مثنوی معنوی و دیوان کلیات شمس تبریزی دو اثر ماندگار و گرانبهای مولانا جلالالدین محمد بلخی (پیدایش 6 ربیعالاول 604 در بلخ متوفی در 5 جمادی الاخر 672 در قونیه ترکیه) اند که در آبشار زرین زمان چون موج گیسوان فرازین تاریخ همیشه با جلایش میدرخشند.
این دو اثر ارجناک مرزهای زبان وزمان را درنوردیده واز آنها پا فراتر نهادهاند. نه تنها در میان همزبانانش بلکه در قلمرو خرد و اندیشه ای جهانی نیز از ارج فراوانی بر خوردار اند.
در این دو اثر فرازین تاریخ افزون از اندیشه والا، خرد فروزان، فلسفه و دانش زمان، هنر والای شعر امثال وحکم، ادب و هنر قران و تفسیر، حدیث و کلام و هزار ها هنر فرزانه دیگر، چهرهها وشخصیت های نیز برجسته گردیدهاند که برخی چون خضر: در این بیت: خضر، خضر آنست و از هیچ عجب نیست کز چشمهء جان تازه کند او جگری را
ویا یوسف در غزل 97 در دیوان کلیات شمس تبریزی:
رفتم بسوی مصر و خریدم شکری را خود فاش بگو یوسف زرینکمری را
عیسی: جان ها چو عیسی بسوی چرخ برانند غم نیست اگر ره نبود لات خری را
صلاحالدین زرکوب در غزل 1085 رویه 680 دیوان کلیات شمس:
ای شه صلاحالدین من ره دان من ره بین من ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
مجنون، ذوالنون و لیلی در غزل 92 رویه 47:
چو جان سلسلهها را بدرد بحرونی چه ذوالنون چه مجنون چه لیلی چه لیلا
اغلب شناختهشدهاند.
اما در این میان شخصیت های نیز هستند که هنوز هم غباری از ابهام و ناشناسی به چهرههای آنها نشسته است.
یکی از آنها ابوبکر ربابی است، که لازم است تا با امکانات دست داشته گردباد زمانه را از چهره او زدود.
در غزل شماره 80 رویه 43 (دیوان کلیات شمس تبریزی (مطابق نسخه استاد بدیعالزمان فروزانفر)) آمده است که:
امروز گزافی ده آن بادهء نابی را برهم زن و در هم زن این چرخ شتابی را
هر سو رسولی نو گوید که نیایی رو لا حول بزن بر سر آن زاغ غرابی را
هر فتنهء هر روحی کیسه بر هرجوحی دزدیده رباب از کف بو بکر ربابی را
یا در بیت 1575 دفتر دوم مثنوی معنوی (مطابق نسخه تصحیح شده رینولد نیکولسون) رویه 242:
شاه از آن اسرار واقف آمده همچو بو بکر ربابی تن زده. ویا:
همچو بو بکر ربابی تن زنم دست چون داوود در آهن زنم
ابوبکر ربابی کیست: در فرهنگ دهخدا در باره ابوبکر ربابی آمده است:
«ابوبکر ربابی از مشایخ صوفیه است صاحب جذبه وهفت سال سکوت داشته ورئیس مغنیان (سلطان) محمود غزنوی بوده وخود او نیز خنیا گر خوش آواز بوده است.» و در پایان همان شعر مولانا را شاهد آورده است.
این تنها مولانا جلالالدین محمد بلخی نیست که نام ابوبکر ربابی را به نوازش گرفته اگر به دیوان سروده سرایان زبان دری بهدقت بنگریم شاعران زیادی نام این طناز بزله گو را بر زبان آوردهاند، چنانکه فرخی سیستانی میگوید:
بوبکر عندلیب نوار بخوان گو قوم خویش را چو بیایی بیار
ویا منوچهری دامغانی (وفات 432 مهتابی) میگوید:
اندرین ایام ما بازار هزل است و فسوس کار بوبکر ربابی دارد و طنز جحی
یکی دیگری از شاعران سدهء ششم ادیب صابر ترمذی (وفات 546 مهتابی) نیز گفته است:
چو شعر نیک بیابی نظر نباید کرد به ژاژ های ربابی و طنز های جحی (ژاژ= یاوه، گپ های بیهوده)
(رویه 72 دیوان ادیب صابر چاپ تهران)
حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی گفته است:
این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی
(دیوان سنایی رویه 627)
ویا اوحد الدین محمد انوری ابیوردی در غزلی از ابوبکر ربابی چنین یاد کرده است:
خانه چون خانه بوبکر ربابی است ولیک اندر او هیچ طرب نیست که بی طنبور است
(دیوان انوری جلد 2 رویه 544)
وبالاخره عبید زاکانی نیز در رساله دلگشا ی خود ابوبکر ربابی را یکی از شوخ طبعان مورد نظر خود پنداشته و طنز های از او نقل کرده است که یکی را بگونه نمونه میاورم:
«ابوبکر ربابی اکثر شبها به دزدی برفتی، شبی برفت و چندان که سعی کرد چیزی نیافت دستار خود بدزدید و در بغل نهاد. چون در خانه رفت زنش گفت: چه آوردهای؟ گفت: این دستار آوردهام. گفت: این خو دستار تست. گفت: خاموش، تو ندانی، از بهر آن دزدیدهام تا ارمان دزدیم باطل نشود. (کلیات عبید زاکانی رویه 108).
در تذکرهها نام ابوبکر ربابی را مندود بن عبدالله مشهور به ابوبکر ربابی آوردهاند. چنین پنداشته میشود که افزون از ربابی چیره دست، خود نیز آواز میخوانده و رهبر گروه نوازندگان و خوانندگان دربار سلطان محمود غزنوی بوده است. برخی از تذکرهنویسان او را ربابی چیره دست و ماهری میشناسانند، که صوفی گرا نیز بوده است؛ اما من میپندارم که هیچ یک از این گزارش ها از دیدگاه تاریخی مستند نیست.
آنچه که مسلم است اینست که شخصی بنام ابوبکر ربابی وجود داشته است، اما نه در روزگار سلطان محمود غزنوی بلکه به احتمال زیاد یکصدو چند سالی پیش از او. زیرا نخستین بار نام ابوبکر ربابی در اشعار منوچهر دامغانی بچشم میخورد او میگوید:
اندرین ایام ما بازار هزل است و فسوس کار بوبکر ربابی دارد و طنز جحی
از این سروده چنین بر میآید که زمانی که منوچهری شعر خودرا میسروده ابوبکر زنده نبوده است وگرنه او جرأت کرده نمیتوانست تا با چنین آدمی که مقرب دربار سلطان باشد خود را مواجه سازد. و در برابر او گستاخی میکرد.
و آنچه که مسلم است اینست که ابوبکر ربابی در فرهنگ و ادبیات ما جای پای دارد و از قراین چنین برمیآید که در سالیان پسین زندگی از مسخرگی روگردانیده و مدتی سکوت اختیار کرده است. با همه حال آنچه که مسلم است اینست که ابوبکر ربابی یک شخصیت تخیلی چون خضر نیست بلکه یک انسان معمولی و عادی از میان هزار ها انسان بوده ولی چون صاحب هنر و کمال بود و رباب نواز چیره دست و در هنر آواز خوانی نیز شکوهنده و فرازین از اینرو این شهرت فرهنگی را که در دیوان چندین شاعر و سروده سرای نامدار زبان و فرهنگ ادبیات دری منزلگاه و جایگاه درخشنده و ویژهی دارد تصادفی نی بلکه با درخشندگی کمایی کرده است.