آموزش ۴۹

 نخست در باره آستان یا ولایت بغلان:

 آستان یا ولایت بغلان که به میانین یا مرکزی کشور افغانستان جا بجا است، از سوی باختر به استان های تخار و پروان، از سوی خاور یا شرق به استان های سمنگان و بامیان، از سوی شمال یا اپاختر به استانهای تخار و کندز و از سوی نیمروز یا جنوب به استان پروان هستی دارد.

 پس از آن که سنگ نوشته ها و نگارش ها، همزمان پیکر ها و پول های فلزی از سرخ کوتل این استان بدست آمد و باستانشناسان آنها را بر خواندند، دریافتند که این استان پیشینگی وباستانی نزدیک به دو هزار ساله دارد،

 سنگ نوشته بر خوانده شده می رساند، که پی گذار (ا ستان بگ لنگا) شخص بکشاه یا کنیشکاه کدفیسوس پادشاه کوشانی است، او مهادژ یا معبد بزرگ زردشتی را در سال ۱۳۰ ترسایی یا میلادی ساخته است.

 توپونومی یا ریشه شناسی واژه بغلان:

 واژه بغلان در سنگنوشته ها یا کتیبه های سرخ کوتل به گونه بگ لنگا و بغلانا یا بغالنگا آمده است، بخش نخست این واژه بغ یا بگ در زبان تخاری به معنی ایزد آمده است که در زبان سغدی به گونه وغن یا وغ به چم ایزد بزرگ می باشد که پیشینگی آن در زبان سنسکرت. بگ و سپس در هندی باستانی بگاونا که در زبان بابلی بع یا بعل نام بت بزرگ بابلی بود، پیوند دارد،

 بخش دوم آن واژه لنگا به گفتاورد مسیو فوشه دانشمند فرانسوی واژه لنگا به چم مکان و یا جای در زبانهای تخاری، پهلوی کاربرد داشته است، که ما نمونه های آن را در یکا و لنگا نیز می بینیم، وچم یا معنی آن جای و مکان است، نام این پرستشگاه یا مهادژ یا مالیز یا نوشاد بوده است، برخی دانشمندان به این باور اند، که واژه بغلان از دو بخش ساخته شده است، بخش نخست آن بگ یا بغ به چم یا معنی ایزد یا اهوره مزدا و بخش دوم آن (انگا) در زبان باختری کوشانی به چم یا معنی آتشگاه یا آتشکده بوده باشد، که «بگ انگا» یعنی مهادژ یا مهندژ در هندی مهندر در زبان تازی معبد شده است معبد پرستش ایزد بوده باشد.

 در این کتیبه ها افزون از نام بگالنگا یا بگا وانگا واژه های فریستار آب، به چم آبدار باشی، ساد به چم چاه آب، نامبورگ به چم نامور، فروکرد، تمام کرد و یا سرانجام، کند به چم کندن امروزی، نوشاد، نوروز، فرومان، فرمان، بگ شاه، شاه بزرگ، بگ بوهر (چینی فغفور)، برادر شاه، که بیانگر نیای زبان فارسی دری می باشد. نیز آمده اند.

 شهر ها وشهرستانها یا ولسوالی های بغلان:

 

آش پشته:

 این شهرستان یا ولسوالی در فاصله ۲۵۸ کیلومتری آپاختر یا شمال کابل جاه دارد، و معدن یا انبارگاه زغال سنگ آن نامور است که نزدیک به ۲۰۰ هزار تن بایگانی یا ذخیره دارد.

 نام آشپشته از دو بخش ساخته شده است، نخست واژه (آش) وامواژه ترکی است که در رویه ۱۱۸ فرهنگ سنگلاخ به دو معنی آمده است، نخست به معنی کار کن و دوم به معنی خوره یا طعام نیز آمده است از آن واژه های اشورماق، آشتماق وغیره نیز ساخته شده است، بخش دوم آن (پشته) واژه فارسی به معنی تپه، و بلندی را گویند، که چم یا معنی آن پشته یا ساحه که کار باید کرد و طعام یا خوره باید خورد.

 

اندراب

 در زمره شهرستان های باستانی کشور به شمار می آید، اندراب به روی سرچشمه نیمروز باختری رود خانه دوشی واقع شده است. نام این شهرستان در سکه های بنجوری ها یا داودی ها که از نیمه دوم سده سوم خورشیدی (سده نهم میلادی) در این بخش حکمروایی کرده اند دیده شده است.

