هرچند دانشمندان، محققین و پژوهشگران رسالتمند موضوع جنگ، عوامل و دلایل طولانی شدن بحران در افغانستان را مفصلاً به نگارش و رسانش گرفته و بحثهای اکادمیک و همه جانبه یی داشتهاند؛ اما در بحث حاضر از میان دهها و صدها علل و عوامل و انگیزهی جنگ و طولانی شدن بحران ناامنی در افغانستان به خلاصه چندی از نکات عمده و عوامل مهم جنگ و ناامنی در کشور بسنده نموده با مرور اجمالی و فشردهی آن امیدوارم تا نسل جوان و بالندهی کشور عزیز در روشنایی حقایق تاریخی و ریالیستیک، قرار گیرند.
جنگ وبی ثباتی در افغانستان وسیله بقای ارتجاع و استبداد در قدرت و حاکمیت، دوام پاکستان به حیث یک کشور در منطقه و تحکیم منافع استراتژیک قدرتهای سلطه جو در مرکز آسیا میباشد.
به عبارت دیگر عوامل و دلایل جنگ طولانی در افغانستان.
موقعیت حساس استراتژیک کشور ما افغانستان،
نگرانی کشور پاکستان از دوام و بقای خود در نبود جنگ و ناامنی در منطقه،
موضوع خاکهای از دست رفته افغانستان آنسوی خط دیورند،
موجودیت منابع زیر زمینی و ثروتهای طبیعی بیمانند کشور ما،
هدف جنگ، غارت منافع کشورها،
اسباب جنگ، سناریوی خطرناک تحت پوشش مذهب و دموکراسی،
وسیلهی جنگ ارتجاع مذهبی و متجاوزین خارجی،
مجری جنگ، گروههای اجیرشدهی مذهبی.
قربانی جنگ مردم بیگناه افغانستان.
موقف و موقعیت استراتژی افغانستان:
افغانستان کشوریست باستانی با سابقه تمدن پنجهزار ساله، زمانیکه اقوام آریایی مناطق اندوس واکسوس را بمقصد مهاجرت بسوی جنوب با عبور از دریای آمو در بلخ مدنیت بزرگی را ایجاد کردند که بنام سرزمین آریانا یعنی اولین نام افغانستان یاد میشد.
دومین نام کشور خراسان است که تا یکنیم هزار سال با این نام یاد شده وسومین نام کشور ما افغانستان میباشد که از قرن ۱۹ تا بدین سو این نام را برایش رقم زدند.
بگواهی تاریخ آریایی ها پس از سه هزار سال اقامت در بلخ باستان راه جنوب را در پیش گرفتند و در جنوب هندوکش شهر بزرگی را بنام کاپسی، کپسی، کاپیسی، کاپها وکاپیسا یا شهر شاهی بگرام را بنا نهادند و بمرور زمان از آنجا به نقاط جنوب وجنوب غرب آسیا قلمرو خود را توسعه دادند که همه ی این مناطق از شهر شاهی بگرام اداره میشد.
این سرزمین کوهستانی وسرسبز با دره های شاداب در قلب آسیا منحیث مرکز شهرای تمدن شرق وغرب و نقطه ی عبور شاهرای ابریشم واتصال مدنیتهای شمال جنوب وشرق وغرب جهان با موجودیت چهار تاق وچهار مدنیت در مرکز استراتژیک جهانی قرار داشت.
طوریکه گفته آمدیم این کشور باستانی بنا به موقعیت جغرافیایی واهمیت جیو پولیتیک، جیو اکونو میک وجیو استراتژیک خود همیشه در مرکز توجه کشور کشایان جهان قرار داشته که به جستجوی منافع آزمندانه ی خود درین سر زمین سرازیر گردیده وبا چشیدن طعم پیروزی موقت وزهر شکست بتاریخ پیوستند.
یعنی چنانچه سکندر مقدونی از سال ۳۳۰ تا ۳۲۳ قبل از میلاد، چنگیز در سال ۶۱۶ خورشیدی وقدرتهای استعماری چون انگریزی ها در سال ۱۸۹۳ میلادی قدرت تجاوزکارانه ی شانرا درین سرزمین تجربه کردند ودرس خود را با سر افگنده گی گرفتند ورفتند.
بطور معلوم در راستای جنگهای خونین با بیگانگان گاهی مناطق کشورهای همسایه به افغانستان وگاهگاهی مناطقی از کشور ما به خاک همسایگان ملحق گردیده ونقشه ی موجود گواه روشن کشمکشهای تاریخی این کشور با بیگانگان میباشد.
