قسمت اول
تراژیدی افغانستان در تداوم بیش از چهلسالهاش، در هر مرحله محصول چالشهای داخلی و منطقوی و بینالمللی بوده است که فقط این ملت مظلوم است که زیر سم سواران گروپ ها و گروهها و دولتهای معین و تحت تطبیق پلانهای استخباراتی پاشان، آسیبدیده و آسیبپذیر گردیده است؛ اما مشکل اصلی ناشی از وجدانان ها ی آمیخته با پول، قدرت، چال و فریباند که یا خود عامل بحران، سقوط و اضمحلال سیستم در افغانستاناند و با دروغ و فریب از اعمال تنظیمشدهشان با پرروئی و وقاحت انکار میکنند و یا هم در صدد برائت خود و حواله همه گناه ها و خیانت ها بر دیگران میگردند. واقعیتها نشان داده است که گناه کاران و ظالمان به وطن زمان در برابر افشا شدن پلانهای ضد ملت و منافع ملی بمانند دزد با پشتاره افشآ میگردند، از واقعیتها گریز و خود را به اصطلاح عامیانه «به کوچه حسن چپ میزنند» که گویا آب از آب تکان نخورده است.
هدف از این مقاله توضیحی بر تراژیدی افغانستان است که در چنبره یک مثلث دروغ، انکار و گریز از واقیعت قرار داشته و دارد که بمانند مثلث «زشت، بد و شوم» ملت را در تداوم بدختی، بحران و فقر و نقض تمام حقوق وارزش های انسانی قرار دهد. بر علاوه تداوم این تراژيدی کشور را به میدان رقابت ها و پلانهای شوم استخباراتی کشور های منطقه و قدرت های رقیب در سطح جهان قرار داده است که جنگ های نیابتی، حکومت های مبتنی بر زور و استبداد و استفاده از فریب، خاک زدن بر چشم مردم و فریب مردمان پاکدل، خوشباور که تقلب های شرمگین زیر نام حقوق بشر و دموکراسی و دها مظالم دیگر تبلور و نتیجه آنها بوده است.
نویسنده در این مقاله سه ضلع مثلث متذکره را در موجودیت عملکرد های دستگاه استخبارات ایالات متحده آمریکا، حکومت های افغانستان در بیست سال اخیر و گروه طالبان را به بررسی خواهد گرفت.
نویسنده در شرایط کنونی وظیفه و مسئولیت بزرگ اهل قلم، دانش و تخصص و مدعیان صاحب اندیشه وطن و مردم و ترقی و تنور میداند که سیر و تیغ بران و هدفمند قلم، اندیشه و دانش خویش را بر افشای این پدیده های نا میمون و مخرب برای تداوم بقای وطن و وفاق ملی در جغرافیای منطقه راستا سازند؛ و باید سر به گریبان تفکر فرو برد که:
افغانستان در حساس ترین مرحله قرار دارد که باید به راه های برون رفت، تدوین و احیای اندیشه ملی، تعهد و وفاداری بر منافع ملی، وفاق ملی و افغانستان برای هر انسان این وطن اندیشید و قلم وقدم گذاشت، نه با زور سلاح و افکار کودتائی و خوشباوری به اجانب، بل به ارائه بدیل های منطقی ملی و وطنی و در مطابقت با خواست های مردم مظلوم و آسیبدیده گان که اکثریت قاطع در کشور اند و در آن قوم، تبار، زبان و مذهب نباید معیار استدلال و انتخاب باشند و یا اینکه با امید های واهی مبتنی بر تمایلات انحرافی خموشی اختیار نمود.
اکنون باید اهمیت موضوع را با ارايه فاکت های مطرح نمود که افغانستان و ملت مظلو م در بیش از چهل سال در چنبره آنها قرار داشته است و هنوز پایانی بر آنها نیست.
برای این توضیح لازم به نظر میرسد تا علاوه بر بررسی واقعیتهای چهل و پنج سال اخیر تاریخ معاصر کشور، فاکت های اکتول و موجود درجریانات ۲۰ سال اخیر را به بررسی و نتیجه گیری گرفت.
حملات تروریستی بالای مقر پنتاگون و نیویارک در سپتامبر ۲۰۰۱ م. بهانه جدید و سازمان داده شده مداخله آمریکا به کشور های دیگر تلقی میگردد تا در قبال آن کشور های عراق، لیبیا و سوریه با مداخله نظامی و خلاف کنوانسیون های بینالمللی از هم بپاشد و تحت نام و شعار «دیکتاتور ها باید از صحنه کشیده شوند» سه ملتی، در نظم و آرامش و در جاده انکشافات اقتصای و اجتماعی را، به جنگ داخلی، بحران و از بین برده تمام هسته های اقتصادی سوق داده مردم را یکی علیه دیگر آرایش سازماندهی جنگی دهد. مداخلات و دلایل مداخله که بعد ها به ظاهر امر در حلقه های سیاسی کشور های مداخله گر نقد میگردیدند ولی در تداوم مداخلات نا مشروع باز هم کشور دیگر به عین شیوه و هدف قربانی مداخلات میگردید. «کشور ها و پارلمانها صد بار توبه میکردند ولی باز هم عین عمل را انجام میدادند»
مداخله نظامی ایالات متحده آمریکا و شریکای ناتو در افغانستان، با لشکر بیش از یکصد و پنجاه هزار نفری شان، بدون شک تداوم همان مداخلا ت در کشور های عراق، لیبیا و سوریه در افغانستان تلقی میگردد.
هجوم نظامی بر افغانستان همراه با هجوم فساد سرمایه گذاری سیاسی و استخباراتی در وجود وابسته ها و انسانهای بود که پول، ثروت اندوزی نا مشروع، قدرت طلبی از طریق ایجاد حلقات و کانالهای زنجیری مافیائی قدرت و فساد وجدان و احساسات انسانی و وطنپرستی شان را بصورت قوی زیر سایه قرار داده بود.
