مقدرات تاریخی ما را به گونه‌یی رقم زده‌اند که «فرصت‌ها» برای ما «چالش زا» باشد و ما مادام‌العمر در حل و فصل کار خود ناکام و محتاج «قیم» و «جان کری» باشیم.

در پیش چشم ما، سه همسایه‌یی شمالی ما (ترکمنستان، ازبکستان، و تاجکستان) که بیست و چند سال قبل از بدنه‌یی اتحاد شوروی سابق جدا گردیدند، اکنون به کشورهای باثبات، بااقتدار ملی و ثروت عظیم مادی و معنوی می‌باشند، پاکستانی را که ما «دال» خور میگوییم به‌مثابه یک قدرت اتومی، امریکا را به چالش می‌کشد و ازین غول جهانی باج می‌گیرد و ایران از زیر بار پلان‌های امریکا و تعمیرات، به حیث یک قدرت منطقوی با «شیطان بزرگ» وارد معامله می‌شود و قرار داد می‌بندد، و اما ما در کجا قرار داریم؟ و کجاست که از شکست و ناکامی عبرت بگیریم؟ و پاشنه‌یی آشیل خود را بشناسیم و درک نماییم که: که اقوام گل‌های مرغوب باغ مشترک و وطن عزیز و واحد ما است، اما از دولت تا اپوزیسیون، پارلمان و روشنفکر قومی می‌اندیشیم و حافظه‌یی ضعیف تاریخی داریم و فراموش می‌نماییم که آزادیخواه بزرگ علامه اسماعیل بلخی از نفاق ملی هوشدار داده بود:

هزاره کیست پشتون کیست تاجک چیست ازبک چیست؟

اساس فرقه بازی‌های استعمار را بشکن!

و اما در مورد «توتاپ»:

فقدان عقلانیت سیاسی در دولت و عقلای کرام باعث گردیده، تا این پروژه ملی، اکنون به معضله قومی مبدل گردد و اگر وضع به همین منوال دوام نماید، نشود که ما به‌عوض پایه‌های برق در کوهپایه‌های کشور، پای غولان داعشی را مستقر نسازیم.

بحث‌های جاری میان معترضان و دولت در مدار دو راه می‌چرخد و مثل آنکه فراموش نموده‌ایم که «توتاپ» بدیل سوم نیز دارد و آن عبارت از عقیم شدن مجموع این پروژه می‌باشد، تا محرومیت تاریخی، بامیان، دایکندی، پکتیا، پکتیکا و ... از روشنایی تداوم یابد و از کجا معلوم که هدف اساسی «بحران آفرینان نامرئی» که سایه‌یی شان بر دولت و جامعه مستولی است، تحقق همین بدیل سوم نباشد. (ما هنوز «توتاپ» میگوییم و در حالی که دیگر پاکستان درین پروژه وجود ندارد، و هنگامی‌که این کشور «بااقتدار در سرنوشت ما» بیرون شده است چه علاقه دارد که افغانستان و آن‌هم بامیان و پکتیا صاحب برق گردد؟ در مصاحبه‌های تلویزیونی شنیدم که یک پاکستانی معلوم‌الحال مذاکره کننده‌یی یکی از بانک‌های بین‌المللی ذیربط درین پروژه می‌باشد).

 

هیچ‌گاهی یاد ما نرود که یکی از عوامل تداوم جنگ و تباهی افغانستان، تلاش دشمنان تاریخی ما، از شاهراه ترقی و تمدن می‌باشد و همسایه‌های حریص و طماع پاکستان و ایران نیز منافع آزمندانه‌یی شان را در همین راستا جستجو می‌نمایند.

این کشمکش‌های جیوستراتیژیک و جیوایکونومیک منطقه‌یی و جهانی است که مقدرات تاریخی افغانستان را رقم میزند و از مردم ما قربانی می‌گیرد.

جغرافیایی افغانستان ضعیف و قرون وسطایی و ملک الطوایفی بسیار آسان‌تر می‌تواند به لانه‌های شرارت پیشه گان جهانی مبدل و به حیث معبر ورود به آسیای میانه و فعالیت آزادانه مافیایی مواد مخدر مورد استفاده قرار گیرد.

در احوال ناهنجار کنونی:

ــــ سونامی بنیادگرایی «اسلامی» (القاعده، داعش و طالب و...)

ــــ تشدید جنگ اعلام نا شده‌یی پاکستان و دسایس الحیل ایران

ــــ سیاست‌های دو پهلو کجدار و مریز امریکا و انگلیس

ــــ دولت ضعیف و دو سره و فاسد (شرکت سهامی جهادی، طالبی و مافیایی)

عواملی‌اند که هست و بود افغانستان را به مخاطره انداخته‌اند.

