پس از رویدادهای سال ٩٢ نیروهای ملی، مترقی و ديموكرات پراگنده و در حالت سكوت و شكست تشكيلاتی بسر بردند، اين وضعيت سالهای زيادی ادامه يافت و عملن جايگاه آنها در روند سياسي و اجتماعی افغانستان خالی شد، با تأسف اين همه در كنار دهها موارد ديگر زمينه شد برای حضور و رشد نیروهای عقبگرا، بنيادگرا و گرايش جامعه بهطرف خشونت، جهالت و افراطگرایی.
پس از سالهای دراز باز هم اولين حرکتها در داخل و خارج كشور نمايان شد، رویدادهای پس از٢٠٠١به ايجاد سازمانها، احزاب و حلقههای ترقیخواهانه و وطنپرستانه تحرك بيشتر بخشيد.
بقايای دموکراتیک خلق باوجودی كه به دهها سازمان، حزب، گروپ و فراکسیونها تقسیم شده بودند اما با آنهم در اين حرکتهاي سياسی شريك و گاه گاهی پيش قدم شدند.
با آنهم اين حرکتها بيشتر خود محور، محدود، دور از عملکردهای كلان سياسی و با شعارهای كهنه همراه بود كه نتوانستند نقش فعال در تغيير و بهبود روند سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان داشته باشند.
با در نظر داشت خواست زمان و چالشهای موجود كشور ضرورت اتحاد و كنار آمدن اين احزاب زير چتر يك حزب واحد و يا "جبهه واحد" هر روز بر جستهتر میگردد.
طی اين مدت بارها وحدت سياسی و تشكيلاتی اين احزاب و سازمانهای همسو و همفكر مطرح شد بهخصوص سال ٢٠١٠ ما شاهد پروسه وحدت سياسی و تشكيلاتی حزب متحد ملی و نهضت فراگير ميهنی (حزب مردم) بوديم كه باوجود داشتن آمادهگی های لازم كه همانا طرح و تدوين برنامه و اساسنامه، خطوط فكری واحد، تكميل ادغام تشكيلاتی و ایجاد شوراهای انتخابی در داخل و خارج كشور بود اما با دريغ و تأسف در نتيجه خود خواهیها و مقام طلبیهای بعضی افراد شناخته شده و حلقههای حاكم در اين احزاب و عدم توجه شان به خواست و رأی صفوف و کادرها مبنی به كنار آمدنها و همسويی، پروسه وحدت به شكست روبرو شد.
در نتيجه ما بيشتر ضعيف و پارچهپارچه شديم و در ميان صفوف و کادرهای هر دو حزب برادر بیعلاقه گی و بیاعتمادی بيشتر رونما گرديد و صدها تن صفوف اين احزاب را ترک و در جمع بیاعتمادان پيوستند.
نزديك از دو سال به اين سو باز هم صداهای برای وحدت و کنار آمدنها بلندتر شد و باز هم همان دوستان ديروزی كه تجربه شكست ٢٠١٠ را چشيده بودند خواستند وحدت كنند كه باز هم نشد.
چرا باز هم شكست؟
كنار نيامدن در تقسيم کرسیهای رهبری حزبی و نبود درك متقابل برای گذار به يك حزب نوين و منسجم از لحاظ تشكيلاتی و سياسي.
عدم تفاهم، همكاری، همسويی و خود گذری بيشتر تأثیر گذار شد و در نهايت لغزشها بهطرف تیمهای حكومت وحدت ملی مرزها را كلان و برجستهتر ساخت و نتيجه همان شد كه بازهم اين احزاب خواستند مثل سال ٢٠١٠ بهطرف کنگرههای حزب خويش بهپیش روند چنانچه اخيرن حزب متحد ملی كنگره خويش را داير و پروسه وحدت را ترك نمود.
حزب مردم، حزب ترقی ملی و در كنار آنها جريان فعال وحدت خواهان كه عمدتن اعضای سابق و موجود حزب متحد ملی را تشكيل میدهند به خاطر رفتن بهطرف يك حزب نيرومند و دموکراتیک وفا دار باقی ماندند و آمادهگی های بهمنظور تدوير كنگره حزب تازه نفس و همه گير جريان دارد. كنگره حزب جديد به كدام شاخصها بيشتر میتواند تكيه كند و يا سادهتر اينكه اين حزب چگونه يك حزب میتواند باشد؟
در گام نخست ما بايد يك تعريف درست و همه جانبه از حزب و آینده آن داشته باشيم به اين منظور ضرور است تا گذشته نقد و بررسی عيني و دور از هر نوع معامله و امتياز دادنها شود، اشتباهات و کمبودیها را با خط سرخ نوشته و با آن خدا حافظی كرد، درسها و تجارب مفيد و ارزشمند را نشانی و شامل برنامه حزب جديد سازيم.
پرسش اساسی در اين است كه حزب پس از كنگره چه نوع حزب خواهد بود؟
چپ (ترقیخواه و طرفدار عدالت اجتماعی)، ديموكرات، سوسيال ديموكرات و يا هم يك حزب ملی گرا؟ ضرور است تا كنگره به اين پرسش پاسخ دقيق و متناسب با حالت سياسی كشور داشته باشد.
به هر صورت اين حزب نبايد يك حزب ايديولوژی باشد بلكه انسان و انسانيت و خوشبختي انسان مبدأ و اهداف دور و نزديك آن را بسازد، پاسخگوی خواستها و حل چالشهای كنونی افغانستان باشد و زمينه شود برای نجات افغانستان از بحران موجود.
برای حزب تعريف مشخص از برنامه منظم اجتماعی، اقتصادی، سياسی و فرهنگی كه به اساس عدالت و عدالت اجتماعی و خواستهای ترقیخواهانه مردم و ميهن ما استوار باشد داشته باشيم حزب بدون برنامه همه گير به معنی در تاريكی رفتن است؛ و ما نمیتوانم يك حركت همه گير، مردمی، ملی، ترقیخواهانه و وطنپرستانه داشته باشيم. بدون برنامه متناسب و ترقیخواهانه حزب صاحب يك ساختار كارا و هدفمند نخواهد بود.
حزب بايد تعريف مشخص از حل مسايل ملی و جايگاه مردم در سرنوشت سياسی، اجتماعی، فرهنگی كشور و حاکمیتها داشته باشد و بيشتر به نقش انسان بهمثابه يك شهروند با حقوق و مسؤولیت مساوی و زنده گی با همی تكيه نمايد.
حزب خود را مبرا از سیاستهای قومگرايانه، زبان گرايانه و برترگرايانه دانسته در جهت وحدت همهای ساكنان ميهن و شهروندان عمل نموده و شعار انسان بودن و جوهر آن انسانيت را سر مشق اهداف مرامی خويش قرار دهد.
نياز است تا نام حزب كوتاه و بامسما باشد به نظر من بهترين اسم همانا ” حزب مردم افغانستان” است با اين نام میتوان ساحه فعاليت بيشتر در ميان مردم و جامعه داشت و در اين نام حزب به مردم افغانستان تعلق میگیرید نه به يك حلقه خاص.
دموكراسی درون حزبی بيشتر از پيش رشد داده شود از مسؤول يك حوزه حزبی تا ريس حزب را بايد در فضای دموکراتیک انتخاب كرد و بهتر خواهد بود تا هر فرد بيشتر از دو بار حق كانديد در يك موقف حزبی را نداشته باشد.
حق فردي و آزادی نظريات حمايت شود و حزب از سنترياليزم دموکراتیک به قانونيت دموکراتیک گذار نمايد و این امر در تمام ستون حزبی نهادينه شود.
