برگرفته از کتاب:
"سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان و چند مقالهی دیگر"
نجم کاویانی
بخش پنجم
يک زبان با سه نام
(فارسی، دری و تاجيکی)
دولت محمد ظاهرشاه (١٣١٢-١٣٥٢خ/۱۹۳۳-۱۹۷۳م)، در سالهای آغازين دههی چهل خورشيدی نام زبان را از "فارسی" به "دری" تغیـیر داد و آن را به همین نام در قانون اساسی سال ١٣٤٣خ/ ۱۹۶۴م کشور درج کرد. در پی اين تغيير نام، گروههايی ادعای متفاوت و متمايز بودن زبانِ دری از فارسی را کردند و هنوز هم میکنند. پس پرسش اين است که به راستی فارسی و دری زبانهای متفاوت و متمايز از هم هستند؟
در اين نوشته کوشش شده است که بر پايه متنهای تاريخی کهن و نظريههای کارشناسان زبان به پرسش بالا پاسخ داده شود.
پیش از سال ١٣٤٣خ/ ۱۹۶۴م، زبان را هم در رسمیات و هم در کوچه و خانه به نام فارسی مینامیدند. در زیر به چند نمونه اشاره میکنم.
در روی جلد کتابهای درسی که در دورهی امیرحبیبالله (١٢٨۰- ١٢۹٧خ/١۹٠١-١۹١۹م) و اميرامانالله (١٢۹٧- ١٣۰٧خ/١٩١٩-١٩٢٩م) چاپ شده "فارسی" و "قرآت فارسی" نوشته شده بود و نه دری. نگارنده به خاطر دارد که در روی جلد کتابهای مکتبها و لیسههای افغانستان پیش از سال ١٣٤٣خ/ ۱۹۶۴م نیز "قرائت فارسی" نوشته شده بود و معلم آن را نيز معلم فارسی میناميديم. نام زبان در صفحههای نشريه شمشالنهار (۱۸۷۳-۱۸۸۷م)، سراجالاخبار (۱۹۱۱- ١۹١٨م) و امان افغان (۱۹۲۰-۱۹۲۹م) فارسی ناميده شده. در يک جمله نام زبان در همهی اسناد رسمی، قراردادها، معاهدهها، پيمانها و فرمانهای دولت فارسی بود نه دری.[1]
در فرمانمحمد ظاهرشاه (١٣١٥خ/١٩٣٧م) که در راستای تعميم زبانِ پشتو منتشر شده بود، واژه "فارسی" به کار برده شده بود، نه "دری". در بخش از این فرمان میخوانیم: "در مملكت عزیز ما از طرفی زبانِ فارسی مورد احتیاج بوده ... اراده فرمودهایم همچنان كه زبانِ فارسی در داخل افغانستان زبانِ تدریس و كتابت است، ..."[2]
پس پرسش این است که چرا دولت محمد ظاهرشاه نام زبانِ جمهور مردم را از "فارسی" که سدهها به همین نام یاد میشد در سالهای آغازين دههی چهل خورشيدی به "دری" تغیـیر داد؟
به سخن ميرمحمد صديق فرهنگ، گروههای فارسیستیز در جریان تدوین قانون اساسی سال ١٣٤٣خ /١٩٦٤م تلاش کردند که زبانِ فارسی را کنار بزنند و تنها زبانِ پشتو را به عنوان یگانه زبانِ رسمی کشور در قانون اساسی ثبت کنند، اما بنابر مقاومت دلیرانهی فارسیزبانان این سیاست ناکام شد.[3] دولت دست به ترفند دیگری زد، از یک سو دو زبانِگی را در مادهی سوم قانون اساسی تسجیل کرد و از سوی دیگر نام زبان را از فارسی که سدهها به همين نام ناميده میشد به دری تبدیل کرد. اين سياست زبانی در حاکمیتهای بعدی پی گرفته شد، چنانكه اكنون در رسمیات افغانستان، كمتر نامی از فارسی برده میشود.
