پانزده اگست را باید روز سیاه تسلط رژیم اپارتید قومیُ جنسیتی، زبانی و مذهبی توسط یک گروه تاریک اندیش، فاقد فرهنگ و تمدن، یک دیکتاتوری خونتای ضد حقوق اولیه انسانی دانست که همه مخلوق خدا در روی سرزمینی سیاه بخت بنام افغانستان از تمامی حقوق انسانی، حفظ و حمایت آنها محروم گردیدهاند.
تسلط یک رژیم نامشروع و حکام مستبد، عقدهمند در برابر کلتور و فرهنگ متمدن. آنچه هیچگاهی با دین و آئین اسلامی نمیتواند در تناقض و حذف ارزشهای والای انسانی و اسلامی (حقیقی) مردم افغانستان باشد.
دو سالگی رژیم خونتای طالبان و طالبانیزم منبعث از شریعت خود ساخته دیوبندی طراز پاکستانی را باید با یک طفل ناخلف مشابه دانست که از دو پدر و مادر ناخلف به دنیا آمده است (شریعت دیوبندی طراز پاکستان و استخبارات شیطانی حکومتهای «پیاپی» در پاکستان) و تعلیم و تربیت شان زیر وصایت و حمایت زیر پرده دستگاههای مخفی ایالات متحده آمریکا و انگلیس قرار گرفته که برای نفرت پراگنی، خودخواهی، خشونت و سادیزم کشتن، بستن، اهانت و عقده مندی از خودبرتربینی بالای سینه و گلوی مردم مظلوم پا و زانو زدهاند.
طفل دوساله که از هرگونه تربیت و آداب اجتماعی، شناخت خود و شناخت دنیای بیرونی، تمکین و پذیرش احترام به خود و دیگران را هنوز نیاموخته است. به دلایل زیر:
- طالبان خشن اند زیرا آنها خشونت و استفاده از خشونت را از پدر و مادر ناخلف به ارث برده و این خشونت و استفاده آن برای شان به یک امر عادی زنده گی روزانه مبدل گردیده است و اکنون خود به عامل خشونت و شکنجه مبدل گردیدهاند.
- طالبان به نسبت داشتن الگوهای خشن، نفرت و بدبینی استفاده ازهر گونه وسیله ترور، زور، شکنجه، دروغ، کتمان حقیقت (شریعت دیوبندی طراز پاکستانی و حکومت شیطانی پاکستان) اکنون در طراز بلند دروغ، فریب، بدبینی و حسادت قرار دارند.
- طالبان به مانند طفل که از هرگونه مهر و محبت، گرمی خانواده گی، توجه گرم پدری و مادری محروم بوده است، پر از نفرت، عقده، حسادت و خشن در برابر تمدن، روش انسانی و اخلاقی و وجدانی، عدم احترام و تمکین به حق انسان و ارزشهای انسانی برخورد میکنند.
- طالبان به مانند یک طفل پر عقده در برابر همه مسایل و ضرورتهای طبعی و اجتماعی -انسانی «فقط نه» میگویند و برای سفید ساختن این خصلت و کرکتر ذاتی سیاه شان چند مسأله را به حیث دلایل کاذب شان میتراشند:
کفر و بیدینی ضد شریعت
نفوذ فرهنگ غربی
اکثریت قومی
احیای دوباره اساسات دینی بر اساس شریعت خودشان و دهها مسايل دیگر که جز جعل، تزویر، بهتان، دروغ و... بنیاد دیگری در این ادعاهای شان نمیتواند دریافت.
به بیان دیگر طالبان محصول یک پروژه مشترک ایالات متحده آمریکا، دستگاه استخباراتی پاکستان و حلقه متکبر، خود خواه و معامله گر اشرف غنی میباشد که بدون شک بدان میتوان تعریف داد که پدیده طالبان محصول یک «مثلث بد- زشت و شوم» است که اکنون نمیتوان بر آن شک و گمانی در کار باشد.