کادرها به اساس شايسته بودن، تجربه و تخصص کاریشان پيشكش شوند و به هر نوع معامله گری و امتياز دادنهای سليقوی نقطه پايان گذاشته شود، بيشترين تكيه به آنانی صورت گيرد كه عملن در كشور اند و تأثیر گذار اند به اعتبار و رشد تشيكلاتی و سياسی حزب در جامعه.
ساختارهای تشكيلاتی حزب مختصر و كارا طرح و به ساحه فعاليت هر كميسيون و ساختار حزبی ميدان بيشتر داده شود.
به چهرههای جوان و زنان بااستعداد توجه بيشتر شود، نياز است تا كنگره به حضور جوانان و زنان ارزش بيشتر قايل شود و برای اين كار با پيشكش نمودن شعارها و اهداف دقيق دو باره به خاطر جلب جوانان اعتماد سازی صورت گيرد.
استقلاليت و هويت حزب بهصورت جدی در نظر گرفته شود، در ایتلاف های مفيد و ضرور به خاطر منافع مردم و وطن كه اهداف ترقیخواهانه و وطنپرستانه داشته باشند شركت و در نهايت حمايت شوند اما با حفظ هويت و استقلاليت حزب.
كنگره و رهبری بعد از كنگره به سیاستهای جاری حزب و موقف گرفتن در مقابل حوادث سياسی كشور توجه نمايند و با اتخاذ تدابیر اصولی و مردمی پایههای اجتماعی حزب توسعه داده شود.
ضرور است تا حزب موقف روشن در مقابل دوست و مخالفين و ادامه جنگ در افغانستان داشته باشد و از همه مهم كه سياست حزب در قبال حكومت وحدت ملی و عملکردهای آن روشن و متكی بر ارزشهای ملی، مردمی و انسانی باشد.
بهتر خواهد بود تا حزب موقف يك اپوزيسيون قوی و نيرومند را اختيار و يكجا با ساير نیروهای ترقیخواه و وطنپرست برای اصلاح رژيم و آینده حكومت داری خوب با سیاستهای همه كير مبارزه كند.
لغزيدن به حاكميت موجود نه مفيد است و نه هم ضرور.
حزب بدون ترس و هراس بهطرف ساير احزاب، سازمانهای سياسی برادر و همفكر دست دراز و بلند بهمنظور تفاهم، همدلی، همسويی و بالاخره اتحاد داشته باشد بهخصوص شركت واحد در انتخابات شوراهای محلی تا به پارلمان را در تفاهم و همكاری احزاب ملی، مترقی و ديموكرات برنامه و کاندیدهای واحد را پيشكش و حمايت كنند.
وحدت را نمیتوان خريد، وحدت را نمیتوان گدايی كرد، وحدت را نمیتوان در لابلای کتابها جستجو كرد ضرور است برای وحدت اعتماد سازی كرد و از ته دل به آن وفادار بود و شجاعانه رزميد و نياز مردم و بحران موجود كشور را سؤال اساسی قرار داد و در جهت رفع آن با هم و در كنار هم مبارزه مشترك كرد.
بگذار آنچه میسازیم انعكاس دهندهای خواستهای بر حق مردم به خاطر دموكراسی، عدالت اجتماعي، آزادی، صلح، امنيت و رسيدن به جامعه داراي تمدن و پيشرفت انسان و انسانيت باشد.
أكتوبر ٢٠١٧
هامبورگ جرمنی
این چه شوریست که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم
هر کس روز بهی میطلبد از ایام علت آن است که هر روز بدتر میبینم
«حافظ»
گلبدين حكمتيار چهره بحث برانگيز و مهره مهم سیاستهای تجاوزكارانهء پاكستان، یکی از رهبران سنی مذهب تنظیمهای جهادی، پس از انزوای بيش از بيست سال در نتيجه توافق نامه دولت وحدت ملی و حزب اسلامی افغانستان به حمايت پاكستان و دستور امريكا، وارد كابل شد.
اين در حاليست كه حزب اسلامی حكمتيار نزدیک به بيست سال اخير به شاخههای مختلف تقسيم و بخشی از فعالان اين حزب در قدرت كابل شريك و بهظاهر از رهبر ديروزی خويش فاصله اختيار نموده بودند. همچنان با در نظر داشت رشد فعالیتهای نظامی طالبان و كنترول طالبان به حدود پنجاه فيصد خاك افغانستان و ظهور گروه تروريستی و بنيادگرای داعشيان، ديگر ساحه فعاليت و نفس كشيدن حزب اسلامی حكمتيار تنگتر شده رفت و عملاً اين حزب آنچنان كه پنج سال قبل رقيب اصلی حاكميت بود امروز اين جايگاه و مقام را نداشته و خود زمينه میشود برای رجوع كردن حكمتيار بهطرف كابل تا بتواند با دريافت امتيازات و امكانات دولت افغانستان به زندهگی سياسي و نظامی خويش ادامه دهد.
باوجودی كه حكمتيار پیش از این خروج بیقید و شرط نیروهای آمریکایی و ناتو را مطرح میکرد مگر امروز اين خواست به تعيين جدول زمانی تعديل شده و در ضمن او در حالی که هميش صدای تغيير قانون اساسی و نظام را مطرح میکرد امروز در حمايت قانون اساسی و نظام متمركز شعار میدهد و به اين ترتيب آرزو دارد تا از كاروان دريافت امتيازات و القاب افتخاری آنچنان كه جهاديان به دستاوردند عقب نمانده و نام و مقامی داشته باشد برای زنده ماندن سياسی خويش.
اما آیا واقعاً حكمتيار پيام آور صلح خواهد بود؟
هر گاه به گذشته حكمتيار و فعالیتهای او و حزب اسلامی توجه صورت گيرد به روشنی میتوان ديد كه اين حزب منحیث يك جريان بنيادگرای افراطی در پيوند قوی با استخبارات پاكستان، حمايت مادی حكومت سعودی و برنامههای منطقوی استخبارات امريكا ايجاد و نقش بزرگ را در دوران جنگ سرد عليه كشور ما داشته و بيشترين امكانات غرب و پاكستان را هم به دست آورده است.
این چهره منفور، از زمان جمهوری سردار محمد داوود خان به شرارت پرداخت و در چهارده سال حاكميت حزب دموكراتيك خلق با بیرحمی و خشونت عليه نظام عمل كرد. در كشتار مردم بیگناه و تخريب وطن دست بلندتر نسبت به همقطاران خويش داشت. پس از حوادث ٩٢ همچنان در مخالفت با دولت دست نشانده پاكستان قرار گرفت و باز هم با امكانات بيشتر و دست بلند در ويرانی كابل و كشتن بيش از هفتاد هزار شهروندان كابل به نام جهاد زير شعار " الله اكبر" عمل كرد و لقب " قصاب كابل" را از آن خویش نمود... حكمتيار به حمايت استخبارات و نظامیهای پاكستان و دولت سعودی در بيست سال اخير به جنگ و ترور ادامه داد و هیچگاه حاضر نشد تا از اعمال جنایتکارانهی حزب خويش از مردم و وطن معذرت بخواهد.
او بهدرستی میداند كه از لحاظ نظامی و سياسی آن جايگاه بلند جنگی یی را كه در گذشته داشت ندارد و از طرف ديگر ايديولوژی اين حزب كه بر بنياد اسلام سياسی، تأمین و تحقق نظام اسلامی متكی است توسط جنبش طالبان گرفته شده و فعاليت گسترده طالبان كمتر چانس مطرح شدن حكمتيار در خط ديروزی را میدهد و همچنان پلان و برنامه پاكستان داخل كردن مهره جديد در قدرت و حفظ منافع پاكستان در وجود حاميان شان بوده و است پس راه بازگشت برای حكمتيار تنگتر شده و گويا میخواهد در روند صلح داخل و به گفته خودش گذشته را فراموش و آینده را بهتر رقم زِند.
