به بهانۀ یادآوری بیست و چهارمین سال جنایت بزرگ

 

بی‌شک و شبه پنجم میزان روز سیاهی است در تاریخ جنایات طالبان و حامیان خارجی و وطنی آن‌ها؛ اما تنها با یادآوری صوری و شکلی از این جنایت و نپرداختن به مسائل اصلی و اساسی در مورد افشای آن، آیا دردی را درمان خواهد کرد و رازی از رازهای مکتوم این جنایت بزرگ گشوده خواهد شد؟ جواب یکی است: نه!

 سؤال خلق می‌گردد که با گذشت بیست و چهار سال از این جنایت، چرا مسایل اساسی در باره به‌صورت مشخص و دقیق مطرح نمی‌گردد و برعکس تلاش صورت می‌گیرد تا یاد آن حادثه تنها با تدویر محافل کاملاً تشریفاتی و به شیوه تنظیم‌های جهادی و در رقابت و «اودرزادگی» با آن‌ها دایر و با اتحاف دعاییه‌ها و پخش نوشته‌های کلیشه‌یی، آن‌هم با محتوای همگون و تکراری ختم گردد؟

 دخیل شدن پای دولت دست نشانده و ادارات اطلاعاتی آن در مراسم یادبود این جنایت و اشک تمساح ریختن وظیفه داران سرکاری و خوشحالی طفل گونه شماری بی‌خبران و «هواخواهان سینه چاک»، از این نیرنگ دولت همه و همه برای طفره رفتن از افشای جنایت و تحمیق شماری دیگری است.

 داکتر نجیب بنا بر تجربه کاری و صفات شخصی، کسی نبود که چنین ساده در دام جنایتکاران افتد؛ رهبری و سازمان‌دهی ادارۀ اطلاعاتی جمهوری دموکراتیک افغانستان و تجارب کار و پیکار حزبی او، وی را در شناخت دوست و دشمن و نیرنگ‌های آن کاملاً آبدیده ساخته بود و دشمنان آرمانی، وظیفوی و شخصی وی با درک این خصوصیات موصوف، پروژه عریض و طویلی را بکار بستند تا نگذارند وی از محوطه و محدودۀ محل پناهندگی خویش بیرون رود تا در لحظات معین به سهولت در دسترس آن‌ها باشد و بتوانند انتقام وحشیانه خویش را عملی کنند.

 با شناختی که از آی اس آی و کارنامه‌های زشت آن در خصومت و دشمنی با وطن و مردم ما و از جمله داکتر نجیب الله به حیث رئیس اداره اطلاعاتی کشور وجود دارد، می‌توان گفت که زمینه سازی برای رسانیدن اطلاعات فریبنده در جهت بیرون نرفتن داکتر نجیب از محوطۀ دفتر ملل متحد، پروژۀ طویلی بوده که توسط آن اداره طرح و اشخاص متعددی از جمله افغان‌های نزدیک به داکتر نجیب (از جمله اعضای خانواده، دوستان و حزبی‌ها و عناصری از آن طرف سرحد) احتمالاً در آن به شکل آگاهانه و غیرآگاهانه شامل و کشانده باشند.

 در جهت افشا ساختن معمای جنایت، سؤال‌های مطرح می‌گردد که دریافت جواب به آن می‌تواند روزنۀ را برای دریافت حقیقت بگشاید از جمله:

 یقیناً طی چهار سال پناهندگی داکتر نجیب در دفتر ملل متحد، رابطۀ موصوف با خارج از آن محدوده، با رفقا و اعضای خانواده به شکل از اشکال تأمین بوده و با استناد بر نوشته‌های نشر شده گوناگون در بارۀ این مدت، می‌توان گفت که نامه‌های متعددی تبادله شده و از همه مهمتر، اشخاصی از جمله اعضای خانواده و دوستان و رفقا به‌طور منظم با موصوف ملاقات کرده‌اند. محتوای این نامه‌ها و جریان ملاقات‌ها و صحبت‌های صورت گرفته می‌تواند زمینه‌های دیگری را برای به دست آوردن سر نخی در شناخت افراد دخیل در پروژه به قتل رساندن او به دست دهد.

