امارت اسلامی طالبان از جانب جهانیان به رسمیت شناخته نشده بود اما آنها در سازمان ملل متحد نماینده دایمی داشتند صرف پاکستان و قطر سفرای طالبان را پذیرفته بودند. از اثر محدود بودن روابط خارجی با دو سه کشور معلوم بود که آنها نمیتوانستند دیلماسی فعال داشته باشند. دپلماسی وسیله پیشبرد سیاست خارجی کشور از طریق مذاکره و تفاهم است، سیاست خارجی محدود و غیرملموس دپلماسی را غیرفعال و فاقد تحرک میسازد.
پس از شکست امارت اسلامی و متواری شدن، طالبان برای مدتی درصحنه فعال جنگی حضور نداشتند و پس از ظهور مجدد توانستند با برخی کشور ازجمله روسیه، چین و قطر روابط ایجاد کنند تا اینکه در سال ۲۰۱۱ بارک اوباما رئیس جمهور امریکا تمایل ضمنی به صلح با طالبان نشان داده در سال ۲۰۱۳ طرحی ریخت تا با نمایندگان طالبان در قطر مذاکره آغاز گردد.
با رسیدن ترامپ به مقام ریاست جمهوری، طالبان در سال ۲۰۱۷ نامهای بوی فرستاده از او خواستند تا خروج قطعات نظامی امریکا در استراتژی رئیس جمهور جا داده شود. طالبان دران نامه تحریک شان را به حیث یک نیروی نظامی - سیاسی فعال و صاحب نفوذ تعریف کرده بودند.
گفته میشود که طالبان در آن نامه مانور شتافتن بهسوی رقبای جهانی و منطقوی امریکا را نموده گفته بودند نباید به این عمل مجبور گردند.
طالبان موضعگیری انوقت موضعگیری ترامپ در رابطه به سیاست جنگی امریکا را وسیله خوب برای رد یابی به سیاست ترامپ در رابطه با خود تلقی کردند و نتیجه هم داد که بعداً آغاز و تا سرحد رسیدن بیک توافق ادامه یافت.
خواست طالبان از پیش گرفتن دپلماسی چه بود؟
درزمان اوباما خواهان خارج ساختن نام شان از لست سیاه ملل متحد و رهایی زندانیان شان بودند.
با آغاز مذاکرات خلیلزاد و طالبان، طالبان مطالبات بیشتر تا رسیدن به قدرت و ظاهراً خروج نظامیهای امریکا را مطرح کردند. غلطی که امریکا پیش گرفت این بود که دولت افغانستان را به حیث صاحب و مجری قدرت سیاسی کشور از نظر انداخته خودش به خواستها و مطالبات طالبان در معامله نشست، این موضع امریکا طالبان را مجال بیشتر داد تا به حیث یک نیروی باقدرت و مطرح در عرصه نظامی- سیاسی و قسماً مناسبات خارجی معرفی گردند.
دعوت ماسکو از طالبان و افراد سیاسی داخل افغانستان برای مذاکره و استقبال با شان و شوکت آنها، دعوت پاکستان از عین چهرهها و طالبان ازایشان بر عظمت وجودی آنها افزود که بعدها چین هم خواست ازین نمایش دور نمانده کنفرانس دیگری در پیکن دایر نماید اما به ثمر نرسید.
طالبان در مذاکرات با نماینده امریکا، سفرهای ماسکو و اسلام آباد موقف دولت افغانستان را به حیث جانب اصلی معضله لطمه دار ساختند که باعث حسن نیت بیشتر نسبت به خودشان گردید، جانب امریکا نیز درین زمینه نخواست با این دپلماسی طالبان طرف واقع شود وجان مطلب را که پا فشاری بر خروج قوتهای نظامیاش است نه با دولت بلکه با یک گروه جنگی به مذاکره گیرد درحالیکه قرارداد امنیتی و پیمان نظامی را با دولت افغانستان امضا نموده بود. علت این بود که در دپلماسی مخفی امریکا و طالبان، جانب طالب در مورد پایگاههای نظامی و حضور عساکر امریکا توافق گوشه چشمی نشان میداند.
آیا این دپلماسی ریشه در گذشته دارد؟
درزمان اشغال افغِانستان وارد حاکمیت طالبان امریکاییها گفتند برای محو دم و دستگاه القاعده آمدهاند، کدام سند رسمی یا بیان مطبوعاتی به چشم نمیخورد که آنها طالبان را مانند القاعده متهم به تروریسم کرده باشند، یعنی امریکا با حفظ براندازی نظام طالبانی، با گذشتهای که در ایجاد این گروه به همکاری متحدینش داشت نخواست طالبان را در سیاستش نسبت به افغِانستان مردود مطلق بداند. بسیج تشکل و حضور مجدد طالبان در جبهههای جنگ محصول همان پولهاست که امریکا آن را زیر نام مبارزه با تروریسم به پاکستان میپرداخت اما این پولها مصرف تشکل و بسیج مجدد طالبان میگردید.
سیاست پر پیچ و مبهم امریکا برای منطقه وسایل مبهم و مرموز را در اختیار دارد، مجاهد، طالب، تکنوکرات و غیره ابزار پیشبرد این سیاست هستند. روی این ملحوظ امریکا حفظ آنها را برایش مطلوب میداند. به همین خاطر رهبران طالبان را در کابل، قطر و پاکستان مصئون و با امتیازات خوب نگهداری میکند و اخیراً برای مسافرتهای آنها وجه خاص مالی را در نظر گرفته و به آنها میپردازد.