دولت (وحدت مالی و وحشت ملی) که با کسر مشروعیت و فقدان حاکمیت قانون قرار دارد، نمی‌تواند رسالت انسجام ملی را انجام دهد، این دولت که در گرو تاجران قوم و تیکه داران «جهاد» قرار دارد با عملکردهای غیرعقلانی و قومی ساختن سیاست، پروژه‌یی بزرگ ملی و عمرانی را که در چوکات اقتصاد ملی و سراسری مطرح است، بشدت قومی ساخته و اکنون عصبیت قومی به‌عوض عقلانیت اقتصادی و تخصص فرمان میراند، که نتیجه آن را از قبل می‌توان حدس زد که همانا ناکامی و عقیم شدن این پروژه خواهد بود. قربانیان نخستین این ناکامی مفاهیم والای عدالت و ترقی خواهد بود و کفاره‌یی آن را مظلوم‌ترین خلق خدا از اقوام مختلف می‌پردازند.

عدم تعهد ملی دولت در پانزده سال اخیر و سیاست‌های غلط، تقلیدی و کاپی گری، باعث گردید که افغانستان بزرگ‌ترین فرصت‌های رشد اقتصادی را از دست بدهد و در عرصه‌ای زیر بنایی کاری مؤثر انجام نیابد. برای اولیای امور، درین سال‌ها مایه‌یی شرمساری است که افغانستان با تمام امکانات استحصال برق آبی، بادی و آفتابی، محتاج تورید برق از خارج باشد (در کشوری که دولت به‌حساب غنیمت میان تیکه داران قوم، تاجران دین و قلدران مافیایی تقسیم گردد و وزارت سکتوری و بااهمیت انرژی و برق، سهم جنگ سالاری برسد که با نور سال‌های نوری دور باشد و در وابستگی آن به بیرون تردیدی نباشد.

ماحصل همین دولت فاسد و فساد سالاران است که پروژه‌های انرژی و برق مانند بند برق سلما سال‌ها به تعویق افتد و پروژه «توتاپ» بعد از ده سال، سر انجام از پروژه‌یی ملی به معضله‌یی قومی مبدل گردد.

منافع مردم، خرد ورزی سیاسی و عقلانیت اقتصادی حکم می‌نماید، تا قبل از آنکه دیر گردد، موضوع با دلسوزی و واقعگرایی بررسی و راه بیرون رفت، مشخص گردد. من ترس از آن دارم که «تأخر تاریخی عقلی» باعث خواهد گردید، تا ما به‌عوض تحلیل مشخص از احوال موجود، بروزی برسیم که در آن فردای نا وقت «فیلسوفانه گذشته را ارزیابی و برای آینده‌یی نامعلوم نسخه صادر نماییم.

در هر نوع راه حل این گفته‌یی وخشورانه یی ابراهام لینکلن باید مورد توجه جدی قرار داشته باشد که:

«هیچ معضله‌یی حل نخواهد گردید تا زمانی که عادلانه حل نگردد»

افغانستان خانه مشترک تمام اقوام باهم برادر و برابر کشور می‌باشد و این اصل در وجود شهروندان متساوی الحقوق و با سهمگیری مساویانه‌یی تمام اقوام در حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، باید متبارز گردد، تا وحدت ملی که عمل تبلور عملی وحدت واقعی ملی را میسر خواهد ساخت:

دلته هر څوک چه اوسیژی یو افغان دی ـــــــــــــ تور او سپین پیدا کول ملی تاوان دی

لوی هیواد به په ملی وحدت جوریژی ـــــــــــــــ دا زمونژ عقیده او دا مو ایمان دی

بعد حقوقی یک پروژه‌یی بزرگ اقتصادی و اجتماعی در ماده‌یی ششم قانون اساسی چنین مسجل گردیده است: «دولت به ایجاد یک جامعه مرفه و مترقی برای عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی، حمایت حقوق بشر، تحقق دموکراسی، تأمین وحدت ملی، برابری بین هم اقوام و قبایل و انکشاف متوازن در همه مناطق کشور مکلف می‌باشد».

راه حل کدام خواهد بود؟

اکنون مردم با دو طرح مواجه می‌باشند و طرفداران هردو طرح استدلال و منطق خود را دفاع می‌نمایند و بعد از این همه اعتراض و جنجال، شاید معقول این باشد تا کمیته ملی متشکل از:

ـــــ اقتصادانان، متخصصان و اهل خبره و تجربه از طرفداران هردو طرح

ــــ به اشتراک متخصصین سازمان ملل متحد، و شرکت‌ها و دونرها

ایجاد گردد و موظف گردد تا موضوع را به‌مثابه‌یی یک پروژه‌یی ملی و افغانستان شمول به‌صورت علنی و شفاف بررسی نماید و از قبل دولت و معترضان متعهد گردند که نظر کمیته را می‌پذیرند.