این دولت ایالات متحده آمریکا بوده است که تروریز م را در افغانستان ایجاد، تقویت و تمویل نمود و یکباره خود علیه تروریم بینالمللی قرار گرفته، کشور ها را تحت مداخله نظامی قرار داد. این دولت ایالات متحده آمریکا و شرکای نظامی و استخباراتی شان بود که تحت نام انقلابات سبز چهره ها را در سیاست های کشور های مانند تونس و مصر تبدیل نمود.
در کشور ما، ایالات متحده آمریکا طی کنفرانس ناکام بن تلاش نمود تا فقط حکومت وابسته های خود را که اکثریت قاطع آنها غاصبین و مفسدین فی الارض بودند، بر اریکه قدرت راه داد. آیالات متحده آمریکا همه تلاش های مخفی و عریان را بکار برد تا هیچ یک از گروهها و افراد وپاکنفس، مصمم و متعهد به وطن، منافع وطن و وطن پرستی در دستگاه دولت راه نیابند.
این حکومت ایالات متحده آمریکا و استخبارات خارجی و نظامی آن بوده است که با دموکراسی تقلبی، شرمگین ترین شیوه های تقلب های انتخاباتی، فاسد ترین و وابسته ترین چهره های بدنام را در پارلمان کشور اکثریت دهد و دیگر فاسدان فی الارض را در کرسی های کلیدی دولت جابجا سازد و خواسته و دانسته و هدفمندانه کشور را به بحران سوق دهد و خود بحران را سوق و اداره نماید.
از دیدگاه نظامی:
با انکه همه صلاحیت های نظامی و سوق و اداره عملیات های جنگی در دست نظامیان آمریکائی و انگلیسی بود، رهبری نظامی افغانی حتی از سطح سرقوماندانی اعلی تا مقام وزارت دفاع و قدمه های قول اردو ها از افراد تعین میگردیند که صلاحیت مستقلانه انجام عملیات های جنگی را نداشتند و یا اینکه با وابسته گی های قومی، منطقوی با حکام دولتی و فیگور های کلیدی در داخل نظام در معاملات نا مشروع شریک بودند که ریشه یابی آنها را میتوان با روابط سوال بر انگیر با منابع آمریکائی و انگلیسی در افغانستان لینک داد.
آمریکائی ها ادعای مصرف، بدون نتیجه، ۸۸ ملیارد دالری در افغانستان را دارد و میخواهد که مردم افغانستان مشکور و ممنون این پول ها باشند در حالیکه:
۱ – آیالات متحده آمریکا باید ملیارد ها دالر را خرچ معاشات نظامیان و پرسونل نا خوانده اش در کشور ما برای یکصدو پنجاه هزار نفر، تآسیسات نظامی، اعاشه و مصارف ترانسپورتی برای خودش مینمود.
۲ – ایالات متحده آمریکا بزرگترین صلاحیت مصرف و اختصاص مالی برای پروژه های تحت نام باز سازی افغانستان را با کمپنی های قرار دادی خود شان که بیشتر شان موسسات سرک سازی و ساختمانی ترکی بودند، سپرده بود ویا نهاد ها و موسسات افغانی که از گاو تنها غدود را بر این پروزه ها اختصاص میدادند. تقلب های بزرگ در ساختمان و احیای شاهراه های افغانستان معلوم و آشکار اند که در بعض جا ها عوض سرک، جویه کشی از قیر بی کیفیت صورت گرفته است.
۳ - پول صد های پروزژه ها از جانب نهاد های کمک کننده آمریکائی بین جیب های تمویل کننده گان و فاسدان افغانی تقسیم گردیده اند.
۴ – دولت ایالات متحده آمریکا سالانه صد ها مییلون دالر را برای حفاظت تآسیسات نظامی خویش در مناطق مختلف افغانستان به طالبان تآدیه میکردند.
۵ – بیشترین کمک های سه ملیارد دالری برای معاشات قوای مسلح از جانب ایالات متحده آمریکا با جیب های مافیای زنجیری در درون نظام تقسیم میگردید. موجودیت لست های دها هزار نفر پرسونل خیالی جزو تام های اردو و پولیس بیان واضیح حیف و میل بوده که اظهار شکران و ممنونیت را چندان مستدل نمیسازد.
از دیدگاه سیاسی:
پروسه به اصطلاح مذاکرات و توافقنامه ناکام دوحه بین دولت آمریکا و حلقه سیاسی طالبان در دوحه مسخره ترین و زیان بار ترین معامله در سرنوشت دولت و ملت افغانستان تلقی میگردد که در این معامله چهره عاملان اصلی، بصورت اخص نماینده دولت آمریکا در این مذاکرات آقای خلیلزاد و خصلت ریاکارانه، فریبکارانه و اهداف نا مشروع دولت ایلات متحده آمریکا از آب برون آمدو با دلایل زیر:
۱ – دولت ایالات متحده و شخص خلیلزاد هیچ گاهی محتوای اصلی قرار داد دوحه را با ملت افغانستان شریک نساخته است. منفت نا مشروع دولت آمریکا در یک معامله گنگ و پوشیده بزرگترین اسیب را بر پیگر یک ملت وارد آورد که نتیجه آن تسلط یکجانبه یک حلقه تنگ نظر، ضد ارزش های دموکراسی و حقوق شهروندی، خصومت گرو عقده مند در برابر روشنفکر و روشنگران متعهد، شهروندان شهری در شهر های بزرگ، در برابر آزادی های مبتنی بر ارش های حقوق اولیه برای زن، فرهنگ ستیز، متعصب و آغشته با تبعیض قومی، زبانی و مذهبی، بر سینه مردم مظلوم گردید. با آنکه در درون دولت ایالات متحده آمریکا دیدگاه های مختلف و جر و بحث های مختلف (بخصوص در سنا و مجلس نماینده گان) در جریان است، نتیجه گیری اهل سیاست و تحلیلگران کارشناس افغانی بر آن است که پروسه تسلط برق آسای طالبان بر ارگ در کابل محصول یک پلان هدفمند و قبلن تظیم شده آقای خلیل زاد و همکاری داخل نظام در یک پروژه استخباراتی تنظیم گردیده بود و آقای خلیلزاد، استخبارات آمریکا و وزارت دفاع آنکشور در مورد پاسخگو تلقی میگردند.