اما سادهانگارانه خواهد بود که در این میانه نقش استعمار را در ایجاد و دامن زدن اختلافات در قلمرو زبانِ فارسی در نظر نگیریم. انگلیسها و روسها مشترکاً تلاش کردند که زبانِ فارسی را تضعیف کنند و به حاشيه برانند. بلشويکها در پی انقلاب اکتبر ١٩١٧ميلادی نام زبانِ فارسی را به تاجيکی تغيير دادند و تلاش کـردند که برای فارسیزبانان آسـیایمیانه تلقـین کنـند که زبانِ شما "تاجـیکی" است و با زبا نِ "فارسی" و یا "دری" که زبانِ ایران و افغانستان است، تفـاوت ریشـهی دارد.[4] در این میانه دولت محمد ظـاهرشـاه تلاش کرد که با تغيير نام زبان از فارسی به دری (١٣٤٣خ/ ۱۹۶۴م) برای مردم افغانستان بقبولاند که زبان شما "دری" است و با زبانِ "فارسی" و "تاجیکی" تفاوت دارد.
فارسیزبانان برخلاف ارادهی شان عـمدتاً در چهار جغرافیای سیاسی کـه با هم چندان ارتباط نـداشتند، تـقسیم شدند. این تقسیمات مـوجب شد که زبانِ فارسی در این کشورها سـیر متـفـاوتی را بپيمايند و پذيرای اصطلاحات مخـتلف در یک زبان واحد شود. همچنان اين مرزهای سياسی موجب شد که فارسیزبانان در ايران، افغانستان، تاجيکستان، ازبکستان و ... بهرغم داشتن زبان و ادبيات مشترک از هم ديگر دور شوند.
در هر حال اين یك طرح استعماری بود. انها میخواستند که با این نامگذاری از یک سو مردمان ما را از میراث مشترک و گرانبهای زبانِ فارسیدری محروم بسازند و آن را از قلمرو آن منزوی کنند و از سوی دیگر نفاق را در میان کشورهای فارسیزبان بیاندازند و زبانِ غنی فارسیدری و مشترک میان همه ملتها و اقوام منطقه را پاره پاره کنند و چنین نشان دهند که این یک زبانِ محلی است نه زبانِ يک حوزهی تمدنی.
به سخن نجیب مایل هروی: "آنان پی برده بودند كه ... وقتی نامها جدا گشت، پیامها نیز با شاخ و برگی و تغییر و تبدیلی از سرچشمه واحد به دور میافتد و مقاصد آنان برآورده میگردد. چندان كه پس از تثبیت نامهای سهگانه برای زبانِ فارسی، چنین شد."[5]
١. فارسی، دری و تاجیکی یک زبانِ اند
فارسی و دری بر پایه متنهای ادبی و نظریههای کارشناسان زبان و ادبیات سه کشور از گذشتههای دور دو نام برای یک زبانِ واحد بوده است. در اینحا به چند نمونه از بزرگان زبان و ادب فارسی اشاره میکنم.
حافظ شيرازی:
شكّرشكن شـوند هـمه طوطـيان هنـد
زين قند پارسی كه به بنگاله میرود
حافظ شيرازی در جايی ديگر میگويد:
چو عندليب، فصاحت فروشد ای حافظ
تـو قـدر او به سخن گفـتن دری بشكـن
ناصرخسرو بلخی نيز گفته است:
اشعار به پارسی و تازی
برخوان و بدار يادگـارم
ناصرخسرو در جايی ديگر میگويد:
من آنم كه در پای خوكان نريزم
مـر اين قـيمتی درّ لـفظ دری را
فردوسی:
بسی رنج بردم درين سال سی
عجـم زنده كـردم بديـن پارسی
فردوسی در جايی ديگر میگويد:
بـفـرمـود تـا پـارسـیدری
نوشتند و كـوتاه شد داوری
ديده میشود که فارسی، پارسی، دری و پارسیدری در اشعار شاعرانی که در جغرافیایی مختلف زندگی کردهاند بازتاب یافته است و پيشينيان ما، تفاوتی ميان فارسی و دری را برنمیتابيدند. به سخن کاظم کاظمی در کتابهای درسی در افغانستان شعرهايی از شاعران مانند رودکی، حافظ، سعدی، فردوسی، ناصر خسرو و مولانای بلخ دیده میشود، همزمان شعرهايی از همین شاعران در کتابهای درسی ایران نیز دیده میشود، چگونه میتوان پذیرفت كه این شاعران، برای شهروندان افغانستان، "دریزبان" باشند و برای شهروندان ایران، "فارسیزبان"؟
پورسینا، بیدل دهلوی، جامی هروی، حافظ شیرازی، خیام نیشاپوری، رودکی سمرقندی، سعدی شیرازی، سنایی غزنوی، عطار نیشاپوری، فرخی سیستانی، فردوسی طوسی، مسعود سعد، منوچهری، ناصر خسرو بلخی، امیرخسرو دهلوی، مولانای بلخی، دقیقی بلخی، نظامی گنجوی و صدهای دیگر... به کدام زبان سخن گفتند؟ پاسخ روشن است که همهی این بزرگان پارسیگو بودند.[6]
زبانی که رودکی سمرقندی، فردوسی طوسی، نظامی گنجوی، مولانای بلخی، حافظ شيرازی، سنايی غزنوی، عبدالرحمن جامی و ديگر شاعران پارسیگو بدان نوشتند، امروز زبان رسمی افغانستان، ايران و تاجيکستان است.
