دریافت مفاهیم کارخانه ذهن آفرینشگر مولانا جلال الدین محمد بلخی (پیدایش ۶۰۴ مهتابی بلخ درگذشت ۶۸۳ مهتابی قونیه) و دستیابی بر دستگاه زبان شعر او کار ساده یی نیست که بتوان به ساده گی به آ ن دست یافت، رسیدن به قلل شامخ شعر مولا نا به پویش و کوشش گسترده نیازمند است.
مولانا اندیشههای خردورزانه و فیلسوفانه خود را در قالب شعر ارایه کرده است.
به پژوهش دانشمندان و شعرشناسان، شعر دارای دو بعد است:
۱- درونمایه (محتوای شعر) ۲- فورم یا شکل یا صورت شعر که دومی بمثابه تار و سوزن پارچههای خیال شعر را میدوزد و گره می زند. هر چند هیچ واژهء از زبان نیست که دارای معنی نباشد با آ نهم این بخشبندی بخاطر مطالعه و شناخت شعر صورت گرفته است.
اینک میپردازیم به بازتاب فورم یا صورت شعر در اشعار مولاناجلال الدین محمد بلخی:
در تجزیه و تحلیل اندیشه و افکار مولانا جلال الدین محمد بلخی کتاب های زیادی به رشته نگارش درآ مده است وهر پژوهشگر و خامه وری به اندازه توان خود گهرهای از ژرفنای دریای اندیشه مولانا بیرون کشیده است. در بررسی و تحلیل شعر مولانا افزون بر آگاهی گسترده از اندیشه و اثار او لازم است تا به زبان و واژگانی که مولانا بآن رشته های خیال و فلسفهء فکری خود را جیل کرده است نیز بدرستی دسترسی داشت...
مولا نا جلال الدین محمد بلخی در بلخ بدنیا آ مد و بگفته استاد بدیع الزمان فروزانفر در مقدمه دیوان کلیات شمس دوازده ساله بود که با پدرش از بلخ کمر سفر بست. و به نیشاپور، مرو، بغداد و پس از مراسم زیارت مکه و مدینه با پدرش سلطان العلما بتر تیب اقشهر، لارنده و در پایان به قونیه مرکز دولت سلجوقی پناه گزین شد. زبان و لهجه مولانا و خانواده اش زبان دری بود و لهجه مردم افغا نستان در اثار او بازتاب گسترده یی دارد که برای دری یا فارسی زبانان سایر مناطق جهان ناشناخته میباشد به این تر تیب:
۱- کار برد پیشوند (و ا) در آ غاز برخی واژه ها مانند واگذار؛ وادار؛ واکنش؛ وارسی؛ واسوخت وغیره که بر معنی واژه تأکید می کند و در باستان زمانه ها کار برد گسترده تر داشت اما به مرور زمان کاربرد آن محدودتر گردید ولی مردم کوهستان، نجراب و سایر مناطق شمال کابل هنوز هم مانند گذشته این پیشوند را در آغاز اکثر واژه ها بکار می برند چنانچه بجای اینکه بگویند: پرسم می گویند واپرسم (اول شخص) و یا بجای بده می گویند (واده) (دوم شخص) و یا بجای دیده یی یا گفته یی می گویند (وادیده یی، وا گفته یی) وغیره
مولانا جلال الدین محمد بلخی این ترکیب زبانی را بدیده داشته و آن را بکار برده است. چنانکه گفته است:
کین چه شاید بود وا پرسم از او که چه میسازی از حلقه توبتو (بیت شماره ۱۸۴۵ دفتر سوم مثنوی)
و یا: ای علی که جمله عقل و دیده ء شمه ء واگو از آ نچه دیدهء (بیت شماره ۳۶۴۵ دفتر اول مثنوی)
خار در پا شد چنین دشوار یاب خار در دل چون بود وا ده جواب (بیت شماره ۱۵۲ رر رر)
گفت آ خر در سبو واگو چیست گفت از آن خوردم گفت این خفیست (بیت شماره ۲۳۹۰ دفتر دوم)
گفت پا وا پس کشیدن تو چرا پای را وا پس مکش پیش اندرا (بیت ۱۲۶۴ دفتر اول مثنوی)
گفت یکی کوریت می بینیم ما آن دگر کوری چه باشد وانما (بیت ۱۹۹۷ دفتر دوم مثنوی)
۲- کاربرد ماضی نقلی یا گذشته نزدیک که دوم شخص ان چنین است:
خورده یی، رفته یی، آورده ای وغیره و فعلیست که در زمان گذشته رخ داده است و تاثیرآن ادامه دارد. این
تر کیب در باستان زمانه ها چنین بوده است: رفتستی، گفتستی، خوردستی وغیره که بمرور زمان چهره آن تغییر پذیرفته است. اما مردم مناطق تخار و بلخ هنوز هم این ترکیب را مانند گذشته بکار میبرند و می گویند رفتستی، گفتستی خوردستی وغیره که در سایر مناطق زبان دری فارسی کاربرد ندارد. مولانا نیز این تر کیب را در نظر داشته است چنانکه گفته است:
گفت هی مستی چه خوردستی بگو گفت از این خوردم که هست اندر سبو (بیت شماره ۲۳۸۹ دفتر دوم)
تو درون چاه رفتستی زکاخ چه گنه دارد جها نهای فراخ
۳- مردم بلخ سمرقند و بخارا بجای اینکه بگویند (به خانه) می گویند: (خانه به) یعنی کار برد سرچپه حرف اضافت (به) پیش از اسم به پس از اسم این تر کیب دستوری برا ی مولانا ناشناخته باقی نمانده و آ نرا بکار برده است:
روی پنهان می کند زایشان بروز تا سوی باغش به نگشایند پوز
۴- مردم بدخشان فعل امر را بدون کار برد حروف امری (ب) و (ن) راسآ بکار می برند چنانکه بجای بشین، بخور یا بگیر یا نزن و نرو می گو یند: (خور، گیر، شین، زن و رو) مولانا جلال الدین نیز این ترکیبات را بدیده داشته و آ نرا بکار برده است:
آ یا درویش با تمکین، سبک دل گرد زودتر این میان بزم مردان شین که ایشان جمله ردان اند.
