احساس نارضایتی برخی گروههای مردمی نسبت به اینکه چرا شهر پل خمری مرکز ولایت بغلان است! امر تازهای نیست، بلکه این موضوع به سالهای قبل برمیگردد، زمانی که مرکز ولایت بغلان تحت شرایط خاص امنیتی سیاسی به پلخمری منتقل شد، درحالیکه مرکز اولی واصلی ولایت بغلان شهر جدید بغلان مرکزی بوده که بعد از منتقل شدن مرکز حکومتی از خانآباد به این منطقه به درازای ۷۹ سال قدامت دارد.
فعلاً بغلان مرکزی من حیث ولسوالی در تشکیل اداری ولایت بغلان فعال است که درگذشته به شهر جدید مسما بود. شهر جدید بغلان مرکزی زمانی شانس بقای خود را در مقام مرکز ولایت از دست داد که در سال ۱۳۵۸ حکومت آنوقت آماج مخالفتهای مسلحانه قرار گرفت، بغلان مرکزی و نواحی اطراف آن از کنترول دولت خارج و والی نشین این منطقه زیر تهدیدات شدید حملات مخالفین دولت (مجاهدین) قرار گرفت. رویهمرفته باگذشت سالهای متمادی شهر جدید ازلحاظ امنیتی، رونق بازار و دادوستد، شوروشعف اجتماعی و فرهنگی بیرمق گشت و عملاً به یک سنگر جنگی تبدیل شد. این در حالی بود که دولت مسئولین درجه اول ولایت را وادار مینمود که روزانه در دفاتر کارشان در شهر جدید باشند تا این شهر را من حیث مرکز ولایت حفظ نمایند. چون تأمین امنیت شهر من حیث مرکز ولایت برای دولت حیثیتی شده بود و باتحمل خسارات مالی و جانی زیادی دولت توانسته بود ساحه محدودی را در اختیار داشته باشد و قدرت خود را به نمایش بگذارد، اما عملاً اموراتی که میبایست در مرکز یک ولایت اجرا میشد در شهر جدید امکان نداشت. خانوادههای والیان و رؤسای مؤسسات دولتی عمدتاً در پلخمری زندگی میکردند و شهر پلخمری به نسبت شانسی که در داشتن امنیت بیشتر داشت لیاقت خود را برای مرکز شدن ولایت بغلان بروز داد و ثابت کرد. پلخمری به شهر زندهتری تبدیل شد، جوششها و کوششهای فکری و فرهنگی، تولیدی و اجتماعی سیاسی در پلخمری بهاندازهای بود که در سایر ولایات همجوار دیده نمیشد.
بعد از حکومت داکتر نجیبالله، که به باور برخی تحلیلگران تمام افغانستان به حکومتهای ملوکالطوایفی نظامی تقسیم گردیده بود، حکومت محلی بغلان از خیر حیثیتی بودن حفظ شهر جدید من حیث مرکز ولایت گذشت و عملاً شهر پلخمری را به مرکز ولایت مبدل ساخت. در طول سالهای حکومتهای تنظیمی و رژیم طالبان همچنان پلخمری مرکز بودن خود را حفظ کرد و کسی هم متقاضی برگشت دوباره مرکز ولایت به شهر جدید نگردید و مردم ولایت بغلان درگیر مسایل و مشکلات دیگری شدند که حتی مجال برای فکر کردن در این مورد را از دست دادند.
پس از سقوط حاکمیت طالبان آهستهآهسته گرایش به برگرداندن مرکز ولایت ازلحاظ دیوانی و عملی پدید آمد و بهخصوص شهروندان بغلان مرکزی بارها تقاضا نموده و حتی نارضایتیهای خویش را تبارز دادهاند تا اگر بشود دوباره شهر جدید رسماً والی نشین گردد و به مرکز تبدیل شود. به نظر میرسد که حالا موضوع انتقال مرکز به دلایل زیادی مشکل و پیچیده شده است.
