افغانستان بار دیگر در محراق توجه استراتیژیک نیروهای بزرگ قرار میگیرد.
از مدتی به اینسو بار دیگر اوضاع افغانستان در مسیر تندباد شدید رقابتها و بازیهای بهاصطلاح اوپراتیفی بازیگران اصلی سیاستهای جهانی قرار گرفته است. تحرکات عدیدهای حول افغانستان در جوش و خروش است و از هر سوئی فریادها بلند شده است. آیا این وضع تصادفی و نوعی نقطه بالائی گذرای تراکم حوادث است و یا اینکه نتیجه قانونمند سلسلهای از بازیها و تحرکات رهبری شده میباشد؟
از آنجائی که امریکائی ها در این میانه بازیکن اصلی و مالک بیچون و چرای حاکمیت در افغانستان هستند، آیا این وضع در دائره «اداره» و «مدیریت» آنها قرار دارد یا اینکه حوادث از استراتیژیستهای شان پیشی گرفته است؟ پرداختن به اوضاع افغانستان بدون در نظر داشت جواب به این سؤالها، پس منظر حوادث سالهای اخیر و دورنمای سیاستهای اعمال شده از جانب امریکا (تا آنجائی که قابل «رؤیت» است)، که نقش اولی و تعین کننده در اوضاع کنونی جهان و بهویژه منطقه بحران زده خاور میانه را دارد، کاری کم نتیجه وبی اساس خواهد بود. پس منطق و تسلسل حوادث امروز را در آیینه تحرکات گذشته نه چندان دور باید دید.
قبل از هر چیز باید تذکار داد که فکر نمیشود تغییر رئیس جمهور در امریکا، به معنی تغییر سیاست تعیین شده این کشور در سطح جهان بهویژه در موارد بااهمیتی چون افغانستان باشد.
بارها تذکر داده شده است که افغانستان نه تصادفی (گویا در نتیجه اخطار مقامات امریکائی جهت تسلیم دادن اسامه بن لادن به امریکا بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و جواب منفی طالبان) و نه بر پایه یک اقدام عجولانه و آنی بلکه بر پایه یک استراتیژی دقیقاً سنجیده شده و برای دراز مدت اشغال شده است. به گفته عدهای از مسئولین امریکائی اگر حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق هم نمیافتید، افغانستان از جانب امریکا اشغال میشد. درواقع، این دقیقترین جوابی است که بر پایه تحلیلی واقعبینانه میتوان ارائه کرد زیرا چنین نظریهای با استراتیژی امریکا، با در نظر داشت اهمیت موقعیت استراتیژیک افغانستان، بهویژه در فضای بدون شوروی همخوانی منطقی کامل دارد. بناً همه روابط، تحرکات، سیاستها و حوادث افغانستان را از این زاویه اجتناب ناپذیر باید دید. اشغال افغانستان بهوسیله امریکا زمانی صورت گرفت که هیچ صدای مخالفی باعث آزارش نمیشد ودر نتیجه به تحکیم بیسابقه مواضع خود در این کشور شدیداً صدمه دیده و ضعیف پرداخت. در چنین وضعی اولتر از همه ایجاد پایگاه اجتماعی و یا لا اقل ایجاد قشری اجتماعی که تبعیت کامل داشته باشد یکی از اهرمهای اساسی و دارای اولویتِ سیاست اشغالگران بود تا نظمی را که ایجاد مینمودند، در درون جامعه پشتیبان «جان به کف» داشته باشد. یکی از راههای بسیار مؤثر ایجاد چنین قشری عبارت بود از خریدن آن و تزریق پول و ثروت در وجود گروههای بهاصطلاح مجاهدین که بسیار ساده و بدون حداقل دغدغه وجدانی، معامله را انجام دادند. امروزه در افغانستان یک قشر انگل وار و بیکاره اجتماعی که ارکان مختلفه آن درگذشته هم خصومت خونین خود را با ترقی و پیشرفت افغانستان به اثبات رسانیده بود، ایجادشده است که با فروش افغانستان، در پول و ثروت غلط میزند و برای حفظ این وضع حاضر است به هر کاری متوسل شود. سردمداران این قشر انگل که عمدتاً بیسواد و کم سواد هم هستند، تا گلو در تجمل و عیاشی قرون وسطیای غرقاند. این نوع زندگی همیشه معراج خوابوخیال و رؤیاهای شان بوده است. از اینجا است که این گروههای بهاصطلاح مجاهدین که از این معامله سود بردهاند در اظهار وفاداری و اطاعت از اوامر امریکا باهم در رقابت قرار دارند.