۲ – بخش مخفی توافقات بین ایالات متحده آمریکا و طالبان که هیچگاهی با ملت ما شریک نساخته شده است، میتواند محتوای آن رسیدن یکجانبه طالبان به قدرت و سپردن وعده های طالبان با دولت آمریکا بوده باشند که این پروژه در یک پروسه عقب نشینی سریع و غیر قابل پبشبینی ولسوالیها و بعدن شهر ها صورت گرفت و طالبان برق آسا خویش را زیر گلوی مقام ریاست جمهوری رسانید.
اکنون آقای خلیل زاد که دیگر هیچ رابطه احساسی با وطن ما افغانستان ندارد و فقط از لحاظ وجدان جر یک دلال آمریکایی، حافظ و مجری اهداف نا مشروع آیلات متحده آمریکا، انسانی دیگری نیست، میخواهد با مهارت خاص کتمان واقعیت نمود در قضیه ورد طالبان به کابل خود را به کوچه حسن چپ زده گریز و فرار را بر اعتراف شکست و معامله شرمگین خویش ترجیح دهد.
از صد ها فاکت یکی را میخواهم بیان نمایم.
نظر به گفته های یکی از اراکین بلند پایه دولت اشرف غنی در نامه که در هشت صبح نشر گردید، اعتراف نمود که در صبح روز ۱۵ اگست که طالبان بصورت غیر منتظره داخل ارگ شدند، لوی دستیز قوای مسلح کشور (رئیس قوتهای مسلح کشور) که میتوانست در این روز رهبری عملیات مقابله با ورود طالبان به شهر و ارگ را بعهده گرفته قوتهای کوماندو را آماده میساخت، برای سه ساعت در یک جلسه با نظامیان آمریکائی در سفارت خانه آمریکا بسر میبرد. این ززمانی بود که همه چیز و امکانات برای وزیر دفاع هم ناممکن و دیر شده بود. باید این سوال را مطرح نمود که آیا نمیتوان به این استدلال و نتیجه گیری رسید که نگهداشتن لوی دستیز وزارت دفاع در سفارت خانه آمریکا در کابل کاملن تنظیم شده و قبلن پلان شده بوده باشد؟
از دیدگاه سیاست خارجی دولت افغانستان:
دولت ایالات متحده آمریکا دولتمداران وابسته افغانستان را بحیث «با پول، روابط و معاملات به گروگان گرفته شده گان» در محدودیت استقلالیت روابط خارجی قرار داده بود. وزرای خارجه افغانستان از اول تا اخیر از پسیف ترین و بی ابتکار ترین وزیران خارجه کشور بوده اند. سیاست خارجی افغانستان را در بیست سال اخیر میتوان سیاست وابسته، تحت شرایط تعین شده دولت آمریکا و غیر مستقل تعریف کرد. روابط سیاسی سمبولیک دولت افغانستان در این مرحله با چین، روسیه، کوریای شمالی و جنوبی، ایران تعداد دیگر را نمیتوان در حد یک دپلوماسی مستقلانه خارجی افغانستان تلقی نمود.
ادامه دارد.
قسمت دوم
هدف از قسمت دوم این مقاله ادامه قسمت اول و توضیحی بر تراژیدی افغانستان است که در چنبره یک مثلث دروغ، انکار و گریز از واقعیت قرار داشته و دارد که بمانند مثلث «زشت، بد و شوم» ملت را در تداوم بدبختی، بحران، فقر و نقض تمام حقوق و ارزشهای انسانی قرار داده است.
نویسنده در این مقاله تداوم عملکردهای گروه طالبان را در روشنی فاکتهای موجود و غیرقابل انکار مورد بررسی قرار میدهد که در طول بیست سال گذشته در یک جنگ نیابتی (افغان علیه افغان) مسئول ارتکاب یک سلسله جرایم و کشتارهای علیه مردم مظلوم و بیدفاع کشور میباشند. بر علاوه در این مقاله حکومت طالبان از دیدگاه مشروعیت، تمثیل اراده ملت و حاکمیت ملی، تداوم جرایم ضد بشری و حاکمیت تک گروهی، برخورد و عملکردشان در برابر یک ملتی که کثیرالقومی است، موجودیت گروههای اجتماعی، سیاسی و مذهبی، زنان و جوانا ن و بالاخره ارزش و داشتههای فرهنگی و کلتوری به یک بررسی قرار میگیرد که در یک مقایسه واقعیت و انکار از واقعیت و حقایق توسط دستگاه طالبان اساس و هدف مقاله است.
کی میتواند از این واقعیت عینی و وقایع دلخراش در طول بیست سال گذشته انکار نماید، کتمان نمایند و خاک در چشم مردن آسیبدیده بپاشد که طالبان مسئول و جوابده ارتکاب بیشترین جرایم ضد بشری، ضد انسان و انسانیت و جرایم جنگی نیستند؟
من در این بخش طالبانی را که رهبری نظامی- سیاسی آنها را به عهده داشته و دارند، به تفکر بهحکم وجدان شان دعوت مینایم که نباید از پذیرش مسئولیت از تظلم بر مردم بیدفاع کشور انکار و روی آنها روپوش «شریعت غرای محمدی» گذارند و از مسئولیت و جوابدهی گریز نمایند. از نظر من این طالبان قرضدار یک معذرت خواهی رسمی در برابر ملتاند و این مبتنی بر کدام فاکتها:
۱ - طالبان در بیست سال گذشته مسئول هزاران واقعه کشتار و محاکمههای صحرائی اسیران جنگی و زخمیان نظامیان مربوط به حکومت گذشته بودهاند. همچنان تعدادی را بدون کدام پروسه عادلانه عدلی و قضائی به جرم همکاری با دولت وقت تیرباران نموده است.