برای اینکه از هدف دور نشویم به موضوع اصلی یعنی عوامل و دلایل طولانی شدن جنگ در افغانستان و ادامه ی جنگ اعلام ناشده ی پاکستان با افغانستان میپردازیم.
پاکستان از کجا شد؟
زمانیکه احمد شاه ابدالی در سال ۱۷۴۷ میلادی بقدرت پادشاهی رسید کم از کم ۱۷ بار به هند لشکر کشید ونتیجه اینکه سنگ بزرگ مانع را از سر راه انگلیس بمقصد تسخیر هندوستان برداشت و پس از آن افغانستان در سالهای ۱۸۱۲ که بیش از ۶۶ سال دوام کرد در اثر جنگهای خان ومانسوز اولاده ی تیمور شاه برسر تاج وتخت در بحران عمیق خانه جنگی فرورفت. این زمانی بود که در جنوب، کشور هند از سال ۱۸۰۰ به مستعمره ی انگریز تبدیل شده بود ودر شمال کشور زار روس تلاش داشت که از راه افغانستان به آبهای گرم برسد ومناطق پنجده ومرورا اشغال کرد ودولت ایران درغرب کشور بخشی از مناطق خراسان ونواحی مشهد را در اختیار خود ساخت. در چنین حال وهوا با تشدید جنگ داخلی در افغانستان ومراجعات پی در پی اولاده ی تیمور شاه بدربار هند برتانوی ودرخواست حمایه از دربار انگلیس زمینه ی بلعیدن پارچه پارچه ی خاک افغانستان را توسط استعمار انگریزی مساعد ساخته وراه را برای لشکر کشی انگلیسها به افغانستان هموار نمود ند که در اثر آن پانزده ولایات افغانستان در سالهای ۱۸۱۲ تا ۱۸۷۸ از پیکرافغانستان جدا وبه سرزمین استعماری یعنی هند برتانوی ملحق ساخته شد همچنان در زمان امارت امیرعبدالرحمن جابر در سال ۱۸۹۳ میلادی یک قسمت دیگر از خاک کشور در نتیجه یک معامله یا معاهده ی بنام دیورند با اعتبار یکصد سال از مناطق جنوب وشرق کشور جدا وبه انگلیس داده شد که بموجب آن برادران پشتون وبلوچ هموطن ما هم زبان، هم دین، همنژاد، هم قوم و همخون ما را از ما جدا ساختند.
پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۷ زمان حصول استقلال هندوستان، قدرتهای استعماری بخاطر ادامه ی سلطه ی خود بنحوی در قلب قاره ی آسیا
بمنظور تحکیم وتحمیل نفوذ جاه طلبانه خود در منطقه
بمنظور زیر نظر داشتن و کنترول سر زمینهای تازه به استقلال رسیده
بمنظور داشتن پایگاه های نظامی واستخباراتی در منطقه
بمنظور ایجاد وگسترش مراکز بنیاد گرایی مذهبی در مقابله با جنبشهای روشنفکری
بمنظور ایجاد سد بزرگی در مقابل پیشروی احتمالی روسیه به آبهای گرم
بمنظور جلوگیری از نفوذ احتمالی اتحاد شوروی وبیداری خلقهای جنوب آسیا
بمنظور پیشبرد رقابتهای جنگ سرد در میان قدرتهای بزرگ در زمان جنگ سرد
بمنظور گرم نگهداشتن آتش جنگهای نیابتی در منطقه وچرخاندن ماشین اسلحه
بمنظور عقب نگهداشتن سرزمینهای یاد شده از کاروان ترقی وپذیرش استعمار نو
بمنظور بازار یابی فروش کالا های بی کیفیت خارجی در منطقه
بمنظور غارت ثروتهای زیر زمینی ممالک یاد شده
بمنظور وابستگی دایمی این کشور ها به قدرتهای بزرگ
بمنظور استقرار وتربیت گروههای دهشت افگن متجاوز وسرکوبگر.
بمنظورتشدید جنگهای نیابتی ودوام نا آرامی وبحران دایمی در کشورهای منطقه.
بمنظور تعقیب اهداف جیوپولیتیک، جیو اکانومیک وجیو استراتژی در منطقه
وبلا خره بمنظور دها وصدها هدف شوم نیو استعماری ودوام حضور قدرتمند خود در وجود عناصر دست نشانده وحافظ منافع استعمار در کشور های همجوار،
کشوری ناقص الخلقه از خاکهای افغانستان وبخشی از هند را بنام پاکستان درست کردند. کشوری که نه اساس دارد ونی بنیاد نه تاریخ دارد ونی هم تمدن باستانی نه منحیث یک مملکت ریشه دار تاریخی، بلکه بر اساس ایده لوژیک توام با اهداف شوم تجاوزکارانه بنا نهاده شده است.