طالبان در یک سال قبل از سقوط د ولت توسط اشرف غنی و تیم «در معامله مخفی با طالبان، پاکستان و استخبارات آمریکا» بیشترین امتیازات و پشتیبانی روانی را از این مثلث زشت، بد و شوم یعنی استخبارات پاکستان، حکومت فریبکار و دروغگوی ترامپ و مکار و شیاد خلیل زاد را تصاحب نمودند و دولت افغانستان، با یک اکت فریبکارانه در قدم اول به رهایی ۵۶۰۰ طالب تروریست تن داد ولی به حیث طرف معامله و مذاکره صلح در حاشیه قرار نگرفت.
این معامله در یک مقطع و حالت در حال وقوع بود که طالبان با تمام زور، فشار و توانائی نظامی نیروهای مسلح کشور در ساحه جنگی و روانی به شکست و ناامیدی مواجه گردیده بودند، نباید باز هم نفس تازه روانی و امتیاز به این گروه تروریستی تمام عیار داده میشد. طالبان باوجود بهکارگیری صدها طالب رها شده از زندانهای کشور، تروریستان که با مهارتهای جنگی، در جنگ و رهبری جبهات داغ تجربه زیاد داشتند، به شدت تمام حملات تروریستی، ترورهای زنجیری و هدفمند چهرههای برازنده، مطرح، نخبه و قابل حساب کشور، کشتار جوانان کشور در مکاتب و دانشگاه، شدت جنگ در بیش از ۲۷ ولایت کشور را در دستور کار خویش قرار دادند ولی با آنهم. اکنون با گذشت دو سال از سقوط دولت سابق، اعترافها، ملامت ساختنها، مصاحبهها یک بیان واضح و غیرقابل انکار است که دادن امتیازات به طالبان، قوی ساختن روحیه جنگی طالبان، قرار دادن موضع دفاعی قوتهای نظامی که دست بالا در حمله و تکتیک های جنگی داشتند، محصول همین پروسه یا معامله ننگین دوحه بود و همه ثابت کننده پروژه محصول همین مثلث بد-زشت-شوم بوده است.
این موضوع باید قابل بررسیهای بعدی برای فرداها باشد که مقامات دولت آقای غنی با رهایی دو مرتبه يی هزاران تروریست و دشمن وطن، مردم، وابسته به استخبارات پاکستان بزرگترین امتیاز را به طالبان و جفا را به ملت مظلوم تحمیل نموده گوش به فرمان خلیل زاد و ترومپ فریبکار شدند. آنها بدون شک جوابده برای ملت خواهند ماند.
حکومتهای ایالات متحده آمریکا به وضاحت نشان دادند که برای شان منافع جیوپولیتیک شان، ولو نامشروع، ضد انسان و انسانیت و ضد اساسات حقوق بشری مسجل در کنوانسیونهای بینالمللی بوده باشند، ارجحیت دارد تا تمکین به حقوق انسانی، منع هر گونه تبعیض، حقوق زنان و دختران، پرنسپ های منع شکنجه جسمی و روانی متکی بر کنوانسیون سال ۱۹۷۸ ملل متحد و دهها کنوانسیونهای و تعهدات بینالمللی.
اکنون در دوسالگی چیره شدن سیاهی رژیم خود کامه و کینه توز در برابر تمدن انسانی طالبان اظهر منالشمس گردیده که حکومت ایالات متحده آمریکا، انگلستان و تعداد دیگر از حکومتهای غربی دشمنان مکار و معامله گراند که با پروژهها و معاملات نامشروع و به قیمت جهنم ساختن زنده گی مظلومان مثل مردم افغانستان برای خود بهشت سازی میکنند و به ما افتخار دوستی کاذب و شیادانه میفروشند.