۵- مردم ولایت لغمان افغانستان بجای اینکه بگویند نزن یا نخور می گو یند (نبزن نبگیر ویا نبخور) یعنی (نه) منفی را پیش از حرف (ب) امری در افعال بکار می برند که این ترکیب در سایر قلمرو زبا ن دری فارسی مروج نیست ولی مولانا این ترکیب را شناخته و آن را بکار برده است:
بگردان جام عشق ای ساقی شهر نبگذار از وجودم هیچ باقی
۶- کار برد افعال وواژ گان بگونه گویشی به گونه نمونه مردم کابل وبلخ بجای اینکه بگویند نمیتوانم یا نمیتوانی یا نمیتوانست میگویند نمیتانم، نمیتانی ونمیتانست مولانا این ترکیب را نیز بدیده دارد چنانکه گفته است:
کس نتانست اندران کره رسید رفت در کهسار ها شد نا پدید (بیت ۲۵۳۰ دفتر اول مثنوی)
چون نمیتانست دست برخشم زد عزم شان شد تا سو ی قاضیش برند
انبیا گفتند کاری آ فرید وصف های که نتان زان سر کشید (بیت ۲۹۰۹ دفتر اول مثنوی)
۷- مردم کابل و بلخ صفت برتر یا تفضیلی زود تر را زوتر بدون ادای حرف (د) میگویند و در گویش های انها کار برد دارد مولانا این ترکیب را نیز بدیده داشته و آنرا بکار برده است:
باز با خود گفت صبر اولیترست صبر تا مقصود زوتر ره برست (بیت ۱۴۴۶ دفتر اول مثنوی)
دامن او گیر زوتر بیگمان تا رهی در دامن آ خر زمان (بیت ۴۲۴ دفتر اول مثنوی)
۸- در زبان گویشی مردم کابل فعل کردن را کدن و ماضی مطلق آ نرا کده می گویند مولانا این ترکیب را نیز با همان ویژه گی بیان داشته است:
همت پیغمبر روشن کده پیش خاطر آمدش آن گم شده (بیت شماره ۲۴۶۵ دفتر اول مثنوی)
۹- مردم کابل واژۀ چالاک را به بمعنی زرنگ چست و چابک تیز و رند بکار می برند که در سایر مناطق اکنون کار برد ندارد. مولانا این واژه را نیز بهمین معنی بکار برده است:
وقت حیرت نیست حیرت پیش تست این زمان در ره درآ چالاک و چست (دفتر دوم بیت ۳۱۶۹)
۱۰- مردم شمالی کابل بجای اینکه بگویند: زود زود سریع و یا تند برو و کارهایت را تند تند یا سریع انجام بده میگویند:
(رو رو برو و کار هایت را رو رو بکو) مولانا این واژه را نیز بهمین معنی بکار برده است:
تو مجو بد نامی ما ای عنود تا نرنجد شیر رو رو زود زود.
۱۱- واژه تتق را مردم کابل بمعنی رشد و نمو و زیبا رو بکار میبرند. که در سایر بلاد کاربرد ندارد. مولانا می گوید:
می پرد چون آ فتاب اندر افق با عروس صدق و صورت چون تتق (بیت ۳۵۷۷ دفتر سوم مثنوی)
۱۲- مردم شمالی بجای صبح می گویند پگه یا پگاه مولانا آ نرا نیز بهمین معنی بکار برده است:
گفت قصد کعبه دارم از پگه گفت هین با خود چه داری زاد ره (بیت شماره ۲۲۴۱ دفتر دوم)
ادامه دارد