 آورده اند، که سیم یا نقره های که از پنجشیر کشیده می شدند، در اندراب به سکه ضرب می شدند، پیشینه ترین سکه های این خانواده (درهم) بنجوری بود که به بنجوری محمد منسوب است گویند که برخی از این سکه ها به نام های خلفای عباسی (المعتضد و المعتمد) و حتی فرماروایان سامانی نیز اینجا ضرب می شده است، چنانی که اصطخری در مسالک الممالک رویه ۲۱۹ نگاشته است:

 اندراب شهری است در شعب کوه نهاده و آن جایگاه نقره گی از جاریانه و پنجهیر افتد، گرد کنند و دو رو دارد (۱)،

 در حدود العالم نیز چنین آمده است:

 اندراب شهرکی است اندر میان کوه ها جای بسیار غله و کشت و برزو او را دو رود است و سیمهای که از معدن پنجهیر و جاریانه افتد اینجا آن را درم زنند. (۲).

 

توپونومی نام اندراب

 واژه اندراب از دو بخش ساخته شده است، اندر و آب، واژه اندر که در پارتی انتر و در زبان فارسی دری اندر و در شده است به معنی ظرفیت معنی می دهد، مانند: در خانه اندر خانه، در بازار اندر بازار و آب همان آب می باشد و معنی آن اندر دو آب یا دو رود خانه.

 

پلخمری

  پلخمری مرکز آستان بغلان است یک شهر جدید است، که پس از استخراج یا فراوردی زغال سنگ و بند برق رشد کرد بند برق بالای در یایی غوری در سال ۱۳۱۵ خورشیدی و سپس فابریکه نساجی پلخمری و فابریکه سمنت غوری در این منطقه ساخته شد، و شهر رشد کرد.

 

توپونومی شهر پلخمری:

 گویند خماری نام دوشیزه ای بازرگانی بود که میراث بزرگی بدست آورده بود، برای جلوگیری از سرگردانی مردم و بازرگانان پل بزرگی را بالای دریایی غوری ساخت که به نام خود او «پل خماری» یاد می شد، مگر با گذشت سالها به پلخمری کوتاه تر شد.

 

خوست وفرنگ:

 چنانی که از نام آ ن پیداست، از دو بخش است، دره خوست و دره فرنگ، خوست به صورت یک دره شاداب و خاک خوب که توسط رود خوست آبیاری می شود، و دره فرنگ کوچکتر از خوست مگر مانند آن دره ای زیبا و پر نعمت است...

 

توپونومی خوست وفرنگ:

 واژه خوست که در افغانستان به چندین جای گفته می شود، در استان فراه نزدیک سر چشمه هریرود، ناحیه یی در غزنی ونام آستانی در نیمروز یا جنوب افغانستان خوست است،

 این واژه در اوستا به گونه Hu‪-wastra آن را هیوان تسنگ زایر چینی به گونه کواتیستو، یاقوت حموی آن را «خوشت» ثبت کرده است، که از دو بخش یعنی (خو واسترا) ساخته شده است و به معنی مرغزار زیبا برگردانی کرده اند، یعنی خوب که در زبان اوستایی به گونه ای هوب بود و در پهلوی و تخاری خوب شده است و وسترا که به گونه ورسترا یا مرغزار آمده است.

 فرنگ شکل اوستایی آن فرازو و فارسی باستانی آن فرادز شده است در زبان فارسی فرنگ گردیده است و به معنی فراوانی و وفور می باشد، یعنی دره ای که در آن فراوانی وجود دارد.

 

دوشی:

 دوشی منطقه ای است که در مسیر راه کابل پلخمری قرار دارد، در یا های که از دوشی می گذرد، یکی از تاله و برفک و دیگری از خنجان می آیند و هردو در منطقه دوشی با هم یکجا می شوند.

 

ریشه شناسی نام دوشی:

 نام این شهرک از دو رودی که از تاله و برفک و خنجان می آید و در دوشی با هم پیوند می گیرند، گرفته شده است، نخست دو شیر یا دو هیر بوده که در زبانهای پیشین هیر هم به معنی آتش و هم به معنی رود آمده است، دو هیر نخست دو شیر و سپس دو شی شده است. پایان

  —————

 ۱: اصطخری مسالک الممالک به کوشش ایرج افشار تهران ۱۳۴۷ رویه ۲۱۹

 ۲-حدود العالم با مقدمه بارتولد و حواشی مینورسکی کابل رویه ۳۹۱