جنگ بر سر چیست؟
پاکستان این فرزند نا میمون استعمار واین غده ی سرطانی که از خاکهای افغانستان وهند تشکیل گردیده است طوریکه گفته آمدیم معاهده ی نام نهاد دیورند که در سال ۱۸۹۳ در زمان عبدالرحمن خان با اعتبار یکصد سال با هند برتانوی وانگلیسها به امضا رسید ه بود، اکنون جان مطلب اینست که در سالهای نزدیک به یکصد سال از تاریخ امضای سند، لرزه بر اندام رژیم خونتای پاکستان افتاده وموجودیت خود را در خطر میبیند.
چنانچه مطابق به کانوانسونهای ملل متحد وحقوق بین الدول بموجب مندرجات این سند پس از یکصد سال این قرارداد ارزش حقوقی خود را از دست داده خط نامنهاد دیورند لغوه و تمامی خاکهای از دست رفته ی افغانستان که پاکستان از آن تشکیل شده است پس به افغانستان تعلق میگیرد.
یک سوال ودو برخود: برخورد اول: با گزینه ی سیاسی حقوقی ومسالمت آمیز یعنی با گذشت یکصد سال از امضای قرار داد یا معاهده نامنهاد همانوقت، موجودیت کشوری بنام پاکستان خود بخود زیر سوال میرود ومناطق جدا شده از خاک افغانستان دوباره به افغانستان تعلق میگیرد که اگر عدالت بین المللی بر غلدری های جهانی پیروز شود آیا کشوری بنام پاکستان آنهم در سرزمینهای کشور همسایه مانند افغانستان باقی مانده خواهد توانست؟
اینست سوال تاریخی که پاسخ آنرا بجای مذاکره واحترام به خواست تصمیم واراده ی خلق پشتون وبلوچ آنسوی مرز وحل مسالمت آمیر ورعایت حقوق بشر، با زور وفتنه گری مداخله وتجاوز وحملات تروریستی انجام داده و علل ها، دلایل وادامه جنگ ازینجا بروز میکند که استمرار آن ساخته وپرداخته ی افسانه سازان سناریوی این جنگ طولانی میباشد.
برخورد دوم: حاکمان سلطه جو ی بنا به اهدافی که کشور پاکستان را ایجاد کرده اند با پشتیبانی از موجودیت و بقای کشور پاکستان وادامه ی تعلقیت خاکهای افغانستان به پاکستان با تمام قدرت وکمکهای پولی وتسلیحاتی وهزینه های هنگفت وسایر امکانات از این طفل معیوب ومنحوس استعمار حمایت میکنند. چنانچه بینظیر بوتوصدر اعظم وقت پاکستان در هراس از گذشت یکصد سال از امضای معاهده، خطاب به مسولین آی اس آی گفته بود که با در نظر داشت اسناد معاهده که یکصد سال از زمان امضای ان میگذرد حالا باید کاری کرد که دولت های افغانستان سر خود را بلند کرده نتوانند تا موضوع پشتون وبلوچ بیاد شان بیاید پس معلوم است که این اهداف بخودی خود بیانگر حمایت قدرتهای غربی میباشد که جنگهای نیابتی را در پی دارد.
دولتهای پاکستان با چنین طرحهای سیاه کارانه دوام ننگین و بقای شرم آور شان را ولو به قیمت هر پستی که باشد خلاف ارزشهای حقوقی و میثاقهای بین المللی حقوق بشر وخواست مردمان افغانستان وپاکستان با قبول ذلت وخواری به پای قدرتهای غربی وسازماندهی جنگهای نیابتی تحکیم می بخشند وباچنین نیات شوم شان همواره منتظر فرصتهای مداخله جویانه بر ضد آرامش کشور ما بوده اند.
جنگهای جهادی چوقت در افغانستان شروع شد؟
درست پس از کودتای جمهوری سردار محمد داود در ماه سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی وگرایشهای نا موزون آن بجانب جنبش های چپ وراست ودرگیری با گروههای بنیاد گرای مذهبی ومراجعات سران دینی به پاکستان بهانه یی را بدست دولت پاکستان داد که بموجب آن ازمراجعت آنها به پشاور واسلام آباد گروهای مجاهدین درست کردند وآنان را با تجهیزات سلاح وپول با دولت محمد داود در داخل افغانستان و بخصوص مناطق کنر، خوست، آسمار، پنجشیر وننگرهار وارد جنگ ساختند.
