۴۵ سال پیش از امروز به اثر یک قیام نظامی سفید به رهبری سردار محمد داود رژیم شاهی به جمهوری تبدیل شد. از همان اول تغیر، رژیم جدید مورد خصومت محافل عقب گرا قرار گرفته تبلیغات منفی علیه آن از پاکستان آغاز گردید.
محمد داود در اولین بیانیه رادیوییاش در صبح ۲۶ سرطان گفت: «از حقوق برادران پشتون و بلوچ حمایت صورت میگیرد.»
فعالیتهای ضد رژیم از اقدام به کودتاهای ناکام تا راه اندازی جنگهای چریکی پیوسته ادامه داشت. ایران به حیث ژاندارم امریکا در منطقه، پاکستان به حیث مرکز توطئه و صدور تروریسم در آسیا و مصر بعد از جمال عبدالناصر به حیث متحد جدید امریکا در جهان عرب در ضدیت با تغیر رژیم برخاسته رضا شاه پهلوی، انور السادات و ذوالفقار علی بوتو به شاه مخلوع پیام فرستادند تا با حمایت ایشان داخل افغانستان شده برای حصول مجدد تاج و تخت به جنگ آغاز کند؛ اما شاه این طرح را رد نموده نخواست مانند امیر شیر علی خان و امیر عبدالرحمن خان به جنگ قدرت با پسر کاکایش داخل اقدام شود.
محمد داود در زمان صدارت بنا بر عدم برآورده شدن تقاضاهایش از جانب امریکا بهجانب شوروی روی آورد ازین سبب امریکا و متحدین منطقوی آن با به قدرت رسیدن مجدد محمد داود به اقدامات مخالف رژیم آغاز کردند.
ماده ا صلی تبلیغات منفی برخی محافل روحانی، اخوانیها و حکومت پاکستان همان سیاست ده سال قبل متمایل به شوروی دوران صدارت داود خان بود.
عوامل گرایش سردار محمد داود صدراعظم؟
افغانستان بهجانب اتحاد شوروی سوسیالیستی:
از نگارش آثار مور خان، تحلیلگران سیاسی و روابط بینالملل درین مورد سه طرز دید جدا از هم را میتوان برجسته ساخت:
۱ - طرز دید طرفداران توسعه روابط افغانستان با امریکا.
۲ - طرز دید مراجع و محافل مذهبی - سیاسی مربوط به باقیات و صالحات طرفداران سیاست انگلیس در هندو رقابت آن با روسیه.
۳ - طرز دید هوا داران توسعه و انکشاف روابط افغانستان با اتحاد شوروی و طرفداران جنبش عدم انسلاک.
۱ -سلطنتهای افغانستان از استرداد کشور تا دوران صدارت محمد داود به اثر موقعیت کشور در تنگنای رقابت روس و انگلیس که جبراً باید آن را رعایت میکردند و روابط با هردو جانب را در یک موازنه نگه میداشتند دچار دستبندیهای دلگیر کنندهای بودند، ازین رو میخواستند در یک فضای جدا ازین تنگنا با یکی از کشورهای ثروتمند جهان روابط بر قرار کنند تا از دغدغههای رقابتی دو کشور همسایه (هند برتانوی و اتحاد شوروی) آزادتر شده از خطرات ناشی ازین رقابت مصئون باشند. روی همین ملحوظ اعلیحضرت امان الله خان با حفظ روابط دوستانه با اتحاد شوروی خواهان توسعه مناسبات با المان و در قدم دوم با امریکا بود، اما جنگ جهانی اول خساراتی به المان وارد کرد که نمیتوانست به حیث جانب سوم به افغانستان کمک لازم ارائه نماید.
امان الله خان ضمن فرستادن یک هیأت بلند رتبه دپلوماتیک به ریاست محمد ولی خان دروازی به امریکا در سال ۱۹۲۱، طی سفرش به اروپا خود نیز از حکومت امریکا خواهش سفر به آن کشور را نمود اما رئیس جمهور (هاردینگ) از هیئت اعزامی افغانی استقبال لازم به عمل نیاورده استقلال کشور را به رسمیت نه شناخت و با سفر امان الله خان به آن کشور موافقت نه نمود.
اعلیحضرت محمد نادر تلاش زیاد کرد تا با بروز قدرتهای جدید در صحنه جهانی کمک ایالات متحده امریکا را جلب نماید ولی با بیمیلی و تکبر مراجع دولت امریکا مواجه شد و امریکاییها در هالهای از منفی بافی ها از تأسیس روابط با افغانستان خود داری کردند.