در سفرنامه ناصرخسرو يمگانی (بدخشان) واژهی فارسی به کار رفته است. وی مینويسد: "... و در تبريز، قطراننام شاعری را ديدم. شعری نيك میگفت، امّا زبانِ فارسی نيكو نمیدانست. "[7] روشن است که منظور ناصرخسرو از كلمهی "فارسی" به واقع زبانِ رايج در حوزهی بلخ و بخاراست زيرا که در تبريز زبانِ پهلوی ساسانی رايج بود. همچنين حکیم میسری، در شعری که در سال ٣۷۰ هجریقمری سروده است، پارسی و دری را یک زبان دانسته است.
فارسی، دری و تاجیکی را کارشناسان زبان سه کشور یک زبان میدانند و در ميان آنها در سطح دستور زبان کدام تفاوت نمیبینند. در همین رابطه چند سخن از آنها را میآورم.
داکتر عبـدالاحـمـد جـاویـد کـه پـژوهـشهــای گسـتردهی درمورد زبانِ و ادب فارسی دارد، نوشته است: "... فارسی و يا پارسی در طول تاريخ ادبی ما و حتی امروز مترادف بوده با زبانِ دری و تاجيکی... فرصتطلبان عالمنما در همه جا اين سه لهجه ... را سه زبانِ عنوان میکردند... زبانِ پارسی و يا فارسی معادل و بدل است برای زبانِ دری و تاجيکی و برعکس."[8]
محمد كریم نزیهی بر این نظر است كه "زبانِ دری مطلق زبانِ فارسی است و فارسی امروزی همان است."[9]
عبدالغفور روان فرهادی، زبانشناس نوشت که "این زبانِ ادبی از جهت تلفظ، صرف و نحو، جملهبندی و واژگان تا پیمانهی زیاد متحد است. البته تفاوتهایی در ... زمینهی تلفظ موجود است؛ امّا نه به آن درجه كه یك فارسی را چند فارسی بشماریم."[10]
ميرغلام محمد غبار در كتاب تاريخ ادبيات افغانستان واژه فارسی را به کار میبرد و از جمله وی نوشته است که: "روی همرفته در دورۀ محمد زايی تحولات ذيل در ادبيات فارسی ... به عمل آمده است"[11]
داکتـر ذبیـحالله صفا (از ایران) نوشت که: "هـمین زبان [دری] همچنان که میدانیم، در نخستین روزگاران ادب فارسی، علاوه بر دری، پارسـی و یا پارسیدری هم نامـیده میشد و پارسی در اینجا مقـابل عـربی و تازی یا ترکی اسـت، نه به معـنای زبان که منشـأ آن ولایـت فارس بـاشـد ..."[12]
وی تأکيد میکند که: "... قـول خاورشناسانی که فـقط به اکتفا بر تسمیهی ظاهری زبانِ فارسی را از سـرزمین فارس دانستهاند، به کلی باطل و حاکی از جهل آنان اسـت و همچنین با این کردار بعـضیهــا میکـوشـند تـا دری و پارسـی را از یک دیگر متمایـز و جدا شمارند و حال آنکه پارسی دری اسـت و دری پارسی."[13]
نظریهی فارسی، دری و تاجیکی زبانهای جداگانه اند، دستپخت گروهی از زبانِشناسان اتحاد شوروی پیشین نيز است. من خوب به یاد دارم که بنگاه انتشاراتی پروکرس و نووستی اتحاد شوروی سابق، نخست کتابِ را زیر نام فارسی چاپ میکرد و بعدا با پس و پیش کردن چند واژه عین کتاب را زیر نام دری دو باره چاپ مینمود و چنین تلقین میکرد که فارسی و دری دو زبان است. با تاسف شماری از سرویسهای خبری برخی از کشورها نیز از این روش پیروی میکنند.
