار» است

د - معنی عذوبت، گوارا بودن (آب، شراب وغیره) است

 

موًخذات:

1- میرغلام محمد غبار «افغانستان در مسیر تاریخ» صفحۀ 14، مرکز نشراتی میوند، پیشاور (2001 م)

2- داکتر حیدرژوبل «تاریخ ادبیات افغانستان» مطبعۀ کابل، سال 1336 هه

3 - محمد محیط طباطبایی «دُر دری» صفحۀ 56، مجموعۀ مقالات، مطبعۀ انتشارات کیهان، تهران (1373 م)

4 - احمد علی کهزاد (1951 م) «افغانستان و ایران» کنفرانس آقای کهزاد درموزۀ ایران باستان، چاپخانۀ مظاهری، تهران صفحۀ 33 - همچنان چاپ مطبعۀ دولتی کابل سال م 1951

5 - میرغلام محمد غبار «افغانستان در مسیر تاریخ» صفحۀ 126، مرکز نشراتی میوند، پیشاور- 2001 م

 

اگست 2023