۲ – طالبان و بخصوص شاخه حقانی مسئول کشتار هزاران هموطن ما، در نتیجه ارتکاب جنایات ضد انسان و انسانیت یعنی انفجارات، انتحارات و حمله بر مردمان ملکی در مناطق مزدحم شهر، مساجد، تکیه خانهها، مکاتب و حمله بر تجمعات مدنی بوده است.
۳ – طالبان مسئول قتلهای هدفمند و ترورهای فردی در شهرها و مناطق کشور بوده که بخشی از تطبیق پلانهای مشکوک و بهاحتمال قوی استخباراتی خارجی میباشند.
۴ – طالبان مسئول قتل هموطنان غیرنظامی در نتیجه انفجار هزاران مآین کنار جاده میباشند که بزرگترین تلفات را بر مردم ملکی و بیدفاع وارد آورده است.
۵ – طالبان با استفاده از ماین های چسپکی باعث کشتار مردمان ملکی گردیده است.
۶ – طالبان مسئول قتلهای هدفمند بر فعالان مدنی، ژورنالیستان و مدافعان حقوق بشر تلقی میگردند.
گروه طالبان در بسیاری موارد از ارتکاب جرایم فوقالذکر یا انکار نموده و یا خموشی اختیار نموده که میتواند حکمی بر خموشی علامه رضایت تلقی گردد. بدین لحاظ تعجب بر انگیز نیست که حدود ۲۵ تن در رهبران کلیدی طالبان در لیست سیاه سازمان ملل متحد قرار دارند.
اظهر منالشمس است که طالبان در طول بیست سال اخیر یک لینک قوی روابط با استخبارات پاکستان را داشته و حفظ نمودهاند. در این لینک شاخه حقانی منحیث یک شعبه استخبارات پاکستان در مسايل افغانستان عمل نموده و مجری سیاست دشمننانه حکومات پاکستان در سرزمین افغانستان بوده است. نباید انکار نمود که استخبارات و فیگورهای کلیدی سیاسی پاکستان بهکرات بر داشتن روابط و نفوذ بر طالبان اعتراف نمودهاند. کی میتواند از نفوذ و فشار استخبارات پاکستان در تعین و ایجاد یک حکومت و جابجا ساختن افراد تحت نفوذ خویش در حکومت فعلی انکار نماید که با سفر ناخوانده و غیرقابل منتظره رئيس استخبارات پاکستان به کابل و همچنان نقض حاکمیت و حریم افغانستان در میدان هوائی کابل ظاهر گردیده؟
مرتبط با تصرف غیرقابل پیشبینی ارگ و شهر کابل توسط طالبان، باآنکه توسط سران این گروه معاونت الهی تبلیغ میگردد، فاکتهای وجود دارند که میتوان این تصرف سریع و برق آسا را نتیجه پلان مشترک متکی بر بخش مخفی توافقنامه دوحه میان آقای خلیل زاد (پلان شده از جانب پنتاگون و سی آی ای) طالبان و بخش از فیگورهای کلیدی- نظامی از درون نظام وقت تلقی و نتیجه گیری نمود و آنهم بر اساس حوادث مرموز و سؤال برانگیز زیر:
۱ – رئیس ستاد مشترک (لوی درستیز) کشور در این روز برای سه ساعت در سفارتخانه آمریکا مصروف یک جلسه؟ بوده است.
۲ – بخشی از گروه که احتمالاً همه از شاخه حقانی بودند، یک روز قبل در داخل شهر جابجا شده بودند.
۳ – اخبار پاکستانی از تشکیل یک حکومت تحت ریاست دوکتور جلالی تبلیغات را به راه انداخته بودند تا هرگونه تحرک نظامی را از قبل ضعیف و خنثی سازد.
۴ – وزیر دفاع و رئیس گارنیزیون کابل در یک حالت غیرقابل کنترول و ناتوانی بسیج نیروها در شهر، در برابر ورود طالبان قرار گرفته بود.
طالبان در مسند قدرت سیاسی
در این بخش از مقاله باید به سه جهت موضوع متمرکز شد، یکی اینکه:
۱ – تناقض بیان و کردار و انکار طالبان در آنچه واقع میگردند
طالبان که در روز اول موضوع عفو عمومی را اعلام نمودند، در روزهای اول حاکمیت شان، به بازداشتها، اختطاف و قتل نظامیان حکومت سابق و تعداد از مترجمان و کارمندان در نهادها و مؤسسات نظامی خارجی آغاز نمودند. طالبان حتی در چندین واقعه از اعضای خانوادههای چهرههای سیاسی و نظامی انتقام گرفتند و آنان را بدون کدام توجیه تیرباران نمودند، به قتل رسانیدن برادر بزرگ آقای امرالله صالح، قتل دو برادر در ولایت بغلان به خاطر انتقام از برادر نظامیشان.
جستجو، بازداشت و ترور چندین تن از قاضیان و سارنوالان در نتیجه انتقام گیری به خاطر فیصلههای قضائي در محاکم حکومت گذشته. نباید انکار نمود که هنوز هم طالبان در جستجوی قاضیان و سارانوالان هستند تا آنها را به قتل برسانند. در حالی که طالبان اعلام عفو عمومی نموده و خود را با این تعهدشان پایدار میخوانند.