روسها زبانِ فارسی را در آسیایمیانه و از جمله در تاجیکستان بـعــد از انـقـلاب اکتبـر ۱۹۱۷م زبان تاجیکی نامیدند و پافشاری کردند که زبانِ تاجیکی با زبانِ فارسی فرق دارد.
اما باباجان غفوروف (۱۹۰۹- ۱۹۷۷م)، رئیس پژوهشکده خاورشناسی اتحادشوروی پیشین، چهار دهه پیش از امروز در طی مصاحبهی در تهران تأکيد کرده بود که " .. زبان ما یکی است، تنها طرز تلـفـظ متفاوت است ... فرهنگ تاجیکستان و ایران دارای ریشهی بزرگ واحدی است."[14]
به سخن داکتر اکبر تورسونوف (تاجیکستان)، "... مسألهی زبان، غـیـر از جهت تاریخی دارای جهت مهم فـرهـنگی نیز میبـاشـد. مـنظور وحدت زبانهای دری، فارسی و تاجیکی در نظر اسـت."[15]
نجیب مایل هروی (افغانستان) نه تنها فارسی، دری و تاجيکی را یک زبان میداند، بلكه این سه نام داشتنِ یك زبان را امری برخاسته از دسیسههای استعماری میداند.[16]
بدين ترتيب این زبان از دیرباز تا همین پنجاه سال پیش در رسمیات، ادارهی دولت و رسانههای افغانستان فارسی نامیده میشده است. یگانگی زبانِ فارسی در سه كشور ایران، افغانستان و تاجیكستان اظهرمنالشمس است. تاجیکی، دری و فارسی یک زبان واحداند. مردمان این کشورها برای تفهیم و تفاهم نیازمند مترجم نیستند. تفاوت در مبانی، ریشه و منشای زبان نیست. اساس دستور زبان و نظام صوتی زبانِ فارسی، شیوه جملهسازی و کاربُرد فعل و ساختن صفت و قید در همه قلمرو آن یکی است. اگر تفاوت است در لهجه، گویش و برخی اصطلاحات و واژهها است كه نه تنها میان مردم افغانستان، ایران و تاجیکستان وجود دارد بلکه در میان بسیاری از مردم هر یك از این كشورها هم دیده میشود.
٢. لهجهها و گویشها
زبانِ فارسیدری مانند بسیاری از زبانهای زندهی دنیا دارای لهجهها و گـویشهای گوناگون میباشد. تنوع لهجهها و گویشها در میان فارسیزبانان زیاد است. زبانِ فارسیدری در افغانستان نیز دارای لهجهها و گـویشهـای گوناگونی است، مانند هراتی، بدخشی، بلخی، کابلی، لغمانی، تخاری، فاريابی، گردیزی، پنجشيری و باميانی وغيره. فارسیزبانان در تمام قلمرو زبان بدون در نظرداشت گویشها یا لهجههای گوناگون و صرفنظر از تفاوتهای فرهنگی و قومیشان با هم ارتباط برقرار میکنند و همدیگر را میفهمند و به ترجمان نیاز ندارند. البته در اين ميانه هيج نيازی هم به تقليد در به کاربُرد لهجهها و گويشها نيست، همه لهجهها و گويشها زيباست.
بدين ترتيب ما در قلمرو زبانِ فارسی با حوزههای لهجهها و گويشهای زبانِ روبهرو هستيم که هیچ ربطی به مرزهای سیاسی ندارد. لهجهی هراتیها و مشهدیها در یک حوزهی واحد و لهجهی تخاریها با کولابیها در حوزهای دیگر قرار دارند. در حال که هرات و تخار در افغانستان، مشهد در ایران و کولاب در تاجیکستان واقع است.
