پس از سال ۱۳۷۱ سال سلطه تنظیمهای جهادی و بعداً طالبان بر سرنوشت کشور گذشته از اینکه اساسات و زیربناهای مادی و تخنیکی تخریب شد، شهرها بخصوص شهر کابل به مخروبه مبدل شد، ترکیب نفوس شهرها از لحاظ اقوام و ملیتها، سطح و سویه سواد و دانش، کلتور و فرهنگ نیز متحمل آسیبهای جبرانناپذیر گردید.
آنهایی که از نوجوانی به صفوف جنگندهها پیوسته بودند از نعمت سواد و دانش بیبهره ماندند، عدهای که ظاهر نمایی فهم و دانش مینمودند اصلاً از آن دور بودند زیرا فعالیت ایشان صبغه جنگی و استخباراتی داشت تا سر و کار داشتن بادانش و فراگیری سواد.
رادیو، تلویزیون و صفحات روزنامهها به دست این گروه افتید که برابر با کم دانشی و بیدانشی ایشان این وسایل نیز در سطح نازل نشراتی فروکش کرد و بدتر آنکه همه این وسایل تابع طرز تفکر و سلیقه گروه مسلط گردید. وسایل نشراتی و تبلیغی زمان حاکمیت جمعیت اسلامی صرفاً جمعیتی بوده محتوی نشرات آن مملو از توهین به تنظیمهای مخالف و قلقله های فاقد محتوی علیه رژیم قبل از مجاهدین و ستایشها از بهاصطلاح قهرمانیهایی خودشان بود.
با هجوم اضطراب آمیز تفنگداران و جنگسالاران مقولات سیاسی و مفاهیم علمی در سیاست نیز به دست این گروهها از معانی اصلی آنها دور شده طبق میل ذهنی اشخاص تعبیر میگردید که تاکنون به این مقولات علمی تعبیر تباری و سمتی داده میشود. طالبان اصلاً با چنین مفاهیم و مصطلحات موافق نبوده در ادبیات شان وجود نداشت.
یکی از مفاهیم مهم و همیشه قابل بحث در کتب و آثار علمی مفهوم (ملت) است که ناآشنایان با علم سیاست از آن تعبیرها و تفسیرهای کردند که در هیچ قاموس سیاسی وجود نداشت و حالا هم ندارد.
گاهی آن را به مفهوم قوم استعمال کردند و باری آن را به باشندگان یک منطقه نسبت دادند. برخی که با استعمال کلمات معمول در فضای ژورنالیستی میخواهند ابراز معلومات نمایند میگویند در افغانستان ملت وجود ندارد گویا شهروندان این کشور به مرحله ملت شدن نرسیدهاند.
وحدت ملی نیز مقوله تابع نفع اشخاص و سیاستگران شده تأمین آن را صرفاً در وجود خود و خانواده و یا گروهی از همفکران تنظیمی و قومی و سمتیشان تعبیر میکردند و میکنند. خلاصه اینها با شور و غوغای شبیه یک مظاهره چی روی جاده مفاهیم علمی و تاریخی را نیز به معانی سر بازاری بکار میبندند. در فضای آلوده باسیاست بازی توأم با کم دانشی ضرور است مختصر توضیحی بر بنیاد عینیت و افاقیت نه ذهنی گرایی ارائه گردد.
«ملت پدیده تاریخی- سیاسی، فرهنگی و محصول زندگی مشترک طولانی مردم است.».
دانشمندان در مورد تشکیل ملت عوامل مختلف مانند نژاد، دین، زبان، تعلق جغرافیایی، علایق و وابستگی اقتصادی و مشترکات تاریخی را مؤثر دانستهاند. در مورد برخی عوامل چون دین، نژاد و زبان نظر همه یکسان نیست زیرا در جهان ملتهای وجود دارد که بدون این مشترکات و یا داشتن آن ملتهای جداگانهاند مانند کشورهای عربی که نژاد مشترک، زبان مشترک و دین واحد دارند اما ملت واحد نیستند.
آنچه از لحاظ علمی ثقه تر قبول شده است همانا مشترکات تاریخی و فرهنگی و منافع اقتصادی است که همه این عوامل را در عینیت زندگی گروهی از افراد در سرزمین واحد با داشتن احساسات مشترک و حس تعلق به سرزمین مادری هویت میبخشد.
