وقتا که جنرال شجاع و وطن‌دوست کشور "رحمت الله روفی" به خاطر دفاع از خاک، شرف و ناموس وطن در یک اقدام حماسه ساز و درهم شکستن طلسم اسارت‌بار، با همه پایمردی و دلاوری بیرق پاکستان، این کشور خونتا و متجاوز را در هنگام دروازه سازی مرز «تورخم» به خاک زد و به فرمایش مقامات آی اس آی مورد خشم حاکمان ارگ واقع شد و از وظیفه برکنار گردید، انگار معنای وطن‌پرستی را در قاموس ارگ نشینان کابل به‌درستی درک نمودم.

 حال در امتداد این سناریو، جنرال دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان و معاون اول رییس جمهور به گناه وطن‌دوستی و نجات وطن در درازنای پیکارهای میهن دوستانه و در خط مبارزه علیه لشکر نیابتی پاکستان مورد خشم و غضب کاخ‌نشینان و تیم دسیسه ساز قرار گرفته است.

 در اوج تهاجمات لشکر نیابتی پاکستان در قلمرو شمال کشور، اخیراً جنرال دوستم با عشق سوزان وطندوستانه و برای دفاع از آزادی، استقلال، شرف، ناموس و جان مردم، کاخ‌های مجلل و آرام‌بخش را ترک گفت و به صف سربازان و مبارزین راستین و مدافعین وطن ‌در خط مقدم نبرد پیوست.

 بازتاب مشارکت جنرال دوستم به حیث پیکار جوی راستین وطن در جبهات گرم نبرد و برهم زدن پروژه‌های تروریستی و امحای پروسه بستر سازی برای داعش و طالب برای بر انگیختن خشم حامیان تروریسم در میان صدرنشینان کاخ قابل پیش‌بینی بود و من در نبشت پیشین خویش درین باب این «مرز قرمز» و این پیامد را نشانی نموده بودم.

 جنرال دوستم به حیث شخصیت «پادشاه ساز» از جمله رادمردان افسانوی کشور بوده و بایسته است تا در یک برش کوتاه به گذشتهٔ آن نگاه نماییم.

 

پیش درآمدی بر سرگذشت جنرال دوستم

 جنرال دوستم از طراز رهبران ملی و مردم دوست، ارتشمرد کار آزموده، شخصیت ریشه دار، اداره گر آزموده شده و دیدگاه تبعیض ناپذیر، در بستر تاریخ بوده است‌، مگر هنوز گَرد تبلیغات دروغین دشمنان وطن بر سیمایی او سایه انداخته و گاهی بر او از عینک تعصب نگاه می‌شود.

 بعد از سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان که در سراسر کشور، انارشیسم، تاراجگری، وحشت و بربریت غوغا می‌نمود او در جایگاه‌ «سلطان شمال» با تشکیل ادارهٔ فراگیر با ترکیب ملیت‌های مختلف و گزینش سه معاون مقتدر از تبار برادران پشتون جنرال رحمت الله روفی، جنرال محمد داوود عزیزی و جنرال امام الدین، نظم و امنیت حیرت انگیز را در حوزهٔ ولایات شمال کشور پیاده نمود، از شرف و ناموس ملت دفاع کرد و از مال بیت‌المال با تمام امانت داری حمایت نموده و چرخ تولیدی، تجارتی، ترانسپورتی واداری نظام را در امنیت کامل و به طرز مستدام الا یورش نیروهای نیابتی پاکستان در کسوت طالب در شمال، ظفرمندانه به چرخش درآورد.

 به شهادت این قلم کارایی جنرال دوستم با حفظ سند تحصیلات ابتدایی، در گردانندگی حاکمیت وقت و در مقایسه با همه دولتمردان، پروفسورها، تکنوکرات‌ها و مغزهای متفکر جهان که پس از فروپاشی جمهوری دموکراتیک افغانستان بر سکوی اقتدار تکیه نمودند بسیار موفقیت آمیز بود.

 جنرال دوستم به طرز واقعی " مصالحه ملی "را در قلمرو حاکمیت خویش تأمین نموده بود و تمامی شاخه‌ها و احزاب جهادی، گروه‌ها و سازمان‌های دموکراتیک و ترقی‌خواه در سایه حاکمیت او در گستره صلح آمیز زندگی نموده و در تشکیل نظام سیاسی مشارکت داشتند و آنجا سخنی از نزاع قومی، مذهبی و سیاسی وجود نداشت.

 جنرال دوستم، مرد صادق، عیار، بی‌ریا، سخاورز و با عهد و با پیمان می‌باشد. تاریخ گواهست که او هرگز در خط پیمان شکنی پیشتاز نبوده است و به طرز مستدام او قربانی تعهدات خوشباورانه خود بوده و همه حاکمان زمان را در آیینه خویش نگریسته با آن‌ها پیمان بسته و سپس هدف تیر آن‌ها واقع شده است.

