بیتوجهی به خواستهای مردم درواقع کمبها دادن به ارزشهای ملی و صدای مردم است در تداوم جنگهای نیابتی و تحمیلی در افغانستان حادثه دوازدهم جوزا که به ذات خود نیازمند بررسی دقیق و جدی میباشد، همچون زلزله بزرگی پایههای دولت و ملت را لرزاند. باآنکه مرکز اصلی امواج مخرب آن منشأ برونمرزی داشته ولی وقوع آن در پایتخت کشور، شهر کابل را به خاک و خون نشاند و پسلرزههایش مردم را به جنبش عمومی اعتراضات مردمی و عدالتخواهی در سرکها کشانید که رستاخیز تغییر از آن شکل گرفت.
هرچند که دولت از همان لحظات آغازین حادثه آن را محکوم کرد و اما به نحوی سراسیمگی در برابر خواستههای عزاداران و مصیبتدیدگان حادثه ومظاهرات مسالمت آمیزمردم به واکنشهای قهر آمیز متوسل گردید که در اثر آن خونهای ریخته شده آزادیخواهان جاده های کابل را رنگین ساخت. آزاده گانی که خواستهای شان را ختم جنگ، تامین صلح و امنیت، عدالت، قانون گرایی، وبرابری حقوق تشکیل میداد دربرابر دولت صف بسته بودند. دولتی که با حاکمیت ضد مردمی، آگنده از دروغ، فساد، ظلم واستبداد، قانون شکنی، بیعدالتی، تفرقه اندازی تعصبات قومی، زبانی، سمتی، مذهبی، جنسیتی، قومسالاری، مردم را بستوه آورده، صدای مبارزات مسالمت آمیزوبرحق شان راباشعارعدالتخواهی، آزادی، برابری که بازتاب دهنده خواستهای گسترده مردم است بگوش جهانیان رسانش کردند.
این خیزش مردمی بمثابه یک تکانه بزرگ برای رسیدن بخواستها، و روزنه ی بسوی نجات از وضع خونبار کنونی با یک حرکت مدنی، قانونی ومسالمت آمیز همراه بوده ولی تا هنوز دولت غیر مسول پاسخی قانع کننده به آن ارایه نکرده است.
زیرا بنظر نمیرسد که رژیم مستبد، مذهبی ومتنفر، ارتجاعی و زور سالار، تبارگرا وتحت الحمایه بتواند پاسخی عادلانه برای مردم وجهانیان داشته باشد. دولتی که عزم قوی، اراده کاری، با مدیریت سالم و شایسته سالاری نداشته باشد هرگز نمیتواند عهده دار کار وخدمت برای مردم باشد برای اینکه دولت های تحت الحمایه وپاسیف، فاقد صلاحیت و پاسخگویی به ملت بوده، همچون مرغهای کف دست بیگانه عمل میکنند وبجای پاسخ دادن بخواستهای ملت در تلاش اند تا خیزش مردمی را بزعم خود شان پراگنده سازند.
چنانچه حمله اخیرنظامی شبآنگاه در خیمه معترضان شهرکابل نشانداد که دولت تحمل شنیدن صدای داد خواهانه وخیزش مسالمت آمیز مردم را نیز نداشته وپاسخ آن تهدید شانتاژ وسرکوب مسلحانه مردم میباشد. ولی ملت بستوه آمده از نا امنیها و بیعدالتی ها، اگر در سرکها هستند ویا در خیمه ها، در مزارع یا گار گاهها، در شهر ها هستند ویادر دهات در برابر دولتی که در زیر سایه ی آن خون انسانها ریخته میشود توطیه ها ودسایس، زد وبند های پشت پرده، معامله گریها، سازش وجابجایی های عناصر مجهول الهویه در دستگاه دولتی وسایر نقاط کلیدی شهر ها و تشدید حملات تروریستی در سرتا سر کشور گسترش می یابد بپا خاسته اند تا از عدالت، صداقت، امنیت، صلح آزادی، برابری ودموکراسی واقعی دفاع کنند و قانون را برپا دارند ولی از سوی دولت با تهدید وخشونت مواجه میشوند.