" ... لهجه فقط یک اختلاف تلفظ است ... اگر پرسیده شود "نَخُست" درست است یا "نُخُست" باید جواب داد هر دو. یا اگر پرسیده شود "شُمال" درست است یا "شِمال" باید گفت هر دو."[17]
لهجه، تفاوت در تلفظ واژهها ميان سخنگويان يک زبان است. هر منطقه واژهها را به گونهای تلفظ میکند. اما گويش، افزون بر تفاوتِ در تلفظ واژهها، تفاوتهای واژگانی را نيز باز میتابند. تفاوت لهجه و گويش در يک زبان مانع فهميدن همديگر نمیشود. لهجه را کمتر مینويسند، بيشتر با آن گپ میزنند. لهجه و گويش بخشِ از هويت فرهنگی انسان است. چگونگی برخورد دولتمردان و گروههای سياسی نسبت به گويش و لهجه شهروندان با اهميت است.
از نظر زبانشناسی، میان زبانِ فارسی ایران، افغانستان و تاجيکستان در سطح دستور و ساختار زبان کدام تفاوت، گوناگونی، ناهمسانی و یا اختلافی دیده نمیشود. تنها در سطح گويش و بعضی از اصطلاحات تفاوتهایی وجود دارد. مثلا در افغانستان شفاخانه میگویند در ایران بیمارستان و در تاجیکستان کسلخانه؛ اینها تفاوتهای اصطلاحی است. کسانی که بر این مرزبندی تأکيد دارند فقط تأکيد شان بر اصطلاحات مختلف میان سه کشور است.
البته زبانِ فارسی بهرغم لهجهها و گویشهای مختلف، به عنوان زبانِ توانا نیازمند یک زبانِ معیاری میباشد و کويشها و لهجهها گنجينهی بزرگ و پشتوانهی با ارزش زبان معیاری است.
در سدهی بیستم در افغانستان امکانات شهری، شبکهی آموزشی و رسانههای گروهی گسترش یافت. کوچیدن به شهرها فزونی گرفت، در بافت و ترکیب اجتماعی دگرگونی به وجود آمد، شمار درسخواندگان و جماعت کتابخوان بیشتر شد و ارتباط با دنیا گسترش یافت. در این میانه نقش شهر کابل بهعنوان پایتخت کشور که اکثریت باشندگان آن از ديرزمانی فارسیزبان بودند و هستند بالا رفت و زبانِ کابليان به عنوان زبانِ معیاری، زبانی که شهروندان کشور صرفنظر از تفاوتهای فرهنگی و قومیشان با آن با هم ديگر ارتباط برقرار کنند، جا افتاد. بهرغم اينکه در طی سه دههی اخير ترکيب جمعيتی شهر کابل دستخوش تغييرات زيادی شده است، اما زبانِ معیاری در نگارش و تلفظ واژهها و نامها کماگان زبانِ کابليان باقی مانده است. گويش کابل برای هم جغرافیای سیاسی کشور و هم قلمرو زبانِ فارسی آشنا و قابل فهم است.
به نظر میرسد که داد وستد میان زبان فارسی و پشتو در حوزهی قندهار و ننگرهار بیشتر است. این داد وستد بر لهجهی فارسیزبانان و پشتوزبانان اين حوزه تاثیر گذاشته است. پشتوی حوزهی قندهار که زبان معیاری پشتو است، برای فارسیزبانان بیشتر قابل فهم است.
روشن است که زبانِ فارسی در عصر اينترنت و جهانی شدن همراه با گسترش رسانههای جهانی فارسی آرام آرام به سوی زبانِ معیاری برای تمام قلمرو زبانِ فارسی و کسب هویت بینالمللی به پیش میرود. هر روز بيش از همه شکلگيری زبانِ معياری نوشتاری برای همه قلمرو زبانِ فارسی چشمگير میشود.
٣. نيت دولت از تغيير فارسی به دری
به نظر میرسد که نیت دولت از تغییر نام زبان از فارسی به دری در پنجاه سال پيش سياسی بود تا فرهنگی. گروههای در درون دولت تلاش کردند که: یک زبانِ واحد را به نام فارسی و دری از هم جدا سازند؛ آنرا در تنگنا قرار بدهند؛ در قلمرو زبانِ فارسی رويارويی سیاسی و جدايی فرهنگی را به وجود آورند و در فرجام با چنین نامگذاری و تحميل واژههای بيگانه بر آن، هویت جداگانهی زبانِی برای فارسیزبانان افغانستان ایجاد کنند و با نظریهپردازیهای سیاسی این مرزبندی زبانی را قابل قبول بسازند و با پارچه پارچه کردن زبانِ پُرگوینده فارسی چنین وانمود سازند كه این زبان یک زبانِ محلی و محدود است نه زبانِ يک منطقه و پرگوينده. در حالی که زبانِ فارسیدری به عنوان زبانِ یک حوزه تمدنی، این تقسیمبندیهای زبانی را به رسمیت نمیشناسد و بر نمیتابد.
