دو گروه افغانستان را در گرو گرفتهاند
یکی طالبان ...
که فکر و عمل شان ضد انسان و انسانیت است، بهجز از جهالت، خشونت، جنایت و ترور دگر پیام و اندیشهی ندارند، این گروه بنام دین و مذهب و دفاع از ارزشهای فکر پوچ خویش سالهاست به قتل مردم پرداختهاند که پیامد آن ویرانی وطن و زرق کردن فکر افراطیشان در مغز مردم بخصوص جوانان است. این گروه به ارزشهای بنام حقوق بشر، آزادی شهروندی، آزادی زنان و داشتن استقلالیت فکری مردم باور ندارند و هیچگاهی برای وطن خودشان همانا افغانستان خدمتی نکردهاند برعکس افزار دست بیگانه گان بخصوص پاکستان و سعودیها بهمنظور ادامه جنگ بیمعنا بودند و امروز هم به دستور و حمایت آنان زندهاند و جنگ را معیار بقای خویش دانسته و نفس میکشند.
این گروه بیشتر قومی فکر کرده و قومی عمل نمودهاند.
ایکاش چشمان بینا، گوش شنوا و فکر تغییرپذیر میداشتند!
گروه دوم...
همینهای اند که زیر پرچم جمهوریت به جمهوریت جفا نمودهاند.
قانون دارند اما ضد آن عمل میکنند
انتخابات را، راهاندازی کردند اما آن را مسخره و به تقلب کشانیدند
با گدایی پول جامعه جهانی را جمعآوری و در کیسههای خویش پر نمودند
شایستهسالاری را شعار دادند اما بدترینها را بنام وزیر، وکیل، مشاور و... بر گردههای مردم قرار دادند
کمیسیونهای ضد فساد را ایجاد کردند اما در جهان جایگاه نخست را در فساد کمایی نمودند
دفاع از حق زن را بالا کردند اما زنان را با چشم دگر نگاه و از آنها استفاده تبلیغاتی نمودند
شعارهای از عدالت و عدالت اجتماعی سر دادند اما نفاقهای قومی و زبانی را چنان دامن زدند که خودشان غرق در قومگرایی شدند
از امنیت و آرامش سخن زدند اما مرگ و خون بیشتر شد
از جوانسازی و سهم بیشتر جوانان در قدرت و سیاست گفتند اما برعکس جوانان یا کشته شدند و یا هم مجبور به ترک وطن و پناه بردن به مهاجرت شدند
آزادی بیان را آوردند اما آنکه به میل شان نبود یا خاموش ساخته شد و یا هم توطئه نابودسازیشان طرح و عملی شد
از مبارزه علیه طالبان گفتند اما اعمال شان زمینه شد برای مطرح شدن دوباره طالبان در سیاست و قدرت
از انزوای پاکستان خبر دادند اما بیخبر از آنکه خودشان در انزوا رفتهاند
خلاصه که این حکومت، مدیران خوب نبودند!
حالا پرسشی مطرح میگردد که چه باید کرد؟
گذار به دوره امارات طالبانی و به قدرت رسیدن طالبان؟ که گناه بزرگ و تکرار روزهای سیاه تاریخ کشور ما خواهد بود.
اما اصلاح نظام کار درست و بجا خواهد بود، این نظام مربوط به اشخاص و گروههای کوچک نیست این نظام مربوط به افغانستان است باید به عمق نظام رفت و دید کجای آن لنگش دارد که چنین فاصله بزرگ میان دولت و مردم ایجاد شده و چرا پایههای مردمی نظام خیلیها ضعیف و ناتوان است، بهتر خواهد بود تا با چهرههای نو که حمایت مردم و وطنپرستان را داشته باشند وارد دفاع از جمهوریتی شد که متکی بر مردمسالاری و شایستهسالاری باشد.
قدرتمندان بیست سال اخیر دگر به چهرههای سوخته و باخته تبدیل شدهاند، اینها توان دفاع و حمایت از جمهوریت را ندارند، پس باید میدان را واگذار کنند به نسل تازهنفس، صادق و وطنپرست.
عنصر مهم این نظام، قوای مسلح است، قوای مسلح را حفظ و تقویه کرد و حرمت گذاشت به تکتک آنان که رزم و پیکارشان افتخار آفرین است.
قوای مسلح را در دفاع از جمهوریت واقعی و مردم بسیج کرد، نگذاشت که سیاسی شوند و در خدمت افراد و یا گروههای خاصی قرار گیرند.
سخن آخر ...
احزاب سیاسی ستون فقرات جمهوریت و دموکراسی را تشکیل میدهند، احزاب سیاسی به بازنگری جدی و همه جانیه نیاز دارند، احزاب باید به منافع مردم و وطن بپردازند خود را از پلههای ناکام قدرت دور، به لوکوموتیف واقعی جامعه تبدیل و صدای دادخواهان و وطنپرستان شوند، احزاب سیاسی خود را از قید قوم و سمت نجات داده به سیمای واقعی همهی اقوام، زبانها و محلات کشور تبدیل و وارد کارزار سیاسی شوند.
به تغییر باید اندیشید و دست بکار شد، این است رسالت مردم!
فبروری ۲۰۲۱