(والاس سمت مورای) مسئول امور آسیا در وزارت خارجه امریکا راپوری را در مورد افغانستان به کنگرس امریکا پیش کرد که سراپا اهانت به مردم افغانستان بود و کنگرس را متقاعد ساخت تاز تأسیس روابط دپلوماتیک با افغانستان موافقت نکند.
محمد هاشم خان صدر اعظم وقت به امریکاییها حالی ساخت تا امتیاز استخراج نفت و گاز شمال افغانستان را به دست گیرند. امریکاییها در سال ۱۹۳۷ از طریق (انلیند اکسپورتیشن کمپنی) به کار در شمال آغاز کردند. حکومت افغانستان امید داشت با دادن این امتیاز مناسبات دپلوماتیک بین دولتین برقرار گردد، اما امریکاییها در سال ۱۹۳۸ بهصورت یکجانبه قرارداد را فسخ و افغانستان را ترک کردند و تیر دیگر افغانستان در مورد به خاک خورد. این اولین بد عهدی امریکا با افغانستان بود.
اما با آغاز دومین جنگ جهانی امریکاییها و انگلیسها را تشوشاتی ناشی از نفوذ المان در افغانستان فرا گرفته امریکا حاضر شد به تأسیس روابط دپلوماتیک با افغانستان موافقت کند.
شاه محمود خان صدر اعظم افغانستان نامه تملق آمیزی به امریکا فرستاده خواستار همکاری آن کشور با افغانستان شد، در نامه نگاشته شده بود: «... مطمئن هستم که قهرمانی ایالات متحده امریکا برای ملتهای کوچکی چون کشور من در صورت مورد حمله قرار گرفتن و برای تأمین امنیت آن باارزش است. فقط خط مشی امریکا راه نجات ماست. در تاریخ کشور ما این نخستین بار است که از خطرات قدرتهای بزرگ آزاد هستیم. اگر آنها برای ما امپراطوری ها باز کردهاند حالا ما میتوانیم استعداد و امکانات خود را در راه رفاه زندگی مردم خود بکار گیریم».
شاه محمود خان برای جلب مناسبات و همکاری امریکا دست بیک مانور دموکراسی هم زد، احزاب سیاسی و جراید خصوصی را مجال فعالیت داد و دوره هفت شورای ملی را با انتخابات نسبتاً آزاد برگزار کرد. او در اولین سفر خارج از کشور با امریکا رفت و با جورج مارشال وزیر خارجه امریکا ملاقات نموده خواهان کمکهای نظامی و تسلیحاتی شد. وزیر خارجه پرسید سلاح را چه میکنید؟ شاه محمود خان افاده داد که در برابر روسها میجنگیم اما او با یک خنده تمسخر آمیز جورج مارشال مواجه شد. بنا بر نوشته (پاولا دالیون لیلا) نویسنده کتاب «کشور شاهی افغانستان» ترجمه محترم صفدر پنجشیری صفحه ۱۷۱ شاه محمود وانمود ساخت که درین صورت مجبور خواهد شد از روسها تقاضای نظامی نماید اما وزیر خارجه بوی گفت:«مسلمانان خوب مانند افغانها برای کمک نزد روسهای ملحد نخواهد رفت. شاه محمود خان تذکر داد که اسلام خوردن گوشت خوک را منع کرده اما اگر وضع بسیار سخت گردد و زندگی به خطر افتد خورد ن گوشت خوک مجاز است»
وزیر خارجه امریکا بههیچوجه به خواهشات صدراعظم افغانستان جواب مثبت نداد.
وقتی سردار محمد داود به مقام صدارت رسید برادرش سردار محمد نعیم را غرض توسعه مناسبات با امریکا و جلب کمکهای آن کشور به آنجا اعزام نمود. نعیم خان با معین وزارت خارجه امریکا ملاقات نموده او هم خواهان کمک تسلیحاتی و تعلیم و تربیه نظامی افغانها در امریکا شد. او گفت اگر این مساعدت از جانب امریکا صورت نگیرد از اتحاد شوروی طلب کمک خواهد کرد. وی با تحقیر بدتر از شاه محمود خان مواجه شد. معین وزارت خارجه امریکا نمره تلفون سفیر شوروی مقیم امریکا را به کاغذ پارهای نوشته به او داد و گفت همین حالا با سفیر شوروی تماس گرفته طلب کمک نمایید.