نتیجه کار «کمیته ملی» باید با ذکر دلایل تخصصی، اقتصادی و مفیدیت اجتماعی اعلام گردد.

در هر حالت و بدون چگونگی فیصله «کمیته ملی» دولت باید متعهد گردد تا به تمام ولایات: بامیان، دایکندی، میدان و وردک، لوگر، پکتیا، پکتیکا و تا زابل و قندهار رسیدن برق را به اسرع وقت ممکن می‌سازد.

دولت، پارلمان، جامعه مدنی، مطبوعات، رسانه‌های اجتماعی و معترضان باید تلاش نمایند تا بحث‌های قومی متروک و زمینه‌یی دیالوگ و بحث‌های مبتنی بر عقلانیت اقتصادی، تخصص میسر گردد.

بسیار خوب است که تعدادی از اهل خبره، اقتصادانان و متخصصان نظریات شان را مطرح نموده‌اند و «کمیته» باید مجموع آن را بررسی نماید.

هموطنانی که «جنبش روشنایی» را سازمان داده‌اند، باید در نظر داشته باشند که، روشنی و عدالت در جوف قومی میسر شدنی نخواهد بود، و عدالت و محرومیت مرز ندارد و متعلق به تمام شهروندان عدالت گستر و روشنگر می‌باشد. کدام انسان عدالت خواه و روشنگر خواهد بود که رفع محرومیت تاریخی مناطق مرکزی کشور و ولایات کنرها، پکتیا، پکتیکا، بدخشان و ... را خواستار نباشد. ولایت باستانی بامیان مهد تمدن تاریخی و هویت تاریخی افغانستان است و کوهپایه‌های شرق، جنوب، غرب و شمال هرکدام عظمت خاص خود را دارد.

و حرف دیگر اینکه این «جنبش روشنایی» باید راه خود را از تیکه داران قوم جدا نماید، مگر جامعه پیشتاز مدنی بامیان و منوران پیشگام هزاره، هنوز در مرحله‌یی صغارت قرار دارند که باید «قیم» داشته باشند.

همین تیکه داران قوم چرا درین ده سال خپ و چپ بودند، این ساده سازی است که تمام بار بدوش «ع و غ» انداخته شود، اما در یک قضاوت منصفانه باید آقایان: خلیلی، محقق، مدبر، دانش، اکبری و ... جواب بدهند که درین ده سال که پروژه مطرح بوده کجا تشریف داشته‌اند، فکر می‌شود این تیکه داران قوم که هم و قم شان «رعیت» و «بانک رأی» است، به خاطر تلافی تجریدشان در تظاهرات مردم ماه عقرب سال پار به عجله در روی خاک چار زانو زدند. موجودیت این گروه، باعث می‌گردد که تیکه داران سایر اقوام نیز وارد معرکه گردیده و در آخر روز اقوام را وجه‌المصالحه قرار بدهند.

حرکات اعتراضی باید مدنی و در چوکات قانون و با خواست‌های مشخص باشد، زد و بندها و خواست‌های کلان سیاسی «فرا توتاپ» شک بر انگیز می‌باشد. دولت و معترضان باید فراموش ننمایند که: جامعه پر التهاب و بشدت منقطب افغانستان تحمل افتراق بیشتر را ندارد، باید درس‌های عبرت انگیز تاریخ در شصت و شکست سال 1992 و حوادث خون‌بار بعدی را به خاطر داشته باشیم، نباید کاری صورت گیرد که عقربه‌یی زمان به آن سال‌ها بر گردد، این ترس و بیم زمانی بیشتر می‌گردد که مردم می‌دانند که اکثریت «تیکه داران قوم و تاجران جهاد» در خدمت جیو پولیتیک اجانب قرار داشته‌اند.

خرد ورزی و عقلانیت سیاسی حکم می‌نماید تا به اتکا به مصالح کلان ملی، به خاطر حفظ خانه‌یی مشترک تلاش نماییم و متوجه باشیم که:

تعویق، تعطیل و عقیم شدن این پروژه، تمام پلان‌های دیگر (کاسا یکهزار، تاپی و ...) را که موقعیت ستراتیژیک افغانستان را تثبیت می‌نماید و سوچ پاکستان را زیر پای افغانان قرار می‌دهد، زیر سؤال می‌برد.

معقول و مقبول خواهد بود تا تمام افغانان و اقوام باهم برادر و برابر کشور برای گذار وطن مشترک، که سال‌های طولانی جنگ و مصیبت بر آن تحمیل گردیده و مردم قربانی زیاد داده‌اند، به شاهراه ترقی و تمدن تلاش نماییم و فریاد آزادیخواه سترگ عبد الرحمن لودین را به خاطر بسپاریم که:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید

از شر مکر و حیله دشمن خبر شوید

از یک طرف نهنگ و دیگر طرف پلنگ

هردو بخون ما دهن خویش کرده رنگ