 در چرخشگاه این زمانه، لاجرم در نیم رخ این تصویر، قد اندام مردی می‌افرازد که در مسیر تاریخ و آزمون زمان از قدرت اداره و رهبری لازم برخوردار بوده و سوگوارانه اکنون در جایگاه نمادین معاونت اول رییس جمهور به حیث شخص فاقد صلاحیت در ساختار نظام استبدادی و خود کامه در گوشهٔ عزلت قرار گرفته است.

 ارگ به حریم شخصی درآمده و حاکم آن در اوج یکه تازی در هنگام سفرهای خارجی کلید کاخ را با خود انتقال داده و دولت را به‌وسیله موبایل و انترنت رهبری می‌نماید.

 جالب‌تر اینکه از اثر بی‌کفایتی سکتورهای دفاعی کشور سربازان و افسران محاصره شده و در کمین افتیده نیز از طریق برگه‌های فیسبوک و از طریق دوستان شان کمک و حمایت عاجل نظامی از مقامات مربوط برای نجات شان مطالبه می‌نمایند.

 

شکار دکتر نبرد

 در بحبوحه سقوط شهر کندز و تداوم آتش جنگ و سطح کشتار شهریان کندز، ویرانی شهر وبی تفاوتی وبی مبالاتی اردوگاه کاخ، شهروندان کندز در اوج مأیوسیت و ناامیدی در انتظار فرشتهٔ نجات لحظه شماری می‌نمودند. جنرال دوستم با این فریادها لبیک گفت، اظهار آمادگی نموده و وعده سپرد تا هرچه عاجل به صدای ماتم نشستگان و گروگانان و اسیران دربند کندز پاسخ گفته و برای آزادی و نجات شهریان ستمدیده کندز وارد نبرد گردد.

 در آستانه آمادگی و عزیمت او به صوب کندز دریک چرخش دسیسه انگیز ولسوالی غورماچ سقوط داده شد و برای جنرال دوستم و شکار آن دامی پهن گردید و کمین طویل افراز گردید که بنا بر سطح نبوغ نظامی پس از تحمل قربانی بیشمار، جنرال از آن تله رهید و بدون هیچ واکنشی در خط مأموریت خود شتافت، با حفظ همه کارشکنی‌های مقامات، ولسوالی غورماچ را از وجود، طالبان پاک نموده آن بلاد را آزاد ساخت و درفش دولت را بر فراز آن به اهتزاز کشید.

 انتظار می‌رفت تا جنرال دوستم در ازای این فداکاری‌ها و صحرا نشینی ها و سنگر داری‌های خویش که از مقام معاون رییس جمهور در جایگاه یک سرباز رزمنده به خاطر زدایش بلا جاه خوش نموده بود، مورد تحسین والا رتبگان قرار گیرد؛ اما به طرز ناباورانه و به شکل معکوس به بهانه ایرادهایش علیه طراحان توطیه، لغزش‌های اربابان قدرت، بی‌کفایتی رژیم، جلوه‌های تعصب و انحصار که همزمان با طرح او با رویکرد مرکز زدایی و تعویض نظام ریاستی و ایجاد ساختار مشارکت ملی آمیخته شد و در جهان امروز و جامعه ما نقد دلسوزانه و متعارف پنداشته می‌شود مورد غضب حاکمان زمان واقع شد.

 در صدای جنرال دوستم جز آدرس طراحان دسیسه به جانش، هیچ پدیدهٔ نا آشنا وجود نداشت بل او فریاد یک ملت و صدای تاریخ را که از سنگ و چوب و کوه و صحرا بر می‌خاست شجاعانه زمزمه کرد، تا کلید داران اقتدار سیاسی را از خواب‌های زمستانی بیدار نموده تا ایشان تغییر روش نموده و بدیل مناسبی را برای پایان بحران و برپایی ادارهٔ سالم جستجو نمایند.

 در کمال بی باوری و به طرز جنون آمیز سران ارگ واکنش نامتناسب را در جو شکننده و بحرانی کشور از خود تبارز داد و طرح پیش کشیدن پرونده جنایت جنگی را برای تهدید جنرال دوستم پیش کشید‌، این ترفند در زمانی به وقوع می‌پیوندد که دولت فاسد در جستجوی جنایتکارترین مهره‌های تاریخ و کشانیدن شان در بالاترین هرم قدرت سیاسی سرگردان است.

