شاد روان مسحور جمال که سالی پیش چشم از جهان بربست، بدون شک از برجسته ترین فرهنگیان و فرزانه ترین استادان ادبیات و هنر در افغانستان است، این حماسه سرای فرزانه را میتوان به عنوان یکی از بزرگ ترین نوابغ موسیقی انقلابی و حماسی جهان دانست، عشق و نبرد، ترسیم دورنمای روشن، تلاش بسوی زندگی نوین، میهن پرستی و انسان دوستی، همبستگی اجتماعی، راه رهایی از درد و رنج، پویایی و اندیشه های والای انسانی و بلاخره یک جهانبینی مثبت و علمی و امید بخش، ماهیت و مضمون سرودهای ناب و بی بدیل این استاد بزرگوار را تشکیل می دهد:
وطــن عــــــشـق تـو افتـخـارم وطــــن در رهـــت جـان نـثــارم
وطن بهر حفظ تو سر می دهیم ترا شوکت و شان و فر می دهیـم
وطن بهرعشق توجان می دهیم ترا رونــق گلــسـتـان می دهــیـم
وطن عشق تو در دل و جان ما که قـدر تو افـزون تر از جان مـا
وطــن آشـــیـان بـــزرگـــان مـا تــویـی ارمــغــــان نـــیـاکـان مـا
بزرگان به حـفط تو سر داده اند تـرا شوکت و شان و فر داده انـد
جـــوانــان مــا ســــرو آزاد تــو گـل و یاسـمیـن شـاخ شمشاد تـو
وطن ...
مسحور جمال کوشیده است تا ترانه هایش در کمترین کلام بیشترین معنی ممکن را اریه و بیان کند که شنیدن آن تاثیر عمیق بالای هر شنونده از خود بر جای می گذارد، سرود های میهنی او بیانگر یک تفکر عالی و یک گزینش آگاهانه است که میهن پرستان و بخصوص جوانان را تربیه و پرورش میهن دوستی داده و باعث تکامل اخلاق و روحیه ای عالی انسانی می گردد:
عشق پاک این میهن همچوخون به رگهایم خـار زاری خـاکی مــن گـلـشن تمـنایم
تـوده های این کشور چون برادرو خواهر هستی آفرین هستن در نگاهی مـعـنایم
من به میهنم عاشق خوش، به عشق خود صادق بهر عشق این کشور این همه خـوش آوایـم
تـاکـه عـشق مــردان شــد چـلچـراغ راهـی مــن روشـن اسـت امروزم گلشن اسـت فـردایـم
عشق پاکی این میهن .......
افغانستان سی و پنج سال است در آتش جنگهای تحمیلی و جاهلی می سوزد، خانه و کاشانه ای مردم آن به تل خاکستر مبدل شده، وحشت جنگ و خون ریزی دردهای بی پایانی را در قلوب توده های معصوم و بی گناه آن به جا گذاشته و به همین سبب است که تمام عرصه های هنر میهن ما وصاف مخافت ها، ماتم ها و رنج های نا گفتنی و نا سرودنی آن بوده و این دردهای نا تمام چه در مفاهیم، چه در تصاویر، چه در تمثیل، چه در سینما، چه در شعر، چه در نثر و چه در موسیقی در طول این سالها توسط استادان برجسته ای هنر افغانستان بازتاب یافته است.
هنر شیوه ها و راه های است که به یاری آن انسان می کوشد روند زندگی و هدف زندگی و دور نمای آنرا بیان کند، هنر بخشی از از شعور اجتماعی است که هنرمند آفرینش هنری خویش را به مثابه هنر پیشه صحنه تاریخ برای توده ها عرضه می دارد، خصوصیت هنر جمال در آن است که واقعیت های زندگی را بیان می کند و از نقش بزرگی در جامعه جهت بسیج انسانها و دعوت و تشویق توده ها به صلح و آشتی برخوردارمی باشد:
در این وطن در این بهشت جاویدان در این فضا به جستجـوی کاروان
دراین فضـا در این بـهشت جاویـدان در این زمان به جستجوی کاروان
بــه جـستـجــوی کــاروان زنــدگــی بـه ســوی اوج بـیـکـران زنـدگـی
بــه اتــفـاق و بـا هـمــی و یـکــدلـی روانه ایم و می رویم و می رسیم
مسحور جمال یک انقلابی آگاه بود از آغاز پیکارش برضد بی عدالتی ها و در رویا رویی با دشمنان وطن و ترقی قرار گرفت، خصلت هنر جمال در آن است که مناسبات طبقاتی، بی عدالتی ها را آشکار و بیان گر شیوه های مبارزه با ستم گران می باشد، جمال مبارزات ستم کشان و دفاع عادلانه میهن پرستان را در مقابل تروریزم و ارتجاع ستود و در پهلوی ستم کشان قرار گرفت واز پیکار مسلحانه آنان پشتی بانی نمود:
درود بـر شـما سـپاهــیان انــقـلاب درود بـر شـما راهـیان انقلاب
شما که...