طالبان انکار مینمایند که در صدد انتقام و دستگیری نظامیان و چهرههای سیاسی نیستند ولی اسناد تصویری موجودند که شبانگاه توسط افراد مربوط به حوزههای امنیتی طالبان در شهر کابل جستجو و دستگیر میشوند و دیگر خبری از آنها نیست.
تیرباران کردن زنان مدافع حقوق مدنی در ولایات مختلف یکی از واقعات غیرقابل انکارند بخصوص قتل یک زن پولیس در بادغیس، قتل دو زن پولیس در مزار شریف و تیرباران کردن ۴ زن فعال مدنی در مزار شریف وقایع دلخراشیاند که هر گونه اعتماد و صداقت بر حرف و عمل طالبان را تحت سؤال و شک برانگیز میسازد.
۲ – نقد بر شیوه تفکر طالبانی، شیوه عمل و کردار طالبان در برابر شهروندان و اهداف کلان ملی طالبان خود را بر خطوط فکری (ایدیالوژیک) زیر متعهد و وفادار میدانند:
طالبان پیوسته بیان میدارند که: «ما بدون کدام انحراف احکام شرعی را تطبیق مینماییم». بدون موضوع باید تعمق بیشتر نمود زیرا:
آنچه تعریف از شریعت میگردد، همه اصول، نورم ها و قواعد تطبیقی شریعت ناشی از بیانها، تعریف، تفسیر و معانیاند که در طول سدههای گذشته توسط علمای اسلامی مطرح شدهاند. این بدیمن معنی است که این تفسیرها، تعریفها و توضیحها شالوده و تراوش فکری افراد است که در یک مقطع زمانی به وجود آمده و مدون گردیدهاند. من فکر میکنم اکثریت بخشهای که طالبان بدانها نقل و قول میکنند، میتوانند مورد نقد قرار گرفته، اساسات آن با شرایط و وضع جهان مدرن کنونی در مطابقت قرار گرفته تا انسانهای جامعه ما بر تطبیقی بودن آنها شک و گمان نداشته باشند. اگر مثالی از یک موضوع فقهی مطرح گردد، حالات به وجود آمده که چندین عالم دین نظر واحد در یک مورد ندارند ولی هر کدام به تفسیرها و تعریفها و مآخذ مراجعه میکنند که زمان و شرایط صدها سال قبل را به تصویر میکشد.
از نظر نویسنده تعمق و باز ساختن بحثها و مناظرههای برای نقد افکار تعداد از علمای اسلامی در قرون گذشته میتواند در شرایط کنونی و دنیای معاصر طالبان را برای یک سیستم باز، قابل پذیرش جامعه سازد.
جرئت و بیان توانائی در جر و بحثها و مناظرههای علمی بیان شجاعت و تسلط کامل به داشتههای علمی و معرفتی است که انسانی مدعی آن است.
۳ – چگونه و بالای کدام مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه کنونی به حیث مقدمترین وظایف میتوان انگشت تأکید گذاشت؟
موضوع مهم و غیرقابل شک و تردید کنونی جامعه افغانی ما در این امر نهفته است که دیگر با بیست و پنج سال گذشته قابل مقایسه نیست. به آن اینکه جامعه و جهان کنونی ما در مرحله جدید و تغییرات سریعی قرار دارد که دیگر بر آنها باید تمکین نمود، پذیرفت و خود را با آنها در مطابقت فکری و عملی قرار داد.
مثال از طالبان بیست و پنج سال قبل برای طالبان کنونی در قدرت:
شما در آنوقت تلویزیون، رادیو کست را جزای اعدام میدادید ولی حالا استفاده از تمامی وسایل جمعی تصویری بخش اعظم امور نشراتی و تبلیغاتیتان است.
با موهای بیتلی و لباسهای کفری غربی دشمنی داشتید و همه را خلاف شریعت میدانستید ولی حالا هردو برایتان قابل پذیرشاند ولی شریعت همان شریعت بیست و پنج سال قبل است. قاضیان شما بالای چارپاییهای منجی و دوشک ها نشسته حکم قضائی صادر میگردید؛ و حالا کالمن همه عوض گردیدهاند
در آن زمان نشستن بالای چوکی های دفتری و استفاده از میزها را علامه وسایل و نمادی از کلتور کفری میدانستید ولی حالا بالای شیکترین چوکی های مدرن چرخی نشسته و از میزهای طویل و عریض استفاده مینمایید و حکمرانی میکنید. این بیان قبول بخشی از واقعیتها و نقد گذشتهتان است. پس:
۱ – در تعریف حکومت اسلامی که بهمانند آن در دنیای متمدن مثل آن وجود ندارد، باید زنده گی مدرن، آزادیهای مشروع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای تمامی شهروندان جامعه منجمله آزادی تحصیل و کار برای زنان و دختران، تمکین به حقوق اطفال، حق داشتن مصونیت خانواده از هرگونه تعرض و مداخله مورد پذیرش و احترام قرار گیرند.
۲ – هر گونه تنگ نظری و تبعی و تک فکری، سیاست تک گروهی / تک قومی نه تنها که عاقبت خوب ندارد بل حق همه افراد، گروههای اجتماعی و سیاسی. اقوام و مذاهب است که خود و امیال مشروع و حقه خویش را در سیستم سیاسی و در تمام امور دولت و جامعه دریایند. تاریخ ۴۵ سال اخیر و بیش بینیهای غلط از آب برآمده شده ثابت نموده است که سیاستهای تک قومی تحت هر نام و اساس ایدالوژیکی نتوانسته عمر و بقا داشته باشد.
۳ – تمکین، احترام و رعایت کنوانسیونهای بینالمللی که بنیاد اولی و اساسی آنها را حق انسان و احترام به موقف انسان و انسانیت تشکیل میدهد. این حق بدون در نظر داشت قوم، زبان، ملیت، دین، جنسیت و نژاد ایجاد گردیدهاند، هیچ توجیه مبنی بر تقابل با اصول اسلامی ندارد. احترام و رعایت این اصول بینالمللی خود بیان یک تعامل مستقلانه و بدون نفوذ اجانب با جامعه بینالمللی میباشد.