با حضور خويش در كابل، حكمتيار در سناریوی شعلهور ساختن جنگ در شمال كشور و آماده سازی شمال به تخته خير عليه جمهوریتهای شمال افغانستان و جنوب روسيه نقش مؤثر را به نفع طالبان، داعشيان و پاكستان ادا خواهد كرد.
حكمتيار در سخنرانیهایش در ولايات شرقی افغانستان " لغمان و ننگرهار" بر رسانههای آزاد افغانستان تاخت و تاز كرد و حتا مسدود كردن آنها را خواستار شد كه شدیداً مورد نكوهش و اعتراض رسانهها، جامعه مدنی و نهادهای آزاد و دموکراتیک كشور قرار گرفت
حكمتيار پس از اين همه سالها هنوز هم در سر انديشه جهاد و جهاد بازی داشته چنانچه او در حضور رسانهها و رهبران حكومت وحدت ملی به برادر بودن طالبان تأکید ورزيد.
همه میدانیم که سازمان استخبارات پاكستان بنياد گذار و حمايت گر جهاديان، طالبان و داعش بوده و نقش مادر را برای تنظیمهای جهادی، گروههای طالبان و داعشيان تروريست ادا نمودهاند.
اینها بخواهند يا نه، برادر و همقطاران همديگر اند، اينكه ديروز كرزی و يا امروز حكمتيار به يكديگر و بهخصوص طالبان برادر خطاب میکنند حق دارند زيرا همه زاده ء يك مادر همانا پاكستان اند، او خود را نماینده جهاد و آزادی افغانستان خواند.
اگر حكمتيار بر صلح، امنيت و كنار آمدنها باور دارد پس با هزاران نيرو و تجهيزات سنگين نظامی وارد كابل شدن چه معنی را دارد؟
چرا حاضر نيست به بخش نظامی خويش نقطه پايان گذاشته و منحیث يك شهروند در سياست و قدرت سهم گيرد بنابراین با صراحت میتوان گفت كه حكمتيار در جادههای خشونت، خيانت و جهالت ديروزی خويش قدم ميزند
اگر گلبدين حكمتيار از لحاظ سياسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی خود را باارزشها و روند موجود سياسی افغانستان سازگار نسازد و حاضر به همديگر پذيری و داشتن فكر و انديشه جديد نشود بهزودی دو باره منزوی خواهد شد.
او بايد بداند كه با شعارهای عوامفریبانه و دروغين خويش نمیتواند در مقابل ارزشهای جامعه ما و جامعه جهانی قرار گيرد
به باورم با تكيه بر گذشته سياه و جنايتكارنه او میتوان نتيجه گرفت كه وی به صلح و ثبات باور ندارد بلكه منحیث مهره سوخته و بافته در پی گویا حق و حقوق بيشتر و ادامه زندهگی باخته خويش است.
كابل و كابليان به او باور و ضرورت ندارند.
صمد كارمند می ٢٠١٧ هامبورگ "جرمنی
استخبارات، نظاميگران و در كل حکومتهای پاكستان پس از ١٩٤٧ «تولد پاكستان» هیچگاهی سیاستهای مسالمت آمیز و حسن همجواری نسبت به كشور ما نداشتهاند و نخواهند داشت.
بنامهای مختلف سیاستهای تجاوزكارانه خويش را عليه کشور ما ادامه دادند و استراتژیشان همانا حاكميت ضعيف و ناتوان در افغانستان، پايين بودن اقتصاد و نبود قوت نظامی دولت افغانستان است.
پس از ثور ١٣٥٧بهخصوص ورود ارتش سرخ در افغانستان دولت پاكستان زير شعار دفاع از اسلام و آزادی مردم افغانستان به ايجاد، تجهيز، تقويه و آماده كردن نيروهای بنيادگرا و مذهبی اقدام ورزيد و بيش از يك دهه ترور و جنگ را در سرزمين ما رهبری و هدايت نمود، میلیونها هموطن ما كشته، زخمی و مهاجر شدند و كشور ما عملن با يك جنگ اعلان ناشده مواجع شد.
حوادث ١٩٩٢ چرخش عظيم در معامله قدرت و ادامه جنگ در افغانستان به وجود آورد، پاكستان آنانی را كه تربيه و پرورش كرده و حلقه غلامی بر گردنشان انداخته بود برای ايجاد دولت و ادامه سياست در افغانستان فرستاد كه بزرگترین خاطره از آنها همانا جنگ داخلی، ويرانی كابل و مرگ بيش از هفتاد هزار انسان كابل است.
باوجود دولت دست نشانده و اجير هنوز هم آتش تجاوزکارانهی پاكستان خاموش نشد و مهرههای قدرت را از جهاديان به طالبان تبديل نمود، افغانستان سیاهترین دوره طالبان را تجربه كرد در دوران حاكميت طالبان پاکستانیها دست بلند و تواناتر در تجاوز عليه مردم و كشور ما داشتند.
امروز در پهلوی طالبان آنان يكجا با حكومت سعودی، سياه پوشان داعش را ايجاد و شامل ادامه جنگ نمودهاند.
در این اواخر پاكستان باز هم خاموش نه نشسته بد نامترین مهره دخالت و تجاوز را وارد صحنه سياست و قدرت مینماید كه همانا حكمتيار بزرگترین جنايت كار و قصاب كابل میباشد.
نظاميگران پاكستان تصميم و اراده دارند تا جنگ را از جنوب افغانستان به مناطق مركزی و شمال افغانستان انتقال داده و بدين ترتيب جنگ و ويرانی را افغانستان شمول ساخته و بيشتر بر تحقق اهداف استراتژيك خويش نایل شوند.
با تأسف بعضی حلقات حاكميت و ستون پنجم افزار سیاستهای خصمانه پاكستان عليه كشور ما بوده و عميقن سياست و عملکردهای دولت مردان افغانستان را در دست خويش دارند.
آنچه كاملن روشن و واقعيت دارد همانا اهداف تجاوزکارانهی پاكستان عليه كشور ما است برای آنها نحوه سياست و عملکردهای دولتهای افغانستان مطرح نبوده بلكه چگونگی تحقق خواستها و آرمانهای شان مهم و باارزش است.
با صراحت میتوان نتيجه گرفت كه پاكستان هيچ زمانی دوست ما نبوده و هيچ گونه امیدواری برای حسن همجواری وجود نداشته و نخواهد داشت.
ضرور است تا سياسيون حاكم در افغانستان در پيوند با منافع ملی ما از خواب غفلت بيدار شوند، افغانستان به يك ديپلماسی فعال و متكی بر واقعیتهای موجود نياز داشته و بايد جامعه جهانی را بیشتر از پيش بر حقانيت تروريستی و تجاوزکارانهی پاكستان متيقن ساخت.
بيداری، هوشياری، خود آگاهی و اتحاد مردم نسبت به سیاستهای خصمانه پاكستان حتمی بوده و روند ضديت با پاكستان تقويه و گسترش يابد.
همچنان بهتر خواهد بود تا در كادر رهبری كشور و سياسيون حاكم خانه تكانی صورت گيرد تا زمينه عملكرد برای ستون پنجم و اجیرهای پاکستانیها تنگتر شده و افغانستان از مصيبت، جنگ و انسان كشی نجات يابد.
با جسارت و ايمان بيشتر در پيشاپيش اين همه داد خواهی و مبارزه ملی و وطنپرستانه قرار گرفت و آنچنان كه لازم است دين ملی، انسانی و ترقیخواهانه خويش را اجرا كرد اين خواست مردم، زمان و تاريخ است.
مارچ ۲۰۱۷
اقای جان كيری وزير خارجه امريكا در اخرين كنفرانس رسانه ی خود چگونگی ايجاد و شكل گيری دولت وحدت ملی در افغانستان را بزرگترين دست أورده دوره كاری خود و دولت اوباما خواند. او خاطرنشان نمود كه ايجاد حكومت "وحدت ملی" افغانستان را از احتمال جنگ داخلی و پيامد های منفی ان نجات داد.
