(پرسش و پاسخ با یک پژوهشگر اسلام)

 درود بر شما جناب  محترم عالم افتخار گرانمایه!

 

امیدوارم با همه اعضای فامیل از صحت و سلامتی کامل برخوردار بوده باشید.

 با سپاس فراوان از انتشار  مقالات پژوهشی و سخت پر پهنا و عمیق شما در مورد اسلام عزیز و فوکس‌ها  بر ایجاد قرائت‌ها و تعابیر چندین بُعدی و ابزاری آن در جوامع اسلامی، برای اهداف نفسانی و حیوانی  و کاربردهای ویژه‌ی سیاسی؛ چونانی که در برگپاره های تاریخ نیز شاهد این گونه نیرنگ‌ها و بازی‌ها بوده‌ایم.

 بدون شک انتشار سلسله‌ی  نگارش‌های شما به حیث یک پژوهشگر توانا و سخت‌کوش معاصر،  نقش سخت بارزی را در روند روشنگری و خردورزی ایفا می‌نماید که برای شما از صمیم قلب این موفقیت شگرف را تبریک عرض می‌دارم.

 خواستم یک خبر و یا گزارش تازه اما سخت تکان‌دهنده، در مورد به‌اصطلاح اسلام داعشی را با جناب شما نیز شریک سازم. 

 ارچند در سال‌های بعد از 1992  در شهر کابل  خبری پخش شده بود مبنی بر اینکه: یکی از قوماندان  های جهادی در شمال شهر کابل (شمالی)، وقتی صبح از خانه بیرون می‌شده، به مادرش توصیه کرده بوده که  آن روز «گوشت قاق» بپزد زیرا که او با مهمانی بر خواهد گشت؛ اما مادر پیچه سفید شوربختانه این حکم پسر قوماندان خود را فراموش کرده.

  وقتی این آقا که شاید قوماندان یک گروپ ده نفری بوده باشد، زیرا چندان شناخته شده نبود، شام به خانه برمی گردد و می‌بیند که از غذای فرمایش داده شده خبری نیست؛ مادرش را مورد باز پرس و استنطاق قرار داده و در نهایت او را به رگبار مرمی می‌بندد.

  دران روزگار، بدتر از امروز حاکمیت قانون وجود نداشت، لذا از جنایتکار اهریمنی باز پرسی صورت نگرفت و حد اقل یک ملأ و مولوی هم پیدا نشد تا در محکوم کردن آن تراژیدی مادر کُشی فتوایی صادر نماید.

 اما امروز در رسانه‌های جهان خبرسازترین رویداد این است که یک جوان عضو دولت اسلامی عراق و شام به نام داعش، مادرش را که به خاطر نجات همان «جگر گوشه‌اش» تلاشی کرده بوده؛ با مباهات و افتخارِ گویا اسلامی در ملای عام محکمه کرده و سپس به رگبار گلوله بسته اعدام می‌نماید.

 متوقعست در مورد این حادثه   تراژیدی  دور از کرامت اسلامی و انسانی که  سردمداران قدرت به‌اصطلاح در جهان اسلام  (سعودی و قطر و ایران...، الاظهر و قم و دیوبند...) گویا اصلاً بی‌خبرند و هیچ نوع واکنشی  نشان نداده‌اند نظر جناب شما را بدانیم.

 از چند و چونی و چرایی بیشتر که بگذریم، باید تصریح گردد که آیا  اسلام عزیز واقعن دارای چنین عبادات و شرعیات بااین‌همه اخلاقیات ضعیف  و با قساوت  و بی‌رحمی ددمنشانه است یا خیر؟

 اگر نیست آیا چنین به بازی گرفتن این دین و آیین و چنین بی‌تفاوتی و خاموشی و بی‌عملی ارباب قدرت و منبر و مدعی رهبری و هدایت در جهان اسلام چه عواقب دارد؟

 و یا اینکه، آیا تبعات این عملکردهای شنیع بربرانه از نام دین مقدس اسلام، جهان را به یک تهلکه ی تباه کن سوق نمی‌دهد؟

 راه برون‌رفت کدام است و برای نجات بشریت ازین بحران سازمان‌یافته تباهی ارزش‌ها و هنجارهای انسانی؛ چه تدابیر علمی- منطقی و عملی ی میسر خواهد بود؟

 شاد و سرافراز باشید.

