بر حکم داوری زمان و شواهد معتبر سیاسی، جریانات طوفانی انتخابات افغانستان، که بهدرستی جغرافیای سیاسی، اقتدار دولتی و بهصورت کُل مردم افغانستان را نشانه گرفته است، از حلقات زنجیرهای برنامههای راهبردی آمریکا و بخشی از شیوههای ظریفانه و تاکتیکی آن کشور است که در کاربرد «معاملات سیاسی» با پاکستان و نیروهای نیابتی آن (طالبان) تدوین شده است.
این صاعقهٔ جدید و مهندسی شده که سراسر کشور و اصلی تیرن مهرههای مطرح و هستههای قدرت را در کشور تحت شعاع قرار داده است، در واقع برخی از علایمی است که از درون «جعبهٔ سیاه» مذاکرات طولانی مدت زلمی خلیلزاد نماینده آمریکا با طالبان در قطر بسر آمده است.
از نخستین نشست نماینده آمریکا و طالبان که به تاریخ ۱۲ اکتبر سال ۲۰۱۸ در قطر برگزار گردید، نزدیک به یکنیم سال میگذرد.
طی این مدت، راههای طولانی پیموده شد و نشستهای متعدد برگزار گردید، اما بطور مضحکه نتایج وحاصل این همه نشستها، تا حال نه در برقراری آتش بس و تامین صلح پایدار بل در «کاهش خشونت» آنهم طی مدت «یک هفته» تجلی یافت. این ترفندیست که نردبان اصلی را برای پیاده سازی اهداف بزرگ برقرار میسازد.
سادهترین تفسیر هدف این پیمان آمریکا با طالبان، نه قطع جنگ و آتش بس و تامین صلح بل، تداوم بحران و گستره آتش جنگ خونین در افغانستان است. مبرهن است که خلیلزاد نماینده آمریکا با عقب زدن دولت افغانستان در مذاکرات با طالبان، به خاطر تحکیم منافع درازمدت و اهداف استراتژیک آمریکا در افغانستان و ماورای آن باید اقتدار و جغرافیایی سیاسی افغانستان را به حراج گذاشته باشد تا طالبان و درنهایت پاکستان را برای پذیرش شروط و تضمین منافع آمریکا راضی سازد.
کسانی که از آغاز تا انجام به سناریوی مذاکرات نماینده آمریکا و طالبان نگاه ژرف معطوف داشتهاند، مطمنأ به یک نکته بارز و کلیدی ملتفت شدهاند که در تمام رویکردها، امریکا تلاش نمود تا ازیکطرف به مشروعیت پردازی و بزرگنمایی طالبان مبادرت نموده و از سوی دیگر اقتدار، وجاهت، مشروعیت و اعتبار دولت افغانستان را به بازی گرفته و شاهراه اقتدار سیاسی را برای طالبان بازنماید.
آمریکا میتوانست تا مجموع گفتمان سیاسیاش را در چوکات یک مثلث با حضور دولت افغانستان با طالبان مشروطه ساخته و خروج نیروهای خویش را از افغانستان به آن پیوند دهد اما آمریکا عمداً از چنین رویکردی هدفمندانه طفره جست.
انگیزه آمریکا در برپایی مذاکرات صلح با طالبان
در پی بازیهای ژئوپلیتیکی آمریکا در افغانستان و استقرار پایگاههای نظامی آن کشور، روسیه، چین، ایران و پاکستان مصمم شدند تا تمامی پتانسیل و ظرفیتهای مبارزهشان را به خاطر شکست آمریکا و برچیدن پایگاههای آن کشور از افغانستان هماهنگ سازند.