ايا اين حاكميت واقعن افغانستان را نجات داد و يا به طرف بحران سياسی وامنيتی بيشتر كشانيد؟
حاكميت غنی يعنی:
قوم گرايی، زبان گرايی و برترگرايی مشخصه بارز ان بوده و با تمام وضاحت سرا پاي بسياری از سياسيون و حاكميت را در بر گرفته و تعفن ان به مشام هر شهروند و در نهايت به سراغ هر عضو خانواده رسيده است.
⁃ رشوت، خيانت، جهالت، بي كفايتی داد ميزند و هر روز مقام و ارزش انسان و انسانيت به باد فراموشی سپرده میشود، همه در فكر قدرت و اندوختن سرمايه بيشتر اند.
⁃ جنگ، انتحار، ترور و وحشت در وجود طالب و داعش رونق بيشتر يافته هزاران انسان بيگناه به كام مرگ فرستاده شده و ستون پنجم بيشتر از پيش در خدمت أهداف تروريستان و پاكستان قرارگرفته و میگیرد.
⁃ به ارزش های حد اقل دموكراسی و شايسته سالاری پشت پای زده شد، طی اين مدت نه تنها نهاد های انتخاباتی بازسازی نگردیده بلكه گام هاي در جهت انتخابات شورا های محلی و پارلمان كشور نیز برداشته نشده است، شورای ملی خلاف تمام نورم های دموكراتيك به كار خويش ادامه داده و به مركز فساد، رشوت و اعمال غير قانونی تبديل شده است.
⁃ حكومت دو سره با دو تيّم، دو رهبر و دو برنامه كاری به موجوديت غير قانونی خويش ادامه داده و با تاسف كه غنی در پي ديكتاتوری قدرت و قوم گرايی و عبدالله بيشتر مصروف تشريفات و دريافت قدرت اند و پدر فساد و رشوت جناب كرزی در فكر گرفتن دو باره قدرت.
اختلافات نه تنها ميان دو تيم بلكه در ميان خود تيم های قدرت بيشتر از پيش انكشاف يافته و همه در پی توطیه عليه همديگر بخاطر حفظ كرسی و مقام خويش و بيرون كردن رقيب از صحنه سياست.
⁃ توزيع شناسنامه های إلكترونيكی نه تنها اغاز نشد بلكه به مثابه يك چالش سياسی در جای خود باقی مانده است، در حاليكه همه ميدانند كه بدون رقم دقيق و درست باشنده گان كشور طرح و تحقق پلان های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ممكن نيست و در ضمن در پايان اين اقدام ملی ما شناخت كامل از ساختار مليتی و قومی نفوس جامعه خواهيم داشت.
ممكن است اشرف غنی بزرگترين دست اورد خويش توافقنامه با گلبدين حكمتيار و دعوت زرداد جنايتكار را بداند اما نبايد فراموش كند كه اوردن جنايت كاران جنگی و چهره های نفرت شده و شريك ساختن در قدرت انهم با امتيازات بلند بالا شرم و ننگ تاريخ خواهد ماند.
اگر به شعار های انتخاباتي هر دو تيم و توافقنامه سياسی شان نظر انداخته شود ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ناكام ترين، بيچاره ترين و ناكارا ترين حاكميت را افغانستان تجربه كرده است.
عزيز خواننده!
افغانستان را بحران سياسی تهديد ميكند بحرانی كه درد و رنج بزرگ انرا مردم بايد تحمل كنند و يك مشت افراد حاكم زر و زور بيشتر بدست بياورند.
اين همه نه تنها ناتوانی سياسيون افغانستان را بلكه شكست سياست های قدرت های بزرگ و در راس ایالات متحده امريكا را نشان ميدهد،
با تاسف كه مواد سوخت سياست های قدرتمندان جهانی بوديم و باقی خواهیم ماند، هر كه امد و رفت انچنان كه بيچاره و ناتوان بوديم بيچاره تر و ناتوان تر شديم نه خود ما برحال خويش دل سوزی و ترحم داشتيم و نه هم قدرت های جهان.
اقای جان كيری!
شما بد ترين سياست را در افغانستان تجربه كرديد بايد از درس های حكومت وحدت ملی افغانستان اموخت. ارزو دارم حكومت اقای ترامپ ادامه دهنده ی سياست های شما در مورد افغانستان نباشد بگذار ديگر انسان ميهن ما قربانی سياست های ناكام و غير عملی نشوند.
افغانستان به كجا خواهد رفت؟
با ریيس جديد قصر سفيد اقای ترامپ و يا مثلث روسيه، چين و پاكستان.
صمد كارمند
جنوری ٢٠١٧
پس از حوادث ١٩٩٢ما شاهد روی كار آمدن حاکمیتهای مختلف بودیم، آنانی که جهاد علیه روسها و حاكمیت دموكراتیك خلق را مقدس میدانستند قدرت را تجربه كردند و جز جنگ داخلی و پیامدهای منفی و وحشت بار آن دیگر خاطرهی از خود بجای نماندهاند، دوران سیاه طالبانی كه مشخصهی برجستهی آنان خشونت، جهالت، ترور و عقب گرایی بود ننگ و شرم تاریخ شد، مداخله نظامی امریكا و متحدان ناتو منجر بر سقوط طالبان و ایجاد حكومت حامد كرزی و بعد هم حكومت وحدت ملی (غنی و عبدالله) شد.
در چهارده سال اخیر فساد، رشوت و اداره مافیایی در افغانستان نهادینه گردید، پدیده منفی قوم گرایی به اوج خود رسید، برترگرایان بیشتر از پیش در فكر قدرت و ادامه حاكمیت خویش شدند، جنگ و انتحار نه تنها كه كم نشد بلكه با انتقال جنگ بر شمال ادامه آن افغانستان شمول شد و نیروهای طالب و داعش تقویه و بنیاد گرایی بیشتر از پیش گسترش یافت، فرار و مهاجرت به خواست هر جوان و خانواده تبدیل و هزاران هموطن ما پناهجو و در شرایط سخت هجرت بسر میبرند. زیر شعار آزادی، آزادی را به گلوله بستند و انسانیت را بیگانهی جوهر انسانها ساختند. صاحبان زر و زور را تقویه و قانونیت و عدالت اجتماعی را زیر پای كردند، افغانستان را بهطرف بیچارگی، ناتوانی، بحران سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی كشانیدند و محتاج برای بیگانه گان.
میشود فهرست كلانی از کمبودها و نارساییها را قطار كرد و در نهایت به این نتیجه رسید كه باوجود امكانات بزرگ مالی و حمایت جامعه جهانی افغانستان هنوز هم نقطه تاریك، بحرانی و نابسامان جهان میباشد.
در چنین شرایط ناهنجار و بحران آفرین بر هر وطنپرست و خدمتگزار مردم و وطن وجیبه است تا متحدانه برزمد و مرهمی شود برای زخمهای ناسور چهار دهه جنگ، خشونت، وحشت و ترور.
امید و خواست مردم بهطرف نیروهای ترقی خواه، دیموكرات، آزادیخواهان و مردمان چیز فهم است.
آیا این نیروها توان و حوصله و برده باری چنین خواست انسانی و بلند مردم را دارند؟
پرسشی است دشوار و قابل دقت.
پس از سقوط حاكمیت ١٩٩٢ نیروهای ترقیخواه، وطنپرست و دموكرات به شكست سیاسی و تشكیلاتی مواجه شدند و خلای عمیق سیاسی در كشور حکمفرما شد. یک تعداد به کشورهای مختلف جهان و بهخصوص اروپا و امریكا پناهجو شدند و بخش وسیع در وطن بدون امكانات مادی و معنوی باقی ماندند و ما با لشكر بزرگ خاموش و بیتفاوت روبرور هستیم، لشكری كه آزمون بزرگ را در امر خدمت به مردم و وطن سپری کردهاند اما امروز بیچاره و ناتوان.