دلایل عمده انتقال و پیچیدهگی آن:
۱. جنبۀ محلی این مسئله با در نظر داشت ترکیب قومی مردم ولسوالیهای ولایت بغلان یکی از دلایل پیچیدگی موضوع هست. اقوام غالب ساکن در بغلان مرکزی چنین فکر میکنند که مرکز بودن محل و منطقهشان یک برتری خاص است و آنها را یک سرو گردن در عرصه سیاسی، اجتماعی، انکشافی و اقتصادی برتر و بهتر نشان میدهد. در این رابطه این مسئله قابلتأمل است که، بحران عدم اعتماد که هرچند عمیق و حاد نیست زمانی که در کنار حکومتداری خراب میایستد واقعاً مشکلات مردم را عمیقتر میکند.
۲. دلیل اقتصادی، انکشافی مسئله است که گروههای مردمی فکر میکنند اگر ولسوالیشان مرکز ولایت باشد از برکت آن رونق بازارشان افزون و رفاه و انکشاف اجتماعی سیاسی و پیشرفت اقتصادیشان بیشتر خواهد بود، امتیازات بیشتر خواهند داشت و آیندهشان شکوفا خواهد بود.
۳. دلیل تاریخی مسئله است که بهویژه برای شهروندان بغلان مرکزی بسیار مهم و حیثیتی به نظر میرسد. مردم بغلان مرکزی به نسبت اینکه مرکز نخستین، رسمی و قدیمی بغلان، شهر جدید بوده است، منطقه خود را مستحق مرکز بودن میدانند. آنها استدلال میکنند که حکومتهای خودسر و غیر مشروع دست به انتقال مرکز ولایت از شهر جدید به پلخمری زدهاند که هیچ مشروعیت ندارد.
۴. دلیل ظرفیت بهتر ساحوی و اراضی جهت انکشاف شهری در بغلان مرکزی که این موضوع یکی از موارد مهمی است، که مردم بغلان مرکزی روی آن زیاد حساب و استدلال میکنند.
اما آنچه به واقعیتهای موجود رابطه میگیرد، نشان میدهد که موضوع انتقال مرکز ولایت از پلخمری به شهر جدید کار ساده و آسانی نیست، که این دلایل و تبعات عملی شدن چنین کاری را قرار زیر برمیشمارم:
اول: بیش از دو دهه است که پلخمری نقش مرکزیت را برای بغلان ایفا نموده است و رگ و ریشه کاری و دیوانی مقام ولایت و ریاستهای تحت تأثیر آن در این شهر عمیقتر شده است. کشیدن این ریشهها کار آسانی نیست و امکان دارد به تمام درخت صدمه برساند. به گونهی که نه خیرش به مردم بغلان مرکزی برسد و نه به سایر شهروندان ولسوالیهای دیگر.
اینجا لازم به تذکر میدانم که مردم در پلخمری خود را مکلف به رعایت جنبۀ تاریخی بودن انتخاب بغلان مرکزی به حیث مرکز ولایت نمیدانند. کارشناسان محلی دلیل میآورند که بیش از ۷۰ سال قبل که مرکز نائب الحکومتی قطغن و بدخشان (۱) از خانآباد ولایت کندز به بغلان انتقال یافت، به خاطری ساحه بغلان مرکزی مرکز نائبالحکومگی قرار گرفت که به ولایات کندز و تخار نزدیکی داشت و از مرکزیت نسبی برخوردار بود، درحالیکه این ساحه در شمالیترین قسمت و در مرز میان بغلان و کندز قرار دارد و حالا آن جغرافیای اداری (قطغن و بدخشان) نیز وجود ندارد. آنها میافزایند که پلخمری ازلحاظ جغرافیایی نیز نکته مرکزی ولایت بغلان را میسازد و رفت و شد باشندگان اندرابها، درۀ کیان، سالنگها و ساحه دند و...، غرض اجرای امورشان به پلخمری ساده و منطقی است.
