این سرزمین کوهستانی محاط به خشکه جبراً در تعاملات میان کشورها کشانیده شده است وگرنه به حیث منطقه کمتر شامل شده در مناسبات میان امپراتوریها به شکل تجرید شده درین گوشه آسیا باقی میماند.
تأسیس امپراتوری هند برتانوی در حاشیه شرقی و جنوبی افغانستان و رقابت کشورهای اروپایی با انگلیس توجه کشورکشایان را به این سرزمین معطوف گردانید. اگر رقبای اروپایی انگلیس میخواستند از مسیر خشکه به هند برسند باید همین سرزمین را که اخرین مقطع سرحدی با هند برتانوی بود عبور میکردند.
ناپلیون نمایندهای به دربار شاه زمان فرستاد تا توافق کند که عسکر فرانسه با قوتهای جنگی شاه یکجا شده بر هند برتانوی حملهور شوند اما شاه با آن موافقت نکرد و نماینده ناپلیون طی گدارشی نگاشت که عبور از منطقه کوهستانی فاقد راهها و سرکها و پلها و مردم سخت جنگنده کار آسان نیست قوتهای فرانسه پیش از رسیدن به هند درین جا خسته و زار شده توان مقابله با انگلیس را از دست میدهند.
در رقابت روسیه تزاری و هند برتانوی همین سرزمین پهنه عملی سازی پالیسی سهگانه انگلیس (سیاست پیشروی، سیاست سرحدات علمی و سیاست عقب نشینی) بود. طبق سیاست پیشروی انگلیس باید تا کنارههای امو شتافته آسیای میانه را هدف قرار میداد، سیاست سرحدات علمی پیشروی انگلیس تا کوههای سلیمان را دربر میگرفت و سیاست عقب نشینی چنین بود که قوتهای انگلیس سواحل دریای سند را استحکام بندی کنند تا در برابر حملات احتمالی روسیه مقاومت صورت گیرد.
روسها برای جلوگیری از نفوذ انگلیس تا شمال سواحل امو تاختند و در آنجا متوقف گردیدند.
دو امیر افغانستان یکی امیر دوست محمد خان و دیگری امیر شیر علیخان در اوج این رقابت خواستند سلطنت شان را با داشتن مناسبات با هر دو امپراتوری مصئون سازند، هر دو امیر هیئت دیپلماتیک ماسکو را به دربار پذیرفتند که باعث خشم انگلیس شد امیر دوست محمد تاب مقاومت نیاورد ه به انگلیس تسلیم و مقیم هند گردید اما امیر شیرعلیمان به امید کمک موهوم روسیه به مزار رفت و در همانجا درگذشت.
روی همین رقابتها دولت انگلیس معاهداتی را بر شاهان افغانی تحمیل کرد که قطعاتی از خاک آن را به خود ملحق ساخته در ظرف ۵۵ سال پلان جدا سازی خاکها از افغانستان را تکمیل کرد (معاهده ۱۸۳۸ میان شاه شجاع، نماینده انگلیس و رنجیت سنگه، معاهده ۱۸۵۵ جمرود میان امیر دوست محمد و سرجان لارنی حاکم انگلیس در لاهور، معاهده ۱۸۷۹ گندمک میان امیر محمد یعقوب و جانب انگلیس و معاهده ۱۸۹۳ دیورند میان امیر عبدالرحمن و سر تیمور دیورند).
بر طبق هر چهار معاهده سرزمینهای که حالا به انطرف خط دیورند قرار دارد از بدنه افغانستان جدا گردید.
با استرداد استقلال افغانستان مدت ده سال دولت انگلیس در پی توطئه و دسیسه با اجرای تبلیغات علیه دولت مستقل بود تا اینکه باعث سقوط آن شد و دستاوردهای ده ساله کشور را در اتش اغتشاش سقوی از بین برد.
جدا سازی پی در پی سرزمینها و نابود سازی دستاورد ده ساله رژیم امانی یکجا با قتل و کشتار امانیستها و تحول طلبان و اجرای دهها نوع بیناموسی و تجاوز و کشتار علیه مردم کابل دران وقت قربانیهای روشن در تاریخ کشور است که بران تحمیل گردیده است، دران وقتها عامل کمونیسم وجود نداشت تا انگلستان بر اجرای این همچو جفاها در حق مردم افغانستان خودرا حق بهجانب نشان میداد و عدهای از واقعه نگاران و تحلیلگران همه گناهها را همانند امروز از دوش انگلیس برداشته بر دوش جانب افغانی و روسی میانداخت.
رقابتهای روسیه و انگلیس به اثر معاهده ۱۹۰۷ میان دو کشور به پایان رسیده تقسیم مناطق نفوذ عملی شده بود اما انگلیس از سر افغانها دستبردار نشده تا چپه گردانیهای اغتشاش سقوی دست از تخریب برنداشت.
با جانشینی امریکا بر مسند استعمار جهانی آن کشور در مورد افغانستان روی همان خطی حرکت میکرد که انگلستان مینمود.
در جریان جنگ سرد، عدم انسلاک به حیث یک جنبش جدید میان دو ابر قدرت ظاهر شد و افغانستان عضو آن گردید، امریکا از سر سختترین مخالفان این جنبش بود و آن را بد اخلاقی تعریف میکرد. سردار محمد داود صدراعظم وقت افغانستان را که ازجمله شرکت کنندگان کنفرانس بلگراد این جنبش بود شهزاده سرخ خطاب میکرد.