امریکا کمک نظامی و اقتصادی به افغانستان را مشروط به تغیر روابط با پاکستان وعدم حمایت از داعیه پشتونها و بلوچهای آن طرف خط دیورند ساخته تأکید میکرد قیمت سلاح نقد و یکدم پرداخته شود، سلاح از طریق بندر کراچی فرستاده شده در آنجا در منظر پاکستانیها باز و تشریح گردیده بعد بهجانب افغانی تسلیم داده میشود یعنی پاکستان باید اسرار نظامی افغانستان را بداند.
در سال ۱۹۵۳ که نکسن معاون رئیس جمهور امریکا برای سفر دو روزه وارد کابل شده بود بدون آنکه نتیجهای از آن سفر عاید افغانها گردد اسباب ناراحتی و بد گمانی سلطنت را باعث شد، زیرا نکسن اعطای هرگونه کمک اعم از اقتصادی و نظامی را منوط به چشم پوشی جانب افغانی از خصومت پاکستان و حقوق پشتونها و بلوچهای آنطرف سرحد ساخت که برای مقامات سلطنتی قابل قبول نبود. این شرایط و اهانتهای پیدرپی امریکا به فرستادههای رسمی دولت که با حسن نیت بود به غرور سلطنت بر خورده درک گردید که امریکا از مولود استعمار یعنی پاکستان حمایت میکند و افغانستان باید در متابعت از آن کشور به حیث جانشین بریتانیای کبیر از امریکا طلب کمک نماید.
شرط دیگر اینکه خلاف سیاست بیطرفی عنعنوی و شرکت افغانستان در جنبش عدم انسلاک باید شامل پکت نظامی بغداد (سنتو) شده به محاصره شوروی از جانب امریکا تن دردهد.
امریکا یک پروژه ناکام را بنام وادی هلمند در سال ۱۹۴۶ توسط کمپنی (موریسن کندوسن) آغاز کرده باعث غارت پشتوانه ۲۰ ملیون دالری افغانستان که در جنگ جهانی دوم از انگلستان به امریکا انتقال داده شده بود گردید ولی پروژه نیم کاره و ناکام ماند.
افغانستان که با یک دشمن کین توز (پاکستان) مواجه و از نظر اقتصادی سخت عقب مانده بود ضرورت داشت تا با یکی از قدرتهای بزرگ جهان روابط همکاری تأسیس کند و جلب کمک و مساعدت نماید. روی این هدف سردار محمد داود لویهجرگه را دایر کرد و لویهجرگه به حکومت صلاحیت داد تا غرض تقویه دفاعی کشور از هر مرجعی که موافق به کمک باشد سلاح به دست آورد.
مساعدترین کشور در شمال افغانستان اتحاد شوروی بود. حکومت برای نوسازی اردو تعلیم و تربیه کادر و پرسونل نظامی و اخذ کمکها و اعطای قرضههای مساعد به آن کشور روی آورد.
شوروی در سال ۱۹۵۴ یک قرضه ۳، ۵ ملیون دالری را برای اعمار سیلوهای کابل و پلخمری داد، در همین سال قرضه ۲، ۵ ملیون دالری که قبلاً از بانک انکشاف صادرات و واردات امریکا غرض قیر ریزی سرکهای داخل شهر کابل صورت گرفته اما رد شده بود از جانب شوروی پرداخت شده مبلغ یکصد هزار دالر برای اعمار فابریکه قیر داده شد، تجارت بارتر میان هردو کشور آغاز گردید.
در سال ۱۹۶۲ شوروی یک قرضه (۱۵) ملیون دالری غرض صدور گاز طبیعی به آن کشور را قبول کرد و کار تفحصات نفت و گاز در شمال کشور آغاز گردید.
بین سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۹ اعتبارات شوروی بالاتر از ۱، ۲۶۵ بلیون دالر بود.
اعطای قرضهها غرض تأسیس فابریکات، فارمهای زراعتی، شفا خانهها، مکاتب، تخنیکم ها و پولی تخنیک کابل، اسفالت سرکهای شهری و احداث شاهراهها، تأسیس بندهای آبگردان و بندهای برق و ساختمانهای رهایشی در کابل و شبرغان ادامه پیدا کرده بر اثر پلانهای پنج ساله داود خان به کمک اتحاد شوروی افغانستان وارد مرحله جدید زندگی گردید. اعطای بورسهای تحصیلی نظامی و ملکی در رشتههای مختلف زمینه پرورش یک نسل نو کادری را مهیا ساخت، اردوی افغانستان عصری شد و کشور توان مقابله با دشمن شرقیاش (پاکستان) را پیدا کرد.
هیچ کشوری در جهان بدون در نظر داشت منافع خودش ملانصرالدین وار به کسی کمک نمیکند.