یعنی خواننده عزیز باید توجه بفرمایند که جنگ جهاد ی در افغانستان در سالهای ۱۳۵۲ و ۵۳ خورشیدی از همان آغاز حکومت محمد داود خان بوسیله بنیاد گرا های مذهبی وعاملین جنگ در افغانستان بکمک همه جانبه ی رژیم خونتای پاکستان آغاز وایجاد گر
گردیده وتا سالها ادامه داشت که در آنوقت نه انقلاب ثوری بود ونی ارتش سرخی.
پس از سالها جنگ مجاهدین با دولت جمهوری محمد داود ومداخلات رژیم پاکستان درامور افغانستان با گذشت چندین سال تا اینکه در ماه ثور ۱۳۵۷ خورشیدی رویداد مسلحانه ی ثور توام با ماجراجویی های حفیظ اله امین بوقوع پیوست که با تیغ کشیدن امین بروی مردم افغانستان وجنبش ترقی خواهی از یکطرف واز طرفی هم مداخله ی تجاوزکارانه ی رژیم پاکستان وپشتیبانی کشورهای غربی وعربی بود که جنگ حالت دیگری را بخود گرفت و بنا بر تقاضا ودرخواست رهبر حزبی ودولتی آنوقت نورمحمد تره کی وامین بخاطر کمکهای نظامی اتحاد شوروی وقت به افغانستان، علی الرغم مخالفت مکرر زنده یاد ببرک کارمل به آمدن قوتهای نظامی شوروی به افغانستان، ولی در اثراصرار و پافشاری نورمحمد تره کی وحفیظ اله امین پای عساکر شوروی در افغانستان کشیده شد که منجر به رویارویی مستقیم وغیر مستقیم ابرقدرتها گردید و در شرایط جنگ سرد افغانستان را به میدان مقابله ی قدرتهای بزرگ قرار داد ه وبا کشانیدن پای قشون سرخ به افغانستان بهانه ی بزرگی به دولت خونتای پاکستان وحامیان بین المللی آن داده شد که بموجب آن تندروترین تروریستان القاعده، چچین، عربی وعجمی با تجهیز وتطمیع از طرف پاکستان وقدرتهای غربی بجنگ نیابتی به افغانستان سرآزیر شدند.
زنده یاد ببرک کارمل پنجاه سال قبل در سخنرانی های خود گفته بود که رژیم خونتای پاکستان این غده ی سرطانی صلح وامنیت منطقه را تهدید میکند. این هشدار وپیش بینی های خردمندانه هر روزیکه میگذرد پرده از جنایات رژیم خونتای پاکستانی برداشته وتمام دسایس پشت پرده ی متجاوزین را افشا ورسوا میسازد. در حال حاضر ما می بینیم که چگونه این پیشبینی ها وهشدارهای بزرگ سیاسی روز بروز تحقق پیدا میکند.
همچنان در جبهه غرب، رژیم ملایی ایران نیز بخاطر بهره گیری از شرایط جنگی در افغانستان به بهانه ی دین ومذهب از تجاوزات دیگران دست کم نداشته است که علی الرغم شعارهای میانتهی دولت آخوندی نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی، ولی در جنگ افغانستان این رژیم آخوندی با غرب برضد شرق جبهه وسنگر مشترک داشت ومداخله بیشرمانه ی آنها تا امروزادامه داشته و این مدعیان دین ومذهب بجای مهمان نوازی و رعایت همسایه داری جوانان افغانستان را توسط عمال نفوذی خود به مهاجرت تشویق نموده آنها را جبراً بجنگهای سوریه، فلسطین، عراق، لبنان ویمن اعزام میکنند ومتاسفانه عده ی کثیری از جوانان هموطن ما در جنگهای نیابتی شهید میشوند این تلفات انسانی حاصل همدستی پاکستان وایران است که بوسیلهی وابستگان وعمال نفوذی خود در افغانستان با ایجاد شرایط ناامنی وفقر شدید جوانان هموطن ما را به ترک وطن مجبور میسازند.
