یک تبصره سیاسی

  مردم خسته از تداوم جنگ و خونریزی با  مزاکرات دوجانبه میان طالبان و نماینده دولت آمریکا دلگرم و امیدوارند تا از آن یک روزنه حتی کوچک برای ایجاد یک احساس باز و حسن نیت برای  آتش بس جنگ میان طالبان و نیرو های مسلح دولت نیز رونما گردد. این مزاکرات که اکنون مرحله ششم خود را از سر میگذراند، هنوز یک گام فراتر از چنه زدن های که دارد خسته کن و فرسایشی میشوند، پیشرفت نکرده است،  زیرا طرح و بحث موضوع بالای منافع استراتیژیک و امنیت منطقوی دولت آمریکا ، در حال و آینده،  متمرکز شده به اصطلاح عامیانه " سنگک شده است " این هم واضیح گردیده است که آقای خلیلزاد نماینده دولت آمریکا، بخاطر  آمریکا و منافع استراتیژیک و حیاتی آمریکا موقف واضیح را دارد و به وضاحت آنرا مطرح مینماید. آقای خلیلزاد خود میگوید " اهای مردم ! من یک آمریکائی هستم، برایم منافع آمریکا تقدم دارد و من موظفم منافی آمریکا را در کوتاه و دازمدت در این مزاکرات تضمین وبدون برگشت سازم "

 از جانب دیگر طالبان که خود را طرف قضیه با آمریکا میداند، ولی جنگ را با نیرو های مسلح کشور پیش میبرد و هر روز عامل قربانی های فراوان میگردد  و با طرف که در جنگ رویاروی قرار دارد ، آماده مزاکره نیست. طالبان چنین وانمود میکنند که گویا قسمت بزرگ افغانستان را تحت حاکمیت دارد، در حالیکه تا کنون در هیچ حمله پلان شده برای تسلط و ادامه تسلط مناطق کشور موفق نشده و هر باری در برابر نیرو های جنگی دولت شکست خورده اند. واضیح است که طالبان بیشتر در یک جنگ روانی چهره دیگر از خود به نمایش میگزارد تا آنچه در واقعیت وجود دارد.

 جهت دیگر معضله در آن است که دولت افغانستان به مزاکرات مستقیم بین افغانان چندان علاقمند نیست. دولت در تعین یک هیآت 250 نفری در مزاکرات بین الافغانی دوحه عملن کنفرانس دوحه را ماهرانه بایکوت نمود، در حقیقت بایکوت خموشانه را اختیار کرد که  عکس العمل و پاسخ طالبان در برابر آن غیر قابل پیشبینی نبود. یعنی چونکه دولت   ضریب 10 در مقابل 1 را در برابر طالبان انتخاب نمود. به عنوان شوخی دولت خواست با دهل و سرنا جمع کثیری را برای  سه وقت نان مکلف و هوتل لوکس پنج ستار به تفریح بفرستد. بالای آن نمیتوان اصطلاح هیاًت را گذاشت بلکه جمع بزرگ که بیشترین آنها با پالیسیهای دولت خود مو افق نیستند و مشروعیت دولتمداران را زیر سوال قرار میدهند. این سوال راباید مطرح نمود که این جمع بزرگ چگونه از یک پالیسی گنگ و نا پیدای دولتمداران باید نماینده گی میکردند و نکات نظر واحد را در مزاکرات مطرح میکردند.

  برای نویسنده هم پیشکش نمودن یک هیآت 250 نفری از جانب دولت برای پیشبرد مزاکزه صلح و آنهم از موضع ، خواست ها و سیاست دولت افغانستان نا متعارف و غیر عملی به نظر میرسید.

 از جانب دیگر دولتمداران تلاش ماهرانه نمودند تا با بایکوت خموش مزاکرات میان افغاپها  خواست ها و تازه ساختن مشروعیت خویش را از طریق لویه جرگه مشورتی ممکن سازند. اینبار محتوای این لویه جرگه عین شیوه عنعنوی بود که دولت مداران فقط خواست های خود را با یک میکانیزم قبلن ترتیب شده صحه بگذارند. نظر به گفته تعداد زیاد اشتراک کننده گان این جمعآمد تمام مسایل در کمیته های کاری از قبل  معین شده بودند. یکی از بدنام ترین چهره های متقلب انتخابات پر از تقلب و مسخره قبلی آقای امرخیل یکبار دیگر در این لویه جرگه میر میدان شد وسر رشته همه امور را بدست گرفت. او بود که در هر برامد های ژرونالستایک از شفافیت، عدم تقلب و مشروعیت مژده دروغین  میداد.