در بیش از دو دههی گذشته بیشترین توان و قدرت نیروهای ملی، مترقی و دموكرات در آرایش دو بارهی ساختارهای تشكیلاتی، ادغام، رفتن بهطرف وحدت، تصفیه حسابهای گذشته، زنده باد و مرده باد سپری شد هنوز كه هنوز است این ساختارها در چوكات لازم جای نیافتهاند و ادغام و وحدتها هم شكننده و بدون ثبات. خودخواهی، خودمحوری بعضی چهرههای تأثیرگذار حلقات و ساختارهای حزبی و سازمانی مانع وحدت تشیكلاتی و كنار آمدن نیروهای ملی، مترقی و دموكرات شد، اکثریت رهبران جنبش دموكراتیك و ترقیخواه هنوز هم تحت تأثیر حوادث سالهای ٩٢ گوشه نشینی نموده و خاموشاند و یا اصلن دیگر علاقهای برای ادامهای رسالت تاریخی و وطنی خویش ندارند.
نیروهای ملی، مترقی و دموكرات نه تنها كه مؤثریت لازم را در روند سیاسی موجود افغانستان ندارند بلكه خودشان به نحوهی وسیله بازیهای قدرت و ثروت شدهاند و در ضمن دنباله رو حوادث. پیشاهنگی خویش را در جهت مسیر حوادث و رویدادهای سیاسی و اجتماعی به نفع انسان سرزمین ما از دست دادهاند و یا هم لنگ لنگان گام میگذارند.
باید اعتراف كرد كه به همان پیمانه كه حکومتها، نیروهای تاریك اندیش و راست گرا در کمبودیها و چالشهای بیش از دو دهه اخیر مسؤول و ذیدخل اند نیروهای ملی، مترقی و دیموكرات نیز شریك و جوابده اند، عدم حضور فعال نیروهای ملی و مترقی زمینه شد تا افغانستان بیشتر از پیش به بحران كشانیده شود.
خطرناکتر از همه رشد پدیده قوم گرایی، زبان گرایی و برترگرایی است كه با تأسف حتا در میان خانوادهها هم رخنه نموده و آرام آرام میخواهد مجموع جامعه را این مرض كشنده احتوا نماید، نیروهای ملی، مترقی و دموکراتیک نه تنها کمتر مانع این پدیده شوم میشوند، بلكه عدهی افزار ترویج و تبلیغ آن شده و آگاهانه وطن را بهسوی نفاق و بحران میکشانند.
نیروهای ملی، مترقی و دموكرات را نبود اندیشه و راه كردهای مثبت و فعال بهمنظور غلبه بر دشواریها و چالشهای موجود تهدید میکند، بسیاریها در پلههای قدرت و سیاستهای روز، خود را ترازو میکنند در حالی که اگر اندیشه و راه کردهای ترقیخواهانه طرح و تنظیم و پای بند به آن باشند دیگر لغزشها و پلههای رنگارنگ در كار نیست.
شرایط موجود كشور ضرورت همسویی، همدلی، همكاری، اتحاد و عمل مشترك همه شاخههای حزب دیروز و در مجموع نیروهای ملی، مترقی و دموكرات را با حفظ استقلال تشكیلاتی و هویت سیاسیشان تحت یك چتر واحد هر چه بیشتر احساس میکند، برای این امر مقدس ملی باید با تمام توان و نیرو اقدام ورزید و عملن از شعار به عمل وارد شد.
ما به هیاهو، تكاپو، حركت، بیداری، زندگی باهمی، بینش نو و دگرگونی فرهنگی و فكری نیاز داریم.
نوامبر ٢٠١٦
چهار دهه گذشته پر از فراز و نشیب بود سالهای جنگ و ویرانی، سالهای امیدها و شکستها، طی این مدت احزاب و حاکمیتها آمدند و رفتند، قدرت و عملکردهای خویش را به نمایش گذاشتند مردم و وطن تجارب و درسهای تلخ و شیرین را امتحان كردند. مشخصه بارز سالهای قبل رفت و آمد قدرتهای بزرگ در سرزمین زیبای ما بود هر كدام به خاطر منافع خویش لشكر کشی نمود و در نهایت انسان میهن ما كشته و كشور ویران گردید.
آنانی كه آرمانهای انسانی و وطنپرستانه به خاطر رشد و ترقی جامعه و مردم داشتند كنار زده شدند، از آن جمله حزب دموكراتیك خلق اهداف بزرگ انسانی، ملی و دموكرات برای آینده بهتر افغانستان طرح و پیشكش نمود اما متأسفانه در نتیجه اشتباهات درونی و شرایط نامناسب جامعه، ادامه جنگ و خشونت از جانب مخالفین و حمایت غرب از آنان، حاكمیت این حزب بهمثابه بیانگر و مدافع منافع طبقات و اقشار زحمتكش كشور و روشنفكران وطنپرست ترقیخواه بر سقوط مواجه و اعضای حزب به جزایر مختلف تقسیم و حتا در بعضی موارد در تقابل هم قرار گرفتند، در بیش از دو دهه اخیر بنا بر تلاشهای یک تعداد وطنپرستان با اتكا به بدنهی دموكراتیك خلق سازمانها و احزاب مختلف كه تقریباً همه دارای پروگرام و اهداف مشترکاند ایجاد و داخل سیستم سیاسی افغانستان شدند، اما تجارب و درسهای سالهای سپری شده نشان داد كه نقش و رسالت احزاب ملی، مترقی و دموكرات در روند سیاسی، دموكراسی، عدالت اجتماعی، آزادی بیان و دولت داری خوب بهتنهایی برجسته گی خاص نداشته و در ضمن خود این احزاب به نحو خواستند بدون ارزش دادن به تأثیر گذاری حزب خویش داخل قدرت شوند.
طی سالهای سپری شده بار بار وحدت و كنار آمدن این احزاب در زیر یك چتر واحد مطرح شد بهخصوص شش سال قبل حزب متحد ملی و نهضت میهنی (حزب مردم امروز) پیمان وحدت بستند به یاد دارم كه با چه شور و شوق وطنپرستانه پروسهی ادغام تشكیلاتی آغاز و ختم یافت، طرح برنامه و اساسنامه حزب آماده و نماینده گان برای كنگره واحد حزب از سراسر كشور و خارج كشور انتخاب و روانه كابل شدند، هر جای امیدواری برای یك تشكل نیرومند و كارا وجود داشت اما با تأسف و درد كه این پروسه بزرگ ملی و سیاسی مورد توطیه مقام پرستان و افراد خود خواه قرار گرفت ارزشهای بزرگ وطن، مردم و جنبش ترقیخواهانه قربانی اهداف غیرضروری و معامله گرانه شد و در نتیجه هر دو حزب در پی تدویر کنگرههای جداگانه خویش رفتند حتا وحدت درونی خویش را هم حفظ كرده نتوانستند و هر دو به جریانهای مختلف تقسیم و زمینهای تقابل وسیعتر شد و صدها فرزند صادق و وطنپرست كنار رفتند و هزاران تن ناامید و بیاعتماد شدند. آن زمان هم مانند سالهای دوران وحدت خلق و پرچم كه هیچگاه یك حزب واحد نشدند متحد ملی و نهضتیها در حلقه خود باقی ماندند با وجود ادغام تشكیلاتی و اعلان حزب واحد جلسات جداگانه و مخفی خود را داشتند و صرفاً خود را آیینه مقامها میدیدند.