اتحاد شوروی از سرحدات جنوبیاش در تشویش بود، تقویت افغانستان از لحاظ نظامی و رشد اقتصادی برای امنیت جمهوریهای آسیای میانه نزد مسکو اهمیت داشت چنانچه در زمان لشکر کشیاش به افغانستان این تشویش به حقیقت پیوست و تاکنون یکی از نقاط آسیب پذیر نه تنها نزد ماسکو بلکه برای کنفرانس همکاری شانگهای همین مناطق است که به گفته نماینده دایمی روسیه در ملل متحد در حدود ده هزار داعش در ولایات مختلف افغانستان منجمله در همجواری آسیای میانه مصروف فعالیتهای تخریبی و تروریستی است. امریکا این ابزار را وسیله تشنج و بحران برای آسیای میانه، چین و روسیه در اختیار دارد.
وقتی امریکا از فاصله ده هزار کیلومتر هوایی از آنطرف ابحار به افغانستان لشکر میکشد و میگوید منافع حیاتی و امنیت امریکا از همین کشور دور افتاده به خطر مواجه است کدام عقل سلیم حکم میکند که شوروی وقت با موجودیت یک مرز دریایی که زیادترین عرض آن تا یک کیلو متر میرسد درین منطقه بیتفاوت باشد؟
همان سیاستهای بعد از جنگ دوم جهانی با گذشت دهها سال، از جانب امریکا در امور افغانستان پیش گرفته شده و سیاست مهارسازی و تهدید ماسکو را عملی میسازد.
رقابت شوروی وقت با سیاست موجود امریکا یک تفاوت دارد که شورویها نفوذشان را از راه نظامی و تقویت بنیادهای مادی - تخنیکی افغانستان توسعه میدادند اما امریکا همه آن اساسات را در آتش جنگ و جهاد سوخت و با تجاوز نظامی این سرزمین را به پایگاه نظامیاش مبدل ساخت که در عمران آن توجهی مبذول نمیدارد، با هفده سال حضور نظامیاش کدام کار بنیادی انجام نداده است. باوجود دریاهای خروشان سالانه ملیونها دالر افغانستان صرف انرژی وارداتی برق از همسایگان شمالیاش میشود و به حیث یک کشور مصرف کننده باقیمانده است.
۲ -طرز دید مراجع و محافل عقبگرای مذهبی- سیاسی و اخوانیها در زمینه روابط افغانستان و شوروی همیشه به حیث یک فکتور عقیدتی غرض تقویت موضع امریکا و طرفداران آن در کشور عمل کرده است (کفر و اسلام همانطوری که جورج مارشال به شاه محمود خان گفته بود) درحالیکه اگر پای کفر و اسلام در میان میبود جانب یهود و نصارا را که در قران پاک بار بار دشمن مسلمانان و پیامبر اسلام گفته شده نمیگرفتند و بر عقد پیمان دفاعی اسارت آور با امریکا پا فشاری نکرده با کلمه انشا الله به خیر افغانستان است بر تصویب آن خوش خدمتی نمیکردند و پیران طریقت نقشبندیه و قادریه در عقب چوکی سفیر امریکا حین امضای معاهده ایستاده نشده و بهزعم خود و امریکا آن را حقانیت مذهبی نمیدادند. و حکمتیار آتشیترین اخوانی مجاهد پس از امضای این معاهده زیر حمایت عسکر امریکا با امتیاز و مصئونیت به دولت کابل نمیپیوست.
آنها زیر نام اسلام از زمان انکشاف مناسبات افغانستان با شوروی مخالفت ورزیده به بهانه کفر و کمونیسم به حیث پیش خدمتان و پای دوهای امریکا عمل کرده و میکنند.
همه احزاب جهادی که اساس شان بر بنیاد مذهب در پاکستان شکل داده شده بود در خط حمایت از تجاوز و اشغال قرار دارند.
۳ -هواداران انکشاف مناسبات با اتحاد شوروی عمدتاً روی دودید ازین مناسبات حمایت میکردند:
یکی دید ناسیونالیستی مبتنی در ضدیت با استعمار و پدیده بجا مانده آن پاکستان و دید دیگر امکانات انکشاف سریع افغانستان از لحاظ اقتصادی و تأمین ترقی و پیشرفت کشور که طی سالها امریکا به آن نه گفته بود.
این طرز دید در وجود احزاب چپ و متمایل به ماسکو حمایت آن کشور را با خود حاصل کرد.