 

 +++

 این هم گزارشی از العربیه در مورد جوان مسلمان مادر کُش داعشی:

 فعالان دیده‌بان حقوق بشر سوریه جزئیات اعدام یک خانم سوری توسط فرزندش را که عضو گروه داعش است، جمع آوری کرده‌اند.

 فعالان دیده‌بان حقوق بشر و منابع محلی گفته‌اند که مادر این عنصر داعشی که با نام اختصاری (ل. ق) معرفی شده، از اهالی الطبقه سوریه است و دهه چهارم عمر خود را می گذارانید.

 عضو داعش، مادرش را به این دلیل که او را تشویق می‌کرده، این گروه را ترک کند، در برابر صدها نفر، در شهر الرقه اعدام کرد.

 گروه تندروی داعش، از ابتدای 2014 شهر الرقه را به اشغال خود درآورده و قوانین ویژه خود را در این شهر به اجرا درآورده است.

 بسیاری از کاربران اینترنت از جمله توییتر انتقادهای تندی علیه این عنصر داعشی که به اقدام بی‌سابقه‌ای دست زده، نوشته‌اند.

 منابعی در داخل شهر رقه اعلام کرده‌اند که این مرد به سایر اعضای داعش گفته که مادرش به او هشدار داده بود که نیروهای ائتلاف این گروه را نابود خواهند کرد و آن‌ها باید این شهر را ترک کنند.

 او اظهارات مادرش را به داعش رساند و این گروه تندرو، این زن را به «مرتد شدن» محکوم کرد و خودِ پسرش را که تنها 20 سال سن دارد، مأمور اعدام مادرش نمود.

 

جناب محترم سلیمان کبیر نوری!

  با عرض درود و سپاس به شما؛ قبل از همه از احساسات و عواطف بلند انسانی شما در برابر این فاجعه شنیع و شوم؛ تقدیر نموده و به مناسبت آن در برابر شخصیت با عطوفت شما سر تعظیم فرود می‌آورم.

 بدبختانه همین بُعد فوق‌العاده جلیل و وزین انسانیت یعنی احساسات و عواطف لطیف و مثبت نسبت به اقربا و همنوعان است که در دنیای اسلام، قسم روز افزون رو به نابودی می‌رود.

 جنایات بی‌حد و مرزی که حد اقل از چهل سال بدین سو تحت عنوان «جهاد اسلامی» به راه افتاده چنانکه مانند شما همه مردمان بینا و بخرد جهان شاهد استند؛ روز تا روز و سال و تا سال پرخشونت تر و شنیع‌تر و پلیدتر می‌گردد. سازمان‌ها و تشکیلات و مفرزه های جدید و جدیدتر «جهاد اسلامی» فقط توسط شیوه‌ها و ابزارها و عملکردهای وحشیانه‌تر و ددمنشانه‌تر در کُشت و کُشتار مردمان غیرنظامی و نامرتبط به جنگ؛ تشخص کسب می‌نمایند و عرض اندام می‌دارند.

 متأسفانه برای آنکه تمامی این‌چنین سازمان‌ها و تشکیلات و مفرزه ها هدف‌ها و وسایل و راهکارهای خود را اسلامی و خدایی و محمدی؛ جا بزنند و توجیه و تقدیس نمایند؛ در آنچه که طی 1400 سال امپراتوری‌ها و حکومات نام نهاد اسلامی به‌مثابه شریعت و معارف اسلام پدید آورده شده و به تعداد فرقه‌ها و مذاهب و طریقه‌های بیشمار متضاد و متناقض اسلامی متعدد است؛ میسر می‌باشد.

 حتی بنیادی‌ترین سند و منبع و مأخذ اسلامی که همانا قرآن می‌باشد؛ چنان ترجمه‌ها و تفسیرها و تأویل‌هایی دارد که متکی بر آن‌ها می‌توان قتل و قتال و چور و چپاول و برده سازی و مرکوب سازی تمامی آحاد بشریت را توجیه و تقدیس نمود و وظیفه شرعی و عبادت و جهاد فی سبیل الله و نظایر آن خواند و تحمیل گردانید.