دولت با چنين ترفندها کوشش کرد که راه را به روی شهروندان کشور در راستای استفاده از دادههای قلمرو زبانِ فارسیببندد. سايهی سنگين اين ترفند امروز نيز محسوس است. اگر امروز همميهنی واژهی دانشگاه، دبیرستان، برنامه، دانشجو، نگارستان و ... دهها واژهی دیگر را که در متنهای قدیم فارسیدری به کرات به کار رفته استفاده کند، مدعيان متفاوت و متمايز بودن زبانِ دری از فارسی میگويند که این واژهها "فارسی" يعنی ايرانی است ما در برابر انها واژههای "دری" داریم. به طور نمونه در برابر دانشگاه، واژه پوهنتون (پشتو)، در برابر دبیرستان، واژه لیسه (فرانسوی)، در برابر برنامه، واژه پروگرام (انگلیسی)، در برابر دانشجو، واژه محصل (عربی)، در برابر نگارستان، واژه گالری (لاتین) و ... را در زبانِ "دری" داریم.
عجب روزگاری است که "... برخی از شخصیتهای کینهتوز ... آگاهانه، بنیاد واژگانی زبانِ فارسی را برباد میدهند و در کاربُرد واژههای بیگانه بهویژه عربی ... تلاش میورزند، که گویی از مادر، به خاطر دشمنی با این زبان زاده شدهاند.
... واژههای دبستان، دبیرستان، دبیر، سردبیر، دبیرکل و ... را به همسایهی غربی ما بخشش دادهاند و از کاربُرد دوبارهی آن گویا، به این تعبیر که این واژهها ایرانی اند، جلوگیری مینمایند. درحالیکه هر باسواد و بیسوادی میداند که زبانی به نام زبان ایرانی در جهان وجود ندارد و زبان موجود ایران، تاجيکستان و افغانستان زبان فارسیدری است و مردم این سرزمینها به همین زبان مینویسند وگپ میزنند نه ایرانی."[18]
اين گروهها کوشش کردند که با منزوی ساختن زبانِ فارسیدری در افغانستان از جغرافیای زبانِی آن همراه با تحمیل واژههای غیرفارسی بر آن یک زبانِ خود ساخته را سرهمبندی کنند که برای قلمرو زبانِ فارسی که به مراتب گستردهتر از جغرافيای سياسی افغانستان است، قابل فهم نباشد.
به سخن علی رضوی غزنوی "از روزی که فارسی را دری کردند، مشکلی ديگر بر مشکل افزوده گشت. امروز در هيچ جای دنيا، در هيچ کتابخانهی چهار جلد کتاب خواندنی در قفسۀ دری نخواهيد يافت، اگر فرضاً قفسۀ دری وجود داشته باشد."[19]
جالب اینکه در نامگذاری دری به جای فارسی و مستقل خواندن و متمایز دانستن دری از فارسی گروه قومی غیرفارسیزبانان مبتکر و تصمیمگیر بودند و امروز هم نمایندگان اين گروه بیشتر از همه بر طبل اختلاف فارسی و دری پيوسته میکوبند و پا میفشرند که زبانِ مردم کشور ما دری نامیده شود نه فارسی و نه فارسیدری. گفتمان دوگانگی فارسی و دری نيز توسط از همين دست گروهها پيش کشيده میشود که نه ربطی به دری دارد و نه مناسبتی به فارسی. این امر یادآور رویدادهای تلخ آسیایمیانه در دوران حاکميت اتحاد شوروی سابق است، که گروه قومی روس تصمیم میگرفت که ملتهای آسیایمیانه نام زبانِ خود را چه بگذارند و کدام واژهها را به کار برند.
آنهای که در پی محدود کردن زبانِ فارسیدری در افغانستان اند، این واقعیت را درک نمیکنند که در سدهی بیست و یکم، در دورانِ با این گستردگی جهانیشدن داد و ستد زبانی و فرهنگی نمیتوان زبان را در کشوری به انزوا کشید و مانع رشد آن شد.
