باز شش جدی آمد. هر سال این روز می آید و یادها را تازه می کند: خوب، بد، زشت، گوارا … مثل هر خاطره دیگر.
ویژه گی آنرا از زاویه دیدهای متفاوت باید نگریست:
رخداد شش جدی قانونمند بود:
اگر در جهان امروزی ما، کمک خواستن از یک کشور توانمند برای یک ملت و مردم ننگ است، پس افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ بی ننگ ترین دوره حیات خویش را سپری می نماید. اگر موجودیت عسکر بیگانه با سلاح و زور نظامی اشفال است، پس کشور ما از سال ۲۰۰۱ بطور کل و بدون یک متر خاک آزاد، یک کشور اشغال شده است. با تفاوت این که در آن زمان دارایی های ما غارت نمی شد، ۳ میلیون معتاد نداشتیم و زن مقام انسان را در جامعه داشت، قانون مراعات می شد و جنایتکار و وطن فروش به سزای خود می رسید. جالب تر این که دولت بر سر اقتدار آن زمان بر مبنای دعوت رسمی، نیروی خارجی را فرا خواند، اما « دولت » برسر اقتدار پس از ثور ۱۹۹۲ یکبار هم، غیر از پاکستان را که گلبیدین و ربانی و استاد خلیلی به رهبری ملت و کشور ما فرا خواندند، از غربیان دعوت نکرده بود تا وارد خاک ما شوند. آنها بدون دعوت به افغانستان لشکر کشیدند و پس از اشغال، برای آبروی جمعیت و گلبیدین و طالبان در بعد، فیصله شورای امنیت را بدست آوردند.
سوریه یی ها هم از روسها کمک خواستند و داعش را نابود کردند و از خاک خویش راندند.
وقتی غربیان تروریزم را در یک جامعه سنت زده و در خواب های قرن فرورفته ایجاد و تقویت نمودند، به همان بهانه مبارزه با تروریزم کشور را اشغال کردند و امروز دهن کجی های پر طمطراق مخالفان در ذهن آدم با منطق؛ در برائت آن جایی را نمی گیرد. مسلمانان، تو گویی اصلا از این حقیقت بویی نبرده اند و سرمست باده پیروزی بر چپی ها با پول غرب و عرب ها اند.
در ختم این حمام خون، مردم کشور، به قول زنده یاد غبار، باز همان پیرهن چرکین را بر تن خواهند کرد، زیرا دو سه نسل کشور را افراطی تربیت کرده اند و هر دولت مترقی در آینده باید مثل دولت دموکراتیک بدنامی هایی را با دل و جان به گردن بگیرد.
- شش جدی برنامه های ارتجاع ملی و بین المللی را خنثا کرد:
نیت نظام سرمایه داری منطقه و جهان چنین بود که در پیوست هفت ثور ۱۳۵۷، نظام سقوط کند و افغانستان مثل پس از ۸ ثور ۱۹۹۲ تسلیم پاکستان و انگلیس/آمریکا و عرب گردد. شش جدی مانع این کار شد. دست کم نسل جوان آن دوران باید مدیون این فرصت باشند که توانستند درس بخوانند، با جهان آشنا شوند، به انجنیر و نویسنده و داکتر و کارگر ماهر و بانوی افغان (که در خور این نام باشد)، وطن خود را دوست داشته باشند و تریاک نکشند، گدایی نکنند، از کشور فرار نکنند، آینده را روشن بنگرند و فرصت های کاری دلخواه خود را دریابند. شش جدی نیروهای مسلح کشور را به مطرح ترین قدرت نظامی در منطقه مبدل کرد. در لیست ارتش های مطرح جهان نیروهای مسلح ما جای ۲۰ مین داشت. به همین دلیل ربانی خان و احمد شاه خان مسعود به امر نظامیان پاکستان آنرا منحل کردند و اسلحه و دار و ندار ارتش را به پاکستان انتقال دادند.
جنگ جلال آباد کجا و سقوط بار بار ولایت ها و ولسوالی ها و محلات کشور در موجودیت ناتو و ۵۳ کشور مقتدر و متمدن جهان با تخنیک الکترونی و مادر بمب ها کجا ؟؟؟
- شش جدی متجاوز تر از حمله آمریکا/انگلیس در سال ۲۰۰۱ (بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد) نبود:
سوای چند سال محدود که قوت های بین المللی و منطقوی سرگرم جان خود بودند، افغانستان به مفهوم واقعی این واژه، پس از دوره ده ساله شاه امان الله خان، هرگز صد در صد آزاد و خودرای نبوده است، دست کم در سیاست خارجی خود. قوای محدود اتحاد شوروی (اردوی چهل) به غارت دارایی های وطن، به قتل و کشتار بی مورد مردم، به تجاوز بر ناموس افغان و به معرفی چهره کشور ما به عنوان نخستین کشور جهان در فهرست تولید مواد مخدر، ناامن ترین کشور برای سرمایه گذاری، ناامن ترین کشور در مراعات موقف زنان در جامعه و فقیر ترین کشور دنیا دست نزد. در نهایت امر نیت آنها (دست کم در آغاز) موجودیت یک افغانستان آباد و بی دردسر در مرز کشور شوراها بود. قوای شوروی به ترویج ارزش ها می پرداخت و کوشش می کرد تا مردم افغانستان سربلند و متکی به خود باشند. فابریکه جنگلک آهسته آهسته به فابریکه ذوب آهن بزرگ مبدل می شد. اما حالا چی ؟ این پرسش نیاز به توضیح و پاسخ ندارد، زیرا در حال حاضر همه چیز در زیر چشمان ما واقع می شوند.
