جهان بشریت در اوج اعتلای تمدن و رشد فناوری بهداشتی و درمانی آشکارا عجز و ناتوانی خود را در برابر اپیدمی ویروس کرونا به نمایش گذاشت. باوجود واگیر شدن این ویروس، و پیامد مرگ و میر انسانی، به هم خوردن چرخ اقتصادی جهان و پروسهٔ قرنطینه در گستره وسیع سیاره ما که وحشت بیسابقه تاریخی را بر زمین چیره ساخته است، بشریت از دریچه امید به پسمنظر این هیولای تاریخی نگاه نموده و امیدوارند که درین پیکار لاجرم علم پیروز شده و ویروس کرونا را روانه گورستان تاریخ نمایند. مجموع تلفات ویروس کرونا تا حال بالغ بر هشت هزار نفر در جهان بوده و حدود دو صد هزار نفر با این مرض مصاب گردیدهاند.
اما درین سوی از تاریکیهای جغرافیایی جهان، در افغانستان، جای که آمریکا طی چهل سال اخیر برای تحقق اهداف راهبردیاش در آن میجنگد، خلیلزاد نماینده آمریکا که تداوم وظیفه بین سیوان را برای فروپاشی و سقوط حاکمیت افغانستان و مأموریت استقرار سیاهترین رژیم را در پهنای جغرافیایی افغانستان بدوش گرفته است، سناریوی مهلکتر از ویروس کرونا را روی دست دارد.
چهل سال است که آمریکا تحت سناریوهای مختلف، گلوی افغانستان را میفشارد و آن را خفه نموده است.
زلمی خلیلزاد در عنفوان جوانی مصاحب و راهگشای رهبران جهاد، طالبان و گروه حقانی در کاخ سفید بود. او را میتوان بعد از بریژنسکی مشاور امنیت کاخ سفید، نظریه پرداز و مهندس مداخلات و تجاوزات ایالات متحده آمریکا، طراح اشغال افغانستان به دست آمریکا و متفکر اصلی توافقات بن و سناریست بحران سازی افغانستان برشمرد.
ساده باوران، شاکیاند که آمریکا در دههٔ هشتاد افغانستان را به حال خودش رها کرد، یعنی از مداخله دست کشید؛ اما تاریخ گواهست که بعد از ماه جولای ۱۹۷۹ ایالات متحده آمریکا مستدام در افغانستان حضور داشته و بهترین دوران گویا عدم مداخله خویش را در امور افغانستان، در ایجاد پروژه طالبان سپری نمود.
یکی از کشندهترین و مرگبارترین میراث زلمی خلیلزاد در افغانستان، عبارت از «توافقنامه صلح دوحه» با طالبان است. به گفته دانشمندان، حد اعظمی پایش و دوام ویروس کرونا در جهان و افغانستان ممکن بیش از دو سال نباشد، اما اثرات مدحش موافقتنامه آمریکا با طالبان که در غیاب مردم افغانستان تحت مدیریت زلمی خلیلزاد به عمل آمده است، ممکن است بیش از یک قرن افغانستان را به عقب کشیده و لااقل نیم قرن تأثیرات ویرانگرانه آن بر جامعه افغانستان باقی گذاشته شود. در توافقنامه نامه صلح آمریکا و طالبان و در اصل در چوکات تعاملات و تبانی آمریکا با پاکستان و محتوای محرم این توافقنامه، استقرار امارت اسلامی بهوسیله طالبان و دگرگونیهای جغرافیای سیاسی کشور، توأم با ضمانت اهداف استراتژیک آمریکا تضمین شده است.
ظهور بحران موجود حول نتایج انتخابات ریاست جمهوری و استقرار حکومت موازی در کشور نشان میدهد، که همهٔ این ماجراها دست پخت اجتناب ناپذیر سناریوی آمریکا برای برهم زدن اتحاد ملی، تضعیف نیروی دولت و جامعه، انهدام هستههای بازدارنده قدرت برای ورود پروژه طالبان و هموار سازی جاده برای نظام امارتی در افغانستان است.
چگونه میتوان در نقش نیرومند و معجزهآسای ایالات متحده آمریکا در امر تنش زدایی میان «ارگ» و «سپیدار» شک کرد و به عجز و ناتوانی آمریکا در پیرامون این بحران دست کاری شده و خود انگیخته که حاکمیت و جغرافیای افغانستان را به نشانه بسته است، باور کرد؟
زلمی خلیلزاد تحت ترفندهای عوامفریبانه در یک بازی دیگر مصرانه تلاش دارد تا بدون توجه به تعهدات طالبان، پنج هزار زندانی طالب را از حبس رها نماید.