سیاست امریکا در مورد آسیای میانه و تأثیر آن بر دپلماسی با طالبان
از بحث طولانی و تاریخی درین مورد صرفنظر کرده همین قدر نگاشته میشود که سیاست جاری امریکا با رنگ و رخ و وسایل جدید همان سیاست دوران جنگ سرد بخصوص سالهای اول بعد از جنگ جهانی دوم است. پیمانهای نظامی سنتو و سیتو غرض محاصره شوروی از شرق تا جنوب شرق آسیا به میان آمده بود که خط محاصره جنوب شوروی را از ترکیه تا کشمیر امتداد میداد.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بوی نفت آسیای میانه دماغ سود جویان امریکا را در مورد آسیای مرکزی تازه نمود. آنها برای دسترسی به ذخایر بزرگ حوزه بحیره خضر و آسیای میانه اتش جنگ طولانی ۲۰ ساله اخیر را بر افروختند که طالبان نتوانسته بودند اهداف شرکت یونیکال را در مورد برآورده سازند.
بر اساس رونمایی سیاست جدید امریکا در مطبوعات آن کشور پروگرام شش نکتهای ذیل را در مورد آسیای مرکزی پیش گرفته است:
«۱- حمایت و تقویت حاکمیت و استقلال دولتهای آسیای میانه.
۲- کاهش تهدیدهای تروریستی در آسیای میانه.
۳- توسعه و حفاظت ثبات در افغانستان.
۴- تشویق اتصال آسیای مرکزی به افغانستان.
۵- تقویت حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر در آسیای میانه.
۶- تقویت سرمایه گذاری ایالات متحده امریکا به هدف توسعه آسیای میانه »
درهر ماده این پروگرام شش نکتهای اهداف خاص امریکا غرض نفوذ درین مناطق جا داده شده است.
«تقویت استقلال، کاهش تهدیدات تروریستی». عین جملات و کلماتی است که در مورد افغانستان بکار میبردند حاصل آن برای کشور ما چه شد که برای آسیای میانه باشد؟
ماده سوم این پروگرام ماده طالبانیست که امریکا برای حفظ این ثبات، دپلماسی تقویت موقف سیاسی طالبان را پیش گرفته و میخواهد با حضور قدرتمندشان در حاکمیت ظاهراً ثبات را در افغانستان به میان آورند اما وزیر خارجه امریکا و زلمی خلیلزاد امضای موافقتنامه صلح با طالبان را ختم کامل و دایمی جنگ ندانسته گفتند صلح بطور کامل تامین نمیشود. به بیان دیگر بحران ادامه مییابد تا امریکا به مأموریت بهاصطلاح آوردن ثبات ادامه دهد.
توطئه حقوق بشر امریکا از بهانههای متداول مداخلهاش در نقاط مختلف جهان بوده و ادامه دارد، ازین سبب نام بردن از حاکمیت قانون و حقوق بشر درین پروگرام خطرناکترین وسیله ایجاد بیثباتی وزمینه سازی مداخله و نفوذ در آسیای مرکزی بوده میتواند. چین و فدراتیف روسیه قبل ازین پروگرام شش نکتهای در مورد حفظ ثبات و صلح درین همسایگیشان پروگرامهای داشتهاند. امریکا میخواهد به هر شکلی باشد سهم بلندش را درین گوشه آسیا بدست آورد.
پروگرام اقتصادی و تقویه این کشورها جدا از اهداف استراتژی استعماری آن کشور نیست و وسیله ایست برای نفوذ براین مناطق.
امریکا طی سالهای گذشته (۹ میلیارد دالر) به ممالک آسیای مرکزی پرداخته است. قرضه برای کمکهای تخنیکی امریکا به ۳۱ میلیارد دالر میرسد که از طریق سکتور خصوصی سرمایهگذاری شده است.
بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول حدود (۵۰ میلیارد دالر) به این ممالک دادهاند.
دپلماسی امریکا با طالبان معطوف به اهداف آن درین مناطق بوده در رقابت با رقبای جهانیاش نیز از آن بهره میگیرد.
امریکا که نخواست یکجا با ناتو طالبان را از صحنه نظامی حذف کند در نظر داشت تا در «روزهای مبادا» دوستان گذشتهاش را برای صفحه جدید سیاسی وارد صحنه سازد، اینکه طی بیست سال جنگ و بحران بر کشور چه گذشت و هزاران تن کشته شد نه نزد امریکا و نه نزد طالبان ارزشی ندارد.
امریکا طرق سیاسی و دیپلماتیک حمایت از طالبان را در شرایط تشدید رقابتهای اقتصادی و نظامی و بحران شرق میانه شدت بخشید تا آنها را به حیث نیروی غیرقابل حذف از حوزه قدرت در افغانستان معرفی نماید.
گفته شده است که در مراسم امضای معاهده صلح میان امریکا و طالبان محفل شانداری در نظر گرفته شده است که دران نمایندگان بلند پایه برخی کشورها و سازمانها حضور بهم خواهند رسانید و امریکا با دادن چنین شان و شوکت به طالبان با این گروه جنگی عقب میز امضای معاهده مینشاند.
مذاکرات دوامدار، امتیازدهیهای منظم و تشویق و تمویل به سفرهای منطقوی وجهانی تا امضای معاهده در محفل پرشکوه در سطح جهان چیزی نیست جز دادن وجاهت به این گروه که ۲۰ سال کشور را به خاک وخون کشیدند.
چنین است سیاست کشوری که میخواهد حقوق بشر و تقویت حاکمیت قانون را به منطقه ما پیاده سازد.
سکوت امریکا دربرابر اعلان نتایج انتخابات مضحک ریاست جمهوری میرساند که آن کشور شب وروز پر مخاطره ناشی ازین اعلان را گاهی با سکوت و باری با جملات مبهم و بیمعنی تابع چگونگی نتایج دیپلماسیاش با طالبان ساخته است.