۴ – آزادیهای مدنی و شرکت شهروندان در تمام امور و حق آزادی بیان و قلم در شرایط مدرن اکنونی یک اصل بزرگی تلقی میگردد که کشورهای اسلامی روز تا روز خویش و امور دولتمداری خویش را با آنها گره میزنند. آنها روز تا روز درک نمودهاند که بقای حکومات و رژیمهای سیاسی فقط در دو تعامل میتواند تضمین گردد:
۱ - تعامل با جامعه بینالمللی ۲ - تعامل به جامعه ملی که متشکل از افراد، گروههای سیاسی- اجتماعی- مدنی، مذهبی، کثرت اقوام، و کثرت داشتههای علمی، فرهنگی و کلتوری.
سه نکته بالا میتواند این اصل تعریف دولت و حاکمیت دولت را تکمیل نماید که یک گروه ضمن اینکه دارای تسلط بر یک قلمرو است، باید تمامی بخشهای داشتن حاکمیت و تمثیل اراده ملی یک ملت را با خود داشته باشد تا در نهایت ضامن بقای یک دولت مشروع باشد.
ادامه دارد.
قسمت سوم
ما در دوبخش اول و دوم «توضیحی بر تراژیدی افغانستان در چنبره یک مثلث دروغ، انکار و گریز از واقیعت ها» را متمرکز بر سیاست های مبتنی بر دروغ ایالامت متحده آمریکا و سیاست انکار طالبان و احیای سیاست خشن، دیکتاتورمنشانه واهداف ضد تمدن، ضد روشنگری و تبعیض طلبانه شان، نموده بودیم. در این بخش مقاله روی سیاست های دولت مداران پیشین در حلقه ریاست جمهوری آقای اشرف غنی مطالبی را بیان خواهیم نمود. بدون شک هدف مقاله در هر سه بخش بیان و روشن ساختن یک توطئه سازمان داده شده در برابر ملت افغانستان است که بمانند مثلث «زشت، بد و شوم» ملت را در تداوم بدختی، بحران، فقر و نقض تمام حقوق وارزش های انسانی قرار داده است. بر علاوه تداوم این تراژيدی کشور را به میدان رقابت ها و پلانهای شوم استخباراتی کشور های منطقه و قدرت های رقیب در سطح جهان قرار داده است که جنگ های نیابتی، حکومت های مبتنی بر زور و استبداد و استفاده از فریب، خاک زدن بر چشم مردم و فریب مردمان پاکدل، خوشباور است که تقلب های شرمگین زیر نام حقوق بشر و دموکراسی، عدالت اسلامی و دها مظالم دیگر متبلور و نتیجه آنها بوده است.
آغاز توطئه، دموکراسی قلابی و میدان بزرگ برای شکل گیری فساد و حاکمیت دزدان، غاصبان دارائی های ملی و دولتی (عامه) و مافیای زنجیری قدرت:
کنفرانس بن اولین خشت کج را برای آغاز بحران در افغانستان گذاشت. بیداد عدم حاکمیت قانون از اولین سالهای پس از تدویر کنفرانس نامنهاد بن بر زنده گی مردم خسته از دیکتاتوری ظالمانه و عقب گرایانه طالبی سایه انداخت و بدان به حیث یک روزنه جدید امید بسته بودند. در تعین همه پالیسی ها پیرامون ساختار نظام در افغانستان، تحت رهبری جامعه جهانی بخصوص دستبازی های معلوم و مکتوم ایالات متحده آمریکا ٬ انگلستان و شرکای ناتو آغاز گردید. این یک واقعیت اظهر منالشمس است که بحران حاکمیت قانون در بیست سال اخیر بر وسعت و عمیق شدن بحران و عدم اعتماد شهروندان با آن بر روان اجتماعی جامعه مسلط بوده است. علاوتاً شدت گرفتن تفاوت نظرها بین پرنسیپ های دموکراسی بر بنیان حقوق بشر ٬ دموکراسی و جامعه و حقوق مدرن مدنی با پرنسیپ های شریعت عقب مانده برگرفته شده از مدرسههای دیوبندی طراز پاکستانی و بالاخره تسلط رسوم و عنعنات ناپسندیده اجتماعی که با نوگرائی ٬ روشنگری و مدرنیزم در تقابل و تضاد قرار گرفتهاند، تقابل این اندیشهها و تفاوت نظرها ٬ موضعگیریها و عملکردها در سطح جامعه تنشها و موانع را ایجاد نمود.
با نفوذ سیاسی و استخباراتی دستگاه ایالات متحده آمریکا، انگلستان از طریق:
- هجوم تعداد آمریکائیان با منشه افغانی
- هجوم شرکت های تحت نام امنیتی و پیمانکار
- موجودیت هزاران وابسته های دستگاه سی آی ای در میان مردمان عادی
- تعلقیت و وابستگی حلقه نو ظهور فساد در موجودیت حلقه های تنظیمی که زیر نام زبان، قوم و مذهب به تشکیل کانالهای گسترش و تسلط فساد در دستگاه حکومت، پارلمان و دستگاه قضائی و سارنوالی دست یافتند و با روابط تنگاتنگ با سفارتخانه ها از هر گونه پاسخگوئی کسب مصئونیت نمودند.
- تشکل محکم و آسیب ناپذیر حلقه تحت نام تکنوکرات ها در دستگاه ریاست جمهوری، علاوه بر شکل گرفتن فساد اخلاقی، باز کردن میدان تعصبات قومی، تا سطح ریشه دوانیدن سیاست های تبعیضی در برابر بعضی از اقوام ساکن کشور زیر پوشش و نام بد ترین چهره های معامله گر که هیچ گونه صداقت و وفاداری به قوم و تعلقیت خویش هم نداشتند.