شوروی ها بالای مرده های اشرار هرگز نشاشیدند، زیرا از کرامت انسانی عدول نمی کردند. هیچ نظامی شوروی کلک بریده گویا طالب (اما در اصل تبعه افغان) را با خود یادگار جنگ نبرد. در موجودیت کامره های فعال تلویزیون های شوروی ها هرگز سر کسی بریده نشد، مجسمه های بامیان منهدم نشدند، مساجد و قرآن سوختانده و منفجر نشدند.
- دستاوردهای که در پیامد شش جدی ثبت تاریخ شدند، با وجود تمام پیچیده گی اوضاع، بی نظیر بودند:
شش جدی در جامعه افغانستان صلح و مساوات آورد و برای آن (با وجود میلیارد ها دالر صرف شده برای تشدید جنگ و قانون شکنی، از جانب مقتدرترین کشورهای غربی/عربی و ارتجاع منطقوی و جهانی) صادقانه و با جانفشانی کار می کرد. شش جدی اختلافات قومی، زبانی، منطقوی و سایر تبعیض ها را مهار کرد و دفن نمود. شش جدی رفورم های دیوانه وار، کاپی شده و کلیشه یی خلقیان را در مسیر درست و آرمانی و برنامه یی آن قرار داد و در پی تطبیق برنامه های انسانی، عادلانه و ملی خود بود و تا زمان خیانت های درونی و بیرونی؛ به آن وفادار ماند. شش جدی چانس کم به دلیل آن داشت که در زمان اوج جنگ سرد واقع شد، ورنه با آن صداقت که آغاز یافته بود، امکان شکست و برگشت آن متصور نبود. در غیر آن، باید به صداقت بی ایمان شد، چنانچه امروز بخش قابل ملاحظه مردم ما، حتا روشنفکران و جوانان به عدالت، مساوات، قانون، حقوق شهروندی زن و مرد و هزاران ارزش دیگر اجتماعی بی باورند. جوانان به نسبت همین بی باوری به این ارزش ها و آینده روشن است که بشکل گروهی از کشور مهاجرت می کنند و اگر در راه نمیرند، ماه ها و سالها در آواره گی، بی خانمانی، بی سرنوشتی و به هدر رفتن عمر برگشت ناپذیر شان به سر می برند و دست پولیس سرتاسر جهان به گریبان آنهاست.
ایجادگری ها و پایه گذاری زنده گی مدرن و نوین اجتماعی و دولتی در دوران شش جدی محقق گردید، دولت مرکزی یک دولت مقتدر بود و قانون را با تمام مشکلات در دورترین مناطق زیر کنترول خویش در کشور تطبیق می کرد و نمی گذاشت که افغانستان به لبنان مبدل گردد و هر ولایت یک پادشاهی باشد، مثل آنچه را اکنون شاهد هستیم.
ساختار های دولتی زیر رهبری ح. د. خ. ا. در پیشبرد امور اجتماعی با صلاحیت و صداقت کار می کردند. طبیعی است که تحولات ذکر شده در بالا یکشبه امکان نداشت در منتهای درستی پیش برود، زیرا دولت آن وقت بر جامعه چکوسلواکیا نی، بل بر جامعه میراث مانده استعمار و استثمار خاندانی از سده ها به این سو حکومت می کرد و از سوی دیگر غربیان و عربها برای قانون شکنی معاش می پرداختند، سبوتاژ را تدریس می کردند و از مواد ارتزاقی که دولت برای مردم با تلفات انتقال می داد، به دستور قهرمان ملی، مواضع جور کرده بودند. آن بود انسان مجاهد آن دوران، همان انسانهایی که امروز به رسم طعنه موجودیت نظام کوپونی و لیست های انتظار و نوبت را به رخ ما می کشند، در حالی که از زیر پل سوخته (پل کرزی) خوب خبر دارند، از خیمه ها و غژدی های مهاجران بیجا شده در کشور خود، خوب خبر دارند، از کودکان بی سرپناه و بی لباس در زمستان خوب خبر دارند. شاید مراد آنها از چند خانواده جمعیتی و گلبیدینی باشد که تمام دارایی های وطن را غارت می کنند و دیگر در قطار انتظار در تانک تیل، که خود تانکر آن را حریق کرده بودند، انتظار نمی کشند، باشد.
گفتنی زیاد و فرصت کم. خوشبختانه که سالنامه ها، کتاب ها، رساله ها و مقالات فراوان وجود دارند. سوای دشنام زن ها، خود فریفته گان و عاشقان ظلم و استبداد غرب زده و ساده گرایان قربانی تبلیغات خصم کشور، دیگر هموطنان ما باید آنها را بخوانند و مقایسه کنند که دولت آن دوران چی کرد و دیگران پیش و پس از ما چی کردند، تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. حرف مفت ارزش ندارد.
شش جدی نه مال من است و نه مال تو. این جز تاریخ وطن است و اگر بر ان افتخار نکنی، چیز دیگری برای افتخار در تاریخ معاصر ما موجود نیست که ارزش آنرا داشته باشد.
القصه که شش جدی جز از تاریخ کشور است، کسی بخواهد یا نخواهد این رخداد درج تاریخ گردیده و کارنامه هایش برای نسل های آینده راه نما خواهند بود. این روز را هر سال تجلیل خواهیم کرد !
درود بر وجدان پاک جانباخته گان شش جدی و پس از آن !
یاد آنها را گرامی می داریم !