دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمر جاویدان بماند
درین فصل نو و در روز نوروز
هر آنخواهی برایت آن بماند.
«نوروز میآید تا به ما بگوید تنها محبت ماندنی است.»
افتخار دارم در روزهای پر میمنت و خجسته نوروز و سال نو با وطندارانم یکجا در جشن نوروزی سهیمم و سال نو، زندگی نو، تلاش و تکاپوی نو، بهار نو و روز نو را به شما، خانوادهها و دوستان تان از صمیم قلب تبریک و تهنیت گفته و تمنا دارد تا جهان است زندگی شما مملو از صفا و صمیمیت باشد.
هر روزتان نوروز و هر شب تان عید و برات - انشا الله.
نوروز نُماد جاودان نو شدن است
تجدید پیمان و دوستی کهن است
خوشحالم از اینکه خجسته نوروز
یاد آور فرهنگ ما و تمدن من است.
نوروز در تاریخ
جشن نوروز از آیینهای باستانی میباشد. با استناد بر نوشتههای بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از ولایات گوناگون که
پیشکشهایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند میپذیرفتند. گفته شده که داریوش، یکی از شاهان هخامنشی (۴۲۱ – ۴۸۶) در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن میکرد.
همچنین پارتیان همه ساله نوروز را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن میگرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و بهتنهایی وارد کاخ میشد. سپس کسی که به
خوشقدمی شناخته شده بود وارد میشد؛ و سپس والامقامترین موبد در حالی که همراه خود گیلاس، حلقه و سکههایی همه از طلا و جواهرات، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ
میشد.
پس از موبد بزرگ کارمندان حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه میکردند. شاه پیشکشهای نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش میکرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با خشتهای گلی در محوطه کاخ برپا شده و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته میشد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ میپاشیدند و تا روز ۱۶ حمل که به آن روز مهر میگفتند، آنها را برنمی داشتند.
جشنهایی که از آن روزگار به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن میآید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن؛ و نماد آن انداختن سفره هفت سین است. نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پارهای در دگرگشتهای زمانه از بین رفتهاند.
تقویم هجری خورشیدی
تقویمی که ما از آن استفاده میکنیم، یکی از دقیقترین و مناسبترین تقویمهای جهان است، اما متأسفانه فقط اندکی از ما آن را بهخوبی میشناسیم و تاریخ به وجود آمدن آن را میدانیم. برای مثال، برخلاف تصور عموم، تقویمی که امروز از آن استفاده میکنیم، قدامت هزار و سیصد و نود ساله ندارد، بلکه در همین دو قرن اخیر تدوین شده است. ابتدا با مفهوم سال شمسی حقیقی آشنا شوید.
بهار از یغما
نوروز و اول بهار سالی یغما به وطن خود میرود، گویا به دلیل میخواری شاعر، عالمی فتوای کفرش را میدهد. دوستان شاعر با شتاب نزدش میروند که: چه نشستهای؟ ممکن است عدهای با کارد و قمه و چماق سراغت بیایند و ترتیبت را بدهند، چون حکم رفته که یغما کافراست و... یغما، عبا بر دوش میاندازد و عمامه میگذارد و با این لباس میگریزد. در یک بیت به آخر غزل، یغما به این مطلب به تلویح البته، اشارهای دارد.
تمام غزل را در همین موضوع گفته است:
بهار ار باده در ساغر نمیکردم چه میکردم
ز ساغر گر دماغیتر نمیکردم چه میکردم
هواتر، می به ساغر، من ملول از فکر هشیاری
اگر اندیشهی دیگر نمیکردم چه میکردم
عرض دیدم به جزمی هرچه زان بوی نشاط آید
قناعت گر به این جوهر نمیکردم چه میکردم
چرا گویند در خم خرقهی صوفی فرو کردی
به زهد آلوده بودم، گر نمیکردم چه میکردم
ملامت میکنندم کز چه برگشتی ز مژگانش
هزیمت گر ز یک لشکر نمیکردم چه میکردم
مرا چون خاتم سلطانی ملک جنون دادند
اگر ترک کله افسر نمیکردم چه میکردم
به اشک ار کیفر گیتی نمیدادم چه میدادم
به آه ار چارهی اختر نمیکردم چه میکردم
ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی
مدارا گر به این کافر نمیکردم چه میکردم
گشود آنچه از حرم بایست از دیر مغان یغما
رخ امید بر این در نمیکردم چه میکردم.
بهار در شعر شاعران شبه قاره هند
بهار بهعنوان احیاگر طبیعت و «عید نوروز» بهعنوان ایام پاسداشت این گردش لیل و نهار با شور و شوقی که در اقوام سرزمینهای نوروزی از گذشتههایی دور ایجاد کرده است در حقیقت زندگی تازه و نویی را برای انسانها به دنبال خود میآورد. نگاه شاعرانه به این زیباییها و شور و شوق رستن و دوباره زنده شدن نگاهی توصیفی در آغاز و نگرشی درونی و معناگرا در پایان است.
اقبال لاهوری
فصل بهار اینچنین، بانگ هزار اینچنین
چهره گشا، غزل سرا، باده بیار اینچنین
باد بهار را بگو، پی به خیال من بَرَد
وادی و دشت را دهد نقش و نگار اینچنین
زادۀ باغ و راغ را از نفسم طراوتی
در چمنِ تو زیستم با گل و خار اینچنین
و یا این شعر:
سبزه چون تاب دمید از خویش یافت
هــمت او ســینه گــلشن شکــافت
چون خودی آرد به هم نیروی زیست
می گشاید قــلزمی از جــوی زیست
هنوز هم نفسی در چمن نمیبینم
بهار میرسد و من گـل نخستینم
بهار تا به گلستان کشید بزم سرود
گمان مبر که سرشتند در ازل گلِ ما
به علم غرّه مشو کارِ مَی کشی دگر است
بهار برگِ پراکنده را بهم بربست
نظر به خویش فروبسته را نشان این است
به خاک هند نوای حیات بیاثر است
در چمن قافلهی لاله و گُل رخت گشود
ای که در مدرسه جویی ادب و دانش و ذوق.
امیرحسن دهلوی
وی بهار را در دو بیت این گونه به تصویر کشیده میشود:
نوروز رسید یاد می دار
گل پرده درید یاد می دار
قربان کردی دل ِحسن را
ای غیرتِ عید یاد می دار.
منور لاهوری
که در زمان حکومت «سیکها» سمت استانداری لاهور را به عهده داشت و در عین حال دانشمند، طبیب و مسلط به زبان پارسی دری و عربی بود، چنین سروده است:
ساقیا فصل بهار است بیاور جامی
عمر چون میگذرد نیک برآور نامی.
غلام محمد خان لغاری
برای چنین مضمونی این گونه سروده است:
ساقی نو است و باغ نواست و بهار نو
بلبل نواست و نغمه نو و گلعذار نو.
هرکس که اندکی از آهنگ و وزن و موسیقی و ترنم بهرهای داشته باشد، شوق فراوان برای سرودن شعری در مورد نوروز دارد بدین جهت در ادب پارسی و دری و اردو و عربی و دیگر زبانهای شبه قاره، اشعار نوروزی بسیار فراوان است و شاعران در سرودن اشعار نوروزی از یکدیگر پیشی گرفتهاند.
نوروز در دیدگاه اسلامی
در اسلام و بخصوص از امام جعفر صادق (ع) روایت گردیده: هنگامى که روز نوروز آمد، غسل کن و بهترین و پاکترین لباست را بپوش و با بهترین عطرها خود را خوش بو کن و در این روز، مستحب است روزه بگیرد.