از مدتها بدینسو تپ و تلاش محسوسی برای پاکسازی زبان فارسی از لغات و اصطلاحات زبانهای بیگانه ازجمله زبان عربی در میان برخی از حلقههای فرهنگی به راه افتیده است. برخیها درآمیزی زبان عربی را با زبان فارسی دری، محصول تجاوز اعراب بادیهنشین میپندارند و مدعی هستند که این آمیزش بهزور اسلحه و شمشیر فاتحان عرب رخداده است. عدهیی هم میگویند که یکی از رسوم فاتحان عرب این بود که برای جذب و از خودسازی مردم سرزمینهای مغلوب، قبایل عرب را به مناطق مفتوحه کوچ میدادهاند. و البته نظریه مسلط دیگری هم که تاریخ گواه آن است این است که اقدامات خلفای اموی و عباسی به پیمانهء بسیاری برای مزج ساختن لغات و اصطلاحات زبان فارسی و عربی مؤثر بوده است. بگذریم از عربی مآبی و اظهار فضل و برتریجویی علما و فضلایی مانند عنصرالمعالی که مینوشت: «اگر نامه پارسی بود، فارسی مطلق منویس که ناخوش بود.»
البته این دلایل را میتوان قبول کرد اما در مورد اینکه عربها بهزور اسلحه زبان خود را به فارسیزبانان تحمیل کرده باشند، باید گفت که تاکنون هیچ سندی در دست نیست که کدام حکمروای عربی، مردم شهری را مجبور کرده باشد که به عربی سخن بگویند یا به عربی بنویسند. از طرف دیگر باید یادآور شد که این درآمیزی زبان عربی با زبان فارسی در دو صدسال اول بعد از یورش عربها به سرزمینهای فارسیزبانان کمتر رخداده است. زیرا اگر به تاریخ زبان و ادب فارسی نگاه کنیم میبینیم که بهویژه در دوران غزنویان و سلجوقیان که عربی مآبان غرق در تعصب به مذاهب معتزله و شیعه و اسماعیلیه بودند، فضل فروشیها نمودند و جلوه گری ها، که به نفوذ دادن بیشتر زبان عربی به زبان فارسی منجر شد. پس اگر صاحب بن عباد (۳۲۶- ۳۸۵ خ) یا دانشمند دیگر فارسیزبان؛ به عربی سخن میگفت و به عربی مینوشت و فارسی را خوار و حقیر میشمرد برای این بود که در قطار کشورهای اسلامی آیت بلاغت و فصاحت در زبان عربی شناخته شود. به گفتهء دکتر سید جعفر جمشیدی «زیانی که زبان و ادبیات فارسی از ایرانیان [فارسیزبانان] عرب مآب دیده است، هیچگاه از عرب یا اقوام بیگانهء دیگر ندیده است» -۱-
بر علاوه عوامل فوق، عامل فرهنگی نیز یکی از عواملی است که ارتباط زبان فارسی را با زبان عربی تأمین کرده است. شادروان احسان طبری مینویسد: «... چنین نیست که درآمیزی فارسی با عربی تنها پس از فتوحات اسلام صورت گرفته است. رابطهء طولانی فرهنگی با آرامی، سریانی، و عربی و عبری در دوران ساسانیان و بسی پیش از آن همیشه فارسی و دیگر زبانهای سامی را در تماس باهم نگاه میداشته... وجود واژههای فراوان مانند «هزاروش» یا «ملکان ملکا» (شاه شاهان)، «یکتبونتن»(نوشتن)، «یقتلونتن»(کشتن) دبیران ایرانی را با این الفاظ سامی از دیرباز آشنا نگاه میداشته است و این مطلب سابقه بسیار طولانی، حتی قبل از دوران ساسانی دارد». –۲-
