فرد شماره اول ارگ اخیراً استعفا یا کنار روی داکتر نجیب را اشتباه خوانده و تأکيد نموده که او این فلم را تکرار نمی نماید. اینکه با این حرف خود چه پیامی به کدام آدرس می رساند را می گزاریم سر جایش اما اینجا به تعقیب نوشته قبلی خود می خواهم خاطر نشان نمایم که ما باید از رخداد های مهم سیاسی کشور شناخت درست داشته باشیم تا با تکرار آنها کشور، نظام و ملت خود را با بدبختی های خونین روبرو نسازیم.
داکتر نجیب با پذیرفتن پروسهٔ صلح که سناریو اش را واشنگتن و اسلام آباد در همکاری با یک تعداد از مجاهدین و یک تعداد از تسلیم شده های فراکسیون خلق به آنسوی مرز، بدون درنظرداشت تاثیر استخبارات روسیه و واقعیت های معادلهٔ نوین قدرت در افغانستان نوشته بودند، در واقعیت امر، اشتباهی بزرگ و تاریخی را مرتکب گردید. این کار او از دید طرف های مختلف، به اشکال مختلف بیان و یادآوری می شود اما اگر از ادعا ها، آرمان ها و علایق گروهی بگزریم و رُخدادهای عینی را بطور که رُخ دادند مطالعه نماییم پس همین چرخش باعث شد تا تمام کمربند های سیاسی، دفاعی، نظامی، حزبی، مردمی و ملیشه يي که خود اش با شخصیت فراقومی و دانش استخباراتي خود ساخته بود را از دست دهد، موازنه های قدرت فروبپاشند و در محور جانکاهی بر علیه خود اش وارد کارزار استخباراتي گردند.
رُفقای حزبی وفادار به فراکسیون پرچم، گارد و قوای مسلح، گروه های سیاسی و ملیشه های قومی مستقر در شمال کشور به هیچ عنوان سر تسلیم به شورای پشاور گذاشته نمی توانستند و در معادلهٔ صلح غربی و مذاکرات شورای پشاور هیچ نوع مصونیت جانی، مالي و وظیفوي هم به آنها تضمین نشده بود بل چنان که گفتیم، حتا به صفت قوت های موجود در معادلهٔ قدرت کشور، مد نظر هم گرفته نشده بودند. باید بدانیم که افغانستان پس از ١٩٩٢ تا افغانستان قبل از انقلاب ۷ ثور خیلی متفاوت است و انتقال قدرت بدون در نظرداشت همه طرف ها ناممکن بود. در غیر آن هم، برای آنهایی که جنگ های هرات، جلال آباد، لوی پکتيا و لوی قندهار را به کامیابی دفاع و کودتای تنی را نیز دفع نموده بودند، تسلیم شدن به مجاهدین نیابتی و ارتباطی های فراکسیون خلق، شاید نه که صد در صد ناممکن بود.
در حقیقت، سیاست مصالحهٔ ملی باید بطور ملي، میان دولت و مخالفین انجام می شد اما همان طوری که امروز طالبان گرویدهٔ بیرونی ها اند، در آن زمان مراکز رهبری مجاهدین هم بدون اجازه و اشارهٔ اسلام آباد و واشنگتن با کسی نشست و برخواست نمی نمودند. این مسئله باعث شد که رهبری دولت ما با پذیرفتن صلح تحمیلی غربی وارد مسیر خطرناک و بی برگشت شود. مسیر سیاسی صلح داکتر نجیب وقتی بی برگشت شد که مشاورین نامطلوب در گرد و گوشه اش جا گرفتند، شگاف های بی باوري میان داکتر نجیب و حامیان اصلی اش ایجاد گردید و شیوهٔ تصمیم گیری سیاسی، آهسته آهسته منحصر به فرد و در دست حلقهٔ خاص و حساسیتزا به انحصار افتاد.
مسائلی یاد شده باعث شد تا داکتر نجیب از یکسو کمربند های فوق الذکر دفاعی و امنیتی دولت و حکومت را از دست دهد و از سوی دیگر با تهدیدات کودتای نظامی، سقوط رژیم، تشدید جنگ، کوچک شدن میدان روابط خارجی و حتا پلان تجزیه کشور و ایجاد افغانستان شمالي بطور روزافزون دست و پنجه نرم کند.
باید بدانیم که داکتر نجیب رهبر بزرگترین و تاریخی ترین حزب سیاسی و رئیس دولت بود و با تهدیدات فوق الذکر اگر حمایت سیاسی و نظامی رُفقای فراکسیون و حامیان پرقدرت خود را باخود نمی داشت پس از دست اش کاری چندان پوره نبود. همچنان از دید مسلکی، مسئلهٔ نجات حکومت، نجات دولت و نجات کشور مؤلفه های جداگانه اند و ملت های جهان در این حصه تجارب گوناگون دارند. داکتر نجیب هم در آن دوران با مسئلهٔ نجات کشور روبرو شده بود. در چنین یک مرحله، انسجام و عملیاتی سازی تمام قوت ها و نیروی های نظامی، امنیتی، حکومتي و حتا ملکي و مردمی امر نهایت مهم می باشد. در چنین یک شرایط، بزرگ کشور از اقداماتی که باعث فرسایش و پاشیدگی گردد، باید جداً جلوگیری نماید. در حالات بحرانی، اگر بزرگ کشور اشتباهی انجام دهد پس وقت برای اصلاح آن نخواهد بدست آورد، بزرگان هم گفته اند «آدم بزرگ، اشتباهی بزرگ می نماید».
از دید من کنار روی یا استعفای خاموشانهٔ داکتر نجیب در شرایطی که او همه پُل های عقبی را بر روی خود مسدود نموده و خودرا در عمل انجام شده قرار داده بود، اشتباه نه بل یگانه گزینهٔ بود که او انتخاب می توانست. در آخرین روز های ریاست جمهوری اش، کار بجای رسیده بود که او دیگر جلو بحران ها را گرفته نمی توانست، تنها کنار رَوی او آخرین قطره يي بر کاسهٔ لبریز بود که ریخت و بحران ها از همان ساعت بر کشور و مردم جاری گردید.
خلاصه اینکه کنار روی داکتر نجیب اشتباه نه بل یگانه راه و گزینه اش بود. باید بدانیم که اولین اشتباه اش طوری که در فوق ذکر نمودیم، سرنهادن به سناریوی صلحی بود که در واشنگتن و اسلام آباد نوشته شده بود. دومین اشتباه اش گماشتن افراد با گرایش نامطلوب در حلقهٔ داخلی قدرت و سومین اشتباه اش دور ساختن رُفقای حزبی، حامیان سیاسی و نظامی اش بود.
به عنوان آخرین سخن باید بگویم که سناریوی صلح ما حالا هم با استفاده از مواد پاکستانی، در واشنگتن نوشته شده است. ما هم بدون اینکه جلو آنرا بدست خود داشته باشیم، آنرا قبل از قبل پذیرفته ایم. یعنی اشتباه اول داکتر نجیب را تکرار نموده ایم. حالا اگر فرد شماره یک ارگ می خواهد که فلم نافرجام داکتر نجیب را دوباره تکرار نکند، پس بهتر است به همین دو اشتباهی دیگر داکتر نجیب که اشاره نمودیم، توجه فرماید تا روزی کار اش به بجای داکتر نرسد، کنار روی و استعفا یگانه گزینه برایش نگردد و در زمینهٔ نجات نظام و وطن دست باز و حامیان پرقدرت را با خود داشته باشد.
علی سمیع
نامزد دوکتورای اقتصاد جهانی
کوروینوس – هنگری