این تلاشها و فشارها زمانی شدت مییابد که طالبان در هوا و اتمسفر توافقات صلح آمریکا، افغانستان را به مسلخگاه خونین درآورده و روزانه دهها افسر و سرباز مدافع وطن را قساوتمندانه ذبح مینمایند.
جنایت اخیر قتل ۲۵ سرباز اردوی ملی توسط طالبان در ولایت زابل بار دیگر بر اصل آشتی ناپذیری طالبان صحه گذاشت و از پسمنظر سناریوی خونین طالبان در کسوت صلح پرده برداشت. ناگفته پیداست که هنوز طالبان بر طبق مفاد موافقتنامه صلح کذایی آمریکایی چراغ سبز کاهش تشنج را به نمایش گذاشته و میخواهند با سیمای صیقل یافته جامعه جهانی را به اغوا درآورده و ازین طریق به کلید اقتدار سیاسی آینده افغانستان دست یافته و به لطف آمریکا امارت اسلامی را در افغانستان استقرار بخشند. با توجه به سطح جنایات خونین آنها، داوری در مورد پسمنظر ماهیت انسانی نظام امارتی طالبان چندان دشوار نیست و آنها مصمماند تا برحسب نقشه اسلام آباد، افغانستان را به دوره صیقل سنگ برگردانند.
حضور حدود یازده هزار زندانی طالبان در زندانهای افغانستان، یکی از نقاط ضعف طالبان در برابر دولت پنداشته میشود. آمریکا و نماینده آن زلمی خلیلزاد دیوانهوار در تلاش است تا از یکسو، با رهایی طالبان از زندان، برین ضعف خاتمه داده و از سوی دیگر با نیروی کار آزموده و تاره نفس، جبهات طالبان را اکمال نموده و برتری قاطع آنها را در میدان نبرد ضمانت نمایند.
اصلیترین راهکار سیاسی آمریکا در افغانستان که محصول تبانی سیاسی با پاکستان است عبارت از متلاشی نمودن همه هستههای قدرتهای بازدارنده در برابر پروژه طالبان و هموار سازی جاده برای تأسیس نظام طالبانی در افغانستان است.
استراتژی آمریکا برای تأمین اقتدار سیاسی طالبان در افغانستان در گام نخست گزینش نرم افزارهای سیاسی و راهکارهای مسالمت آمیز و تدریجی نردبان قدرت سیاسی در افغانستان و در گام بعدی کاربرد روشهای خشن و خونین استبدادی در افغانستان است. برحسب برنامههای استراتژیک پاکستان، طالبان همه مرزهای قومی را درهم شکسته و افغانستان را به صوبه پنجم پاکستان و «عمق استراتژیک» آن کشور مبدل خواهد نمود.
آمریکا تا حال بامهارت ویژه توانسته است، تمام ستونهای مردمی دولت را درهم شکسته و چندین جزایر قدرت را در افغانستان بنا نماید. پاکستان بخشی اعظم از رهبران سیاسی را به طرز سحر آمیزی افسون ساخته و راه آشتی با طالبان را هموار ساخته است. البته آشتی که میعادگاه آن از کسب اقتدار طالبان دور نخواهد رفت و با حلقههای دار این بازیگران ساده باور به پایان خونین خاتمه خواهد یافت.
دردمندانه نه تنها «دولت نیابتی» با ترفندهای متعدد در خط راهبردی اهداف آمریکا و پاکستان در راستای هموار سازی جاده قدرت برای طالبان آشکارا بهپیش میرود، بل نیروی مطرح اپوزیسیون دولت نیز درین مسابقه جان فشانی داشته و مسابقات شدید میان دولت و اپوزسیون مطرح در سمت یاری با طالبان و برقراری نظام امارتی در چرخش است.
اینجا یک ملت، یک سرزمین و یک نظام سیاسی به گروگان گرفته شده است و این مردمان اسیر وبی برنامهاند که ساده باورانه و ناخواسته به لوکوموتیو این پروژه مبدل شده و این ماشین را در دو خط و یک مسیر به جلو میبرند؛
افغانستان فرصتهای کم اما پناسیل بزرگ برای دفاع دارد. باید این کشور را از کام اژدهای قرن بیرون ساخت و مقدرات سیاسی آن را به دستان مردم رقم زد.
نسل نوین و آگاه در میدان حضور دارند، آنها به یک قطبنمای سیاسی و بسیج عمومی در چوکات یک جبهه گسترده نیاز دارند، باید از همین اکنون مقدمات رستاخیز ملی را پدید آورد. میتوان هستههای مقاومت ملی را درین بلاد شکل داد و سرنوشت وطن را به دست مردم رقم زد.
با احترامات بیپایان
لندن، مارچ ۲۰۲۰