چرا جنگ در افغانستان دوامدار شد:
در امتداد جنگ و زد وخوردهای دو طرف جبهه ودشمنیها ی رژیم خونتای پاکستان با افغانستان اینبار مطابق سناریوی قبلاً تنظیم شده وانتظارات دیرینه متجاوزین وسلطه جویان جهان وحضورجامعه ی جهانی اهد اف مهم بزرگ درچرخش است یعنی
تعقیب اهداف استراتژیک در منطقه،
سکوت در رابطه به خاکهای ازدست رفته ی افغانستان وتلاش بخاطر رسمیت بخشیدن خط منحوس دیورند،
تشکیل وتحکیم دولت بنیاد گرایی مذهبی ازخطرناکترین گروههای دهشت افگن مذهبی،
حفظ منافع قدرتهای خارجی،
اغفال وسرکوب ملت وسپردن سرنوشت کشور بدست بیگانگان،
تحکیم استخبارات نظامی بیگانه وغارت ثروتهای زیر زمینی و منافع ملی کشور،
مغز شویی جوانان وکودکان در پوشش آموزه های دینی ومحرو م کرد ن اطفال از تحصیل وتعلیم درمکاتب وتربیه آنها با عقاید جنگی ومهارت بکار گیری سلاح واعزام تدریجی آنها به میدانهای جنگی حملات انتحاری ودهشت افگنی،
پاشیدن تخم نفاق وبد بینی و دامن زدن به تعصبات قومی، مذهبی، زبانی، سمتی، محلی، جنسیتی و تحریکات خانه جنگی وبدبینی در میان مردم،
که این وضع بیشتر از هر چیز دیگر جوانان را مورد قربانی وکشتار قرار داده وقدرتهای زورمند وبیرحم با ایجاد بیکاری، بیماری، فقر، جهل، مرض، بیسوادی، گرسنگی، احتیاجی، اعتیاد، فساد، ناامنی، اختطاف کودکان تولید وقاچاق مواد مخدره وووووغیره در کشوربا دهشت افگنی پیهم شرایط اختناق را بر مردم ما تحمیل کرده وبخاطر فریب مردم وخاک زدن بچشم ملت تلاشهای مرموزی را در پوشش جنگ با تروریزم وآوردن دموکراسی و همچنان سناریوی از قبل ساخته شده یی را بنام صلح رویدست گرفته در حالیکه در اثر معاملات پشت پرده منافع خارجی وبیگانه در افغانستان تضمین میشود ولی باز هم بانمایشات گویا مذاکره در رابطه به مصالحه و صلح مطابق به سطح دانش وباورهای ساده لوحانه ی مردم بخواب رفته ی افغانستان اینبار خواستند که عاملین جنگ را با پوشش مذهبی و تجهیزات کشنده ونسل کشی داخل افغانستان ساخته وبرای اداره ی نیابتی خود مهره های جدید استخبارات نظامی غرب را بنام حکومات وامارات بگردههای مردم افغانستان بزور تحمیل کنند تا به اهداف استراتژیک خود در منطقه نزدیک شوند.
مثلیکه جاری شدن جوی های خون در عراق را دموکراسی نام گذاشتند وانفجارات خونین همه روزه در افغانستان را بنام صلح بخوانند.
اینها همه عللها و عوامل طولانی شدن جنگ در افغانستان است که توسط قدرتهای بیگانه
با دستیاری گروههای ارتجاعی واستبدادی عملی واجرا میشود. بلی با دستیاری گروهای ارتجاعی واستبدادی عملی واجرا میشود. بدون شک با دستیاری گروهای ارتجاعی واستبدادی عملی واجرا میشود.
یکی دیگر از دلایل دوام جنگ در افغانستان اینست که منافع ارتجاع و استبداد با قدرتهای عاصب و غارتگر خارجی در افغانستان با هم گره خورده همانطوریکه گفته آمدیم پدیده ی جنگ تضمین کننده منافع وضامن بقای گروهای وابسته به قدرتهای ارتجاعی و خارجی میباشد بنا بر آن کسانیکه بقا، دوام وسلطه ی خود را در جنگ می بینند همدست با بیگانه شده با شعله ورنگهداشتن جنگ، منافع متحدانه ی خود را تضمین نموده در خدمت متقابلاً وابستگی وحمایتی همدیگرقرار میگیرند که درینصورت هیچگاهی نماینده ی ملت شده نمیتوانند وراه مردم از راه آنها جداست.
بنا برآن در اخیر باید گفت که با توجه به نکات فوق، افغانستان متاُ سفانه با دشمنان زیادی درگیر است که تنها با احساسات ویا سرزنشهای تند و تیز سیاسی نمیتوان این معضله را حل نمود زیرا که دفع چنین بلای بزرگ، نیازمند قدرت وتوانایی بسیار زیاد است که آنهم در دوچیز نهفته میباشد. یکی آموزش سواد و بلند بردن سطح دانش وشعور سیاسی، دومی اتحاد وهمبستگی سرتاسری وبیداری ملی میتوان بایک میکانیزم کارا، معقول وقابل قبول برمشکل جنگ غلبه کرده وطن را از حالت کنونی نجات داد.
با عرض حرمت