پس از سالهای سكوت و تنهایی امروز باز هم صدای وحدت خواهی و كنار آمدنها بلند شده و همه خواستار یك حركت ترقیخواهانه برای نجات وطن و مردم از حالت بحرانی سیاسی كشور اند این همه را میتوان به دیده قدر و امیدواری دید در صورتی که دستها واحد شوند و سنگ اندازیها قطع و باور به آنچه میخواهند داشته باشند.
بهمنظور بهبود امور و نتایج مثبت، ایدهها و نظریات خویش را با شما عزیزان شریك میکنم امیدوارم دور از عقده، تعصب و امراض كهنه دیروز در تكمیل آن كمك و در نهایت مؤثر واقع شویم برای فردای بهتر و ساختن خانهی مشترك ما.
⁃ تا زمانی که ما از گذشته ارزیابی دقیق نداشته باشیم آینده را نمیتوان بهتر ترسیم كنیم، بنابراین ضرور است گذشته سیاسی، حزبی و حتا قدرت را همه جانبه، علمی و با دید ژرف نقد و بررسی كنیم با اشتباهات و کمبودها خدا حافظی و جهات مثبت را نشانی و شامل اهداف دور و نزدیك خویش سازیم. با آنانی كه پروسه وحدت شش سال قبل را به شكست مواجه نمودند برخورد قاطع دور از هر نوع معامله و پنهان كاری داشته باشیم.
⁃ برای یك حزب فعال و نیرومند اندیشه بزرگترین سلاح فعالیت و بیان چهره واقعی آن است، بسیاری از رفقا هنوز فكر میکنند كه ما همانا حزب دیروزیم و با آن روش و سیاستها میتوانیم دو باره خود را در جامعه مطرح كنیم به فكر من ایجاد حزبی با خیال و حواس دیروز نه هم ضرور است و نه هم مفید امروز را باید در زمان خودش دید و متناسب با دنیای امروز اندیشه و سیاستهای خویش را عیار و بهپیش رفت البته ارزشهای مفید و مطلوب سیاستهای دیروز را غنی ساخت و ادامه داد ما نباید به وحدت چهرهها و افراد تأکید نماییم هر گاه اندیشهی ما مولود ادویهی درد مریض امروز و نسخهی خوب برای فردای او باشد، پس هماناست که مردم خود به خود در کنار ما قرار میگیرند.
حزب نو به ساختار دموكراتیك و همه گیر ضرورت دارد بهتر خواهد بود تا مسؤولین و رهبری كوتاه مدت انتخاب و میدان داده شود به همهای آنانی که شایسته گی رهبری و سازماندهی را دارند.
⁃ در طی سالهای سپری شده یک تعداد شخصیتها و اعضای احزاب مطرح شده دلسرد و گوشهای تنهایی اختیار نمودهاند ضرور است به هر یك مراجعه و قناعت شان فراهم و دوباره به خانواده آزادی خواهان، ترقی خواهان و مبارزین نجیب وطن و مردم بسیج شوند.
⁃ یك واقعیت عینی را باید پذیرفت كه بیشترین اعضای این احزاب همانهای اند كه دیروز در حزب دموكراتیك خلق حضور و فعالیت داشتند جوانترین این نسل بیش از پنجاه سال عمر دارند و در دو دهه آینده بیشترین اینها را از لحاظ جسمانی و روانی با خود نخواهیم داشت آنجاست كه بحران سیاسی جنبش را تهدید میکند پس چهبهتر است به جوانان اعم از دختران و پسران تكیه نماییم و زمینه دهیم برای ساحه فعالیت و عملكرد جوانان.
امروز اكثریت مسؤولین این احزاب را كهن سالان تشكیل میدهند و یک تعداد یك قدم هم از موقف و وظیفه خود عقب نمیروند در حالی که این درك را دارند كه جوانان بهتر و بیشتر و در پهلوی آنها برای جنبش ترقیخواهانه با ارزش و مفید اند، لازم است تا از تجربه، درك و فهم بزرگان كه سالهای طولانی جوانی و زنده گی خود را وقف وطن و مردم نمودهاند استفاده شده و در صورت ضرورت مشاورین خوب باشند. تكیه بر جوانان و زنان به معنی آینده روشن و بهتر از امروز بوده در عدم موجودیت جوانان و زنان فاجعه جبران ناپذیر پیشرو خواهیم داشت. بهتر خواهند بود تا حزب را از مرد سالاری نجات دهیم و ساحه فعالیت و موجودیت زنان را وسیعتر سازیم.
⁃ آنچه میخواهم بهصراحت بیان دارم این است كه ایجاد یك حزب واحد و سراسری همهای بقایای دموكراتیك خلق و شخصیتهای ملی، مترقی و دموكرات دور از امكان بوده و شاید هم ضرورت آن احساس نگردد و از طرف دگر تجارب و درسهای پنج دهه گذشته نشان داده كه رهبران احزاب پس از اتحاد هنوز هم در فركسیون و حلقههای خود باقیاند و در فكر رهبر شدن قرار دارند پس چهبهتر است تا در اندیشهای ایجاد جبهه وسیع نیروهای ملی، مترقی و دموكرات شویم، این جبهه متشكل از احزاب، سازمانها، نهادها و شخصیتهای مستقل بوده و سیستم رهبری آن دورانی باشد از طریق جبهه میتوان نقش فعال را در سیاست و رهبری جامعه به عهده داشت در اینجا نباید گرفتن قدرت و مدغم شدن در قدرت مطرح باشد بلكه مبارزه از طریق نهادهای انتخابی جوهر كار را تشكیل دهد، کاندیدهای مشخص را به نهادهای انتخاباتی كشور بهخصوص شوراهای محلی، پارلمان آرایه و پشتیبانی كرد. جبهه باید به مركز اپوزیسیون قوی، فعال، مثبت و نیرومند تبدیل شود.
رفقا و دوستان گرانقدر!
وحدت را نمیتوان خرید، وحدت را نمیتوان گدایی كرد، وحدت را نمیتوان در لابهلای کتابها جستجو كرد ضرور است برای وحدت اعتماد سازی كرد و قلباً به آن وفادار بود و شجاعانه رزمید در غیر آن حقیقت نی بلكه سراب خواهد بود. بگذار آنچه میسازیم انعكاس دهندهای خواستهای بر حق مردم به خاطر دموكراسی، عدالت اجتماعی، آزادی، صلح، امنیت و رسیدن به جامعه دارای تمدن و پیشرفت انسان و انسانیت باشد. ما به دگرگونی فرهنگی و فكری نیاز مبرم داریم.
درودها
نبشته یی جناب صمد کارمند در فیسبوک مورد توجه تعدادی زیادی از خواننده گان قرار گرفت. تبصره ها و دیدگاه های فراوانی پیرامون این نوشته وجود داشت و تارنمای حقیقت لازم شمرد تا چند تبصره زیرین را با امانت داری در این جا هم به نشر برساند.
تاريخ «ح.د.خ.ا» در چند
سطر:
---
قول معروف و بجایی داريم: «تا دير نشده بجنبيم!»، ولی نمی دانم چه وقت «دير» (ناوقت) می شود؟!... از نظر من، برخاستن مجدد چپ افغانستان در وجود اعضای سابق ح.د.خ.ا، متأسفانه دير شده است. چرا؟
دو مسأله در تحرک انسان برای انجام يک فعاليت نقش اساسی دارد: يک، اعتقاد و باور برای انجام يک کار، و دوم وضع فزيکی و توانمندی جسمی. با تأسف که اين هردو را نداريم:
«ما» اعضای سابق ح.د.خ.ا، مانند شاگردانی بوديم که اول به حزب آمديم و بعد قصد داشتيم بيآموزيم، زيرا ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور ما چنان بود که، دروس حزب (جهان بينی علمی طبقهء کارگر) را در بين
خانواده و اجتماع فرا گرفته نمی توانستيم. مشکلات و موانع زياد بودند.