همچنان باید گفت که همانطوری که زبان عربی به زبان فارسی در طول سدهها رخنه کرد، زبان عربی نیز از زبان فارسی متأثر شده است. چنانچه حتی در قرآن و در اشعار شعرای دوران جاهلیت واژههای فراوانی وجود دارند که دارای ریشههای فارسیاند. شادروان طبری نمونههایی آورده است از برخی از این واژههای «دخیل» در ص ۱۷۱ کتاب ارزشمندش «مسایلی از فرهنگ و هنر و زبان»: اریکه (اورنگ)، ترشح (تراوش)، رونق (روانک)، زیبق (ژیوک، خود از ریشهء ژی= زیستن)، سخط (سخت)، سراج (چراغ)، شارع (شاهراه)، شوکت (شکوه) شئ (چی- چیز) ضوضاء (زوزه)، عسکر (لشگر)، عطش (تشنه) قلعت (کلات)، مایع (مایه)، ورق (برگ)، هندسه (اندازه) فستق (پسته)، صرم (چرم)، جلاب (گلاب)، کنز (گنج)، ابریق (آبریز)، صولجان (چوگان)، سرادق (سراپرده) بابوج (پاپوش) قنبله (خمپاره، بمب)، تخمین (از ریشه خمانا = گمان) تکدی (گدا) مورخ (ماهروز، از همین ماده تاریخ).
شادروان طبری میگوید که زبان فارسی دری، صرفنظر از تأثیر لغوی، از جهت دستوری و بهویژه از جهت ادبی اثرات عمیقی در عربی داشته است و تحول و تبادل سنن ادبی جاهلیت به ادب دوران خلفاء عربی به میزان زیادی تحت این تأثیر صورت وقوع یافته است.
و اما آنچه از نوشتن این مقال مراد است این است که آیا میتوان به پاکسازی زبان فارسی از لغات زبان تازی دست یازید؟ چنانچه شادروان احمد کسروی تبریزی دانشمند فقید ایرانی برای سره ساختن زبان فارسی از واژههای زبانهای بیگانه بهویژه زبان تازی به اختراع و ابداع «زبان پاک» افتاد و به مقیاس وسیع دست به احیاء و استعمال لغات پهلوی زد ولی متأسفانه، زبانی آفرید که تصنعی بود و نامأنوس و نتوانست بهجای زبان کنونی ماندگار شود.
روزگاری از جلال آل احمد نویسندهء فقید ایرانی پرسیدند که نثر شما یک مقداری عربی داره و این عربی بازی در دیگران هم تأثیر کرده ... جلال آل احمد گفت: «... والله فکر میکنم توی این زمینهء خالی از هر نوع ملاک، این ملاک مذهب که زبون فارسی را غنی کرده، یک جا پاست. من حرف کسروی را پرت می دونم. یا حتی حرف تمام آدمهایی رو که میخواهند زبون رو پاک کنند از تأثیر لغات بیگانه. در زمانهای که «کلاج» و «پیستون» روبه ضرت دگنگ ماشین در عرض دو سال تو مغز هر عملهای فرومیکنند، من چرا لغتی رو که با هزار و سیصدسال مذهب و سنت و فرهنگ آمده، رد کنم. من کلمهء «عشق» رو چه جوری رها کنم؟ نمیشه و می دونید نمی تونم...»
پس میبینیم که وجود لغات عربی در زبان فارسی عیب نیست و تبدیل لغات عربی به فارسی سره کوششی است غیرضروری که نباید خویشتن را بدان مصروف ساخت. ولی این به معنای آن نیست که اگر ما در زبان شیرین خود واژه یی داشته باشیم ولی بدون ضرورت و بدون وجود محمل منطقی به غرض خودنمایی معادل عربی آن را استعمال کنیم. جفا و زیانی خواهد بود که به زبان و ادب فارسی آگاهانه و یا ناآگاهانه وارد مینماییم. مثلاً ما درحالیکه واژه «زبان» را در فارسی داریم، چرا بهجای آن واژهء «لسان» را به کار ببریم و یا بهجای آفرین فارسی بگوییم «احسنت» که عربی است. و عوض سرانجام «آخرالامر» یا بهجای زادگاه «مسقط الراس» و بهجای بیفرزند «مقطوعالنسل» و بهجای بهخودیخود «فینفسه» و عوض روزانه، بگوییم «یومیه» و بهجای شنیدن «استماع نمودن» و بهجای سرچشمه بگوییم مأخذ و ...