آیا ایجاد یک چنین قشر ثروتمند و انگل وار اجتماعی میتواند در دراز مدت حافظ نظم موجود باشد؟ به این سؤال روند شتابنده تغییرات بینالمللی جواب خواهد گفت اما در حال حاضر این قشر است که یکی از عوامل و پایههای تداوم اشغال افغانستان میباشد. سردمداران این قشر پارازیت صفت میدانند که ختم اشغال پایان تسلط آنان بر مقدرات کشور و مردم ما و زندگی مرفه و آرام بادآورده آنها خواهد بود. اتفاقاً از دید جامعه شناسی و منافع درازمدت امریکا در این نقطه جهان، این روش امریکا مؤثرترین کاری است که یک قدرت اشغالگر در اوضاع کنونی باید انجام دهد. تسلط این قشر پرازیت و مفت خور و اضافه ستان چنان فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان را پر کرد که در سایه آن امریکائی ها مهرههای پرورش داده خود را که چندین دهه در حال تخم گذاری در سایه ارگانهای استخباراتی امریکائی قرار داشتند، بیسروصدا، با راحتی و به نحوی «طبیعی» در تمام اهرمهای اصلی قدرت جا دادند. هم اکنون امریکائی ها با اطمینان کامل و بهطور بیدغدغه در ردههای تعین کننده حاکمیت مهرههای آزمون شده خود را جابجا کردهاند و از این ناحیه خیال شان بهطور کامل راحت است. ازلحاظ میدانی، عملکرد ارکان مختلف نیروهای تحت «اداره» امریکائیها، از تکنوکرات و مجاهد گرفته تا طالب و...، وضع مغشوشی را در کشور، بهمثابه یکی از تبعات ضروری چنین سیاستی، ایجاد کرده است. در چنین وضع مغشوشی، حاکمیت دست نشانده از نام مردم ما آزادانه به انواع معاملات تن در میدهد و از استقلال و حاکمیت و اراده ملی بهاندازه سر موئی اثری باقی نمانده است. هر آنچه بر مردم ما میگذرد، در حیطه صلاحیت «خارجیها» است.
بر پایه این وضع مغشوش و در عین زمان سهلالحصول بود که در سالهای گذشته یعنی سالهای آرامش برای اشغالگران، افغانستان به بازیچه و یا بهتر گفته شود لابراتوار تجربه جنگی- استراتیژیک امریکا- ناتو مبدل گردید؛ میروند و میآیند، مخالف میآفرینند و موافق بار میآورند، حوادث را ایجاد میکنند و صحنههای سیاسی را شکل میدهند و هر دم پایههای باور مردم به آینده را تضعیف و تبعات اشغال را تحکیم میکنند. افغانستان را در آتشی کم سو میسوزانند تا مردم روی آرامش را نبینند و به فکر بیرون راندن اشغالگران نیفتند.
اشغالگران بهموازات توسعه دائره چاکران پول پرست، زیربنای اقتصادی افغانستان را چنان نیست و نابود کردهاند و چرخ زندگی به پیمانهای به غرب و امریکا و تولید مواد مخدر (که آنهم در حیطه مدیریت خودشان قرار دارد) وابسته شده است که هرروزی که امریکائی ها تصمیم بگیرند میتوانند با قطع کمکها، افغانستان رااز گرسنگی بمیرانند.
در حالتی عادی بهسادگی میشد گفت که وجود یک چنین قشر پرازیت صفت اجتماعی در افغانستان که بخشی از حاکمیت راهم در قبضه دارد برای مدتهای طولانی میتوانست عامل حفظ ثبات و تداوم اشغال افغانستان باشد. اما برخورد خشن و استعمارگرانه امریکا در سراسر خاورمیانه، به راه انداختن تحریکات بیسابقه در سرحدات روسیه و تبدیل نمودن شمال افغانستان به تخته خیز علیه منافع بلافصل روسیه و راندن آن بهسوی خشم و انتقامجوئی و همچنان در پیش گرفتن سیاست تجاوزی و تهدید آمیز برعلیه چین و ایران و سیاست دوپهلوی مزورانه با پاکستان، این تداوم را به خطر جدی مواجه ساخته است. جنگهای خونین جمهوری چچین فدراسیون روسیه را همه به یاد داریم که امریکائی ها تلاش داشتند روسیه را از طریق آن بدرند. در گرجستان با تحریکات خطرناکی روسها را بیشتر حساس ساختند ودر اوکرائین این حساسیت ودر نتیجه فضای خصومت را یک درجه بالاتر بردند.
