چوچۀ شورای نظار مستر امرالله صالح بازهم چرند باد کرد نظام الدین غیاثی - حقیقت
حقیقت نظام الدین غیاثی مستر امرالله صالح بازهم چرند باد کرد

 

جناب امرالله صالح، با حفظ احترام به دیدگاه و نظریات شما، می‌خواهم چند نکته را برایت نوشته کنم:

 من امروز مقاله شما را با دقت خواندم. ای کاش که حرف‌های واقعی را من‌حیث جوان روشنفکر و روشنگر بازتاب می‌دادید و حقایق را کتمان نمی‌کردید و عوامل این صف بستن‌ها را در عقب مغازه‌های کوپونی هم واضح می‌ساختید؟

 بلی حق با شماست که مغازه‌های کوپونی به عبادت گاه شهروندان ما مبدل شده بود؛ چون شهروندان ما به‌خصوص مأمورین دولت در مرکز ولایات کشور به دزدی و چور و چپاول دارای های عامه و رشوت خوری عادت نداشتند و زنده‌گی کوپونی را ترجیح می‌دادند؛ نسبت به رشوت و چور و چپاول دارایی‌های عامه و بالاخره حرام خوری و به این پدیده ننگین و شرم آور عادت نکرده بودند؛ بل در تضاد با آن قرار داشتند و گرفتن رشوت را ننگ و حرام می‌دانستند و با این فرهنگ کاملن بیگانه بودند؛ ولی امروز چی؟

 امروز برعکس است. شنیدن حقایق بالای بعضی‌ها ممکن سخت تمام شود و هضم آن هم مشکل باشد. در ابتداء باید گفت که یک تعداد از مجاهدین واقعی که علیه ارتش شوروی وقت جنگیدند و "جهاد" نموده بودند؛ بعد از تسلیم گیری قدرت و نظام سیاسی در کشور، سلاح‌های شان را تسلیم دولت نمودند و مصروف کار و زندگی خود در دهکده‌ها و شهرها شده‌اند و یا اگر در حاکمیت حضور داشتند و یا اکنون هستند، سالم و پاک باقی مانده‌اند و در فساد و خیانت و جنایت دست ندارند که تعداد آن‌ها انگشت شمار است و خط آن‌ها جدا می‌باشد. ولی در اینجا منظور از تعدادی "مجاهدینی" است که حرام را بر خود حلال دانسته و جهادشان را در بازار گرم به لیلام گذاشتند و برای جیفه‌ی دنیایی، آن را فروختند و خود را مالک ثروت و پول‌ها از راه‌های نامشروع ساختند. این است نتیجه‌ی جهادشان و خروج قطعات شوروی از افغانستان.

 افزون بر آن، اگر دولت وقت یک «الکسی» را آورده بود؛ امروز تنظیم‌های جهادی «الکسی» های بیش از ۴۸ کشور را در افغانستان آورده‌اند و حضور پررنگ دارند. نمی‌دانم بین قوای نظامی شوروی و قوای نظامی امریکایی چه تفاوت و چه تعریفی نزد خودت جناب امرالله صالح وجود دارد؟

 شما به‌جا و دقیقن فرمودید که مردم به‌صف بستن و نظم در عقب مغازه‌های کوپونی عادت کرده بودند؛ چون برتری جویی و امتیاز طلبی و زور گویی و بالاخره منطق تفنگ در جامعه حاکم نبود؛ بل انسانیت، قانونیت و منطق وجود داشت. قانون شکنی و تفاوت‌ها و بالاخره طبقات حاکم و محکوم و ظالم و مظلوم وجود نداشت؛ از بچه‌ی وزیر، رئیس، مدیر و جنرال گرفته تابه بچه‌ی یک مأمور دولت همه در صف به‌نوبت ایستاده می‌شد همه از امتیازات مادی و معنوی یکسان برخوردار بودند، که این همه از یک اداره سالم و نظم و دسپلین در دولت و در جامعه نماینده‌گی می‌کرد و همچنان همشهریان ما به قانون و فرهنگ زنده‌گی همشهری و انسان و انسانیت احترام داشتند و به آن عادت کرده بودند؛ زیرا در قدم اول قانون را مأمورین دولت مراعات می‌کردند.

 هر روز صبح که هزاران انسان مانند عزاداران در مقابل مغازه‌های توزیع آرد فریاد می‌کشیدند؛ از حق و حقوق خود دفاع می‌کردند و خواستار حق خویش بودند. این همه بدبختی‌ها و ظلم و ستم را کسانی در حق همشهریان ما روا می‌داشت که کاروان‌های اکمالاتی دولت را بنا بر دستور استخبارات بیگانه مانع می‌شدند و راه‌های اکمالاتی را بالای هموطنان ما مسدود می‌ساختند و قطارهای اکمالاتی دولت را به آتش می‌کشیدند تا برای همشهریان شان چیزی نرسد و کتابچه‌های توزیع غذای شان خشک در دست شان باقی بماند.