مسحور جمال با تنگ نظری و ناسیونالیزم کور مخالف بود و معتقد بود که ناسیونالیزم با انتر ناسیونالیزم یعنی همبستگی تمام ملیت ها ومردم جهان همراه و یکی گردد یعنی ویژگی های ملی را با ارزش های هنر بین ا لمللی بیامیخت، او در ترانه های میهنی اش خواسته تا توده ها را از نظر سیاسی و معنوی از قید ملیت و زبان و رنگ رهایی بخشد:
خموش باد صدای زنگهای جنگها مــبـاد زنــده امـتـیـاز رنـگـهــا
شـعــــار مـا بـــرادری و بـا هــمــی سعادت و نـوای صلح و یک دلـی
یــکی شـویــد بـرادران و خــواهــران بـرادران و خـواهران یـکی شویـد
مسحور جمال با آرمانهای عدالت اجتماعی، برابری و دموکراسی ایمان و عقیده داشت و معتقد بود که پیکار ضد تاریک اندیشی و ضد بنیادگرای به فرجام پیروزمند خود دست مییابد.
نگارنده اولین بار با استاد بزرگ در آمریت موسیقی که در "قلعه فتح الله شهرنو کابل" موقعیت داشت در سال ١٩٧٦ معرفی شدم و بخاطر تمرین نمودن موسیقی رفته بودم که همان روز رفیق مرید، رفیق واحد، احمد ولید عزیز و شادروان مهریار نیز تشریف داشتند.
رفیق بیات از دوستان نزدیک من است در دوران مکتب که جمال گرامی استاد شان بود می گوید "او بسیار سختگیر و در عین حال مهربان، آموزگار بزرگ، رهنمای دلسوز بود و تا آنجائیکه میتوانست و امکان داشت برای متعلمین بخصوص آنانیکه از خانواده های بی بضاعت و دارای امکانات کم بودند کمک و همکاری می نمود" بار دوم جمال گرامی را در سال ١٩٧٨ در استدیو ۴٦ رادیو تلویزیون افغانستان ملاقات نمودم، در آن روز نگارنده و وحید صابری جهت ثبت آهنگ رفته بودیم، رفیق مرید و پریسا مرسل نیز حضور داشتند و بار آخر در سال ١۹٨۵ در "فیستیوال جهانی جوانان دموکرات" در ماسکو استاد گرانقدر را ملاقات نمودم که من هم بخاطر اشتراک در این فیسیوال بزرگ دعوت شده بودم، صحبت مفصلی داشتیم، اما خاطره و ویژگی این ملاقات درآن بود که هنرمندان از هر کشور کنسرت اجرا می نمودن استقبال می شدند و می رفتن، ولی با اعلان نمودن نام افغانستان همه متوجه بزرگ مردی شدند که با آرکستر خویش داخل تالار شد و تمام حاضرین با کف زدنها از او استقبال نمودند در این کنسرت بزرگ، استاد آفرینش ترانه های میهنی و انقلابی، یک بار دیگر عشق خدشه ناپذیرش را نسبت به میهن، مردم و انقلاب آن، در هنر خویش به نمایش گذاشت، آهنگی که چند دقیقه متواتر برای آن کف زده می شد و مردم بپا خاسته بودند، ترانه ای ساخته شده از سرودهای انقلابی کشورهای مختلف و بیانگر مبارزه و پیکار توده های خلق بخاطر آزادی واقعی و همه جانبه انسان و انسانیت بود که با ترانه های میهنی و انقلابی افغانی آمیخته شده و ارزش های فرهنگی و انقلابی کشور های دیگر را نیز بیان می نمود.
اما با تاسف بعد از حوادث مرگبار دهه ای نود جمال مثلی هم میهنان دیگر ما روانه دیار غربت شدند و با همه افتخارات که داشت همانند همه وطن پرستان به جرم بشردوستی و میهن پرستی محکوم گردید، بنیادگرایان افغانی و به اصطلاح مدافعین حقوق بشر در حق او نهایت جفا نمودند، اگرچه در آن زمان پیش آمدن چنین رخ داد ها و افترا ها نه بیرون از انتظار بود و نه مایه ای شگفتی، اما امروز که نسبت به هر وقت دیگر جهان عرصه تاخت و تاز بنیاد گرایی و تروریزم است و دار و دسته های طالب و داعش این وارثان وحشت و بنیادگرایی پیوسته جنایت می کنند و آثار فاجعه ای آنان را جهانیان با چشم و سر تماشا می نمایند بی گمان که این افترای نسبت داده شده به استاد بزرگ موسیقی افغانستان کم بهاتر از آن است که در این جا از آن سخنی به میان آوریم ، ولی گفتنی است که دروازه معذرت خواهی از پیکر سرد و نام جاویدان این استاد برجسته افغانستان بروی آنانیکه این جفا را باعث شده اند باز می باشد، زیرا از تهمتی که به این مرد بزرگ زده شده بود رنجها و دردهای فراوانی را متحمل شد، اگرچه قامت رسای این تندیس بزرگوار را هیچ دروغی نتوانست خم کند و هیچ افترا نتوانست بشکند.
این "مرد تلخ و رنج کشیده" انزواجویی و گوشه گیری از جامعه و مردم را نمی پسندید وهیچ وقت از کارزار مبارزه و پیکار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دور نماند و همواره شرکت در طوفان زندگی اجتماعی را وظیفه خود دانست، او هیچگاهی از خدمت به بشر و حقوق بشر از خود کوتاهی نشان نداده و اصالتش را در راه بر آورده ساختن آرمانهای انسانی، صلح و دموکراسی، ترقی و پیشرفت با عالی ترین شکلی ازاحساسات و عواطف انسانی بخاطر انسان و جامعه انجام داد، او صلح، آزادی، برابری و عدالت اجتماعی را ستود و برایش سرود./
روحش شاد و خاطره اش جاویدان باد