تبصرهها و اخبار مربوط به مذاکرات صلح گاهی اوج میگیرد و گاهی فروکش میکند. مبصرین، تحلیلگران، دولتمردان و سیاستگران هم با همین اهتزاز سخن میرانند و پیوسته چند جمله قالب شده و تکراری که «صلح ملکیت افغانها باشد، در مذاکرات صلح دستاوردهای هژده سال اخیر حفظ گردد، صلح از اختیار افغانها خارج است چون جنگ از اختیار ما بیرون میباشد، تا امریکا نخواهد صلح نمیاید» و جملات تکراری زیادی ازهمین نوع و قبیل.
در فراز و فرود این امواج علایمی دیده میشود که ظاهراً میتوان روزنهای برای این ارمان چندین ساله ملت را دران دید؛ اما در نحوه رفتار و شیوه کردار طرفین مذاکره کننده برخی مواردی پیش میاید که باعث سردرگمیهای گیج کننده نیز میگردد.
از آغاز مذاکرات که گاهگاهی نزدیکی توافق دران دیده میشد امتیازات یکجانبه بهمنظور ابراز حسن نیت برای طالبان داده شده است چون؛ آزادی چند مرتبهای زندانیان طالب از زندانهای گوانتانامو، بگرام و پلچرخی به شمول عدهای از مقامات رهبریشان، حضور فعال طالبان در تلویزیونها و مطبوعات داخل کشور با حفظ اینکه میجنگند و میکشند، سهم فعال شان در زندگی اجتماعی وسیاسی جامعه، امتیاز زندگی خوب رهبران قبلی آنها در سطح بلند در قطر، کابل و بعضی جاهای دیگر (اینها آدمهای مهم دوران حاکمیت طالبان بودند که در پستهای بلند و حساس کار میکردند، مثل وزیر خارجه، نماینده دایمی در ملل متحد، رئیس امر بالمعروف (مأمور دره و شلاق)، لوی څارنوال، برخی سفرا وعدهای از فعالان و شلاق کوبان و محتسبان، امتیاز مصارف دالری و جیب خرجها و سفریه ها از جانب امریکا برای سفرها و مذاکرات.
اما طالبان همچون سخرههای سخت بر موقف شان ایستادهاند، نه اتش بس موقت را میپذیرند، نه تخفیف خشونت را، حتی بخواست اتش بس سمبولیک یک هفتهای امریکا هم جواب مثبت ندادند، ازین سبب نزد برخی تحلیلگران تشویش سپردن امتیازات مافوق قانون اساسی در نهایت مذاکرات وجود دارد.
در مراحل نزدیکی توافقات که در مطبوعات پخش میگردد هردو جانب هم طالب وهم امریکا به اکتها و حرکاتی دست میزنند که رسیدن به تفاهم را خدشه دار میسازد مانند اجرای انفجارات توسط طالبان و گفتههای وزرای خارجه و دفاع امریکا در مورد حضور دوامدار عساکر شان در افغانستان. روی این ملحوظ تحلیلگران و صاحب نظران نمیتوانند بطور روشن درباره نیات طرفین چیزی بگویند.
دولت در حاشیه برده افغانستان هم در تموج این فرازوفرودها نتوانسته است موضع معین و مکانیسم لازم را برای مذاکرات و صلح ارائه کند. گاهی هیئتی را معرفی میدارد که از لحاظ عددی در طیاره هم نمیگنجد و باری تعلل در معرفی مذاکره کنندگان را پیشه میگیرد.
صلح مرحله نوین زندگی مردم پس از چهل سال جنگ است ازین سبب هر افغان میتواند در مورد مکانیسم و نحوه مذاکرات ابراز نظر کند تا اگر دولت بخواهد به این نظریات توجه نموده نکات مثبت آنها را در پروسه مذاکره و صلح در نظر بگیرد.
تا جایی که از ورای مباحث و نشرات بر میاید چنین تلاش وجود دارد که مذاکرات و صلح نه دو جانبه بلکه چند جانبه افاده گردد. چندگانگی برای مرحله دوم آغاز مذاکرات که بین الافغانی گفته میشود دشواریهای بهمراتب بیشتر از جریان موجود مذاکرات را باعث گردیده طبق ضربالمثل هر کله و بر خیال راه مطلوب به مقصود نمیبرد.