- و بلاخره رول منفی و دو رويی تعداد از روشنفکران ما که در دو چهره تبارز مینمودند و گویا وفاداری میکردند، در یک چهره دفاع از ملت واحد و در چهره دیگر وفاداری به تمائلات قومی و سمتی که آنرا با بسیار مهارت و احتیاط مطرح مینمودند که گویا موقعیت دوگانه شان آسیب پذیر نگردد.
سه انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی در افغانستان از بد نام ترین، مسخره ترین و پر تقلب ترین شیوه استفاده نا مشروع از دموکراسی در تاریخ افغانستان میباشد. رسوا ترین، متقلب ترین و معامله گر ترین افراد در بزرگ ترین و حساس ترین پست های کلیدی کمیسیون های انتخابات گماشته شدند. اکنون نباید از این واقعیت که روشن است، چشم بست که در دو انتخابات اخیر احساسات تعصب گرایانه و قومی و مذهبی بحیث یکی از فکتور های نا مشروع چیره شدن بر نتایج انتخابات رول تعین کننده را داشته است.
مقام اول ریاست جمهوری روی همین فاکت در هیچ توافق با صداقت عمل نکرد و تنها از توافقات سمبولیک سو استفاده مقطعی نمود و وعده های خام و غیر صادقانه را در تاریخ کشور یکبار دیگر تکرار نمود.
ناگفته نباید گذاشت که با کمال تآسف پالیسی فساد و تعصب در سالهای اول حاکمیت بر بنیاد توافقات بن، بخصوص در نهاد های علمی و اکادمیک، با جابجا ساختن کادر های تاریک بین راه خود را باز نمود. نقش آقای دوکتور اشرف غنی در کرسی ریاست پوهنتون (داشگاه) کابل و تعین چهره های بد نام و متعصب در کرسی اکادمی علوم افغانستان نیز داشت سیاست های نا برابر را به سیستم مسلط سازد و داشته های علمی و فرهنگی و همچنان استعداد های فرهنگی را زیر فشار قرار دهد.
در دوره بیست سال گذشته چهره های نا سالم بحیث تجاران زبان و قوم تبارز و از کرسی پارلمان و وسایل اطلاعات جمعی (تلویزیون و رادیو ها) با تمام مصئونیت، به عوض ملت واحد، اندیشه ملی و منافع یک ملت کثیر القومی، به آتش تخاصمات قومی تیل پاشیدند. در حالیکه این چنین افراد هیچ گاهی اهلیت و شایستگی نماینده گی از اقوام مانند پشتون، تاجیک، هزاره و دها اقوام دیگری وطن عزیز ما را نداشته اند. طرح فرضیه ها و خطوط فرهنگی و زبانی نقشه کشی شدند، موضوع اتحاد «لر و بر» واینسوی آمو و آنسوی آمو بحث سیاست روز گردید و حتی بالای ملکیت بیرق ملی که سمبول ملی و وحدت ملی کشور است و خواهد بود، تجارت آغاز گردید.
مشکل اصلی و نکته قابل محکومیت دولتمداران در آن بوده است که افراد، تحت هر نام و دلیل و یا انگیزه، باید با برخورد قاطع دولت مداران قرار مواجه میگردیدند، تا سرحد تعقیب عدلی و قضائی. ولی آنها با جريت بیشتر به نفاق افگنی میدادند.
نویسنده در این بخش که با افتخار تمام به هر گونه تمایلات نا سالم و نفاق و عقده بر انگیز، قومی و زبانی بدیده نفرت نگریسته و بدان آشتی ناپذیر است، اینها را بحیث نماد ی از:
- عقب مانده گی فرهنگی و فردی،
- عدم درک و آگاهی از واقعیت های اجتماعی جامعه افغانی،
- عدم درک و عدم وسعت تفکر و اندیشه از رشد و انکشاف تمدن انسانی و تکامل اجتماعی و تاریخی انسان و همچنان افغانستان،
- باقی مانده به تفکر متحجرانه تقسیم بندی بین «ما ها و آنها» که خود را از آین تحجر نتوانسته اند برهانند،
- خود را متمرکر کردن تنها به ارزش ها و داشته های بزرگ متعلق به یک قوم، در حالیکه هر کدام از این ارزش ها و داشته های فرهنگی هر گروه اتنیکی کشور ما در کل معنویت و کلتور پر غنای ملی کشور را میسازند.
رشد بحران اجتماعی، بحران اعتماد و سقوط نظام در
یک پروسه
کی میتواند اکنو ن از سقوط نظام در یک پروسه پلان شده و از قبل تنظیم شده انکار نماید. آنچه در اول تذکر داده شد، خشت اول در کنفرانس بن گذاشته شد و آن مبنی بر عدم یک دستگاه سالم همه شمول با شرکت انسانهای متخصص با دست پاک، قلب آغشته به مهر وطن و با اندیشه ملی، نه وابسته به اجانب.
آمریکا توانست در این کنفرانس پروژه طویل المدت نفوذ و حاکمیت سیاسی و استخباراتی خویش را در وجود جنرالان نظامی و استخباراتی خویش و تعدادی از افرادی که تعلیت های مشکوک و نا معلوم و تکنوکرات های برچیده شده از بین افغانان که در خارج زنده گی میکردند، قایم نمود. این ترکیب با تعداد از چهره های تنظیمی که دیگر زورمندان و غاصبان معلوم الحال در دوره حکومت تنظیم های جهادی بودند، یکجا ساخته شد که دیوار مستکم در برابر اهداف ملی و وطنی و جاه گرفتن چهره های خوشنام و صادق وطن در دستگاه دولت اعمار گردید. دولت در همکاری و سهمگیری با پروژه آمریکائیان و ساير غربی ها بیشترین تلاش را روی دست گرفت تا از ورود انسانهای به تعهد برای ملت و وطن جلوگیری گردد. تهنا افرای محدودی شامل حکومت گردیدند که دیگر بیشتر از نام یک قوم و یا مذهب نماینده گی میکردند نه از منافع ملت واحد.