اگر سناریوی جنگ به پیش برود در آنصورت واضح است که چتر متزلزل امنیتی کشور همه را بزیر خواهد کشید وتوفانش کشتی شکسته مملکت را با همه سرنشینانش در گرداب بربادی غرق خواهد کرد و در آتش برخاسته از آن، خشک و تر یکجا وهمزمان خواهد سوخت. جنگی که برد وباختی نخواهد داشت تنها تاوانش را باز هم مردم هردم شهید کشور خواهند پرداخت.
مردم بپا خاسته افغانستان در حال حاضر کدام گزینه دیگری ندارند بجز اتحاد وهمبستگی ملی، متحدانه وطنپرستانه با خیزشهای دادخواهانه وصلحامیز که در پیشاپیش آن احزاب ترقیخواه وعدالت پسند، متحد، ملی ومردمی، شخصیتهای با اعتبار ملی ومومنان پاکنهاد وایتلافهای بزرگ سیاسی در یک جنبش سراسری مردمی ویک صف واحد تا پیروزی نهایی به پیش روند.
طوریکه معلوم است اوضاع بحرانی در شمال جنوب شرق وغرب کشور روز بروز گسترده تر میشود با توجه به منابع خبری گفته میشود که دربرخی از ولایات کشور، داعش سرباز گیری کرده وبعضاً با چرخبالها تجهیزوتمویل میشوند. منابع خبری حاکی از آنست که «درین بین موضع ضد روسی حکمتیار تداوم چالش با امریکا وانتقاد های دامنه دار حکمتیار از ایران در کنار رویکردهای نوین امریکا درافغانستان اعزام چندین هزار نیرو ی نظامی جدید به افغانستان در برابر تهدیدات طالبان، داعش، القاعده و شبکه حقانی موجب شده تا عملاًحکمتیار چندان گزینه مطلوبی از سوی بازیگران منطقه وبین المللی نباشد.»
بآنهم آقای حکمتیار تلاش بخرچ میدهد که آمد نش را با تکیه بر موضعگیری های گذشته اش در جبهات جنگ نیابتی توجیه نموده وبا نادیده گرفتن گذشت زمان چهاردهه جنگ تحمیلی با همان کلمات تکراری ومزمن به «بهانه اسلام وجنگ باشوروی» اعضای جنبش را به شعار های گذشته انقلابی نسبت داده وبا چنین حرفهایی میخواهد توجیهاتی را همچون کهنه کالای فرسوده در آشفته بازار سیاسی عرضه نموده و سعی میکند تا توجه وذهنیت مردم را از همسویی به جنبش رستاخیز، مخدوش و صفوف آن را متلاشی سازد.
در حالیکه مردم افغانستان با گذشت چهل سال تجارب جنگی همه میدانند که چه راهی را انتخاب کنند. آقای حکمتیارکه سرآغاز جنگهای حزب اسلامی را به بهانه دین وجنگ باشوروی ها مربوط میسازد، خود سالها وسالها قبل از رویداد ثور به پاکستان فراری شده و با جمهوری محمد داود خان طبل جنگ را کوبید وبعد از رویداد ثور تا دوسال قبل از آمدن قطعات نظامی شوروی، تادوسال قبل ازآمدن قطعات نظامی شوروی در افغانستان با دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان جنگید وپس از عودت قطعات نظامی شوروی در چهار سال دفاع مستقلانه باز هم در کنار نیروهای نظامی پاکستانی باکشور خود جنگ را تا در وازه های شهر جلال آباد رسانید تا اینکه زهر شکست را چشید وهمچنان پس از بقدرت رسیدن مجاهدین با دولت اسلامی افغانستان نیز جنگید وطوریکه در فوق گفته شد درین جنگها هشتاد هزار کابلی بیدفاع کشته، زخمی وفراری شده وشهر کابل به تل خاکی مبدل گردید.