کشوری که یک فیصد نفوس آن از ابتداییترین مبانی زندگی مدرن (مثل داشتن یخچال، ماشین کالا شویی، داش برقی، تلویزیون و سائر سهولتهای الکترونیکی) بهرهای نداشت، شهرهایش سرک اسفالت شده نداشت، بیت الخلاهای وطنی که گندگی و بد بویی آن فضای کوچههای شهر را میپیچید و در شهر کابل صبحانه انبارکشها به پاک کاری آنها پرداخته با مرکب از روی جادهها عبور میدادند، از آب آشامیدنی صحی بیبهره بودند، سواد و خدمات صحی در سطح پایینترین نسبت به کشورهای منطقه قرار داشت و برای تداوی مریضان تعویذ گوسفندی میگرفتند و به چف و کف ملا و روحانی نماها امید صحت داشتند و شیاطین و اجنه زنان را به ضرب چوب کاری ملا از وجودشان دور میساختند مستحق نبودند که وطن شان بهسوی یک زندگی نسبتاً نوتر حرکت میکرد، زراعت آن مکانیزه میشد، فابریکات به کار آغاز میکرد معادن و ذخایر زیر زمینیاش استخراج میگردید، جوانان صاحب تحصیل و کار میشدند و زندگی رونق دیگر میگرفت، بیسوادی و تعصب ناشی از آن کاهش مییافت و صدها امید دیگر؟
اینکه هر قدرت بزرگ در قبال همکاری اهدافش را نیز تعقیب میکند کدام اصل ناپیدا و کشف ناشده نیست، اما استفاده از امکانات آنها میتواند تغییرات مثبت برای حیات نوین مردم به بار آورد. چنانچه همین اکنون امریکا با سرازیر ساختن ملیاردها دالر در پی اهداف خودش روان است اما جانب افغانی فاقد صداقت و وطنپرستی است که نتوانسته است ازین امکانات استفاده دلسوزانه نماید.
تفاوت کمکهای شوروی وقت با امریکا درین است که شورویها با دادن پولها و قرضهها پروژهها را به ثمر میرساندند و آن پول داخل بودجه دولت میشد ولی امریکاییها با سرازیر ساختن دالر ها خواستند گروهی از خانوادههای ثروتمند ایجاد کنند تا اولادهایشان نسلآ بعد نسل و بطنآ بعد بطن پابند دوستی با امریکا و مطیع آن باشند، قسمت اعظم دالر ها را خود در آتش فساد سوختند که گزارشهای (سیگار) شاهد آن است.
امریکاییها هرچه فکر میکردند و یا حالا میکنند باید معترف باشند که افغانها در روابط با شوروی وقت و نفرت از سیاست امریکا کوتاهی ندارند موقعیت کشور ازیکطرف، دشمنی مداوم پاکستان مورد حمایت امریکا از جانب دیگر، مواضع غرض آلود و غیر صادقانه امریکا، فقر، عقب ماندگی اقتصادی عواملی بود که زعامتهای گذشته را بهسوی جلب حمایت نظامی، اقتصادی و سیاسی یک قدرت در همسایگی طولانیشان وادار ساخت عدم حسن نیت امریکا نسبت به افغانستان دسترسی متقابله هردو کشور را نسبت به روابط با شوروی محدود ساخت.
مناسبات افغانستان و شوروی بعد از تحول هفت ثور سال ۱۳۵۷ رنگ دیگر گرفت زیرا با این تحول فعالیت غرب در رأس امریکا به شکل مسلحانه از طریق یک جنگ نیابتی برای ضربه زدن قاطع به حریف جهانیاش شدت گرفت. قبل از آنکه لشکر کشی شوروی به افغانستان در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ صورت گیرد فرمان جهاد در ۲۱ حوت سال ۱۳۵۷ که مرکز سازماندهی نخستین آن اتاق s 407 سنای امریکا بود و سی.ای.ای.قبل از آن به مسلح سازی مخالفین دولت آغاز کرده بود صادر گردید. در ۶ جدی ۱۳۵۸ هجوم نظامی شوروی برای سرنگونی حکومت حفیظ الله امین که توطئه سپردن افغانستان به افراطیون و بنیادگرایان را روی دست داست صورت گرفت.
برخی این عمل شورویها را ناشی از جنگ سرد و خصومت دو نظام سرمایهداری و سوسیالیستی دانسته میگویند شورویها غرض پخش سوسیالیسم به افغانستان داخل شدند.
مبلغین مذهبی- سیاسی و تنظیمهای جنگی- جهادی به همان قصه کفر و الحاد تمسک جسته آن را ازین منظر به تحلیل میگیرند.