 با تجارب از پنج سال اخیر اعتماد بر قول، تعهد و قرار دولتمداران یا حکومت وحدت ملی در حد اقل قرار دارد. دولت مداران در رأس هرم قدرت بر همه وعده ها و نکات مورد تفاهمات و ائتلاف ها پشت دور دادند، ائتلاف های انتخاباتی را  بعد از کسب قدرت نیز به  پیش پا زدند. درحالیکه اگر ما مجموع فیصدیهای انتخاباتی را که بر مبنی آن رئیس جمهور خود را برنده اعلام نمود، دوبار حذف نمائیم، عدم  مشروعیت  انتخاباتی رئیس جمهور کاملن روشن است. با کمال تآسف در دستگاه دولت یک شیوه دیکتاتوری خاموش ، اعتماد بر قول ، تعهد و قرار این دولت مداران را شدیدن آسیب پذیر ساختن است که نتیجه آن بدون شک عدم اعتماد ملت و طرف های قضیه صلح را به  پروسه ملی نیز بوجود آورده است.

 شورای صلح هم اکنون به یک نهاد غیر موثر و فاقد اعتبار،اعتماد و صلاحیت تبدیل شده است که هیچگونه امیدی را به آن نمیتوان بست. اگر نام شورای معاش و پلو بدان گذاشته شود هم چندان عجیب به نظر نمیرسد.

 نکته قابل دقت دیگر در این پروسه ها در  آن است که سران و قوماندانان جهادی همه تلاش شان را مینمایند تا با رونمائی دو روی سکه شان هم از دولت اسلامی و حفظ  حق پایان ناپذیر شان، از نام جهاد، حرف بزنند و از جانب دیگر بخاطر حفظ و مصئون نگهداشتن آرگاه ها و بارگاه های شان   چنگ به حقوق مدنی ، دموکراسی و ارزش های قانون اساسی میزنند و با قبول سنگینی کلمات مانند حقوق زنان موقف خویش را درپروسه ها حفظ نمایند.  اینان که دیگر جایگاه اشرافیت میراثی در  را جامعه  میخواند ایجاد نمایند، بر ملت مظلوم افتخار فروشی نمایند.

 حزب اسلامی با برامد های رسانه ئی شان، بخصوص برامد های آقای حکمتیار در چندین برنامه تلویزیون و اخیرن در برنامه کاکتوس کاملن چهره دیگر از خود و حزب خود به تصویر میدهد تا یک سازمان جهنمی که ملت در سالهای طولانی جنگ از انها تجربه دارند. آقای حکمتیار خود و حزب خود را بی رقیب معرفی و سرتاج تنظیم های اسلامی جا میزند. ولی وجوه مشترک زیاد میان طالبان و این حزب نمایان است . این وجوه مشترک کدامها اند:

 ۱-هر دو در ارائه پاسخ واضیح از نقش جامعه مدنی، حقوق زنان در عرصه اجتماعی  و سیاسی گنگ صحبت میکنند و همه را به اساسات دینی راجع میسازند ولی انها برخورد های زشت و موانع جدی و وحشت بار در برابر زنان در گذشته های خویش را نقد نمیکنند. هر دو نمیخواهند همه ترس و تشویش ملت بخصوص اهل سیاست، جامعه مدنی و زنان را با ارائه بدیل های تشویش زدا  ارائه بدارند.

 ۲-هردو در برابر سیاست های دولت پاکستان بحیث حامی تروریزم و دشمن تاریخی ملت افغانستان نه تنها خموشی اختیار میکنند، بلکه خموشانه و غیر مستقیم چراغ سبز هم نشان میدهند.

 ۳-هردو از همه کشتار ، بربادی ، تظلم بر مردم عادی، سیاست فشار و تهدید و جرایم بیشمار ضد بشری شان ندامت نشان نمیدهند و از ملت حاضر به عذرخواهی نیستند. آقای حکمتیار میگوید که " من لباس های خود را خودم اتو میکنم، هیچ فرزندم را به سلی هم نزده ام ووو  " بدون شک هر کسی در کرکتر فامیلی اش میتواند شخص دیگری باشد ولی هزاران فرزندان بی پدر و مادر ، هزارام والدین که فرزندان شان طعمه هر دو سازمان گردیدند با پر روئی انکار میکنند و یا خود را در کوچه حسن چپ میزنند.

 ۴-هر دو هنوز هم دشمنی شان را در برابر نیرو های قابل محاسبه چپ اندیش،ترقی خواه و آزادیخواه پنهان نمیکنند، با روشنگران تحول پسند از کنج چشم میبینند و حتی دولت را در استفاده از متخصصین و کار آگاهان و نظامیان با تجربه مربوط به رژیم های قبلی، تحت نام کمونیست و سیکولارمیکوبند و مثل سابق تاپه بی دینی بر آنها میکوبند. این خود نه تنها یک شیوه تبعیضی است بلکه  مهر تأئید برهمه تشویش های اند که در چهل سال گذشته وجود داشته اند.

 مثلث قدرتهای بزرگ مانند چین، آمریکا و روسیه هر کدام تیغ هایشان را در تنور گرم جنگ افغانستان تیز و بران میسازند تا هر یک دو حریف دیگر را در چال ضربه فنی مواجه سازند . انها ها برای این هدف هرکدام زدوبند های را با دولت های اطراف فغانستان نیز ایجاد تا وسایل فشار، حوزه اثربخشی خود را در قضیه افغانستان  فراختر سازند.