پس از آن در بیست وپنج سال جنگ بادولت های اسلامی افغانستان دلیل جنگ خود را موجودیت قوای نظامی بیگانه توجیه کرده و میگفت تا یکنفر عسکر خارجی در کشور باشد از جنگ دست برنمیدارد پس معلوم میشود که این آقا هم با کفروهم با مسلمان میجنگیده است. حالا بنظر میرسد که با اطمینان به دولت تبار سالاری دلخواه خود وشاید هم به حمایت همان خارجیها بمقصد حکمرانی برخاکسترکشته شده گان و گورهای خونین شهیدان بر سرنوشت بیوه زنان ویتیمان مجروحان ومعلولان اهدافی را در سر پروریده باشد و اگر چنین کاری هم محقق شود آیا همین پیروزیست؟ پیروزی بر سر گورستانهای کشته شدگان وشهیدان، پیروزی بر سر خاکستر سوختگان وجویهای خون شهیدان ویتیمان پابرهنه وگرسنه ومعلول ومریض، همین پیروزیست؟
با اینحال موضعگیری ها ی خشونتبار سیاسی ونظامی در چشم انداز اوضاع افغانستان چیزی بنام صلح واقعی وپایدار دیده نمیشود چنانچه موقعیت جیوپلیتیک افغانستان وکانال های عبورآتش در مسیر اهداف جیواستراتیژی اثرنا امنی دراز مدت خود را بجا خواهد گذاشت زیراکه در بخش کمکهای خارجی نیز طوریکه دیده میشود بنا به گزارشهای خبری طی بیست وپنج سال جنگ با موجودیت ۶۴ هزار نیروهای نظامی جامعه جهانی تنها جنگ مهار نگردید بلکه دامنه آن گسترده تر نیز شده است اخیراً بقول منابع خبری
علاوه بر ۱۳ هزار نفر قوای نظامی امریکاموجود در افغانستان چهار هزارنفر نیروی نظامی دیگر اضافه میکند.
دولت بی بنیاد افغانستان که اقتدار نیم بند ومتزلزل آن در دستان چند تا محورگرای، زورمند، خود خواه، جاه طلب وبی مسُولیت متمر کز بوده بخاطر دوام حکمرانی ننگین خود مذبوحانه تلاش میکنند تا توجه مردم را از مشکلات اصلی داخلی وچالشهای بیرونی و تجا وزکارانه جهانی ومنطقوی به موضوع خیزشهای مردمی کشانیده وازاعتراضات مسالمت آمیز مردمی چهره زشت ودروغین بتصویر بکشد. واضح است که چنین تلاشها با ایجاد رخنه در صفوف جنبش رستاخیز تغییر، بدام افتادن مبارزین وسرکوب آنها را درپی خواهد داشت. این درحالیست که تغیر راهبردی وساختاری در شیوه کاری دولت ومدیریت سالم از خواستهای جدی معترضان میباشد وبه آن پافشاری دارند. مزید بر آن بقول منابع خارجی درکابل نظریاتی حاکی از آن است که اگر در شیوه مدیریت وکارایی دولتی تغیری بوجود نیاید اوضاع وخیم تر شده واز کنترول خارج خواهد گردید.
بنابرآن صدای برحق جنبش رستاخیز تغیر، صدای همگانی مردم رنجدیده افغانستان صدای داد خواهان عدالت پسند وندای دموکراسی، صلح وامنیت و صدای دفاع از استقلال، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی ومردمی میباشد که شامل اهداف جنبش رستاخیز وتغییر میباشد. به این اساس پاسخ به مطالبات جنبش داد خواهانه مردم یک امر حقوقی ووظیفوی دولت است که نباید با بیعلاقگی در برابر خواستههای مردم تا لبه پرتگاه وسرحد فاجعه پیش رفت درینصورت مرجع داد خواهی نیز معنای حقوقی اش را از دست میدهد وارزشهای احلاقی مدیریت را زیر سوال خواهد برد.
جامعه مدنی وجنبش رستاخیز تغییر که از میان مردم بر خاسته ودر پی نجات مردم از وضع نکبتبار موجود تلاش میکند، از پشتیبانی بیدریغ مردم بر خورداربوده و با ارایه شعار های روشن وتلاش منسجم وگسترده برای همبستگی در کنار احزاب سیاسی ومردمی وجریانات دادخواه وبسیج بزرگ میهنی وملی راه خود را بسوی آزادی ودموکراسی می پیماید. آنگاه قدرت متحدانه مردم همه کار های نا ممکن را ممکن ساخته وپاسخ تاریخی خود را خواهد یافت که با اسم پیروزی.