کسانی که از دید غیر ایدیولوژیک به این مسئله پرداختهاند لشکرکشی شوروی به افغانستان را ناشی از اهداف استراتژیک و منافع حیاتی آن دانسته افغانستان را دهلیز ورودی به آبهای گرم غرض دور نگهداشتن امریکا از سرحداتش و سائر استراتژی جهانی آن کشور میدانند که تحریکات امریکا در کشاندن پای عسکر شوروی به افغانستان را برای انتقامگیری شکست در جنگ ویتنام دور از احتمال نمیدانند. این دید صائبتر به نظر میرسد زیرا حالا که ۳۹ سال از آن میگذرد شاید روسها مجدداً برای دفع پلانهای تروریستی و تشنج زایی مورد حمایت امریکا داخل اقدامات غرض حمایت از خود و متحدین خویش گردند.
هرچه بود افغانستان قربانی جنگ سرد شد، چیزی که طی ۶۰ سال به دست آورده بود نابود گردید و بازهم درمانده رقابت دو قدرت بزرگ و قدرتهای منطقوی و تروریسم گردیده است که از عرب تا عجم، از کافر تا مسلمان بر ویرانی آن میپردازد، نابود میکند و میکشد.
دوست و رفیق گرامی سکندری صاحب در مورد آن نوشته تذکر داده بودند که نویسنده باید نتیجه گیری و راه حل معضل را نیز ذکر میکرد.
نتیجه گیری را برای خوانندگان محترم گذاشتم ولی در مورد راه حل معضل نقطه نظرم را موجز مینگارم شاید بخشی از راه حل معضل را احتوا کند.
موقعیت جیوپولتیک افغانستان طی سالهای متمادی باعث شده است تا این سر زمین گاهی به حیث معبر جهانگشایان بهسوی هند و باری هم به حیث حایل بازدارنده اصطکاک قدرتها و زمانی به حیث تخته خیز قدرتها علیه یکدیگر مور د استفاده قرار گیرد.
در قرن نزده افغانستان میدان رقابت امپراتوری هند برتانوی و روس تزاری بود. انگلیسها میخواستند از صحاری سند تا دامنههای اورال را به حیث سپر در برابر روسیه با خود داشته باشند. آنها این مناطق را از داشتن راههای ترانسپورتی و رشد اقتصادی دور نگه میداشتند تا به حیث خلای دست ناخورده و صعبالعبور نتواند مورد استفاده روسها قرار گیرد چنانچه خطوط آهن را تا سرحد خط دیورند در شرق الی تورخم و در جنوب الی چمن امتداد دادند و توقف نمودند. آنها منافعشان را در بیثباتی، حفظ جهالت و عقب ماندگی، دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی میدیدند.
اما روسها ثبات و آرامش، ترقی صنعتی و خود کفایی این ساحه را برای جلوگیری از پیشروی انگلیسها به حال شان مفید میدانستند.
این مناطق شامل بازی بزرگ یعنی رقابت انگلیس و روس بوده بنامهای «کشورهای واسطه» و «کشورهای میانگیر» یاد میشدند. سیاست روسها برای این سرزمینها در نامه نیکولای اول زار روس که به تاریخ ۲۰ اکتوبر سال ۱۸۳۸ به لندن فرستاده شده بود چنین ذکر شده بود: «باید رفاه کشورهای واسطه را که موقعیت و منافع روسیه را از موقعیت و منافع بریتانیای کبیر جدا میسازد بهدقت مدنظر قرار داد و آرامش این نواحی را حفظ کرد. هرگز با تحریک و کینه توزی متقابل آنها را به جان یکدیگر نیانداخت. فقط اکتفا به رقابت صنعتی بدون درگیری و مبارزه از طریق اعمال نفوذ سیاسی کرد. بالاخره از همه مهمتر به استقلال و تمامیت ارضی کشورهای همجوار که ما را از یکدیگر جدا میسازد احترام گذاشت.» (رقابت روس و انگلیس نوشته ترنزیو پیو کارلو ترجمه عباس آذرین).
در قرن بیستم بخصوص پس از تقسیم جهان به دو بلاک سرمایهداری و سوسیالیستی موقعیت افغانستان بازهم این کشور را مورد توجه اتحاد شوروی و جانشین جهانی استعمار یعنی امریکا قرار داد.
ضمن اینکه جهان به دو قطب متضاد تقسیم شده بود کشورهای تازه رسته از بند استعمار جنبش جدیدی را بنام عدم انسلاک تشکیل دادند و افغانستان با تعقیب سیاست بیطرفی و پیوستن به این جنبش مدتی از خطرات رقابتها و بازیهای جهانی در امان ماند و در مسیر ضعیفی از پیشرفت قرار گرفت.