 امروز همان مردم سنگ مردم دوستی را بر سینه می‌کوبند و داد خواهی از حق و حقوق همان مردمی می‌کنند که دیروز خود از جمله‌ی کسانی بودند که حق و حقوق شان را به‌طور آشکار پایمال می‌نمودند. امروز همان افراد در عقب مردم، خود را پنهان کرده و مردم را به گروگان گرفته و اکت های ضد پاکستانی و ضد روسی می‌نمایند. جالب این که چندی بعد خود در دامن همان روس‌ها پناه بردند و روابط تأمین نمودند و به‌اصطلاح تف خود را دوباره از زمین... به هر صورت.

 بعد از سقوط دولت داکتر نجیب الله و با روی کار آمدن دولت "مجاهدین"، دولت چه بدیل در مقابل کوپون مأمورین دولت داشت، میشه جناب شما لطف کرده توضیح کنید؟

 گذشته از آن شما خود نیک میدانید که بعد از خروج قطعات نظامی شوروی از کشور چه تعداد تانک و طیاره و وسایط زرهی و نقلیه از قطعات نظامی شوروی در افغانستان باقی مانده بود و الی آمدن "مجاهدین" حفظ شده بود که بعد به "مجاهدین" تسلیم داده شد؟ به‌یقین که خوب میدانید (بیش از دو هزار و ۵۰۰ تانک، ۵۰۰ هواپیمای جنگی و حمل و نقل و بیش از ۵ هزار وسایط نقلیه نظامی در افغانستان باقی ماند؛ اما بر سر این ادوات چه آمد؟) و کی ها این همه را به دستور استخبارات بیگانه به‌خصوص پاکستانی‌ها تخریب کرده و از بین بردند؟ اگر شما حقایق را پنهان کنید، مردم و تاریخ پنهان نمی‌کند.

 بلی این همه وسایط نظامی و تجهیزات و تانک و طیاره و سلاح، توسط تنظیم‌های جهادی وابسته به استخبارات بیگانه من‌جمله استخبارات پاکستان تخریب و از بین برده شد و به قیمت ناچیز بالای پاکستانی‌ها به فروش رسید و قوای مسلح افغانستان را به نام اردوی کمونیستی فلج نمودند؛ در حالی که در عقب این شعارهای بی‌اساس اهداف سیاسی دگر نهفته بود، که بعد، جنگ‌های داخلی را توسط غلامان حلقه به گوش و به‌فرمان شان من‌جمله گلبدین حکمتیار و سایرین سازماندهی نمودند و تفرقه قومی و مذهبی و سمتی و غیره را دامن زدند و جنگ‌های تنظیمی را در کشور شعله‌ور ساختند که منجر به کشته شدن بیش از ۵۰ هزار همشهریان کابل و تخریب کابل گردید و استخبارات پاکستان و نظامیان شان به آرزوی دیرینه خود رسیدند.

 همین رهبران "جهادی" و تنظیم‌های "جهادی" بودند که بالای همشهریان کابل رحم نکردند. کشتند؛ به راکت بستند؛ ویرانی کردند؛ چور و چپاول نمودند؛ و هر آن چه از دست شان آمد در حق مردم بیچاره دریغ نه ورزیدند و چنان عقده مندانه برخورد نمودند که مردم شوروی‌ها را برائت دادند.

 امروز همه چهره‌های آن‌ها افشا شده به‌خصوص کسانی که اسلام را ابزار و وسیله‌ی دست خود ساخته بودند و زیر چتر اسلام و بنام جهاد، اسلام را لطمه زدند و هنوز هم به تداوم قدرت خود در کشور ادامه می‌دهند و بالای خون مردم تجارت می‌کنند و از خود حرکات و ژست‌های نمایشی نشان می‌دهند و شعارهای خدمت به مردم را نشخوار می‌نمایند و تظاهر می‌کنند. در حالی که در طول این مدت به مردم بیچاره و زجر کشیده چه داده‌اند؟ بم، راکت، مین، هاوان، گرسنگی، دربدری، بی‌خانمانی، بی‌ناموسی، هیروئین... غیره این است خدمات شان؟ و به نظر من بالای آب رفته بیل گرفتن کار معقول و منطقی نخواهد بود؛ باید بالای آینده تصمیم گرفت.

  * * *

 امرالله «صالح» در صفحه‌ی فیسبوکی اش چنین نوشته:

«شعار ها کهنه شده بود و واقعیت تلخ تاریخ فرود آمده بود. چهره اکثریت مردم از فرط فقر خشکیده و چروک زده بود. مغازه‌های کوپونی عبادتگاه دومی مردم شهر بود. مردم به صف بستن عادت نداشتند و هر روز صبح هزاران انسان مانند عزاداران در مقابل مغازه‌های توزیع آرد فریاد می‌کشیدند که برایشان چیزی برسد. کوپون یا کتابچه توزیع غذای خشک سند نیمه مقدس بود». «گاهی نگاه سربازانی که به چهار سوی شهر در لاری های عسکری می رفتند چنان بود که گویی آخرین خداحافظی خود را با شهر میگویند. صدای غرش توپخانه های که از شهر دفاع می‌کردند و فرود راکت هایی که شهر را میکوبیدند نمادی از جهنم بود که مردم در زنده‌گی میدیدند. "الکسی" ها رفته بودند و مرحله دفاع مستقل آغاز شده بود. اضطراب حالت طبیعی و روزمره مردم بود.»