باید پذیرفت که در مذاکرات بین الافغانی صرف دو جانب وجود میداشته باشد؛ جانب دولت و جانب طالبان.
طوری که هیئت مذاکره کننده طالبان با موضع گبری واحد داخل مذاکره میشوند و غرض جلوگیری از تعبیرات جداگانه متنها را از روی کاغذ قبلاً تهیه شده میخوانند، جانب دولت نیز باید واحد و با طرح واحد باشد.
هیئت دولت متشکل از نماینده دولت در راس ونمایندگان احزاب و جریانات سیاسی مطرح (نه مانند برخی کاندیدان ریاست جمهوری)، علما و روحانیون، جامعه مدنی و شورای عالی صلح بوده میتواند. این ترکیب طوری تنظیم شود که ازلحاظ سمتی، ملیتی و جنسیتی کاستی نداشته باشد و ترکیبها در وجود همین عدد معین در نظر گرفته شود (مثلاً اگر محترمه خانم حبیبه سرابی جزء هیئت باشد او ممثل چهار ترکیب بوده میتواند از لحاظ جنسیتی زن از لحاظ ملیتی هزاره ازلحاظ سمتی مناطق مرکزی واز لحاظ تعلق مدنی عضو شورای عالی صلح اگر وابستگی تنظیمی داشته باشد میتواند ترکیب پنجم را نیز نظر به حزب مربوطه تکمیل نماید).
هیئت دولت با طرح واحد قبلاً قبول شده به مذاکرات شرکت کند وبرای این کار بهتر است:
- تحت ریاست رئیس جمهور نشستی به اشتراک رأس کتگوری های ذکر شده دایر گردد که دران رئوس مذاکرات مورد بحث قرار گرفته به تفاهم برسند. بعداً شرکت کنندگان یک یک نماینده صاحب صلاحیت به مذاکرات معرفی نمایند و توصیه نمایند که در روشنی طرح واحد قبول شده به مذاکرات شرکت کنند.
- حاصل بحث نشست با رئیس جمهور جمعبندی و به شکل طرح واحد درآورده شده به مذاکره کنندگان سپرده شود.
-شرکت در مذاکرات امتیاز نیست که دران مسابقه شرکت راه بیافتد بلکه مسئولیتی است در قبال وطن و سرنوشت صلح. لجاجت و زورگویی بعد از نشست تفاهمی در معرفی و تعداد شرکت کنندگان گنجایش نمیداشته باشد.
طوری که دیده میشود سه سؤال اساسی در مذاکرات مطرح خواهد شد:
۱- اتش بس.
۲- خروج قوای نظامی خارجی.
۳- تعین نوع نظام آینده (ریاستی یا امارتی).
۱- اتش بس:
نباید این سؤال طوری مورد بحث قرار گیرد که حالا از جانب امریکا مرعی میگردد. آتش بس حرکتی است برای ابراز حسن نیت هردو جانب و اطمینان برای مردم افغانستان و جهانیان، لذا باید آسان گرفته شود و عملی گردد زیرا هردو جانب با حسن نیت و حسن نظر در میز مذاکره مینشینند.
شرایطی که باعث بغرنجی آتش بس گردد ضرور نیست، فقط یک شرط وجود میداشته باشد که هردو جانب بر یکدیگر آتش نگشایند و طالبان اجرای عملیات انتحاری را در همه سطوح و مناطق متوقف سازند. موازی به آتش بس باید از جنگ سرد و مطبوعاتی، تخریبی و برهم زننده حسن نیت طرفین جداً خودداری شود.
۲- خروج قطعات نظامی خارجی:
این موضوع قابل بحث هردو جانب میباشد. شاید طالبان بر خروج کامل و زود هنگام پافشاری کنند و حتی قبل از اتش بس. علت ان میباشد که میخواهند نشان دهند جنگ هژده سالهشان برای همین هدف بوده و مانند آغای حکمتیار نگویند تا یک عسکر امریکایی در افغانستان باشد و به کابل بیاید امت رسول الله نباشد.