پس از فروریزی اتحاد شوروی و یک قطبی شدن جهان به ادامه ۴۰ سال حوادث جنگی افغانستان به میدان رقابت شدید جنگی جهانی و منطقهای مبدل شده است.
بهترین حالت برای افغانستان رجعت مجدد به سیاست بیطرفی فعال و مثبت در عرصه خارجی و همزیستی نیک با همسایگان میباشد اما اینکه چطور به این مأمول نایل آید بعد از یک مکث مختصر روی سیاست بیطرفی و عدم انسلاک افغانستان با آن تماس میگیرم.
بیطرفی:
این اصطلاح عمدتاً در زمان اشتعال جنگ میان دو یا چندین کشور به کار میرود و شامل حال ممالکی میگردد که در جنگ مشتعله میان دولتها شرکت نورزند و به طرفین درگیر اجازه استفاده از خاک و آب و فضای کشورشان را به هیچ یک از طرفین جنگ نداده از هر گونه تبلیغات به نفع یک جانب جنگ خود داری ورزند.
سیاست بیطرفی در افغانستان از زمان پادشاهی امیر حبیب الله خان مطرح گردید زیرا در جنگ جهانی اول المانها و ترکها خواهان عبور قوای شان از مسیر افغانستان بهجانب هند برتانوی بودند اما امیر حبیب الله خان بنا بر توصیه انگلیس سیاست بیطرفی را پیش گرفته نخواست با هیئت اعزامی المان و ترک ملاقات کند. انگلیس به امیر وعده داده بود که در صورت حفظ بیطرفی بعد از ختم جنگ، استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته مبلغ (۶۰ ملیون) کلدار میپردازد و سالانه دو ملیون و چهل هزار کلدار به دولت افغانستان میدهد. ولی با ختم جنگ به هیچ تعهدش وفا نکرد.
با گذشت زمان و تغییرات بعد از جنگهای اول و دوم جهانی دولتهای افغانستان با در نظر داشت موقعیت جغرافیای سیاسی کشور به این سیاست ادامه دادند.
عدم انسلاک:
ختم جنگ جهانی دوم و از هم پاشی نظام مستعمراتی برتانیه بخصوص استقلال هند و اوج گیری ناسیونالیسم در کشورهای که قبلاً مستعمره بودند موجد روحیه جدیدی در نظام بینالمللی گردیده طی دهههای ۵۰ و ۶۰ قرن گذشته این کشور در بحبوحه تشدید روابط بینالملل مبتنی بر جنگ سر دو بلاک بندیهای ناشی از آن تلاش کردند تا در نظام بینالملل وقت جایگاه خاص مربوط به خودشان را داشته باشند تا با ایجاد و تحکیم روابط نیک بین هم به حیث قدرت سوم عرض اندام نمایند. برای این منظور شخصیتهای چون جواهر لعل نهرو از هند، مارشال تیتو از یوگوسلاویا، جمال عبدالناصر از مصر و دکتور احمد سوکارنو از اندونیزیا در سال ۱۹۵۵ در کنفرانس باندونگ در کشور اندونزی حضور به هم رسانیدند و اساس این جنبش را زیر نام «عدم انسلاک» گذاشتند و روی پنج اصل ذیل تفاهم کردند:
-۱ متابعت از سیاست مستقل بر اساس همزیستی مسالمت آمیز و عدم تعهد.
- ۲ حمایت از جنبشهای آزادی بخش ملی.
- ۳ عدم وابستگی به هرگونه اتحادیه نظامی در قالب برخوردهای قدرتهای بزرگ.
-۴ عدم انعقاد هر گونه اتحاد دو طرفه با یک قدرت بزرگ.
-۵ عدم تأسیس پایگاههای نظامی متعلق به قدرتهای بزرگ در خاک خود.
افغانستان در کنفرانس بلگراد در سال ۱۹۶۱ عضو این جنبش شده سردار محمد داود صدراعظم در کار کنفرانس شرکت نمود.
در جنبش ممالک مختلف با تمایلات متفاوت چون سوسیالیستی و ضد سوسیالیستی، طرفدار امریکا و جانبدار شوروی که شامل پیمانهای نظامی نبودند شرکت کردند. اهداف این جنبش مخصوصاً حمایت از جنبشهای آزادی بخش ملی اسباب نگرانی غرب در رأس امریکا را باعث شده مورد خصومت امریکا قرار گرفت، به حدی که جان فوستر دالس وزیر خارجه وقت امریکا «جهان را به دولتهای خوب و دولتهای بد و دول بیطرف تقسیم میکرد، عمل دولتهای بیطرف را بد اخلاقی میدانست.»