اما وقتی وارد مدرسه شديم و قصد داشتيم از «الفبا» شروع کنيم، و شروع هم کرديم، ولی نهايت کُند پيش رفتيم و سالها را در بر گرفت و همان «الفبای مبارزه» را نيز درک و هضم نتوانستيم!
علت آن کُندی، کُند ذهن بودن «ما» نبود، آموزگاران (!) هم از يکطرف چندان درکی از آن نداشتند، و از طرف ديگر، از همان آغاز فعاليت حزب، بجان هم افتيده بودند و چنان مناقشه بر سر کرسی شکسته ای (منشی اول
حزب) جريان داشت که حزب را به دو پارچه تقسيم کرد.
با انشعاب حزب، ديگر فرصت درس خواندن وجود نداشت و همه نيرو برای تقبيح و نکوهش های رهبران دو طرف بخرچ رفت و «ما» در پائين بيسواد باقی مانديم!
حوادث بعدی (وحدت مجدد و گرفتن قدرت)، ما را عاشق کرسی های دولتی ساخت و بعد هم سرگرم جنگ تحميلی صادر شده از بيرون شديم، تا اينکه شکست خورديم و بعد از هم پاشيديم.
سالهای بعد از سقوط را، در حاليکه هيچ مصروفيتی نداشتيم و از صلح و امنيت نيز برخوردار بوديم، ولی ای وای که چه عبث گذشتانديم و يکبار ديگر به دَور همان آموزگاران بی مسؤوليت، در اروپا جمع شديم و اميد
برديم حزب را اعاده خواهند کرد، که نکردند و امروز که همه پير و فرسوده و با امراض قند، فشار خون، کم بينی، درد کمر و مفاصل مصاب اند، دوستانی سربلند می کنند و باز با همان ذوق های دوران جوانی و همان
شعار های ديروز؛ می خواهند معجزه ای رخ دهد، که خوابِ بيش نيست و با باور محکم، از عهده ای اکثر بيرون است، مگر اينکه نسل های نو، به اين ضرورت پی ببرند و بار ديگر در صدد ايجاد مکتبی شوند و اين بار
درست بيآموزند و بعد صادقانه عمل کنند!...
(ادامه دارد)
نجيب روشن
24 آگست، شمال اروپا
تاريخ «ح.د.خ.ا» در چند
سطر (2):
---
مقالهء محترم صمد کارمند را مرور کردم و آنچه در آن يافتم، دريافت راه هایی است که اگر بتوانيم جلو گروه بازيهایی درون حزب را در آينده بگيريم. برای اين منظور، محترم کارمند دو پيشنهاد مشخص دارند: يک،
جوانان را پيش بکشيم و فرصت بدهيم تا رهبری حزب را بدست گيرند. دو، ائتلافی از احزاب ملی و ترقيخواه را بوجود آوريم و رهبری آنرا دورانی سازيم.
حالا در اطراف اين طرح يا ميکانيسم پيشنهادی آقای کارمند، کمی می پيچيم:
اينکه آينده به جوانان تعلق دارد و بايد سکان مبارزات سياسی چپ آينده را جوانان بدست گيرند، يک اصل ثابت و قانونمند است، اما اين گذار و تحويلدهی، آنقدر ساده و آسان هم نيست و بدون يک سابقه و داشته های
سازمانی و سياسی قبلی صورت گرفته نمی تواند. ما نمی توانيم جوانانی را از روی جاده جمع آوری و بر مسند رهبری بنشانيم.
يک حزب سياسی، هميشه در جنب سازمان خود، بخش جوانان را نيز با خود دارد و به صورت سيستماتيک آنان را تربيه و پرورش می دهند، اما «ما» بازمانده های چپ ديروز، از اثر خلای سياسی و سازمانی تقريباً 30
ساله، هيچ ذخيره ای در اختيار نداريم. چگونه می توانيم جوانانی را مستقيماً به مقام رهبری حزب برسانيم، با کدام سوابق و با کدام اعتقادات؟!
مسأله دوم، طرح ائتلاف احزاب ملی و سازمانهای سياسی در يک جبههء وسيع ملی و دموکراتيک و دورانی بودن رهبری آنست، آنچه طرح نو نيست و ما شاهد اين «اتحاد» به ابتکار «نهضت آينده» در گذشته ای نزديک چند
سال قبل بوديم، که فقط در حرف و يک نمايش صورت گرفت و بقا نيآورد.
من در مورد ايجاد چنين ائتلاف، مخالفتی ندارم، اما خاطر نشان می سازم که اگر قرار باشد وارد ائتلاف شويم، چپ ديروز با کدام نام و سازمان سياسی وارد ائتلاف خواهد شد؟ از اينجاست که، اول چپی ها بايد حزب
خود را بسازند و بعد وارد ائتلاف شوند.
اگر آقای کارمند، «حزب مردم افغانستان» را، منحيث نماينده ای چپی ها وارد ائتلاف می سازد، بازهم ما مشکل را حل نکرده ايم، زيرا احزاب نوتشکيل اروپائی، همه ناکام بوده اند و خلاف ارادهء زحمتکشان
افغانستان شکل يافته و ريشه در درون مردم ندارند. پس مسأله تشکيل يک حزب چپ واحد سراسری، هنوز با قوت خود باقيست!
اگر تمايلات قومی، زبانی و حتی مذهبی در درون کسانيکه خواهان اعادهء چپ افغانستان اند، وجود داشته باشد، که متأسفانه وجود دارد، اطمينان کامل می دهم که «حزب واحد سراسری چپ افغانستان»، يک رؤيا خواهد
بود و هرگز تحقق نخواهد يافت!
فراموش نکنيم که، اگر از نام يک حزب واحد و سراسری چپ، با قوت وارد ائتلاف نشويم و حزب آينده دارای پرستيژ و جايگاه لازم و بارز در درون جامعه نباشد، هرگز نقشی را در درون ائتلاف بازی نخواهد کرد و هيچ
طرح اش عملی نخواهد شد!
يک مسألهء بسيار با اهميت در رابطه با تشکيل حزب چپ سراسری آينده آنستکه، هيأت رهبری بايد در داخل وطن حضور و اقامت دايمی داشته باشند. دشوار و حتی ناممکن خواهد بود اگر نيمی از رهبران، در بيرون از
مرزهای کشور(اروپا) اقامت داشته باشند.
و در فرجام، بايد توجه آقای کارمند را، به دو واژه ای کاملاً متفاوت «اتحاد» و «وحدت» جلب کنم. ايشان با اينکه طرح ائتلاف احزاب را ارائه می کنند، اما در پاراگراف آخر، از «وحدت» که آنرا نمی توان گدائی
کرد و.....، سخن گفته اند.
گفتنيست که، اگر ائتلافی در کار باشد، ما به طور مؤقت و با يک چشم انداز معين و کوتاه مدت، «اتحاد» کرده ايم و هر حزب درون ائتلاف، دارای برنامه های متفاوت و منحصر به خود خواهند بود، در حاليکه «وحدت»
زمانی صورت می گيرد، که حزب دارای بدنه ای سازمانی و برنامهء کاری واحدی باشد!...
نجيب روشن
24 آگست 2016
دوستان گرانقدر ، در
این گفت و گو نباید دو مساله را با هم خلط نمود .
اول اینکه : امروز در افغانستان احزاب دادخواه و آینده نگری وجود دارند که با بهره از اندوخته های پربارجنبش دادخواهی کشور ، باتکیه براصول و موزاین دموکراتیک در راه دفاع از مردم و وطن در افغانستان
فعالیت نموده ؛ و در راه بسیج و تشکل بیشتر نیروهای دموکرات و داد خواه می کوشند. که این مساله را رفیق کارمند نیز طرح نموده اند. باید به این پروسه ها یاری رسانید و زمینه گسترش این جنبش را فراهم کرد.