 در حالی که هرگاه با عقلانیت برخورد شود و از ماشین حساب استفاده گردد، گستره جنایات نظام کرزی و اشرف -عبدالله برای گسترش و حمایت تروریسم و طالب و قربانیان بیشمار آن‌ها که از وادی هلمند تا کندهار، پکتیا، جلال آباد کنر، بدخشان، بغلان کندز، فاریاب، کابل ...‌را در برمی‌گیرد صدها مرتبه نسبت به آنچه گویا جنایات دوستم قلمداد می‌گردد، عظیم‌تر است و گردانندگان اصلی آن باید قبل از همه در عقب میز عدالت (!) در لاهه قرار گیرند.

 قربانیان نبردهای جنرال دوستم هرگاه وجود داشته باشند، افراد مربوط به لشکریان نیابتی پاکستان و تروریستان متجاوز سرزمین افغانستان‌اند، در حالی که قربانیان برنامه‌های راهبردی کرزی-غنی، ملت به خون نشستهٔ افغانستان، افسران و سربازان میهن‌دوست‌اند.

 نسخه‌یی را که اشرف غنی و تیم او تحت مهندسی دشمنان وطن برگزیده‌اند بیگمان انبارهای نفت ایست که بر آتش جنگ افغانستان شعله می‌افشاند، چنین رفتارهای بلندپروازانه که بر سکوی اجنبی در رقص در آمده است، ضرورت به بازنگری و خویشتن داری دارد ورنه افغانستان در یک بحران بزرگ‌تر و مهار ناپذیر فرو رفته و سؤال هستی آن در جغرافیای کنونی در دستور روز قرار خواهد گرفت.

 

جایگاه جنرال دوستم در مقطع زمان

 در گسترهٔ بی پهنای بحران کنونی و در پیشاپیش امتداد پروژه داعش در افغانستان، حضور جنرال دوستم حیثیت " سد" یی را دارد در برابر یک سیلاب مدحش و ویرانگر در کشور، ازین رو دستان مرموز در جستجوی آن‌اند تا خط مقاومت «جنبش ملی» را درهم شکسته و شمال را به پایگاه طالب وداعش مبدل نمایند.

 با شکست این خط هیچ‌گونه نیروی مقاومت در شمال وجود نخواهد داشت و به زودترین فرصت جغرافیای بزرگ از هرات باستان تا فاریاب، جوزجان، بلخ، بدخشان، کندز تخار ...و دامنه‌های سالنگ شمالی در زیر پایی تروریسم و طالب پامال خواهد شد و نیز مهره‌های ناسپاس و ابن‌الوقت که اخیراً غافل اندیشانه با نمایش چراغ سبز حمایتی برای اشرف غنی و در مخالفت با جنرال دوستم نقش "چرخه گیر "نظام را برتاباندند ازین تالاب مرگبار جان سالم بدر نخواهند برد‌ و ممکن روزی فرا خواهد رسید تا مردم افغانستان بر ویرانه‌های «سوریه» شکرگزاری نمایند.

 

چه‌ باید کرد؟

 ‌‌در برابر امواج این تلاطم وحشتناک که در افغانستان در چرخش است، باید رستاخیز ملی ایجاد کرد. کشور زخمی و خون‌چکان مان در فقدان دولت ملی و مدبر و تنیدن تروریسم و عمال بیگانه در انساج نظام مافیایی و بخش‌های دفاعی و امنیتی آن، مهار ساختن لشکریان نیابتی پاکستان تروریسم، طالب وداعش و پروژهٔ داعش سازی افغانستان، به ظهور شخصیت‌های نامدار و سپاهیان دلیر و آزادیخواه چون نایب امین الله خان لوگری، غازی ایوب خان، غازی میر مسجدی خان کوهستانی، غازی میر بچه خان کوه‌دامنی، غازی ببرک خان ځدراڼ که می‌توان تصویر آن‌ها را در سیمای جنرال دوستم، جنرال مراد علی مراد، جنرال عبدالرزاق، حاجی ظاهر قدیر، داکتر یاسین ضیاء والی تخار و ده‌ها شخصیت ملی، افسران و سربازان شجاع میهن مشاهده کرد، شدیداً نیاز دارد.

 باید چون مردم شجاع پکتیا در سراسر کشور گردهمایی‌های بزرگی تشکیل داد و از داعیهٔ وطن‌پرستانه جنرال دوستم با قاطعیت دفاع کرد.

 خیزش‌های مردمی و قیام‌های خود جوش ملی را گسترش داد. باید تمامی مرزهای سیاسی حزبی و تنظیمی را به خاطر وفاق ملی و دفاع متحدانه از وطن درهم شکست، نسل جوان را از گروگان رهبران معامله گر آزاد ساخت و در مسیر دفاع از وطن و شخصیت‌های وطن‌دوست هدایت کرد.

 باید جولانگاه این فاسدترین و قانون‌شکن‌ترین دولت جهان را مشخص ساخت، اراده ملی را بر آن چیره کرد، ساختارهای مشارکت ملی را پی افگند و برای الترناتیف آن تلاش نمود.

 

لندن -نوامبر ۲۰۱۶