 چالش ها و عوامل فوق هر کدام  پروسه صلح و ثبات و حتی یک آتش بس کوتاه مدت را نیز  به معضله کشانیده،  راه تفاهم و مزاکره را پیچیده تر، طولانی تر و فرسایشی تر میسازد.

 پس سوال جنگ و صلح را از کدام زوایای عملی تر، مستدل تر و با در نظرداشت واقعیت ها به بررسی گرفت وبه کدام فاکت ها خواست های مردم تمکین نمود و بدان تن داد.

 

مسآله دولت و طالبان

 طالبان باید به دو واقعیت تن در دهند:  اول اینکه  جنگ کنونی یک جنگ تمام اعیار بین گروه های مسلح طالبان و نیرو های مسلح  دولت یعنی اردوی ملی،  پولیس و قطعات خاص و کامندوئی دستگاه امنیت ملی است.  بدون شک نیرو های مسلح با نقش موثر شان در جنگ به نیروی قابل اعتماد برای اکثریت قاطع ملت مبدل شده و جایگاه وزین ، قابل ستایش و ازجگزاری را در جامعه کسب نموده اند.

 یکی از دلایل و فکتور قدرت موقف حقوقی دولت بحیث یک موسسه سیاسی در سیستم سیاسی افغانستان و ممثل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی است . دولت افغانستان بحیث یک موسسه سیاسی و فکتور اساسی قدرت  یک پدیده تاریخی است که در مر احل مختلف توسط دولتمداران مختلف و با سیاست های متفاوت رهبری شده است. بحث ما مفهوم و جایگاه حقوقی دولت است. در هر مرحله از حوادث تاریخی در افغانستان ، چه توافقات  ویا مسائل مربوط به حاکمیت ملی بوده و یا ختم و ادامه جنگ بوده، دولت یک طرف موضوع بوده است. اکنون هم عین موضوع با عین مفهوم میتواند مورد بحث، تعمق و نتیجه گیری قرار گیرد که پرنسیپن دولت باید طرف مزاکره مرتبط به جنگ و یا صلح باشد.

 مسآله دیگر و فاکت غیر قابل انکار این است که در مرحله حساس کنونی که هر کدام از جوانب اصلی میخواهد زور ، توانائی و حدود تحت تسلط خود را با اعلام مرحله بهاری جنگ میخو اهند  تثبیت و تحکیم بخشند، نیرو های مسلح دولت افغانستان دست خیلی بالا در جنگ دارد. گذار از جنگ تدافعی به جنگ تهاجمی و نتایج بدست آمده نشان میدهد که طالبان  در برابر حملات  هوائی شدیدن زیر فشارقرار دارند و تلفات و دیگر آسیبهای ناشی از حملات تهاجمی دولت حتی تعداد زیاد طالبان را وادار به جستجوی یکجاشدن با داعشیان در ولایات شرقی افغانستان ساخته است.

 نویسنده بدین عقیده است که باز کردن باب مزاکره مستقیم  با دولت کتونی ، تشکیل یک گروپ کوچک میانجی ازخود افغانان و بدون مداخله خارجیها میتواند گزینه بهتر باشد،  تا تشکیل یک حکومت موقت که خطرات بزرک و غیر قابل جبران ناشی از خلای قدرت در آن متصور است.

 دولتمداران، تنظیم ها وطالبان تا زمانکه همدیگر پذیری شان را در تمام ابعاد و همه حقوق و آزادیهای مسجل در قانون اساسی را نپذیرند وواضحن به ملت تعهد ندهند، پروسه صلح و ثبات و اعتماد بر ادامه این پروسه ملی شکنند خواهد بود و عتماد بر ایجاد دولت با قاعده وسیع هم یک رویا و سراب خواهد بود.

 طالبان باید خود را از مزاکرات فرسایشی که در گروگان منافع استراتیژیک آمریکا و نماینده آمریکا  قرغر دارد، آزاد سازد و رجوع به باز کردن باب مزاکره با دولت و بامیانجیگری یک گروه قابل اعتماد و متخصص و ملی اندیش نماید.

 طالبان باید بخاطر ابراز حسن نیت برای پروسه ملی مزاکرات صلح به آتس بش طولانی تن در دهد، زیرا این خواست ملت است و توده های ملیونی در انتظار آن هستند. طالبان باید موقف قوی و غیر قابل مقایسه نیرو های مسلح دولت را در توازن جنگ دست کم نگیرند زیرا این نیرو ها مورد اعتماد وطرفداری اکثریت ملت را نیز با خود دارند.

 دولت آمریکا که با پیش شرطهای مبتنی بر  منافع طویل المدت خویش که رو پوش مبارزه با تروریزم را بر آنها گسترده است، مزاکرات بین الافغانی و قرار گرفتن دولت در این پروسه را تشویق و طالبان و دولت مداخله گر پاکستان را بیشتر تحت فشار قرار دهد.