بدون موجودیت همین هسته نمی توان هیچ خواست طرح شده در این جستار را برآورده ساخت .
همین هسته مرکزی یعنی حزب تازه و متشکل از سه حزب اثرگذار دیروز « حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان » امروز در راه برآورده شدن بخش بزرگی از خواست های جنبش و مردم می کوشد. همین حزب « پروسه جوان شدن »
هموندانش را از چند سالی است که دنبال می نماید.نگاهی گذرا به رهبران این حزب نشان می دهد که سکان رهبری به دست جوانان قرار دارد. داوود راوش ، عبدالرحمن صدری ، جیلانی ، کاوه کارمل، عبدالحی مالک و...
تا دو دهه پیش تر دررده های جنبش جوانان و دانشجویان می رزمیدند. این ها امروز نیز در رابطه و پیوند نزدیک با جوانان قراردارند. ونسل جوانان تردر مسوولیت های رهبری آن جاگرفته اند. همین حزب به تناوب
رهبری و واگذاری رهبری به جانب مقابل و دیگران پابند بوده و آنرا در عمل پیاده کرده و می کند.همین حزب به اصول دموکراسی در زنده گی سازمان و جامعه تکیه داشته و خواست های و اصول مرامی آن گسترده ،
واقعبینانه و آینده نگر می باشد.
نباید باذهنیگری و بدور از واقعیت های عینی جامعه خواست هایی را طرح نمود که برآورده شدن آن در تحت شرایط موجود ممکن نیست. این حزب و نیروهای دادخواه در شرایط پیچیده و جنگی افغانستان فعالیت می نماید.
در برابر آن نظام بی بند وبار و قانون ستیز ، بنیادگرایان مسلح ، ارتجاع و امپریالیزم جهانی قرار دارند. همین ها ده ها بارمانع یکجایی نیروهای ترقیخواه کشور شدند. وقتی این سازمان در بیش از
۲۵ ولایت
کشور دارای سازمان و هسته های رسمی و دفاتر حزبی می باشد ، این واقعیت خود نشان دهنده توانایی حزب در شناخت ازوضع موجود و مبازه در راه خواست های مردم در شرایط پیچیده افغانستان است.
کسانی انتظار دارند که این حزب مارش ها و تظاهرات ده ها هزار نفری را راه اندازی نماید، و دست به یکسلسله اقدامات دیگر بزند. رهبران حزب بارها گفته اند که ما این توانایی را در خود می بینیم که چنین
اقدامی را سازمان دهیم؛ ولی در وضع امنیتی موجود حزب از سرمسوولیت اشکال دیگرمبارزه را برگزیده است.
مساله دومی : مساله بررسی و پژوهش در باره گذشته جنبش ، برجسته گی ها و کاستی های دیروز آن می باشد، که در شرایط کاملاً متفاوت از امروز فعالیت میکرد.
مربوط ساختن فعالیت و موجودیت مبارزه سیاسی امروز و سازمان سیاسی نوین به آن از نظر من کار نادرست می باشد. با وجود شباهت ها و دیدگاه های نزدیک و بعضاً یگانه باگذشته ؛ این حزب جدید « حزب متحد ملی
ترقی مردم افغانستان » هیچگاه مدعی احیای حزب گذشته نبوده ونیست. در تمام اسناد آن این حرف صراحت دارد. این که جنبش ها سیاسی گذشته را باید به بررسی و کنکاش گرفت، کاریست که همه روزه توسط خبره گان و
رهروان جنبش صورت گرفته و همه روزه این کار دنبال می گردد.
بخش عمده دیدگاه ها و پیشنهاد های رفیق کارمند عزیز در اسناد و برنامه کاری « حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان » وجود داشته؛ و حرب در راه برآورده شدن آن می کوشد. بادریغ سرعت تحقق این اهداف بنابر
دلیل های عینی و ذهنی قناعت بخش نبوده و ما همه روزه می بینیم که هموندان همین حزب با برخورداری از دموکراسی در زنده گی حزبی وعلنیت ، نارضایتی شانرا از کندی کار طرح می نمایند.
با مطالعه اسناد مرامی و خطوط فکری حزب می توان دیدگاه های روشن حزب در باره اتحاد های سیاسی را دید که با خواست نهضت مطابقت و همخوانی کامل دارد. در این اصول وحدت ها ، اتحاد های موقتی ، ایتلاف ها و
سایر انواع همکاری های سیاسی و اجتماعی طرح شده است.
با برجسته ساختن این وِیژه گی های « حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان » که در پروسه وحدت سیاسی ـ سازمانی قرار داشته ؛ و امروز با آزمون بزرگی تاریخ دست و پنجه نرم می کند ، نمی خواهم نقش سایر سازمان
های سیاسی دادخواه و ترقی پسند را کم بها بدهم. رشد و استحکام هر یک از این سازمان ها به سود جنبش می باشد.
Mohammad Nabi Haikal · 24 gemeenschappelijke vrienden
شکی وجود ندارد که دو نوع تلاش از سالیان دراز برای اتحاد روشنفکری صورت گرفته است: تلاشها برای احیا یا تامین وحدت حزب دموکراتیک و تلاش برای اتحاد روشنفکری. اولی گاهی به اتحادهای خورد و کوچک انجامیده و گاهی هم ناکام شده اند. دومی تنها توانسته به ایتلاف و جبهه ها ی کوتاه مدت بیانجامند. روشنفکران میتوانند خود را فریب دهند و جهان ذهنی خود را اعمار کنند اما مردم را نمیتوانند فریب دهند. سوال اساسی را باید مطرح کرد.دو سوال از نظر بنده در گام نخست دارای اهمیت است: چرا عناصر د مکرات نتوانسته اند خود را در منظره سیاسی کشور مظرح کنند؟ نه تلاش هابرای هدف نخستی و نه برای دومی موجب گردیده اند این نیروها در صحنه سیاسی حضور یابند. سوال دوم دارای اهمیت این است که در مارکیت سیاسی افغانستان همه ی احزاب باهم به دلایل مختلف از جهات خیلی مهم و کلیدی مشابهت دارند و از برخ جهات دیگر متفاوت اند. تفاوتهای اساسی احزاب و ایتلافهای چپ با درنظرداشت احزاب و فرهنگ سیاسی آنها در گذشته و حال درچیست؟ تا زمانیکه به این سوال بصورت علمی و منصفانه همه جانبه پاسخ داده نشود مساعی برای ایجاد احزاب ملی متعهد نتیجه مثبت به بار نخواهند آورد. ما از آغاز بحث تا کنون به توصیف رفیق و تفکروی مصروفیم . روشنفکران افغان باید نخست انتقاد از ایدیولوژی و تفکرات خود و دیگران را امتحان نمایند و سپس ( هنر و تحمل استدلال پذیری) را در خود پرورش دهند. برای امتحان روشنفکران وارد بحث را برای بحث بر یک طرح دعوت کردم اما واکنشی از هیچ یکی برنخاسته است. طرحی را که نامبردم در فیسبوک و در سایت آریایی نیز بار بار منتشر کردم اما فقدان انگیزه برای بحث علمی هر خواننده را از نقد و ارزیابی بازداشت. زیرا این روشنفکران هنوز از لاکهای فکری بیرون نشده اند و برخی در تعصبفکری و گروپی خرسند اند مانند (روبوتهای خرسند) جان استوارت میل و برخ دیگر با آن در جدال اند. ما هنوز مانند ماهیان یک اکواریوم واحد در گروپهای فکری خود فعالیت مینماییم و اعتماد غلیط ما بر اعتماد رقیق ما حاکم است. این خصیصه در انسانهای کله های اولیه نیز وجود داشت که در ما در قرن بیست و یکم قوت دارد.