دوم: این باور نیز وجود دارد که تنشهای قومی میان ولسوالیها بیشتر میشود و شیرازه نیمبند اعتماد و همکاری میان ولسوالیها و اقوام ساکن در آن صدمه میبیند، چون متأسفانه فعلاً این موضوع بسیار زیاد در چوکات رقابتهای قومی مطرح میشود نه اعتماد و همکاری میان اقوام و گروههای مردمی.
سوم: ازلحاظ امنیتی اعتماد کردن به دوام مطمئن مرکز شدن و مرکز ماندن شهر جدید دشوار است چون بغلان مرکزی ازلحاظ استراتژی جنگی، اراضی پیچیده و دشواری دارد که تأمین یک امنیت لازم برای اجرای کار مقام ولایت و همه سازوبرگ آن دشوار به نظر میرسد، اما استدلال مردم بغلان مرکزی این است که دلیل برخی ناامنیها در ولایت بغلان در همین نهفته است که مرکز ولایت در پلخمری قرار دارد.
آیا در شرایط موجود پیش کشیدن این طرح درست است؟
حالا اگر از یک زاویه بیطرفانه، علمی و واقعی به این موضوع نگاه شود درمییابیم که برخی از عوامل این مشکل پیچیده به نوع حکومتداری، چگونگی انکشاف متوازن و غیر متوازن و اعتماد و همکاری میان اقوام و مناطق ولایت بغلان برمیگردد. نبود حکومتداری سالم که موجب نبود انکشاف متوازن در تمام عرصهها در سطح ولسوالیهای ولایت بغلان گردیده، یکی از دلایل عمده به شمار میرود. فکر و تحلیل مردم بر این نکته متمرکز است؛ هرجایی که مرکز ولایت باشد همانجا رشد میکند و باقی ساحات عقبمانده و ضعیف میشود. چنین یک برداشت غلط را مردم فقط از اجرای حکومتداری نادرست به دست آوردهاند و بس؛ زیرا زمانی که نیازهای انکشافی مردم بر اساس برنامههای انکشافی متوازن و عادلانه رفع گردد نیازی به طمع دوختن به مرکز ولایت در ساحهشان باقی نمیماند.
عامل دیگر احتمالاً دخالت و تحریک دستهای نامریی مغرض و شر اندازی باشد که میخواهند وضع بدتر شود. با حرمت به خواستههای مشروع مردم بغلان و منحیث یک شهروند بیطرف و غیرجانبدار در این مسئله، باید این هشدار را در نظر داشت، در شرایطی که اوضاع امنیتی عمومی در کشور و منجمله در بغلان از ثبات لازم برخوردار نیست، بالا کردن صدای انتقال مرکز ولایت از پلخمری به شهر جدید نهتنها که وضع امنیتی و اجتماعی را در سطح بغلان بهبود نخواهد بخشید، بلکه آن را خرابتر نیز خواهد ساخت. بحث روی انتقال مرکز ولایت به شهر جدید بغلان مرکزی و حل این مشکل پیچیده نمیتواند مطلقاً منتفی باشد، اما حتماً مستلزم یک فرصت مساعد امنیتی، اداری و ثبات لازم است؛ چون اوضاع فعلی بههیچوجه مناسب برای پرداختن به چنین کاری نیست. لازم به یادآوری میدانم که به این مشکل باید با دقت تمام برخورد گردد، چون مقام ولایت یک چوکی و یک میز نیست که بتوان بهسادگی از یک جا بهجای دیگر انتقال شود. این امر ریشه و پیشینه اداری، حیات اجتماعی اقتصادی مردم و وجود تأسیسات را لازم دارد که دلسوزی، دقت، اعتماد، گذشت و خردورزی زیادی میطلبد نه احساسات و سطحینگریها و رقابتهای منفی.