امریکا آن وقت با ناسیونالیسم، کمونیسم و هر چه و هر که طرفدار اینها یا شامل جنبش عدم انسلاک بود متعصبانه در مخالفت افتیده بود. ناسیونالیسم ناصر را در مصر، سیاست مستقل و غیر منسلک جواهر لعل نهرو را در هند، سیاست سمتگیر دموکراسی دکتور احمد سوکارنو در اندونیزیا را کمونیسم میگفت و به نظر نیک نمیدید، سیاست بیطرفی و عدم انسلاک افغانستان نزد امریکاییها تعبیر کمونیستی داشت و سردار محمد داود را «شهزاده سرخ» (شهزاده کمونیست) میگفتند و از هیچگونه توطئه علیه این ممالک دریغ نمیکردند.
اما این جنبش بنا بر اهداف ضد استعماریاش از حمایت شوروی برخوردار بود.
با ذکر این مختصر برمیگردیم به وضع موجود کشور:
از اثر سلطه ۴۰ ساله کلتور جنگی از قرا تا قصبات و شهرها با پیامد قوماندان سالاری و تشکیل حوزههای محلی قدرت روحیه همگرایی و وحدت ملی دچار چالشهایی است که اثرات آن بر توسعه اقتدار دولتی و تحکیم اقتدار ملی منفی و زیانبار میباشد. این آشفته حالی باعث گردیده است که مناسبات افغانستان با سائر ممالک بهخصوص کشورهای که عامل ادامه جنگ هستند نه از موضع یک دولت با ثبات بلکه به حیث یک کشور مصیبت دیده، ناتوان و محتاج تمثیل گردد روی این ملحوظ ضرورت است تا در تعین خطوط سیاست خارجی و پیشبرد دپیلماسی حد توان و واقعیتهای موجود کشور مد نظر باشد.
منافع ملی حکم میکند تا ثبات به میان آید، امنیت استقرار یابد، در امر تأمین عدالت اجتماعی بر بنیاد ایجاد فرصتهای مساوی برای همه اقوام، ملیتها و قبایل کار عملی و متعادل صورت گیرد.
هر قدر انسجام درونی امور بهبود یابد به همان معیار میتوان در تشئید اعتبار خارجی کشور باصلاحیتتر عمل کرد.
کاری صورت گیرد تا افغانستان از جبر موقعیت جغرافیائیاش زجر بیشتر نکشد و از میدان جنگ نیابتی موجود و خطر احتمالی جنگ مستقیم در آینده بیرون شود.
حالت موجود افغانستان با کوهی از معضلات داخلی و خارجی که دامنگیر آن است میطلبد که سیاست خارجی مبتنی بر حسن نیت با همه کشورها داشته باشد تا بتواند برای احیای مجدد و اعمار مجدد از امکانات همه کشورها استفاده صورت گیرد، رعایت منافع متقابل با کشورهای حافظ منافع افغانستان باید عملی گردد.
وجود پایگاههای نظامی امریکا در حال و استقرار دایمی قوایش در آینده برای هم کشورهای که با افغانستان هم سرحد هستند مایه نگرانی آنهاست. شش کشوری که با افغانستان سرحد مشترک دارند با حالت تداوم اشغال منافعشان را در خطر میبینند دولتهای چین و روسیه وجود این پایگاهها را در زیر گلون شان نمیپذیرند.
بنا بر موقعیت خاص کشور ایجاب میکند که بهجای سیاست یکجانبه غرض حفظ منافع امریکا در برابر رقبای منطقوی و جهانیاش سیاست بیطرفی مثبت و فعال دوباره احیا گردیده در قانون اساسی مسجل شود و زمینههای لازم برای بر چیدن پایگاههای نظامی امریکا و لغو معاهده امنیتی اسارت آور با آن ایجاد شده تعهد جهانی بااعتبار برای عدم دست درازی همسایگان در امور افغانستان اعم از دخالت و مداخله و احترام به سیاست بیطرفی آن به میان آید.
در صورت استقرار اوضاع کشورهای شامل ائتلاف امریکا نیز از حالت جنگی برآمده تنظیمها و احزاب جنگی تحت حمایت شان ازین حمایت بیبهره شده با تأمین قانونیت و عدالت اجتماعی دست شان از زجر مردم، چور و چپاول و سائر مظالم کوتاه میگردد. برای حل مصائب ناشی از اشغال چون مواد مخدر، فساد مالی و اداری، حقوق بشر و غیره طرق سالم دریافت میگردد. در غیر آن سر این رشته دراز خواهد بود و کلافه کردن آن هم سالها را در بر خواهد گرفت.