اما ارائه دلایل معقول و دور از احساسات و تکیه بر غرور وانمود سازی پیروزی میتواند از پا فشاری بر طرح شان بکاهد؛ شهر و ده و ولایت و ولسوالی کشور مسلح است، جنگ چهل ساله میان افراد مسلح، طالبان و تنظیمهای جهادی و طی هژده سال جنگ دولت و طالبان باعث دهها نوع خصومت از جنایت تا انتقام گیریهای شخصی و محلی گردیده است که الی رسیدن به تفاهم و صلح پایدار عامل درگیریهای مسلحانه شده صلح و پروسه امدن طالبان را بد نام میسازد، مردم بار دیگر از صلح مأیوس میگردد و جهانیان هم برداشت خوب از صلح بین الافغانی نمیداشته باشند. این جنگ ده به ده و پلوان به پلوان خواهد بود که خاموش ساختن آن بهزودی ممکن نمیباشد. لهذا الی تکمیل پروسه صلح و جمع آوری سلاحهای غیرقانونی بخصوص سلاح ثقیل وجود یک نیروی ثالث غرض جلوگیری از حوادث ناهنجار ضرور پنداشته میشود که دران اطمینان به صلح را نزد مردم ایجاد میکند.
نیروی ثالث میتواند ناتو باشد یا کلاه آبیهای ملل متحد و یا هم عسکر کشورهای اسلامی؛ اما جا به جا سازی قوای حفظ صلح ملل متحد یا عساکر ممالک اسلامی نسبت به حضور عساکر ناتو دشوارتر، پر هزینهتر و زمانگیرتر میباشد ازین رو بهتر خواهد بود تا طرفین به حضور کوتاه مدت عساکر ناتو قناعت کنند و با سرد شدن وضعیت جنگی پلان خروج همه عساکر خارجی روی دست گرفته شود. به خاطر اطمینان طرفین باید این اصل در موافقتنامه مذاکرات جا داده شود.
اگر اراده مستقل برای ساختن یک افغانستان صلح آمیز و فاقد عسکر امریکایی وجود داشته باشد این راه میتواند مؤثر باشد و کشور را از شر نیروی شیطانی اشغالگر برای همیش برهاند.
۳- تعین نوع نظام (ریاستی یا امارتی):
باید هردو جانب قبول کنند که غرض حفظ استاتسکو در کشور پروسه مذاکرات و صلح در موجودیت قانون اساسی، نظام سیاسی و قوتهای مسلح کشور پیش برده شود. این مسئله برای طالبان کمی و کاستی ایجاد نمیکند بلکه باعث حس خوشبینی میان مردم میگردد.
هردو طرف بپذیرند که تعین نوع نظام از صلاحیت گروه مذاکره کننده نبوده کاملاً مربوط به مردم افغانستان میباشد.
حالا ضرور انست که در چوکات قانون اساسی و نظام حاکم طالبان در اداره کشور سهیم شوند تا صلح استحکام یابد.
برخی تعدیلات در قانون اساسی و نظام سیاسی کشور میتواند از طرق ذیل عملی گرد:
-مراجعه به آرای مردم (رفراندم).
- تدویر لویهجرگه قانون اساسی.
- قبول نتایج تصمیم گیری مردم.
اگر طالبان بر تعدیل قانون اساسی و نظام سیاسی پا فشاری داشته باشند کمسیون با صلاحیت قانونگذاری با شرکت نظریات هردو طرف طرح تعدیل را به لویهجرگه ارائه نماید آنگاه سرنوشت نظام تعین شده میتواند.
اگر نیت نیک وجود داشته باشد صلح مشکل نیست، آشتی یعنی فراموشی خصومتها و نزدیکی موقفها تا امتزاج دریک نظام قابل قبول برای مردم.
یادداشت:
مطلب بالا با حسن نیت خوشبینانه نگاشته شده است؛ اما افغانستان گرهگاه متضادهای مقتدر جهان و قدرت نماهای منطقه شده است تا منافع همه درین جا تامین نشود یا تقسیم مجدد ساحات نفوذ قدرتهای بزرگ در جهان عملی نگردد بغرنجیها و پیچیدگیها کماکان ادامه میداشته باشد راه دیگر این خواهد بود که یکی از طرفین این بازی شکست قطعی بردارد و این اصل برای امریکا نزدیکتر میباشد.
در وضع جاری همه قدرتهای جهانی و منطقوی دستیاران افغانی به شکل احزاب و تنظیمها دارند که منافع مضاعف در پروسه را رعایت میکنند؛ هم منافع خودشان وهم منافع مراجع بیرونیشان.