در فضای آن وقت بادر نظر داشت بیداری روشنفکران افغانستان و آگهی از تحولات جهان، جنبش چپ در کشور سربلند کرد و ح.د.خ.ا در میان سائر تشکلات سیاسی وقت با پیشتازی بیشتر در مراکز علمی، مکاتب و پوهنتون، استفاده از تربیون پارلمان و نشرات اخباری نفوذ نمود.
این حزب مبارزه علیه هر نوع ستم ملی و طبقاتی را خط مشی خود اعلان کرد و توانست به حیث یک جنبش مطرح در سطح منطقه شناخته شود.
در تغیر رژیم شاهی به جمهوری حزب امید تحولات بیشتر به نفع دموکراسی و بهبود زندگی مردم داشت و به دفاع از آن برخاست و خوب دفاع کرد.
پاکستان، امریکا و ایران این تحول را همچون دوران تحول امانی زیر ضربات تبلیغاتی، مداخلات نظامی و فشارهای دیپلماتیک قرار دادند.
پاکستان برهانالدین ربانی، گلبدین حکمتیار و احمد شاه مسعود را به جنگ علیه افغانستان گماشته اقدام به کودتاها کرد اما ناکام شد.
سیاست جمهوری افغانستان به این فشارها آهسته آهسته از مسیر پیش گرفته شده رو به انحراف گذاشت، فشار بر نیروهای تحول طلب شدت گرفت تا حدی که حزب برای گم کردن رد پای رژیم موقتاً خود را منحل اعلان نمود اما عمال رژیم از تعمیل فشار تا سرحد پیشبینی امحای فیزیکی رهبران آن دستبردار نبود.
تمام فعالیتهای جنگی، استخباراتی وسیاسی امریکا از طریق نظامیان پاکستان و رژیم شاهی ایران برای آن راه میافتید تا رژیم جمهوری را تضعیف نموده روابط آن را با ماسکو برهم بزنند.پاکستان لشکر ۵ هزار نفری جنگی را توسط سه شخص ذکر شده در بالا تشکیل و آنها به حملات آغاز کردند، ایران با وعده دروغین دادن دو میلیارد دالر به افغانستان که آن را نداد داود خان را فریب داد ه مناسبات آن با ماسکو سرد گردید.
با به قدرت رسیدن ح.د.خ.ا. بر شدت عملیات امریکا و پاکستان افزوده شد و کمکهای مخفی امریکا به جنگجویان مقیم پاکستان آغاز گردید، چند سناتور امریکایی گفتند امریکا باید انتقام سکست در ویتنام را از روسها در افغانستان بگیرد.
امروز بسا از جهادیها میگویند جنگ ما جهاد نبود جنگ میان امریکا و شوروی بود. وقتی امریکا از آن طرف ابحار با فاصلههای هزاران کیلو متر دور افغانستان و منافعش را اعلان میکرد غیرمعمول بود که شوروی وقت از آن طرف دریای امو در سرحدات جنوبیاش چنین چیزی را ازنظر دور دارد.
جریان حوادث انوقت گذشت، همان شوروی حامی ح.د.خ.ا. حامی جهادیها شد ربانی و هیئتش را به ماسکو دعوت کرد و پذیرفت که دست از حمایت رژیم افغانستان بردارد واز امدن آنها در قدرت حمایت کند. آنها آمدند حمایت شوروی را با خود داشتند ولی وطن خودرا ویران و مردم خودرا کشتند تا اینکه امریکا و متحدینش کشور را شغال نمودند و ۲۰ سال است که در آن خون میریزند.
حالا که سی سال از ختم جنگ سرد سپری میشود سیاست در مورد افغانستان تغیر نکرده خونینتر شده است.
قوتهای ناتو امریکا در زمان جنگ سرد به افغانستان پیاده نشده بود، بمباردمانها توسط آنها صورت نمیگرفت، امریکا مادر بمب را پرتاب نمیکرد و رو در رو با افغانها نمیجنگید، در خانههای مردم داخل نمیشد اما حالا که جنگ سرد نیست امریکا و متحدینش براین کشور مسلط شدهاند، اسباب و لوازم جنگی، تبلیغی، سیاسی واستخباراتی افغانیاش با او یکجا حکومت میکند. جنگ سرد چه شد؟ رقابت دو سیستم متضاد جهانی در کجا ماند؟ بقایای ح.د.خ.ا. در کجای قدرت است که هنوز این کشور از قربانی دهی و قربانی شدن رهایی نمییابد و از سال ۱۸۳۸ از برش خاکهایش تا دوام حوادث جنگی جاری قربانی میدهد.
بسا چیزها تغیر کرده سپستم جهانی سوسیالیستی وجود ندارد، امریکا یکه تاز میدان است، اما افکار جنگ سرد هنوز در نوشتهها و تحلیلهای عدهای ته نشین مانده برای پرده پوشی اعمال جنگ افروزان داخلی و خارجی بکار گرفته میشود وبر بنیاد همان طرحهای کهنه سی سال قبل بار ملامتی همه فجایع جاری را از دوش عاملین آن دور میسازند.
عدهای از وابستگان دیروز ح.د.خ.ا. هم با" مود " زمانه، لوکس نویسی و تظاهر به جدید خیالی به سی سال گذشته بر میگردند خود و حزب مربوطه را به باد اتهامهای ناروا و نا وارد میگیرند.نمیاندیشند که این هم نوعی برائت دهی تجاوز، جنگ، اشغال و مصائب ناشی از آن میباشد.
افغانستان قربانی موقعیت جیواستراتژیک است و ادامه هم مییابد که در کنار آن منابع طبیعی و استراتژیهای جدید امریکا بر شدت حالات میافزاید.