از نظر نویسنده دو سال تجربه از آنچه طالبان را شناخته بودیم و اکنون دقیقتر شناختیم، این ضرورت را متبارز میسازد که دیگر منورین و مردمان چیزفهم مواضع خویش را واضحتر ساخته، از سیاستهای زیر لحاف فاصله گیرند. یا با طالبان: یعنی در موضع خط خون آشام، جنایات بشری، سیاست تک گروهی، تک مذهبی و تبعیضی طراز فاشیستی قرار گیرند و یا سیاست ضد طالبی در موضع دفاع از ارزشهای انسانی، سیاست مستقل و غیر وابسته به اجانب، احترام به داشتههای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی اقوام کشور، احترام به انسان و موقف انسانی بدون تبعیض و تفاوت شهروندان کشور، احیای تمام حقوق زنان کشور، تعامل مشروع با جامعه بینالمللی، با حفظ ارزشهای ملی و حق حاکمیت ملی و انکشاف جامعه افغانی بهطرف تمدن و آزادیهای مشروع انسانی و صدهای دیگر که به حیث حقوق ابتدائی شهروندان کشور که همه در دو سال گذشته از جانب طالبان کلن زیر پا شدهاند.
بدون شک در این دو انتخاب موضوع انتخاب این قوم و یا آن قوم مطرح نیست بلکه انتخاب از یکی از دو خط و دو ارزش است.
برای من قابل تعجب نیست که تعداد از امینیهای متعصب، عقبگرا، پر از عقده و نفرتزا در برابر فرهنگ و تمدن مدرن که تا گلو در فرهنگ عقب مانده قبیلوی قرار دارند، با طالبان آشکار و نا آشکار در همکاری اند، گله ندارم. چون وقتی که من رژیم ضد انسانی، ضد تمدن و تفکر طالبانی را شناخته بودم و میشناسم، شباهتهای بیشماری را با زمان حاکمیت حفیظ الله امین، این فاشیست مکار دروغگو ترین و دیکتاتور خون آشام دارند منجمله:
۱- امین زیر نام اندیشه مارکسیزم - لیننیزم، انقلاب سرخ خلقی و پرولتری قلقله میکرد و میگفت: برای این کشور یک میلیون انسان کافیست. او آنقدر سرخ و خونین حرف میزد و همه جا را سرخ ساخته بود که حتی کمپنی رنگ سازی «انکر پاکستانی» دیگر توان تولید رنگ سرخ را نداشت. بیانیه حفیظ الله امین در سالگرد انقلاب اکتوبر که در سال ۱۳۵۸ در تالار وزارت خارجه در کابل را که هنوز نباید فراموش نمود. دهها فرد حاضر در همان جلسه که در هر کلمه امین هورا میکشیدند، بعدن در صفوف طالبان پیوستند و از یک ایدیولوژی خشن چپ به یک ایدیولوژی دیگر خشن مذهبی پیوستند و به عوض بروت های دبل به ریشهای تا ناف، از دریشی های خط دار سیاه و بوتهای تلی دبل، به تنبان و ایزار، لنگی سیاه، واسکت و چپلک پوشان تبدیل شدند. نباید تعجب نمود که آقای حکیم گوندی، یکی از همین فاشیستهای امینی اکنون تحت نام حکیم نورزی به طالبان بیعت نموده به کابل باز گشت؛ و در پروژه سازیهای سیاسی -قومی طالبان نقش قوی را ایفا میکند.
جای تعجب هم است که چپیهای سابق که دهها سال در امورات کاری در رژیمهای سابق، یک روز بدون دریشی و نکتائی به دفتر نمیرفتند و حتی کارگران را به خاطر پوشیدن پیراهن و تنبان تنبیه میکردند، با گذشت چهل سال رشد تمدن جهانی، میگویند که گویا پیراهن و تنبان طالبی لباسهای ملی و تاریخی ما اند.!!!؟؟؟
امروز طالبان نیز اندیشه ضد اسلامی و یهودی گونه را زیر نام شریعت و فتواهای علمای فقه مطرح میکنند که در واقعیت زاده سیاستهای کهنه انگلیسی و ابلیسی استخبارات پاکستان، در وجود مدرسههای پاکستانی میباشند. سراج حقانی در صحبت اش در ولایت پکتیکا به مانند روی دیگر سکه حفیظ الله امین حرف زد و پیام خشن داد که همه مردم با فرهنگ کفری و غربی آلودهاند، باید مغزهای آنها را با همین شریعت شستشو داد. او ادامه داد که حکومت همه شمول بیمعنی است، تا زمان که ایدههای غربی و کفری در میان مردم از بین نرود.!!