ولی گفتنی است که بسیاری از واژهگان عربی چنان در زبان فارسی تهنشین و در ذهن مردم نفوذ کردهاند که به گفتهء زندهیاد آل احمد نمیتوان از آنها استفاده ننمود. مثلاً او میگفت کتاب لغت ندارم. با همین تماسی که با مردمدارم، لغت را پیدا میکنم.
میگفت من با لغات زنده سروکار دارم. لغات مرده، برای من مرده؛ زبان یک عامل زنده است بنابراین من به دنبال آدمهای زنده هستم. آدمهایی که یک روز میروند عربستان و روز دیگر فرنگ. میگفت جای «لاهوت» چه بگذارم. این استفاده از یک گنج است.
دوکتور پریز ناتل خانلری نیز در این رابطه مینویسد که نباید با تعصب در مورد موجودیت واژههای عربی در زبان فارسی
برخورد کرد. چراکه امروزه مسألهء زبان خالص مانند نژاد پاک افسانه یی است که خواب میآورد. او میپرسد: «کدام زبان زبان خالص است؟ مگر زبان فرانسه، زبان بازمانده گان اقوام گل وسلت و فرانک، شعبه یی از زبان لاتینی به شمار نمیرود؟ آیا در زبان انگلیسی که نژاد ساکسن به آن سخن میگویند لغاتی از ریشه لاتینی وجود ندارد؟ آیا زبان روسیزبان اقوام اسلاو مگر مملو از لغات خارجی نیست؟ کدامیک از این زبانها را ننگین میشمارید؟» -۳- پس باید گفت که اگر ایجاد یک ترکیب زیبا و شیوا به زبان فارسی دشوار باشد و یا معادل متناسبی برای یک واژه عربی در زبان فارسی نداشته باشیم، نباید از کاربرد واژه و یا ترکیب مناسب عربی پرهیز کنیم.
با آنکه حرفهای بسیاری در این رابطه میتوان گفت و نوشت که با واژهها و ترکیبات زبان عربی که زبان مسلمانان جهان است و با آن در مدت بیش از هزار سال دانشمندان کشورهای فارسیزبان، مطالب گوناگون علمی را در رشتههای مختلف به نبشت آوردهاند (در بیش از یکصد هزار مجلد کتاب و بیش از بیست شاخه از علوم و فنون) نباید با تعصب برخورد کرد ولی تپ و تلاش فرزانه گانی مانند جناب «هخامنش*» را که برای زدودن لغات و واژههای مرده و متروک عربی و ترکی که در دوران بوق علیهالسلام مورداستفاده قرار داشت، از خود نشان میدهند نیز نباید از نظر دور داشت و ارجی برای آن قایل نشد. آری شعر و داستان ما به زبان زنده، ساده، دقیق مانند زبان ابوالفضل بیهقی نیاز دارد نه به زبان منسوخ و مردهء محمد بن غازی، نویسندهء «روضة العقول».
رویکردها:
۱-۲ مسایل از فرهنگ هنر و زبان، نوشتهء احسان طبری، ص ۱۷۰
۳- زبانشناسی و زبان فارسی، نوشتهء دکتر پرویز ناتل خانلری، ص ۱۳۶
* آقای هخامنش در شمارههای سوم و چهارم نشریهء کلمه نوشتهء ارزشمندی دارند در همین زمینه، به نام از دری نویسی تا دری نویسی.