در سرزمینی که اقوام و ملیتهای مختلف با تعلقات زبانی، دینی و نژادی زندگی داشته باشند در پرتو مشترکات ذکر شده در بالا ملت واحد را میسازند.
ملت گفتن و ملت شدن مقوله غیرعلمی نیست که هر ناآگاه از علوم سیاسی و تکامل تاریخ بشری بهطور عرفی و عامیانه آن را برای مقاصد و اغراض شخصی یا تنظیمی بکار برد.
در گرماگرمی این خود سازیها و تعبیرها عدهای نام از فاشیسم برده میخواهند مخالفین شان را به این اتهام تکفیر سیاسی نمایند.
فاشیسم تفکر متکی بر برتری نژادی و نفی سائر نژادها با شیوه حکمروایی استبدادیست که حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم را سلب و جمیع سازمانهای دموکراتیک اعم از احزاب و گروههای فشار را ملغی ساخته دم و دستگاه دولتی را بیشتر جنبه نظامی میدهد.
در تفکر سیاسی دوران ما میتوان گفت هرکه بر بنیاد تفوق طلبی و برتر سازی کدام قوم و ملیت با نفی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سایر اقوام و ملیتها معتقد باشد (چه اکثریت باشد یا اقلیت) نوع تفکر او ملهم از تفکر فاشیستی میباشد ولو که زیر پوشش و بهانه کلیت خواهی باشد یا پوشش داد خواهی.
از اثر همین تفکر ناسالم افغانستان دو دوره یکی درزمان حاکمیت جمعیت اسلامی و دیگری در زمان طالبان متحمل جنگهای خونین گردید.
وحدت ملی:
درصورتیکه عناصر متشکله ملت بهصورت ارگانیک یعنی بر بنیاد احساسات و علایق مشترک به هم پیوند بخورد وحدت ملی از لحاظ ماهوی استحکام میپذیرد. وحدتهای مکانیکی که مبتنی بر منافع و خواستهای چند شخص آنهم با ادعای نمایندگی از قوم و ملیت مربوطه باشد نه تنها که باعث تحکیم وحدت ملی نمیگردد بلکه اساسات همدلی و همدردی و صمیمیت ملی ملت را تابع چند چارکلاه منفعت جو و خودخواه ساخته شیرازه ملت شدن و وحدت ملی را از هم میگسلد.
افغانستان در سه دهه اخیر قربانی این بازیهای نابخردانه شده بنیادها و اساسات وحدت ملی آن پیوسته ضربه برداشته است.
آنچه ضرور است این است که نسل جوان کشور پای خود را ازین منجلاب دور نگهداشته بهطور عمیق و علمی از اساسات جامعه شناسی، ترکیب اقوام و قبایل کشور و تکامل تاریخی پروسههای ملی و وطنی شناخت حاصل نمایند تا بتوانند در مسیر سالم تفاهم ملی و صمیمیت وطنی حرکت کنند زیرا وضعیت جاری در فضای سیاسی کشور (عظمت طلبی و تنگ نظریهای محلی) در شکل گیری منفی ذهنیت آنها اثرات نامطلوب و خلاف منافع ملی بهجا میگذارد.
حفظ سلامتی ملتها پیوند به دستگاهی دارد که ناشی از اراده ملت بوده و اقتدارش را از ملت به دست آورده باشد این دستگاه عبارت از دولت است «ملت واحد دولت واحد» متضمن بقای ملت در برابر عواملی چون جنگ، شورش، بغاوت، مداخلات خارجی و تفرقه افگنی میباشد.
ملتی که در جغرافیای واحد وزیر حاکمیت واحد ناشی از اراده خودش زندگی نماید بنیادهای وحدت آن تزلزل ناپذیر و دور از خطر از هم پاشی میباشد.
مرحله که کشور ما دران قرار دارد مصدوم به مصائب ناشی از تفرقه و دوری اقوام باهم بردار آن بوده دشمنان خارجی و بد فطرتان داخلی، در مورد وحدت ملی افغانها حسن نیت ندارند. تشکیل دو حاکمیت و دو ریاست جمهوری بهطور قطع محصول بد نیتی چندین ساله دشمنان وحدت ملی افغانها یعنی پاکستان بوده عاملین این بازی با تعلقات طولانی با پاکستان زیر شعارهای بهظاهر دفاع از آرای مردم در پی تشدید جریان فروپاشی حاکمیتاند.