در آغاز مینویسم که نوشتن این مطلب بههیچوجه در تأیید و یا هم تردید ادعای پیرامون آزار جنسی احمد ایشچی نیست و تنها یادآوری از یک شیوه معمول و مروج بدنام سازی و ترور معنوی شخصیتهاست.
آنانی که با ادارات اطلاعاتی سروکار دارند و یا هم به سبک و شیوه کار آنها تا اندازۀ آشنا هستند؛ میدانند که بدنام ساختن شخصیتها و ترور معنوی مخالفین یکی از معمولیترین شیوههای کار و فعالیت ادارات استخباراتی است. بدنام ساختن و آنهم در مورد مسائل اخلاقی و ناموسی در جوامع که در آن این اصول حیثیت تابو را دارد، بهترین و مؤثرترین شیوه است؛ چنانچه در وطن غرق در تعصب و تابو پرست ما، حتی در رقابتها بین خداوندان زر و زور محلی، همیشه از چنین شیوه استفاده شده است و بارها شنیده و دیدهایم که یکی از طرفین خصومت، دست زن و بچه را به یخن طرف مقابل انداخته و ادعای "بیناموسی" نمودهاند و حاصل آن را چیدهاند.
از این شیوه، حتی در جوامع که مدعی داشتن عنوان "جامعه متمدن و دموکراسی" اند نیز به کثرت استفاده شده و میشود و نمونه برجسته آن را میتوان در جریان کمپاین انتخاباتی اخیر ریاست جمهوری امریکا دید که در آن "دموکراتها" زنانی را پیدا کردند که گویا چندین سال قبل مورد آزار و اذیت جنسی دونالد ترامپ "جمهوریخواه" قرار گرفته بودند و بالمقابل طرفداران ترامپ سابقه "سکرتر بازی" شوهر هیلاری را یادآوری کردند و حتی پسربچه بیل کلنتن را به همه معرفی نمودند و در این باره مصاحبهها سازمان داده شد و میلیونها دالر مصرف و وسایل ارتباط جمعی "اجاره شده" از طرف جانبین از کاه، کوه ساختند تا بر ذهنیت رأی دهندگان تأثیر بگذارند و مراد خویش را برآورده سازند؛ اما با ختم انتخابات و برگزیده شدن ترامپ، فضا را چنان ساختند که گویی "فرد اول امریکا" فرشته منزه و مبری از تمام عیوب است و حال باید به ادعای "آزار جنسی" در افغانستان مشغول شود.
با این توضیح کوتاه، مسئله آزار دادن جنسی احمد ایشچی از جانب دستم را نیز باید از همین نوع "بدنام ساختنها" حساب کرد؛ با در نظر داشت اینکه وارد کردن اینگونه اتهامات در جامعه غرق در تعصب و تاریک اندیشی ما تأثیر بهمراتب بیشتر و عمیقتر بر ذهن و روان مردم دارد و تحلیل گران ادارات اطلاعاتی بر این امر وقوف کامل.
سؤال خلق میگردد که چرا تنها بعد از چند ساعت محدود، این مطلب جهانی شد و از اروپا، استرالیا و امریکا صدای "دادخواهی و تحقق عدالت" و آنهم از جانب مقامات بالایی این کشورها بلند گردید؟ آیا اینگونه همصدایی آنی، ناشی از پلانهای قبلی نیست؟ چرا در موارد ادعاهای مشابه در سطح بینالمللی، چنین عکسالعملها نشان داده نشده است؟
برای دریافت جواب به سؤالات بالایی، مرور میاندازیم به حوادث چند سال اخیر کشور: در مناطق مختلف از جمله شمال کشور، بار بار فریاد مردم محل بلند میشد که طالبان توسط دستهای مقتدر و مرموزی تمویل و تسلیح میشوند، اما کسی به آن وقعی نگذاشت تا این که "کلک راستگوی" (حامد کرزی) بهصراحت اعلان کرد که توسط هلیکوپترها برای طالبان سلاح مهمات ارسال میکرد؛ اما هیچکس به این سؤالها و ادعاها جوابی نداد که این "هلیکوپترهای غیبی" از کی بود و چرا طالبان را در مقابل قوای مسلح تسلیح نموده و مینمایند؟
در همین راستا، ولایت کندز چند بار آگاهانه و هدفمند سقوط داده شد و با هر بار سقوط، پول و سلاح و مهمات بیشماری توسط طالبان تصرف گردید. یگانه شخصی که هر بار در مورد عکسالعمل شدید نشان داد، دوستم بود و آمادگیاش برای قلعوقمع طالبان؛ اما هیچگاهی نه جوابی گرفت و نه اجازه داده شد تا در مورد اقدام وسیع نماید و قطعات قوای مسلح تحت قومانده اش قرار داده شود تا جنگ با طالبان را یکطرفه سازد.
با بحرانی شدن وضع فاریاب و جوزجان و ایجاد پایگاههای طالب و ظهور داعش در آن مناطق، دوستم بر اثر خواست و فشار اهالی مجبور شد با حد اقل امکانات و سازماندهی مردم محل، چندین بار پوزه طالبان را به خاک بمالد و وضع را تا اندازه بهبود بخشد؛ اما عکسالعمل مقام بالایی دولت، محدود ساختن امکانات مالی و سلب صلاحیت قانونی دوستم بود و بس.
اما چرا چنین میشود؟ سیر جنگ در کشور، بیانگر این واقعیت تلخ است که جهانخواران میخواهند وطن ما را به تخته خیز و عقبگاه اکمالاتی و تربیوی طالب و داعش، برای عملیات تخریبی در ماورای سرحدات افغانستان مبدل سازند تا منافع طویلالمدت آنان تأمین گردد و در راه رسیدن به این اهداف، دهها تن دیگر مدعی "جهاد و مقاومت" و "روشنفکری" را تطمیع نمودند و با خود همراه و شریک. مقاومت و مخالفت دوستم و گفتن کلمه "یق" در مقابل این پروژۀ کشتار مردم و ویرانی شمال، سبب گردیده تا صلاحیتهای قانونی او را محدود سازند و منابع تمویلی را برویش ببندند و سپس تلاش برای محو فزیکی او نمایند که جایی را نگرفت و سرانجام طبق معمول به تعمیل پلان "بی" در مورد ترور معنوی او پرداختند و یقیناً که پلانهای بعدی نیز در راه خواهد بود.