 بر اساس اکثریت قریب به‌اتفاق این ترجمه‌ها و تفسیرها و تأویل‌ها؛ قرآن؛ کلام غیر مخلوق خداوند عالمیان به‌تمامی است یعنی که خداوند عالمیان دیگر حرف و سخن و عزم و اراده و کار کرد و کلام و پیام و پیامبر ... ندارد و یعنی که خداوندی خدا در وجود پیامبر اسلام حضرت محمد؛ به پایان رسیده و همراه با آن زمان و عالم وجود اختتام پیدا کرده است.

 فقط باید باری تمام دنیا به‌زور شمشیر به دین اسلام در آورده شود و آنگاه قیام قیامت می‌شود و آخرت با همه اوصاف و اساطیر و افسانه‌هایش برپا گردیده اکثریت انس و جن به دوزخ‌ها انداخته می‌شوند و یک عده انگشت شمار انبیا و اولیا و صالحان و شهدا و غازیان فی سبیل الله ... به باغ‌های بهشت و هر نفر در آغوش هفتاد هفتاد حور و غلمان جابجا می‌گردند و هرچه سکس و فحشا کنند؛ به فرموده یارو ملأ هراتی و امثال بسیارش؛ حتی کمردرد نمی‌گیرند...

 

جناب نوری!

 به شما روشن و مبرهن است که لا اقل هزار سال قبل از پیدایش دین اسلام نوع بشر به‌اندازه ترقی و تکامل کرده بود که در یونان قدیم ریاضیات و علوم و فلسفه و طب و هنرهای نفیسه فراوانی به بار نشست؛ اخلاقیات و قراردادهای ارزشی اجتماعی شگرفی به پخته گی رسید؛ سطح سواد و فهم و فرهنگ به‌اندازه‌ای اعتلا یافت که بنده زادی چون افلاطون؛ کتاب بزرگ و باعظمتی چون «جمهوریت» را تحریر و تألیف کرد و برای عالم بشری به ودیعه گذاشت. این‌چنین کتاب‌های علمی و فلسفی و معرفتی متعدد دیگر توسط ارسطو و دیگر اندیشمندان و نوابغ آن دوران نگارش یافت و متعاقباً این نهضت عقلانی و انسانی به گستره‌های ارض روم گسترش پیدا کرد و به بالندگی پرداخت.

 این چنین قرن‌ها پیش‌تر از پیدایش دین اسلام؛ تمدن‌های بزرگ و پر غنایی در مصر و کلده و اشور و ایران و سند و هند و چین به بار نشسته بودند که در باره همه؛ مقدور نیست درین مختصر سخن گفته شود.

 اما جزیرة‌العرب و مردمان چادر نشینش ده قرن پس‌تر هم در گمراهی و بدویت و بربریت به سر می‌بردند و به لحاظ عقلانی واماندگی شدیدی داشتند تا جایی که قبایل و عشایر در جنگ و ستیز و عناد و کین بی‌پایان گرفتار بودند و اخلاق و اطوار و رفتارشان طور نیمه وحشی بر قرار مانده و دینیات شان عبارت از پرستش بت‌ها بود؛ چیزی که حتی بیشتر از دو هزار سال قبل از آن توسط نهضت ابراهیمی در بیخ گوش شان بر انداخته شده و مردود قرار گرفته بود.

 چنین بود که گویا خداوند به این واماندگان رحمت آورد و هدایتگر و دین و آئینی بر ایشان ارزانی داشت. این هدایتگر حضرت محمد عربی قریشی و این دین و آیین؛ اسلام بود که فقط توسط قرآن؛ جزء جزء و به‌تدریج تبیین و مشخص می‌گردید.

 اما جهال زورمند جزیرة‌العرب طی 23 سال پیامبری حضرت محمد؛ پیوسته با او و پیروانش ستیزه کردند که در دهه اخیر به جنگ‌های خونین و متعددی انجامید ولی پس از آنکه مجبور شدند به رسالت حضرت محمد گردن بنهند و ناچار شکستن و از میان رفتن خدایان سنگی خود را به دستان آن حضرت به نظاره بنشینند؛ راه‌ها و وسایل سیاست و خدعه و منافقت در پیش گرفتند.

 چنانکه پیامبر اسلام را طی کمتر از مدت دو سال پس از فتح مکه؛ در خانه‌اش مسموم کردند و به مرگ پر عذابی شهید ساختند.

