به گواهی تاریخ از بدوی خلقت تصنعی كشوری در پیرامون افغانستان بنام پاكستان در (١٩٤٧) كه وارث استعمار خوانده میشود، اراضی جداشده از بدنه افغانستان در دوران شگوفایی استعمار بریتانوی در محراق پالیسی و سیاست خارجی پاكستان قرار گرفت و طراحان دكتورین سیاست خارجی این کشور که از ماهیت ایدئولوژیك و عظمت طلبانه این مخلوق جدید مایه میگرفت، دیورند را در بستر معادلات منطقوی خود قرار داده و باعث شد تا داعیه دیورند خواهی افغانستان حتی فزونتر نسبت به هند در كانون استراتژی خرابكارانه اسلام آباد قرار گیرد و انگیزه این طرز رفتار نیز مبرهن است، زیرا هرگاه دیورند بهمثابه پدیده نامشروع و استعماری وجود خارجی نداشته باشد، كشوری بنام پاكستان نیز در معرض اضمحلال قرار خواهد گرفت.
در مورد سابقه تاریخی دیورند بهمثابه یك معامله استعماری، تحمیلی و نامشروع دیدگاهها و تئوریهای متعدد موافق و مخالف از بدوی ایجاد در سال (١٨٩٣) از جانب محققین، مؤرخین وپژوهشگران داخلی وبین المللی مطرح گردیده است، هكذا نظامهای سیاسی ودولتهای حاكم درافغانستان حد اقل دریك قرن اخیر، اكثرأ با بازی با جملات واحساسات عامه، مبنی بردیورند خواهی موقف عملی بمنظور رهیابی وحل جامع وحقوقی این معضل تاریخی وخونین اتخاذ نه نموده وچنین رویكرد كه ازعدم توانائیهای سیاسی، ضعف حاكمیت، نبود دولتهای قدرتمند ملی افغانستان عمدتأ ناشی میگردد، دیورند در امتداد تاریخ وبویژه در چهاردهه پسین به جهنم افغانها وبه فكتور دخالت وتجاوز مستمر از آن سوی دیورندمبدل ومسلم است كه مردم افغانستان بهای سنگینی را متحمل شده وكماكان كفاره سیاستگذاریهای واهی ونادرست زمامداران حاكم را درقبال دیورند خواهی خواهند پرداخت.
بعد ازحاكم شدن امارت اسلامی طالبان كه به داشتن مناسبات تنگاتنگ با نهادهای قدرتمند حاكم در پاكستان وبویژه اداره نظامی آنكشورمتهم است، روندحصاركشی در امتداد نوار دیورند كه چند سال قبل از سوی اداره استخبارات نظامی پاكستان تحت پوشش ایجاد موانع در برابر عبورومرورگروه های دهشت افگن بیشترینه در داخل قلمرو افغانستان بناء یافته بود، با سؤ استفاده از فضای سیاسی بوجود آمده وبحران انسانی ناشی از تحریم اقتصادی افغانستان، درین مقطع حساس زمانی تسریع گردیده كه باواكنش شدید مقامات دولت طالبان ومردم افغانستان قرارگرفته ونظریات متفاوت ومتناقضی از جانب كانونهای روشنفكری وصاحب نظران درین خصوص تعاطی گردیده است، پرسش بنیادی این است كه آیا داعیه دیورند خواهی طرفین اسلام آباد-كابل، كدام عادلانه ومشروع است وچه میكانیزم حقوقی درزمینه وجود دارد ودرنهایت راه مداوای این غده سرطانی چگونه است؟
درحقوق بین المللی مدرن هیچ معیاری وجود ندارد كه میراث های ننگین بازمانده استعماركهن را با بازی به سرنوشت وآزادی ملل، مشروعیت دهد، موقفگیری سازمان ملل متحد مبنی بر شناسائی ومشروعیت بخشیدن مرزهای بین المللی جدید بعد از فروپاشی استعمار وشكست فاشیزم به هیچ دلیلی عامل شناسایی كانونهای موجود تشنج ناشی از وجود سرزمینهای جدا شده از دامان جغرافیای اصلی كه باعث جدائی خلق ها میگردد، شده نمیتواند، لذا به پندارم اصل حاكم در اوضاع كنونی دنیای معاصر، اصل حق تعین سرنوشت خواهد بود، بنابرین در پرتو این اصل خدشه ناپذیر بین المللی، خلقهای آنطرف دیورند كه تركیبی از قبایل گوناگون بوده واز منظرتاریخی وارثان افغانهای است كه امضای معاهده استعماری بریتانیا با امیر وقت افغانستان، عبدالرحمن خان، آنها را ازوطن پدری واقوام منسوب به آنها جدا نموده است، با توجه به معیارهای حقوقی جهانی، این دولت پاكستان نخواهند بود تا خلقهای آنطرف دیورند را بهمثابه شهروندان درجه دوم ناگزیر بدان سازند تا حاكمیت شانرا بدون خود مختاری وآزادی پذیرفته ویا افغانستان بامطرح نمودن عنعنوی داعیه خلقهای پشتون، ساكنان قبایل را متقاعد بدان سازد تا خویش را افغان خوانده ودر راستای الحاق دوباره به خواست كابل لبیك گویند.
طوریكه خاطرنشان گردید، حل بنیادی دیورند با عبور ازیك پروسیدور حقوقی تحت حكمیت ملل متحد ودر روشنای میثاقهای بین المللی وبخصوص پرنسیپ حق تعین سرنوشت ممكن خواهد شد، فقط خلقای ساكن در آنسوی دیورند در مناطق قبائلی تحت نظر نهادهای بین المللی حق دارند وباید بتوانندبه این مشكلات تاریخی غلبه نمایند، خلقهای ساكن درآنسوی نوار حق دارند كه با مراجعه به رفراندوم، نسبت به سرنوشت شان تصمیم گیری نمایند، كه تحت حاكمیت پاكستان كماكان ادامه دهند، بهمثابه یكدولت خود مختاربا آزادیهای داخلی تبارزنمایند ویا ازتمایل شان برای الحاق مجدد وتأریخی به وطن اجدادی شان اطمئنان دهند.
فلهذا ساده لوحانه بوده وخواهد بودكه ما درینجا دركابل برسرموضوع دیورند وسرنوشت مردمان آنسوی دیورند، ازسالیان متمادی به سرهم میكوبیم، اتحاد وهمبستگی داخلی را خدشه دار وبه تداوم سیاستهای مغرضانه ودشمنیهای كشورهای پیرامون دامن میزنیم، درحالیكه در واقع حقوق حقه مردمان آنطرف دیورند را خود در نظر نگرفته ونیات اصلی كتله های میلیونی را بنام برادران قبائلی بدرستی درك نكرده ایم كه آیا دریك برهه سرنوشت ساز واقعن خلقهای برادر دركنار دولت ومردم افغانستان بهمثابه هموطنان اصلی ومیهن آبائی خواهند ایستاد، كه بوضوح درهاله ابهام قرار داشته وبرگه برنده را به اطمئنان نمیتوان در میان این همه بلی وچراها، آنهم با بذل توجه به این واقعیت كه حتی زعمای سیاسی خلقهای آنطرف هرگزازادغام صحبت نكرده بلكه بیشترینه روی خودمختاری های داخلی تمرکزنموده اند، دراختیارنه خواهیم داشت.