  در همین راستا، تا جایی که معلوم است یکی از اشخاصی که به‌صورت دوامدار و منظم با داکتر نجیب طی این مدت بارها ملاقات کرده بود، مرحوم هاشم پکتیانی است که طور مرموزی در پاکستان ترور شد و آن‌هم در آخرین روزهای که می‌خواست از حیطه صلاحیت آی اس آی بیرون شود. آیا یادداشت‌ها و مطالب شفاهی از نامبرده در بارۀ این ملاقات‌ها و تهدیداتی که متوجه شخص خودش بود، باقی نمانده است؟ چرا مسئله ترور نامبرده با ترور داکتر نجیب پیوند زده نمی‌شود؟ آیا ترور هاشم پکتیانی، جلوگیری از افشای شبکه وسیع که در اغفال داکتر نجیب سهیم بودند؛ نیست؟ چرا آن یادداشت‌ها و مطالب همگانی نمی‌گردد؟

 گره گشای اصلی در شناخت این عناصر خاین و همدست قاتلین در قدم اول اسحاق توخی دوست، همکار نزدیک و دستیار داکتر نجیب و حیات الله جپسر محافظ وی اند که با وی یکجا در دفتر ملل متحد بسر می‌بردند، و ناظر و شاهد تمام این ماجراها از ابتدا تا انتها بوده‌اند؛ اما آن‌ها چرا و روی کدام ملحوظات در مورد، مهر خاموشی بر لب دارند؟ ترس؟ تهدید؟ تعهد؟ بی‌ایمانی و یا ...؟ سؤالاتی است که طی بیست و چهار سال گذشته به آن جواب داده نشده است.

 برخورد محترمه فتانه نجیب با اسحاق توخی بعد از رسیدن موصوف به هند و طرد کردن او از دهن دروازه محل زیست خویش، دلالت بر آن دارد که اسحاق توخی به شکلی از اشکال در این توطئه سخیف نقش و از آن آگاهی داشته است و رسیدن سحرانگیز و مصئون او به پاکستان، مرکز توطئه و جنایت، بر این شک و گمان مهر تأیید می‌گذارد.

  همچنان دو عضو برجسته حزب و دولت، جنرال رفیع معاون رئیس جمهور و سلیمان لایق معاون حزب وطن و شماری دیگر از بلندپایگان حزب و دولت طی مدت چهار سال مورد نظر، مدتی را در پاکستان و زیر نگین آی اس آی سپری و مناسباتی با نشنل عوامی پارتی داشتند، آیا آن‌ها به شکلی از اشکال در رابطه با این پروژه «اغفال کننده» مطالبی را درک کرده بودند و می‌دانستند و آیا تا حال در مورد سطری را در جایی نوشته‌اند؟

 جمعه خان صوفی دوست بسیار نزدیک داکتر نجیب، داماد سلیمان لایق، اجنت شناخته اداره اطلاعاتی شوروی و پاکستانی «وطنپرست» امروز و حلقه وابسته به او در این پروژۀ جنایت چه سهمی و نقشی داشتند و چه بهره برداری از آن کرده‌اند؟ ظاهر شدن یکی از افراد وابسته به همین حلقه در روز به دار آویختن جسد داکتر نجیب در چهار راهی آریانا، آیا امر تصادفی بوده است؟

 با اضافه دلایلی بی‌شماری برای سهیم بودن و دخیل بودن شهنواز تنی خائن فراری و لمیده در آغوش آی اس آی در این جنایت وجود دارد و در میدیا و نشرات متعدد پیرامون آن مطالبی نوشته شده است؛ چرا تنی از جانب رهبری حزب وطن و سازماندهنده‌گان محافل تشریفاتی و تبلیغاتی و ... در بارۀ شهادت داکتر نجیب، مسئولانه مورد پرسش و اتهام قرار نگرفته است و برعلیه او از مجرای قانون اقامه دعوا نشده است؟

 بر علاوه با کمال تأسف شماری از نزدیک‌ترین افراد به داکتر نجیب و صاحب مقام در جمهوری افغانستان و دو آتشه‌ترین هواخواهان کنونی او، بارها با تنی بغل کشی و عکس‌های «افتخار آمیز» یادگاری گرفته‌اند، آیا این عناصر از مدت‌ها قبل در استخدام آی اس آی و همدست با تنی نبوده و بر علیه جمهوری افغانستان و داکتر نجیب الله عمل نکرده‌اند؟

 پیامد این پروژه عریض و طویل، اغفال و بیرون نشدن داکتر نجیب بعد از تخلیه قوای «دولت کانتنری» ربانی از شهر کابل و فرار کردن محافظین دفتر ملل متحد و به‌اصطلاح گشوده شدن دروازه بر روی داکتر نجیب و همراهانش بود. با شناخت این افراد به‌ظاهر «دوست» و چگونگی عملکرد آن‌ها در این پروژه، پرده از بخشی اسرار برداشته خواهد شد و ماسک دشمنان دوست نما، دریده خواهد شد و رد پای قاتلین که عملاً دست شان به خون آلوده شده است، پیگیری خواهد شد. به امید تحقق این خواست.