سیاست ها در سطح ریاست جمهوری و حکومت با چالها و اغوای ملت عجین گردیدند. زیر نام ملت همه منافع بیکانگان در عمل تطبیق میگردیدند. کشور دیگر وابسته به بیگانگان گردید و دیگر نمیتوان از استقلال ملی و استفاده از حق خود ارادیت سیاسی که حق مشروع هر ملت است، نام برد.
دولت ایالات متحده آمریکا در وجود جنرالان خویش و در وجود بدنام ترین چهره ضد ملی افغانستان «خلیلزاد» پالیسی دوگانه را برای تداوم پالیسی اش در افغانستان و منطقه مطرح و در عمل تطبیق نمود. از یک جانب روابط با طالبان، حفظ همه روابط تنگاتنگ با استخبارات پاکستان و ارايه کمک های سالانه حدود سیصد میلیون دالری به طالبان تحت نام باج دادن به بخاطر حفظ مصئونیت مراکز نظامی شان مطرح بود و از جانب دیگر روند مزاکرات صلح را که نه یک روند واقعی برای صلح بلکه در سطح یک پروژه مطرح نمود. اولین مرکز سیاسی طالبان در دوحه ایجاد گردید که بعدن پروژه نامهاد صلح در عمل آغاز گردید که بدون شک تداوم پروژه بود که در کنفرانس بن سنگ اولی آن گذاشته شده بود.
حکومت ایالات متحده آمریکا و دولتمداران افغانستان در تداوم این پروژه هیچ گاهی به ملت با صداقت و وضاحت عمل نکرده اند. مکر، رفت و آمد ها به کابل در سطح بازی کمیدی در روی ستیژ را بخود گرفت.
روشن و هویدا است که چهره های کلیدی دولت که رول درجه اول را در تعین پالیسی های این پروژه داشتند، در معاملات پشت پرده بین هم و با آمریکائیان شریک دهن جوال بودند. این قابل سوال و جوابدهی شخص اول نظام قبلی است که:
آیا شما محتوای همه ملاقات های تان با خلیلزاد، رئیس ستاد قوتهای پاکستان و انگلستان را با حکومت و پارلمان شریک ساخته اید؟
آیا متحوای سند توافقات دوحه را با پارلمان و همه حکومت شریک ساخته اید؟
من بحیث یک شاگرد حقوق و تحلیلگر که به مانند دها هزار دیگر تجارب سیاسی از تاریخ ۴۵ سال اخیر و رژیم های که ۱۱ بار در افغانستان تغیر نمودند، دارند، بدین باورم که حلقه اول و تعین کننده نظام سابق مسئول سقوط نظام بوده که شرایط این سقوط در تداوم یک پروژه مساعد گردیده و بخشی از یک پروژه خطر ناک دولت ایالات متحده آمریکا، پاکستان، بخشی از حکام سابق و طالبان اند که در یک معامله؛ زشت، بد و شوم صورت گرفت و این پروژه ادامه دارد به دلایل زیر:
- رئیس جمهور وحلقه رهبری قابل اعتمادش نتوانستند و یا نخواستند یک اجماع واقعن ملی را که منافع ملی، ملت واحد و وفاق ملی را تمثیل نماید، را ایجاد نمایند.
- مجریان حلقه اول صداقت شان را به ملت همه شمول ثابت نساختند و در ایجاد یک روان وفاق برانگیز ملی ناکام بودند.
- دولت و حلقه معین اطراف رئیس جمهور در برابر ملت هیچ گاهی صاداقانه وضاحت نداده و در عقب پرده های نا معلوم و نا مکشوف در معاملات و پروژه آمریکائی سهیم شدند که دیگر نا باوری و عدم اعتماد نسبت به این دولت را قوی و قویتر ساخت تا سرحد بحران خطر ناک اعتماد. انکشاف نمود.
- دستگاه دولت در استفاده قوی و مهارت های نظامی و تقویه روحیه رزمی نظامیان افغانستان نه تنها که ناکام بود بلکه ممد شکست و تسلیمی هم واقع گردید.
- تسلیمی قدم بقدم مناطق کشور و مراکز نظامی از قدمه های تولی ها تا قول اردو ها و تسلیمی شهر ها را نمیتوان یک حرکت برق آسا و غیر قابل پیشبینی تلقی نمود. رول رهبری نظامی و سیاسی دولت در این پروژه تعین کننده بود وصد ها دلایل و فاکت های دیگر که دال بر همکاری یک حلقه داخل نظام در سقوط نظام و احیای حاکمیت دوران قرون اسطائي میتواند باشد که یکبار دیگر کشور به یکصد سال قبل دوره بعد از سقوط شاه امان الله با گشتانده شد.
اکنون هر یک از چهره های کلیدی دولت سابق و سیاسیون و نظامیان آمریکیائی زبان گشوده هر کدام یکدیگر را عامل سقوط میدانند، باید بدانند که:
ملت بیدار میشود
ظلم و استبداد مملو از دروغ، انکار و گریز از واقعیت های جامعه را پایانی خواهد بود
ملت کثیر القومی افغانستان به اتکای دانش، روشنگری و مبارزه علم و روشنگری بر علیه جهل و تاریکی نسل آینده و اشتراک هدفمند و ملی جوانان آینده ساز پشتون، تاجیک، هزاره، ازبیک و ترکمن، بلوچ و نوستانی، پشه ئي و دهای دیگر احیای غرور و وفاق ملی خواهد نمود و دشمنان کوچک شده وطن ذلیل و شرمنده، عذر خواه ملت بزرگ خواهند بود.
پایان