به دلیل همین تحرکات و تحریکات امریکائی ها، امروز افغانستان بیشتر از هر زمان دیگری بنا بر دلایل زیادی منجمله بهمثابه نقطه ضربه پذیر امریکا، دارای اهمیت مبرم شده است. افغانستان، در اوضاع کنونی بار دیگر در معرض رقابتهای قدرتهای بزرگ جهانی همسایگان قرار داده شده است. قدری جهات گوناگون این وضع را مورد ارزیابی قرار بدهیم.
امروز، بیشتر از هر زمان دیگری این از بدیهیات است که حوادث نقاط مختلف جهان تأثیری مستقیم بر همدیگر دارند و دیگر خارج از تصور خواهد بود که بتوان وضع دریک منطقه خاص را بهطور مجرد و بدون ارتباط با سائر نقاط جهان و پدیدههای عمده آن ارزیابی کرد. بناً اوضاع کنونی افغانستان منطقاً، بهطور مستقیم و بلاواسطه تحت تأثیر حوادثی قرار میگیرد که بهویژه در منطقه شرق اروپا و خاورمیانه و آسیای مرکزی رخ میدهد.
امر مسلمی است که بهطور مشخص و در درجه اول، اوضاع سوریه و اوکرائین امروز به سنگ محک برخورد دو طرف شرق (روسیه و متحدین آن) و غرب (امریکا و متحدین همسو و کشورهای وابسته به آنها) مبدل شده است. وضع در سوریه در نقطه عطف ویرانی روابط دو طرف قرارگرفته است و حتی اگر جنگ جهانیای هم در بگیرد، از سوریه آغاز خواهد شد. در وضع کنونی بغرنجی اوضاع و شدت دشمنیها در سوریه طرفهای درگیر؛ بهویژه روسیه را برای یافتن نقاط ضربه پذیر طرف مقابل بهسوی کشورها و مناطق دیگر میکشاند تا فشار و صدمهای را که در سوریه متحمل شدهاند، تلافی کنند و متأسفانه کشور ما بنا بر اینکه در اشغال امریکائی ها قرار دارد و بهمثابه تخته خیز مداخله و تجاوز برعلیه آسیای میانه و روسیه مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند آماج و یکی از نقاط بارز این انتقامجوئی و زور آزمائی پنهانی دیگر، نه تنها بین روسیه و امریکا- ناتو بلکه بین امریکا-ناتو و روسیه و متحدین آن باشد: بهاحتمال بسیار قوی «جنگ پنهانی» وحشتناکی در افغانستان در پیشرو خواهد بود. به این ترتیب، امتزاج دو عامل انفجاری وضع، یعنی تدارکات قبلی مداخله گرانه امریکا در کشور ما بر علیه آسیای میانه و روسیه از یکسو و وضع تقابلی جدید از جانب دیگر، افغانستان را به گوشت دم توپ و نقطه درگیریهای فیصله کن مبدل ساخته است. بهطور طبیعی نبردگاههای دیگری چون عراق، یمن، لیبی و... شاهد رودرروئی نیابتی روسها و امریکائی ها خواهد بود اما افغانستان به دلایل نیرومندتری، بیشتر به چنین آزمونگاه اولی و اجتناب پذیر مبدل خواهد شد.
به گفته عده کثیری از ژورنالیستان، مبصرین و کارشناسان سیاسی، سیاست مداران و حتی عدهای از افراد مربوط به حلقههای حاکم دست نشانده، گروههای وسیعی از نیروهای شکست خورده داعش از سوریه به افغانستان منتقل میشوند. تا کنون بارها رسانهها اخبار مربوط به این جا بجائی را منتشر ساختهاند. اکثریت مبصرین و کارشناسان و آگاهان سیاسی با صراحت میگویند که جنگ از جنوب به شمال و شمالشرق انتقال داده شده و آسیای میانه در مرکز توجه قرار دارد.
اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که امریکا تلاش دارد خواب دیرینه خود را در جهت نفوذ عمیق در کشورهای آسیای میانه که زمانی جزءاتحاد جماهیرشوروی بودند، تحقق بخشد. یکبار دیگر امریکائی ها میخواهند سناریوی افغانستان دهه هشتاد میلادی و یا حوادثی مانند «بهارعربی» را در کشورهای آسیای میانه و بهطور مشخص در وضع کنونی در تاجیکستان تدارک ببینند و برای این کار پشت جبهه جنگهای احتمالی داخلی برآمده از تحرکات اولی را در افغانستان مهیا ساختهاند. اما آیا قادرخواهند شد چنین سناریوئی را در آسیای میانه پیاده کنند؟ منطقاً بعید به نظرمیرسد زیرا وضع جاری از ریشه با گذشته ها و جنگ افغانستان در دهه هشتاد میلادی و وضع حاظر خاورمیانه عربی، متفاوت است و چسپیدن به چنین سناریوئی بیشتر بر اراده تجاوز و تخریب متکی است تا بر امکانات واقعی و به توهم خطرناکی شباهت دارد (در مقطع دیگری، در این مورد بیشتر پرداخته خواهدشد).
امر قابل توجه اینست که باتاکید بر استراتیژی انتخاب شده، از مدتی به اینسو امریکائی ها با سرعت به بازنگری سیاستهای خود در افغانستان می پردازند؛ زیرا با تغییراتی که در صحنههای اساسی سیاسی؛ از پاکستان و ایران ومصر و لیبی و یمن و عراق گرفته تا سوریه و اوکرائین رخ داده است، آنها نمیتوانند دیگر بر آن آرامش نسبی چند سال قبل حساب کنند. ماه عسل طولانی بیشتر از یک دهه و نیم اشغال افغانستان دارد به پایان خود نزدیک میشود. این تغییر در سیاست امریکا علائم روشنی از خود تبارز میدهد که عمده ترین آن در آرایش مجدد حضور نظامی آنان در افغانستان دیده میشود. با آمدن آقای ترامپ در مقام ریاست جمهوری امریکا، بعید به نظر میرسد که در استراتیژی انتخابی کشورش در این زمینه تغییر اساسی ای رونما گردد؛ زیرا این استراتیژی فرآیند چندین دهه سرمایه گذاری ذوجوانب عملیاتی، نظامی و سیاسی در جهت ایجاد یک پایگاه مستحکم منطقه ای است که به این سادگی ها حاظر نیستند آنرا ازدست بدهند. به یاد داریم که آنهاچند سال قبل با اطمینان از تداوم اشغال، باکوس وکرنا اعلام کردند که نیروهای خود را از افغانستان بیرون میکنند. در وضع جدید، بعد از خیمه شب بازیهای بیرون رفتن نیروهای خارجی ازافغانستان و صحنه سازی های درونی برای توجیه برگشت خویش امریکائی هاوناتو اخیراً اعلام کردهاند که نه تنها در افغانستان باقی می مانند بلکه به تقویت کمی حضور خود نیزمی پردازند. به گزارش وب سایت خبری «واشنگتن اگزامینر-washingtonexaminer»، «جوزف ووتل- Joseph L. Votel» قوماندان قرارگاه مرکزی آمریکا روز ۲۹ آگست ۲۰۱۶ گفت: «احتمالا نیروهای آمریکایی در افغانستان حضوری دائمی خواهند داشت». وی به سیاست امریکا صراحت دادوگفت: «سرمایهگذاری زیادی را در افغانستان انجام دادهایم و از اهمیت ویژه این منطقه به خوبی آگاهیم. با در نظر گرفتن این موضوعات، باید حضور خود را حفظ کنیم.»
«ینس استولتنبرگ» منشی عمومی ناتو طی کنفرانس مطبوعاتی به تاریخ ۲۹ اوکتوبردر پاسخ به سوالات خبرنگاران با اشاره با اوضاع نابسامان امنیتی در افغانستان گفت: «نبردها در افغانستان به این زودیها پایان نخواهد یافت... همه روزه وضعیت امنیتی در افغانستان رو به وخامت میرود و نیروهای امنیتی با چالشهای گوناگونی از جمله حملات پی در پی تروریستهامواجه است ... حضور ناتو در افغانستان بزرگترین مأموریت نظامی این پیمان است»
همه این موضعگیری ها وتغییر مواضع قبلی مبنی بر خروج نیروهای خارجی ازافغانستان صحنه سازی ای بیش نبود.
اکنون امریکا وناتو «برگشته اند». این برگشت ساده ومعصومانه برای دفاع از افغانستان نیست. آنها برای خرابکاری وسازمان دادن جنگهای بیشتربرگشته اند. آنهابرای تخریب آسیای میانه کمر بسته اند. نیروهای امریکائی با مجوز جنگی برگشته اند. گام اول در این زمینه برداشته شده است؛ قرار اطلاع رسانهها، ارتش آمریکا درنیمه اول ماه جنوری اعلام کرد ۳۰۰ تفنگدار نیروی دریایی این کشور از فصل بهار در ولایت هلمند افغانستان مستقر میشوند. ازیادنبریم که هلمندمرکزکشت وقاچاق موادمخدر ومنبع بزرگ ذخایراورانیوم افغانستان نیز است.