فارسیستيزی در سرزمين ما پيشنهی ديرينه ندارد، اين امر به سدهی پسين برمیکردد. از دوران حکمراوايی محمد نادرشاه (١٩٢٩- ١۹٣٣م) بود که سياست مقابله با زبانِ فارسی متبارز شد و در اين فرايند از دههی ششم سدهی بيستم ميلادی بود که گروههايی در افغانستان کوشش کردند که قلمرو گستردهی زبانِ را زير نام فارسی، دری و تاجيکی بر پايهيی مرزهای سياسی پاره پاره کنند و ذهنيتی را به وجود اورند که فارسی زبانِ ايران است و دری زبانِ افغانستان. در حاليکه زبانِ فارسیدری را بر پايهی مرزهای سياسی تقسيم کردن کاريست نادرست و ژاژ. گسترهیی مرز زبانِ ما فراتر از اين مرزهای سياسی است که در سدهی نوزدهم ميلادی توسط استمعار انگلیس و روس شکل گرفته، قرار دارد.
تأکيد بر اين امر که نام "فارسی" در افغانستان تا سال ١٣۴٣خورشیدی در رسميات رایج بود، به معنی مخالفت يا بیمهری با نام کهن و پرافتخار "دری" نیست، بلكه يادآوری اين امر است که ما از يک سو با یك زبان روبرو هستيم نه با دو زبان و از سوی ديگر ما در ميراث امتیازات این زبانِ كهن و افتخارآفرین که بازتابدهندهی فرهنگ و جلوهی گذشته ماست، سهيم هستيم.
بنابراين بهتر است که در کنار به کاربرد نام پرافتخار دری نام فارسی يا فارسیدری را نيز به کار ببريم و آن را دوباره در رسمیات و رسانههای کشور زنده بسازيم تا همه بدانند كه هیچ تضادی میان این دو نام نیست و اين امر به ارتباطات بیشتری بهویژه داد و ستد با همزبانِان در این منطقه و جهان کمک میرساند. همچنين از آنجای که زبانِ مهمترين و برجستهترين بخش ميراث فرهنگی است، به کاربُرد هر دو نام و يا فارسیدری نشانگر اين امر است که ما ميراثدار افتخارات هر آنچه به نام فارسی و يا دری ثبت شده است نيز میباشيم. با اين کار از يکسو جلو کسانی که همه افتخارات گذشته فارسی را به نام ايران رقم میزنند گرفته میشود و از سوی ديگر تلاش کسانی که با استفاده از اختلاف نامها زبان ما را چند زبان معرفی میکنند، نقش برآب میشود. در همينجا میخواهم تأکيد کنم که نقش و سهم رسانههای بيرون مرزی و درون مرزی کشور در بيان مطلب بالا بسيار با اهميت است.
به ياد داشته باشيم که ميليونها انسان به زبانِ فارسیدری در جهان سخن میگويد؛ اين زبان در انتقال علم و اطلاعات نقش و سهم با اهميتی دارد؛ دهها هزار کتاب و ترجمه، هزارها نشريه و سايت، دهها کانال تلويزيونی و موجهای راديويی، صدها حلقه فيلم وغيره به اين زبان در سراسر جهان نشر و بخش میشود؛ صدها کرسی زبانِ فارسی در دانشگاههای جهان فعال است و در اين ميانه پرگوينده بودن و گسترهیی فراخ جغرافيای زبانِ فارسیدری نقش با اهميتی در جايگاهی آن در جهان و بنيادهای جهانی و همايشهای بينالمللی دارد. پارجه پارچه کردن اين جغرافيای زبانِی به اعتبار بينالمللی زبان آسيب میرساند. از همينجاست که بايد دقت کرد ذهنيتی به وجود نيايد که رابطهی فارسیزبانان افغانستان با پهنهی گستردهی جهانی زبان و ادب فارسی ضعيف شود.
زبان فارسی در گسترهیی از جهان پراگنده شده. مرزهای سياسی رابطهی فرهنگی کشورهای فارسیزبان را به نحو ديگر رقم زده است. اما توانای کشورهای فارسیزبان برای پيوستن به همگرايی فرهنگی و زبانی در جهان معاصر بسياز بالا است.
