ترور و تروریزم پدیده است که در تحولات و دگرگونیهای انقلابی فرانسه سده هجدهم وارد گفتمان سیاسی شد، در آن فرصت تاریخی رزمندگان انقلابی توسل به اقدامات خشونتبار، ایجاد رعب و وحشت را روش مناسب برای دستیابی به اهداف شان میپنداشت که پیامدهای مرگباری نسبت به کتلههای بزرگ غیرنظامی در قبال داشت و موجب شد تا اقدامات وحشیانه علیه اکثریت غیرنظامی مورد توجه محافل سیاسی و بهویژه حقوقدانان قرارگرفته و مساعی در جهت ارایه توصیف اعمال تروریستی وعدم مشروعیت آن آغاز گردد اما شایان ذکراست که علی الرغم مساعی بینالمللی در جهت توصیف و تعریف جامع تروریزم که موافقت جهانی را با خود داشته باشد تا کنون ارایه نگردیده است و لذا اختلاف بر نحوه تعریف از تروریزم با توجه به پیوند عاملان ترور به هژمونیهای زور، منویات و اهداف شبکههای دهشت آفرین و بخصوص وابستگی سیاسی محافل تروریستی باعث شده است که علی الرغم سپری شدن قرون جهان کماکان در فقدان یک تعریف جامع و همه جانبه از دهشت افگنی بسر برد.
کاربرد اعمال خشونت بار و بهکارگیری ارعاب علیه مردمان بیدفاع بهقصد دستیابی به مقاصد سیاسی معمولترین و متعارفترین تعریف است که تاکنون از تروریزم بعد از تعاطی تئوریهای مختلف، تدویر کنفرانسهای متعدد بینالمللی و مباحث زیاد، ارایه شده است که بیتردید از عدم تفاهم مشترک و دید واحد در زمینه ناشی گردیده است.
مسلم است که در دوران معاصر پدیده دهشت و ترور یکی از بزرگترین فکتور بیثباتی جهانی بهحساب میآید که تروریزم برخاسته از دامن دولتها یا تروریزم دولتی و قرار گرفتن ماشین قدرت دولتی در عقب مزدوران تروریست بهوضوح به خطرات ناشی از اقدامات تروریستی فزونی بخشیده است و این امر باعث گردیده است تا موضعگیری دولتها در برخورد و ارزیابی وضعیت سیاسی و حقوقی گروههای تروریستی بر بنیاد منافع ملی و چگونگی مناسبات شان با سازمانها و تشکیلات تروریستی شکل گرفته و محتوی و هویت آدمکشان و دهشت افگنان به گونه کاذب و وارونه منعکس و چهبسا المناک که گروههای تروریست در محور منافع و تمایلات راهبردی قدرتهای معین هویت رزمندگان مشروع کسب نموده و یا مینماید.
با توجه به مطالب فوق میتوان تصریح نمود که این فقط منافع و مقاصد دولت است که عملکردهای دهشت افگنی را بهعنوان ترور میشناسد یا خیر نه دیدگاه واحد جهانی و یا تعریف حقوقی ترور بهمثابه یک جنایت هولناک ضد بشری که آدمکشان وحشی انسان بیدفاع را قربانی اهداف ظالمانه و ضد انسانی حلقاتی میسازد که از ترور برای رسیدن به هدف سیاسی و حتا اقتصادی بهره برداری مینمایند. همین اکنون ایالات متحده و رژیم اسرائیل سازمان حماس را بهمثابه یک سازمان مخوف تروریستی میشناسند، درحالیکه تشکیلات سیاسی و رزمندگان مسلح حماس بخش از جنبش نجات بخش ملی در فلسطین است که تعدادی زیادی دولتها، حکومات و نهادهای معتبر جهانی این سازمان را بهعنوان مبارزان ملی به رسمیت میشناسند. جنبش حزب الله در لبنان که در مخاصمت و رویارویی با اسرائیل تاریخ طولانی دارد گروه ترور و وحشت خوانده میشود که در فهرست تروریزم بینالمللی قرار داشته است و هکذا هستند گروها و تشکیلات تروریستی که هر روز مرتکب خشنترین اعمال تروریستی در سطح منطقه و در محدودهای جغرافیائی کشورهای معین میگردد و دولتهای حامی از آنها بهمثابه بخش مؤثر سیاست خارجی خویش تحت عنوان مبارزان مشروع استفاده مینمایند که درین میان میتوان از نقش پاکستان در پناه دادن و حمایت از شبکههای متعدد تروریستی در امتداد چندین دهه اخیر نام برد که در مقاطع مختلف بحران افغانستان از چنین تشکیلات وحشت و دهشت بنام مبارزین آزادیبخش استفاده نموده است.
فلهذا بدون ابهام میتوان مدعی شد که پدیده بنام تروریزم در قالب منافع دولتها با چنین هویت خشن متبارز میگردد نه به علت اعمال و اقدامات وحشیانه زیرا در پراتیک دیده شده است که هرگاه سازمان تروریستی خطری به منافع یک دولت ایجاد نکرده باشد، در راستای اهداف دولتهای معین عمل نمایند و یا مناسبات دولت با سازمان تروریستی بر پایه تعهد بر حفظ منافع دولت شکل گیرد دیگر گروه تروریستی از تعریف خود بهعنوان یک تشکیل دهشت افگن تبرئه خواهد شد.