۲- در زمان حفیظ الله امین بخصوص بعد از کشته شدن مرحوم ترکی زندانهای افغانستان از روشنفکران چپ، اهالی غیرنظامی که بیشترین آنها را مردمان مناطق هزاره نشین، روشنفکران شهری، مردمان ولایات شمال کشور، شخصیتهای صاحب نفوذ قومی از اهالی پشتون نشین، دستگاه استخبارات کام پر شده بود، آنقدر مردمان بدون کدام اسناد و شواهد و یا کدام دلایل الزام روزانه دستگیر، به زندانها انداخته میشدند و بدون پروسه عدلی و قضائی مورد شکنجه غیرانسانی قرار گرفته و اعدام میگردیدند. به یاد دارم که در نظارت خانه کام تا بیشتر از ۲۵ نفر در یک اتاق کوچک بسر میبردند که جای برای خواب وجود نداشت. دستگاه کام امین به مرکز شکنجه گاه و قتلهای فراقانونی مبدل شده بود. این دستگاه بدون شک در تاریخ کشور یک دستگاه جهنمی و خوفناک بود.
اکنون دستگاه استخبارات طالبان نیز یک دستگاه خوفناک و مرکز شکنجه و اعدامهای فراقانونی، بهحکم افراد و حکام طالبی مبدل شده است. روزانه دهها جوان و نو جوان را به خاطر تعلقیت منطقوی بخصوص از اهالی ولایان شمال و مربوط به اقوام پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک را دستگیر و در زندانها میاندازند. در مورد دستگیری هیچ گونه اسناد، مدارک و دلایل الزام وجود ندارند. فاکتهای بیشماری وجود دارند که طالبان به غیرانسانیترین شیوه شکنجه و اعدامهای بدون کدام پروسه عدلی متوسل گردیدهاند. این موضوع هم تأیید شده است که زندانها استخبارات کاملن بیشتر از حد گنجایش از زندانیها پراند. قرار فاکتهای غیرقابل انکار در نظارت خانههای ریاست ۹۹ و ریاستهای دیگر استخبارات طالبان تا سی نفر در هر اتاق بسر میبرند که از لحاظ قوانین زندان، بو و تعفن و عدم شرایط صحی کاملن ضد وجدان بشری تلقی میگردد.
بدون شک بعد از دو سال حاکمیت رژیم طالبان بر افغانستان این حکومت را باید حکومت غیر مشروع، مستبد، خونتا، حکومت ترس، رعب و بالاخره خلاف اراده ملت توصیف نمود.
باید به وضاحت تأکید نمود که در افغانستان همه شهروندان، از شمال تا جنوب و شرق تا غرب به شکلی زیر چکمههای طالبان قرار دارند و آر هرگونه حقوق انسانی، آزادیهای مدنی، حق انکشاف روانی و رشد استعداد و خلاقیت در عرصههای علمی، هنری، سپورتی و دهها عرصههای دیگر محروم نگهداشته شدهاند.
این حکومت را باید حکومت ظالم و جابر دانست زیرا فقط زور، خشونت، تعصب، نفرت و حسادت جز کرکتر این رژیم جهنمی است.
نویسنده بر این عقیده است که قدم و قلم زدن در افشای طالب و ارايه بدیلهای مشروع، وطنی، ملی، فرا قومی و فرامذهبی در شرایط کنونی یک وظیفه خطیر در دفاع از ارزشها یست که توسط طالبان نقض میگردند، یک مسئولیت بزرگ است. برای این دو اصل با اهمیت زمانی تمایلات قومی، زبانی، مذهبی و منطقوی به مانند زهری خواهد بود که هم خود را خواهد سوختاند و هم دیگران را.