 حتی قبل بر اینکه پیامبر مقتول کفن و دفن شود؛ آهنگ قدرت و جانشینی او را کرده و با رعایت ملاحظات مجبره سیاسی؛ عملاً کسب اقتدار نمودند. قرآن که اساس اسلام است و اسلامی جز آن معنا و مصداق ندارد؛ هنوز جمع آوری نشده بود و با پراگنده‌گی تمام در حافظه‌ها و برگ و چرم و استخوان و غیره وجود داشت تا آنکه گویا بالاخره بیست سال پس؛ در دوران خلافت حضرت عثمان گرد آوری و توحید و توشیح شده و رسمیت یافت که متأسفانه به جزئیات عبرتناک و سؤال برانگیز کثیر این پروسه هم اینجا نمی‌توانم بپردازم.

 بدین گونه توده‌های مسلمان عرب و غیر عرب؛ شانس نیافتند که کتاب مقدس خویش را مستقیماً از دست آورنده آن حضرت محمد؛ دریافت بدارند. با این هم مسلمانان چاره‌ای جز این ندارند که به قرآن دست داشته اعتماد و اتکا و اعتماد نمایند و خوشبختانه درین راستا اغلب مذاهب و فرق اسلامی بالاخره اتفاق نموده‌اند؛ ولی این اتفاق ابداً به معنای اتفاق در مورد معانی و مفاهیم و اوامر و نواهی و غیره قرآن نبوده است و نیست.

 خواه به دلیل عقب‌ماندگی وحشتناک فکری و عقلانی و فرهنگی و خواه به انگیزه قدرت و ثروت و کشور گشایی و امپراتوری سازی؛ آنچه تقریباً همیشه طی 1400 سال از آن طفره رفته شده است؛ «معنای قرآن» است.

 قرآن خطاب خداوند است به بندگان مشخص و معین در جزیرة‌العرب. ولی اینکه در قرآن؛ خداوند تمامت ذات خود و تمامت «علم غیب» خود را به عرب‌ها تحویل داده باشد؛ آن‌هم طوری که دیگر خویشتن را از توانایی اراده کردن و سخن گفتن و خلق کردن و هدایت کردن و محبت کردن و مرحمت کردن نسبت به سایر بندگان و سایر اقوام و قبایل و ملل و نحل؛ محروم نموده باشد؛ یک گونه فهم «معنای قرآن» است و اینکه خداوند عالمیان؛ قومی گمراه و محکوم و جامانده و وامانده را به‌اندازه وسع و توان عقلی و تکاملی مشخص آن‌ها هدایت کرده و از «علم» و هدایت خود «جز به‌اندازه اندکی» در قرآن به آن‌ها نداده است و ممکن نبوده است که بدهد؛ یک گونه دیگر فهم «معنای قرآن» می‌باشد.

 در حالت اول؛ قرآن «الله محور» و تمامت کلام ـ آن‌هم کلام جاودانی و غیر مخلوق خداوند ـ و تمامت علم غیب خدا و تمامت نعمت خداست که گویا با آن؛ اصلاً دین که نزد الله همانا اسلام است و بس؛ برای ابد کامل و تکمیل گردیده است.

  در حالت دوم؛ قرآن «بنده محور و مخاطب محور» بوده فقط حاوی خطاب‌های هدایتی و اوامر و نواهی ضروری در زمان و مکان معین برای قومی خاص و دارای زبان خاص می‌باشد.

 خلاصه که برایتان عرض کنم این اصل که در قرآن؛ بسا موضوعات مطابق به حال و احوال مخاطبان می‌باشد؛ صرف در سالیان اخیر به درجاتی توسط روشنفکران دینی و روشنفکران معین اکادمیک اذعان و اعتراف و خاطر نشان گردیده و تا جایی که مطالعات من نشان می‌دهد بدبختانه تنها کسی که اصل «مخاطب محور» بودن قرآن؛ را یگانه معیار دریافت «معنای قرآن» در کل و در هر جزء آن؛ دانسته و اعلام داشته است؛ این کمترین می‌باشد.