هکذا به تاریخ ۱۲ جولای ۲۰۱۸، رؤسای سازمانهای اطلاعاتی این کشورها در اسلام آباد پاکستان گرد هم آمده و حول اقدامات مشترک در برابر آمریکا تدابیر لازم اتخاذ نمودند. این نشست در واقع زنگ خطری بود که مقامات کاخ سفید و پنتاگون را از جا تکان داد و برای آنها پیام شکست ارسال داشت. روی این ملحوظ آمریکاییها در جستجوی رویکردهای نوین و تغییر استراتیژی و تاکتیکهای جدید شده و سعی نمودند تا با عقب نشینی از رویکردهای نظامی گرانه و انصراف از سرمایه گذاری اصلی روی دولت کابل، راه صلح و آشتی با طالبان را برگزیده ودر تبانی با پاکستان و تامین امتیازات بزرگ برای آن کشور، به حضور درازمدت خود در چوکات یک ساختار جدید «دولت طالبانی» ادامه دهد. آمار جدید نشان میدهد که تا حال آمریکا در جنگ افغانستان حدود دو تریلیون دالر هزینه نموده است. ابعاد چنین هزینه بزرگ از ژرفای اهداف استراتژیک آمریکا در افغانستان سخن میگوید. از فحوای لحن سران کاخ سفید، پنتاگون و سران ناتو میتوان استنتاج کرد که با حفظ توافق احتمالی جهت خروج قسمی ارتش آمریکا از افغانستان، که به تاریخ ۲۹ فبروروی با طالبان انعقاد خواهد یافت، هنوز آمریکا آماده نیست تا از منافع راهبردیاش در افغانستان دست بکشد.
از قراین و فحوای سناریوی صلح آمریکا و طالبان میتوان استنتاج کرد، که بهوسیله خلیلزاد، حاکمیت، اقتدار سیاسی و جغرافیای افغانستان درین سناریو به حراج گذاشته شده و ازین رو آمریکا پروسه خُرد سازی، انزوای سیاسی و موج بحران آفرینی نظام «نیابتی» دکتر غنی را در راستای تامین منافع پاکستان برنامه ریزی کرد.
خط پیکان توافقات احتمالی با طالبان نشان میدهد که در اجندای موجود آمریکا، استقرار نظام دموکراتیک و برآمده از انتخابات که برای پنج سال برنامههای آمریکا در افغانستان را به تأخیر اندازد، اصلاً جای ندارد. آمریکا از پروسه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و تعویق نتایج انتخابات به حیث دگمههای فشار در گفتمان قطر سود جست و همزمان در آستانه انعقاد نهایی معاهدات با طالبان، آتش بحران تازه را در افغانستان کلید زد.
در پرتو اهداف راهبردی آمریکا در افغانستان و تبانی آن کشور با پاکستان حول سرنوشت سیاسی افغانستان، صرف نظر از بحرانهای برخاسته جدید، اصلاً قرار نیست تا رژیم برآمده از انتخابات به عمر پنج ساله خود ادامه دهد. این رژیم وظیفه جاده صاف کن را بدوش داشته و مأمور خواهد بود تا شاهراه سیاسی را برای طالبان گشایش بخشیده و شتابان راه زوال اش را بپیماید.
بحران سیاسی کنونی و طرح ایجاد «حکومت موازی» نه تنها ناشی از تقلبات سازمان یافته کمسیون انتخابات و اعلام نتایج انتخابات است، بل تراکم عقدههای بزرگ سیاسی است، که طی دوران حاکمیت دکتر غنی توسط ستون پنجم در ارکان دولت شکل گرفته بود و نارضایتی عمومی جامعه و هستههای قدرت در افغانستان را فرا گرفته بود. دولت، طی دوران پنج سال، جنگ تمام عیار و همه سویه را علیه متحدین و مخالفین خود بهپیش برد و با نمایش سطح عظیم بیعدالتی، استبداد، خودکامگی فساد ...دیوار عظیم بیاعتمادی میان دولت و جامعه برپا کرد. درواقع طی این دوران، ستون پنجم، خرمنی از باروت را در جامعه انبار کرد و با یک حرکت آن را در لبهٔ انفجار قرار داد.