سخن پايانی اينکه، در اين يک دههی پسين با رواج اينترنت و گسترش رسانههای جمعی جهانی فرصتهای خوبی برای گسترش جغـرافـيای زبانِ فارسیدری و داد و ستد ميان فارسیزبانِان به وجود آمده است. زبانِ فارسیدری مرزهای سياسی را درنورديده و گسترهی آن جغـرافـيای زبان را پوشانده و داد و ستد زبانی بيرون از مجموعهی دستگاه رسمی سياست دولتها قرار گرفته است و اين امر برای شهروندان افغانستان زمينهی استفاده از دادههـای جغـرافـيای زبانی را هرچه بيشتر مساعد ساخته است که از آن بايد برای بهسازی زبان استفاده کرد.
یادداشت:
عنوان کتاب: سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان و چند مقالهی دیگر/ چاپ دوم
نویسنده: نجم کاویانی
قیمت کتاب: ١٢ ایرو
برای خرید کتاب میتوان به شماره و یا ایمیل زیر تماس گرفت:
شماره تلفن: انتشارات فروغ: 00492219235707
نشانی ایمیلforoughbook@gmail.com:
برای خرید کتاب انلاين اینجا را کلیک کنید
[1] . نگاه کنید به: فهرست قراردادها و معاهدههای بینالمللی افغانستان.
[2] . سالنامۀ کابل، شماره ٥، کابل، ١٣١٥خ/١٩٣٧م، صص ٢٠٦ و ٢٠٧.
[3] . مـيرمحمد صديق فـرهـنگ، افـغانسـتان در پنـچ قـرن اخـير، ويرجـينا، ۱۳۶۷خ، ج۱، صص ۴۸۸ و ۴۸٩.
[4] . نگاه کنيد: محمد جان شکوری، سرنوشت زبانِ فارسیتاجيکی فرارود در سدهی بيست ميلادی، دوشنبه، ۱۳۸۴خ و نجم کاويانی، "سرگذشت زبانِ فارسی در تاجيکستان" منتشره شمارهی دوم سال يازدهم سرطان ١٣٨٨، فصلنامهی آريانا برون مرزی، سويدن.
[5]. نجيب مايل هروی، سايه به سايه، دفتر مقالهها و رسالهها، چاپ اول، تهران، نشر گفتار، ١٣٧٨خ، ص ٥٤.
[6]. محمد کاظم کاظمی، اين قند پارسی؛ چاپ اول، تهران، نشر عرفان، ١٣٨۹خ، ص ٤۲.
[7]. سـفـرنامه حکـيم ناصر خسـرو، به کوشـش داکتر نادر وزين پـور، چاپ پنجم، ۱۳۶۲خ، تهران، ص ۶۹.
[8]. عبدالاحمد جاويد، بحثی در باره زبانِ فارسی، دستنويس جاويد، ص ٤١.
[9]. علی رضوی غزنوی، نثر دری افغانستان، جلد دوم، چاپ اول، پشاور، ١٣٨٠خ، ص ٢٠٠.
[10]. محمد کاظم کاظمی، اين قند پارسی؛ چاپ اول، تهران، نشر عرفان، ١٣٨۹خ، ص ٤۵.
[11]. ميرغلام محمد غبار، تاريخ ادبيات افغانستان، چاپ اول (کابل، ١٣٣٠خ)، دوم (پشاور، ١٣٧٨خ)، ص ١٠.
[12]. ذبيح الله صفا، گنج سـخن، انتشـارات ابن سـينا، تهران، ۱۳۲۹، مقدمه ص ۲۸.
[13].ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات ايران، تهران، ص۲۳۵.
[14]. بابا جان غفوروف، مصاحبه با سيروس علینژاد، آيندگان ادبی، تهران، بهمن ۱۳۵۲.
[15]. اکبر تورسـونوف، احيای عـجم، نشـريات عـرفان، دوشـنبه، ۱۹۸۹ ، ص۱۱۲.
[16]. نحيب مايل هروی، تاريخ و زبان در افغانستان، چاپ دوم، تهران، ١٣٧١خ. ص ۷۰.
[17]. محمد رضا باطنی، مصاحبه با شهروند، کانادا، ۲۴ آگوست ۲۰۰۴.
[18] . حميدالله مفيد، برخی ويژهگیهای درستنگاری در زبان فارسیدری، تارنمای آريائی.
[19]. علی رضوی غزنوی، سرگذشت دردناک فارسی در افغانستان معاصر، برگ بیبرگی، به کوشش نجيب مايل هروی، تهران، ١٣٧٨، ص ١٨۲.