 بر مبنای همین دکتورین علمی و دینی؛ تا زمانی که این تحول معرفتی جوامع اسلامی را در بر نگرفته و بر طرز نگرش و جهان‌شناسی و خدا شناسی آن‌ها غالب نشود؛ متأسفانه امیدواری واقعی چندانی نمی‌توان داشت و لذا همه راه‌ها برای جولانگری جهل و جنون و جنایت تحت نام و عنوان اسلام و شریعت اسلامی و معرفت اسلامی و دیانت اسلامی می‌تواند گشاده باشد و مخصوصاً تحت شرایط و اوضاع و احوال بد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی؛ گمراه‌ترین و بیمارترین و پر هیستری ترین کسان جوامع اسلامی به‌مانند سلاح‌های حاضر و آماده برای تاخت و تاز های شیاطین جهان خوار و انسان‌خوار چون طالب و داعش و القاعده و جهادی‌های رنگارنگ دیگر آماده و سهل‌الحصول باقی خواهند ماند.

 

جناب نوری عزیز!

 شما بیشتر و بهتر از هر شخصیت و انسان دیگر؛ متوجه و ملتفت استید که حتی بر انگیختن توجه و التفات خوب‌ترین اشخاص اعم از جوانان و سالخوردگان به اصل مخاطب محور بودن قرآن و «معنای قرآن» چقدرها دشوار و متأثر کننده و مأیوس کننده می‌باشد.

 عمده‌ترین علت این وضع؛ مسموم شده‌گی و معتاد شده‌گی کسان در دوران تهدابی کودکی است که در جوانی و بزرگ‌سالی طرز رفتار و سلوک آدم‌ها را ناخودآگاه شکل و سمت و سو می‌دهد. درین جمله موضوع سحر و جادوی قدرت و ثروت نیز کارا بوده و بخصوص موقعیت‌ها و امکانات مرموز که توسط شبکه‌های مافیایی و استخباراتی به نیروهای شر و فساد و فتنه فراهم می‌گردد؛ در نظر عوام معتاد و مسموم؛ همه مانند نصرت‌های الهی می‌آید.

 چنین است که به‌ویژه جوانان احساساتی و کوتاه فکر؛ مفتون می‌شوند که مدعیان جنگ و جهاد مقدس گویا همه سربازان خدا و مورد حمایت و عنایت بی‌پایان ملکوت استند و لا بد تمامی فتاوی و اوامر و نواهی شان؛ عیناً آیات خداوندگاری است و تبعیت و همسویی و تساند با آن‌ها با سر و مال و جان و ننگ و ناموس... کمال عبادت و سعادت و سرفرازی دارین می‌باشد.

 این است که هیجانات جنون آمیز ناشی از همچو باورها و شیفته گی ها به مواردی از گونه مادرکشی و یا زن اهدایی منجر می‌گردد. یقین دارم که شما مواردی از این دست را زیاد در بایگانی و آرشیف خویش هم دارید: 

 

به گزارش پیام آفتاب به نقل از سایت پارسینه، یک تازه داماد لیبیایی، این عکس را باافتخار در مراسم عروسی‌اش انداخته است.

 بر روی پلاکارد نوشته شده است: «امشب، شب عروسی من است. من آماده ام تا همسرم را به مجاهدین [شورشیان سلفی] در سوریه هدیه دهم تا بشار اسد را ساقط کنند.»

 از زمان آغاز ناامنی و جنگ در سوریه، علمای وهابی و سلفی با صدور فتوایی که به «جهاد النکاح» مشهور شده است؛ از زنان جهان عرب خواسته‌اند تا با رفتن به سوریه و قرار دادن خود در اختیار شورشیان مسلح مخالف دولت سوریه نیاز جنسی آنان را برآورده کنند و سهمی در این جنگ داشته باشند.

 با تقدیم مراتب سپاس و قدر دانی مجدد خویش نسبت اندیشه و عاطفه جلیل و جیل شما در برابر اسلامیت راستین و انسانیت؛ و نسبت به خود این کمترین؛ عجالتاً عرایضم را به پایان می‌برم به‌ویژه که میدانم مشکلات حاد و مزمن صحی دارید و بهتر است از تأثرات این چنین روانسوز خویشتن را کناره داشته باشید.

 با آرزوی بازگشت عاجل تندرستی شما.

 به اهل فامیل گرامی و سایر عزیزان احترامات برسانید.

 

 20 جدی 1394 ـ خورشیدی

 محمد عالم افتخار