نکته اساسی که درین نمایشات جلوه نمایی مینماید عبارت از وجود فاکتورهای همرنگ بازیگران اصلی وابسته به منابع واحد است. نوعی تبلور همگرایی و توافق بازیگران منطقوی وجهانی را برای «تقسیمات منافع» شان در افغانستان در سیمای سیاهترین رژیم ارتجاعی تاریخ تحت قیمومیت پاکستان میتوان مشاهده کرد. به طرز شگفت انگیز همه بازیگران اصلی چون آمریکا، روسیه، چین، ایران، پاکستان وکشورهای آسیای میانه بهویژه ازبکستان به این توافقات امید بستهاند.
بازندگی ملت افغانستان نه تنها در پروسه انتخابات ریاست جمهوری و انهدام ارزشهای دموکراسی بل در سناریوی گفتمان توافقات صلح آمریکا و طالبان آیینه وار روشن گردید و این حقیقت جانگدازی است که جامعه ما، جغرافیای سیاسی، ارزشهای انسانی و اقتدار ملی را تهدید میکند.
چه باید کرد؟
هرگاه با بصیرت، تعقل و دلسوزی نسبت به رخدادهای اخیر و افغانستان شمول نگاه نماییم، شرایط عینی و ذهنییی یک تحول جدید در افغانستان سایه انداخته است. هوای تحولات دهه هشتاد و موسم فروپاشی جمهوری دموکراتیک افغانستان و سقوط یک مدنیت بزرگ در اتمسفر سیاسی افغانستان مشهود است.
باور کامل دارم که در تداوم این بحران، همه معادلات سیاسی موجود فرو ریخته و طالبان با استفاده از فرصتهای موجود، با تمامی قوت داخل معرکه سیاسی و نظامی شده و تاریخ فروپاشی جمهوری دموکراتیک افغانستان را تکرار خواهند کرد.
نه رژیم قادر است تا در خط قبلی نیمه ثبات برگردد و نه مخالفین آن برنامه عقب نشینی دارند، و نه بازیگران جهانی افغانستان خواهان استقرار یک دولت نیرومند و باثباتاند.
دردمندانه هیچ دستی برای یاری و نجات ما دراز نیست و همه امکانات داخلی و بیرونی و سازوبرگهای اطلاعاتی برای فروپاشی افغانستان هماهنگ شده است. وقوع زمین لرزه بزرگ سیاسی افغانستان را شدیداً تهدید نموده و تداوم بحران موجود عواقب ناگوار و جبران ناپذیری در پی خواهد داشت.
به پندار من با توجه با حقایق میدانی باید عاقلانه اندیشه کرد صبورانه و مسئولانه گام برداشت و تجویز بایسته و نسخه لازم برای فرونشانی این بحران پدید آورد.
زمان آن فرا رسیده است تا «گفتمان ملی » را سازمان داد و برای ایجاد یک دولت «ملی و فراگیر» و یا دولت «مشارکت ملی» با ترکیب نیروهای ترقیخواه افغانستان اقدام کرد.
یگانه ساختار و نسخه نجات و آدرس که مذاکرات صلح با طالبان را باید مدیریت کرد ومنافع ملی را تامین نمود. دولت برآمده از گفتمان ملی است که وجاهت و اقتدار کامل دولت و ملت را تامین نموده و پروسه گفتمان صلح را با نیروی واحد سازمان میدهد. ساختار این دولت باید با پایههای وسیع اجتماعی استقرار یافته، بر سکوی عدالت اجتماعی تکیه زده و آیینهٔ تمامنمای باشد برای تابش سیماهای همه ملیتها، اقوام و ساکنین افغانستان. اینست که اتحاد و همبستگی ملی را تامین نموده، دفاع مشترک از افغانستان را شکل داده، قافله مردم افغانستان را در سده بیست و یکم، با کاروان جهانی همسفر ساخته، از فروپاشی کامل تمدن و ارزشهای سترگ انسانی، اجتماعی و اقتصادی جلوگیری نموده و باعث نجات افغانستان و مردمان رنجدیدهٔ آن خواهد گردید.
در وضع موجود هرگونه رفتار ماجراجویانه و نفت افشانی بالای بحران موجود، عواقب سنگین و جبران ناپذیری در قبال خواهد داشت؛
با احترامات بیپایان
لندن، نوامبر ۲۰۲۰