پالیسی سازان و عدهای که بر پایه سکتاریزم قومی و زبانی سیاست ارگ را سمت و سو میدهند سعی داشته و دارند تا به بهانه اتخاذ رویکرد همسوی قومی و بهاصطلاح جلب حمایت سران اقوام و مردمان قبایلی ساکن در آنسوی خط تحمیل شده دیورند که هیچ علاقهای به افغانستان، منافع و امنیت ملی آن ندارند، بستههای تشویقی را در اختیار آنها قرار داده و این عملکرد حکومت را بخش از سیاست مبتنی بر منافع ملی در راستای بسیج سران اقوام در جهت دستیابی به صلح و حل معضل تاریخی و سیاسی دیورند جلوه دهند، چنانچه اخیراً یکتن از معاونان وزارت اقوام و قبایل در پاسخ به پرسش ژورنالیست تلویزیون یک در کابل ضمن تائید اینگونه نیات حکومت بهوضوح اظهار داشت که وزارت اقوام و قبایل در نظر دارد تا تعدادی از بورسهای تحصیلی را که دول متحابه به مردم جنگ زده و نگون بخت ما مساعدت نمودهاند، به هموطنان قبایلیشان، ساکن در قلمرو تحت حاکمیت پاکستان تخصیص دهند و با اعطای این گونه بستههای تشویقی حمایت سران قبایل را از اهداف و پالیسیهای کابل جلب نمایند، اما آیا اقدامات این چنینی کابل در مورد حمایت از باشندگان آنسوی دیورند با اعطای بورسهای تحصیلی و امتیازات دیگری به آنها با توجه به علایق، نقش و سهم تاریخی آنها نسبت افغانستان با منافع این کشور سازگاری دارد؟
درین شکی نیست که افغانستان در بیش از چهار دهه بحران ناشی ازمداخلات وتجاوزات آشکاروپنهان همسایه ناخلف خود پاکستان قربانی های نا محدودی را متحمل گردیده است که کماکا ن دروجود مخوف ترین گروهای تروریستی چندین ملیتی برضداستقلال حاکمیت وامنیت ملی کشورمان با ابعاد گسترده آن درجریان است وهچ وجدان با بصیرت وانسا نی را نمیتوان سراغ داشت که نقش وسهم ویرانگرانه ومخرب افراطیون مرتبط به ساکنان قبیلوی درآنسوی دیورند را درجنگهای اعلام ناشده نیابتی نظامیان حاکم درپاکستان علیه استقلال وحاکمیت ملی افغانستان درمقاطع مختلف بحران این کشورانکارنماید.
هکذا نظامیان پنجابی واداره استخباراتی (ای-اس-ای) درجنگ نیابتی گذشته ونیزهمین اکنون ازمناطق و جغرافیای قبایلی تحت سلطه پاکستان بمثابه سنگرهای مستحکم وداغ نبرد پیوسته بهره برداری نموده واین مناطق بهوضوح به مناطق امن برای استقرارشبکه های تروریستی، مخفی گاه ها ومراکزمتعدد آموزش برای قتل وکشتار افغانهای بی پناه درداخل کشورشان مبدل گردیده است. باوردارم که هیچکس نمیتواند ازین حقیقت تلخ طرفه رود که تمامی سران مخالفان مسلح حکومت افغانستان فقط درسرزمین قبایل آنطرف خط فرضی واستعماری دیورند نه تنها از مکان های امن برای بودوباش بهرمند هستند بلکه همین مناطق وبخصوص شهرهای بزرگ قبایلی مانند کویته، میران شهر، پشاوروغیره به مراکزفرماندهی جنگ وانتحارعلیه شهروندان بیدفاع وغیرنظامیان افغانستان مبدل شده است وروزانه ازهمین مناطق کاروانهای عظیم ازتسلیحات متنوع و مواد انفجاری به هدف تحقق ماموریت مزدورانه اجیران رژیم متجاوزاسلام آباد درجبهات جنگ درداخل افغانستان سرازیرمیگردد وبرادران هم زبان که حکومت افغانستان به این گروه های قومی هویت افغانی قایل است، هیچگاهی دربرابراین همه جنایات وتجاوزات مستمرپنجابی ها نه تنها از خویش مخالفتی متبارزنساخته بلکه موازی به اهداف شوم نظامیان مرتجع پاکستان درگرم نگهداشتن سنگرهای نبرد ضد افغانستان رول منفی خویش را درتبانی با افراطیون وآدمکشان درمحوررهبرد کشوری متبوع شان ایفاء کرده است.
هرگاه این موضوع ازمنظرتاریخی آن مورد کنکاش وتبیین قرارگیرد، اقوام ساکن درآن سوی خط تحمیلی دیورند حتا ازهمان نخستین روزهای پیروزی جنبش نجات بخش نیم قاره هند دربرابراستعماربریتانیوی در (۱۹۴۷) وظهور نامیمون پاکستان بمثابه یک کشورمستقل هیچ تمایلی به الحاق مجدد به افغانستان را که درنتیجه یک معامله خاینانه ومعاهده نامشروع در (۱۸۹۳) ازپیکرافغانستان جدا گردید بود، نشان نداده است درحالیکه شکست استعماردرنیم قاره هند که غفارخان زعیم پوشتونها یکی ازچهره های درخشان جنبش ضد استعماری بود، مناسب ترین فرصت را برای خلقهای آنسوی دریورند ایجاد نمود وانها قادربود که با یک اقدام تاریخی تحت قیادت غفارخان وسایررهبران قبایلی با استفاده ازین اصل حاکم درحقوق بین الملل یعنی اصل رهای یا (امانیسپاسیون) ازسلطه استعمارموضوع حق تعیین سرنوشت خویش را با هدف الحاق مجدد به افغانستان مطرح مینمود، درحالیکه رهبران قبایلی بیشترینه روی ایجاد میکانیزمهای قدرت محلی تلاشهای شانرا متمرکزنموده ووطن اجدادی شانرا به باد فراموشی سپردند.
با عطف توجه به جوانب سیاسی این موضوع ویا با درنظرداشت نقش احزاب وگروهای سیاسی متعدد دردیارقبایل وقبیله نشینان میتوان اذعان داشت که احزاب وچهره های مطرح درجامعه سیاسی قبایلی همواره منافع شانرا درقالب حفظ وگسترش مواقف سیاسی وکسب امتیازات مادی ازنظام عوام فریب حاکم دراسلام آباد، گسترش بهاصطلاح آزادی ویا خود مختاری داخلی درزیردرفش وچترپاکستان جستجونموده است. هکذا ازدیده هیچ فردی صاحب تفکر پنهان نخواهد بود که رهبران سنتی قبایل ونیززعمای شناخته شده درین منطقه هرگزدرهیچ تریبون با اعتبارازحق خود مبنی برادغام مجدد بوطن نیاکان شان نه تنها نام نبرده ونخواهد برد بلکه به هویت پاکستانی خویش بمثابه زادگاه آنها وتابعیت پاکستانی مباهات نموده است.
افزون برین بایست متذکرشد که تغییرات گسترده دربافت اجتماعی، فرهنگی، ظهورنسلهای جدید ونیزتغییرچندین نسل درمناطق قبایلی با گذشت سالیان متمادی وهکذا طوریکه درفوق یاد دهانی گردید تلاشهای مستمراسلام آباد در راستای ترویج بنیاد گرائی دینی درسرزمین قبایلی که ازمجرای سیاست های بی رویه درمحروم نگهداشتن اقوام ساکن درآنطرف دیورند ازدسترسی به معارف و توسعه تعمیل گردیده است وهکذا ترویج خشونت ونفرت درمیان اقشارگوناگون بخصوص نسل جوان قبایل علیه افغانستان واقوام شریف آن بهوضوح پدید آورنده ای آن بوده است تا اقوام ساکن درمناطق قبایلی عملأ درخط عداوت ودشمنی با مردم افغانستان قرارگیرد.
همچنان تردیدی نیست که صاحبان قدرت درکابل بخوبی درک وفهم خویش را ازتعریف ملت درافغانستان که درماده (۴) قانون اساسی تصریح گردیده است خواهند داشت، بموجب این ماده قانون اساسی، ملت افغانستان عبارت است ازافرادی که تابعیت افغانستان را داراء باشد. بنابران بتأسی ازحکم قانون اساسی، اقوامی که قرنها قبل درنتیجه تحکم وسلطه استعمارازین کشورجدا، منافع وسرنوشت شان ازدید سیاسی، اجتماعی وفرهنگی دریک بسترجدیدی رشد وبا وضعیت جدید بافت یافته است ودارای پاسپورت وهویت پاکستانی است، لذا شهروند خواندن چنین گروهای قومی خطای بزرگ حقوقی وسیاسی توصیف میگردد. مزید برین ازمنظرحقوق بین المللی ادعای مبنی برهموطن وهم تباربودن بدلایل مشترکات تاریخی، زبانی، فرهنگی، مذهبی وغیره ومساعی درجهت ایجاد فضای جدید بخاطر زیست مشترک دروطن واحد وجدای ازکشوریکه گروه های قومی درآن زندگی دارند دیگردردنیای مدرن مفهوم و ماهیت کلاسیک خود را ازدست داده است، بنابرین قاعدهای حاکم دردنیای معاصر، قوم بودن ویا ادعای واهی هم تباربودن وتلاش برای ادغام آن با اتکاء به پیوند های تاریخی، زبانی وخونی نبوده بلکه اصل حق تعین سرنوشت ازاصول بنیادین است که درقضایای ازینگونه کسب اهمیت مینماید لذا هرگاه افغانستان ویا پاکستان بخواهند راه حل های مناسبی حقوقی درخصوص ادعای جانب کابل درزمینه ادغام اقوام آنسوی دیورند جستجونماید، بدیهی است که کلیه مراجع ذیصلاح جهانی بخصوص ملل متحد براصل حق تعیین سرنوشت مردمان ساکن درمناطق قبایلی تاکید خواهند ورزید، فلهذا یگانه راه بیرون رفت ازمعضل خونین وغده سرطانی خط استعماری دیورند سرانجام مراجعه به آرای مردمان قبایل دریک رفراندوم احتمالی تحت نظرمراجع ذیصلاح بین المللی خواهد بود، البته رفراندوم که بدون تردید به افغانسنان پاسخ نی داده وبرادران هم خون مان هرکزدرکنارافغانستان بخاطرجدائی ازپاکستان نخواهد ایستاد. فلهذا با توجه به فکتورهای متعدد که درفوق تذکاریافت، هرگونه سیاستگذاری درجهت اقناع رهبران سنتی اقوام ساکن درمناطق قبایلی با پیشکش نمودن امتیازات مادی ویا اعطای بورسهای تحصیلی فرزندان افغانستان به اتباع پاکستانی- قبایلی که یک بخش آن به فرزندان شهدای کشورومدافعان دلیری وطن که متهورانه درراه پاسداری ازعزت، شرف، ناموس وحاکمیت ملی جانهای شرین شانرا قربان نمودهاند تعلق میگیرد، اقدامیست منافی خواستها، وآرزوهای جمعی که به وضوح با منافع ملی درتناقض آشکارقراردارد.