باری محکم کاری امریکا-ناتو در افغانستان ازجدیت بالائی برخوردار است تاجائی که اخیراًدر جلسه بزرگی در بروکسل ناتوفیصله کردتاسالانه پنج ملیارد دالر به افغانستان کمک نماید واز این جمله یک ملیارد ونیم آنرا امریکا به تنهائی می پردازد. این رقم سرسام آور نشان دهنده ابعاد نقشه های پنتاگون برای حفظ افغانستان بهمثابه مرکزاتکائی بااهمیت حضور نیروهایش در این منطقه داغ آسیا است. این رقم نجومی پنج ملیارددلارونیم نشاندهنده اهمیت استراتیژیک کشور ما است. این نوع پنج ملیارد دالرهابه تعبیری، خون بهای تباهی کشورمابوسیله ناتو است. آیاازاین ملیاردهادالر که بهسوی افغانستان سرازیرمیشود، برای پیشرفت افغانستان استفاده ای هم صورت می گیرد؟ با قاطعیت میتوان گفت که نه. از این پولها نه برای ایجاد زیربنای اقتصادکشور به کار گرفته میشود و نه برای فقر زدائی. پس این همه پول به کجا میرود؟
همه این پولهاافغانستان را بیشتر وابسته میسازد، نظامی گری بیهوده رامی تازاندو قشر پولدارپرازیت صفت را که پشتیبان نطم کنونی است، فربه تر میسازد. مسلماً این نظم چیزی نیست جز ادامه اشغال افغانستان.
با درنظرداشت چنین فاکتهائی «طوفان د رافغانستان» در راه است. هرچه را تاکنون کشورمابنام مصیبت ازسرگذشتانده است، دربرابر آنچه برایش تدارک می بینندناچیز خواهد بود. افغانستان درپای نفوذ امریکا در آسیای میانه خواهد سوخت. افغانستان قربانی معصوم سیاست هژمونیک امریکادر خاورمیانه، شرق اروپا، جنوب غرب آسیا و آسیای میانه خواهدشد.
کشورهای آسیای میانه و بهویژه روسیه بهمثابه آماج مستقیم بعدی، باقوت وسروصداتحرکات امریکادرافغانستان رابرای مداخله درآسیای میانه ازطریق به کاربردنیروهای تکفیری وسلفی ووهابی (بهویژه داعشی) وطالبی افشامیکنند وهم هوشدارمی دهند. آنان در جهت مقابله بااین وضع فعالانه آمادگی میگیرند.
درکادرافشاگری، آقای ضمیرقبولف نماینده خاص رئیس جمهورپوتین در امورافغانستان ورئیس شعبه دوم آسیا وزارت امورخارجه فدراسیون روسیه، ازیک سال به اینسوبارها از نقشه های امریکا درجهت انتقال بنیادگراهای وهابی وتکفیری درنزدیکی آسیای میانه وخطر این سیاستها برای کشورهای منطقه، سخن به میان آورده است. قبولوف میگوید: «در افغانستان بیش از ده هزار داعشی وجود دارد. یک سال قبل تعداد آنها حداکثر صدها نفر بود که افزایش و توسعه نفوذ آنها رشدی چشمگیر است. شاخه افغانی داعش بطور مشخص برای آسیای میانه تربیت می شود و در بین آنها گاهی زبان کاری روسی است. آنها را بطور مشخص برای آسیای میانه و روسیه آموزش می دهند». ده هزار نیروی زبده جنگ دیده و «چشم پاره» داعشی که به سلاحهای بسیار پیشرفته کنونی دنیامجهز باشد میتواند خطری عظیم را برای بزرگترین نیروهای جهان به بارآورد. ازین جا است که میگوئیم بازی با این آتش سوزنده وویرانگرافغانستان رادرمعرض تباهی قرارمیدهد. گناه همه ویرانی هائی که از این گذرگاه برکشورما واردشود بدون هیچ تردیدی به عهده کسانی است که افغانستان رابه چنین آزمونگاهی مبدل میسازند. تاریخ کسانی را که با فروش خود وسرزمین مابه آقایان ماورای ابحار، مردم افغانستان، شهرها وروستاهای مارادرمعرض چنین تباهی ای قرار میدهندنخواهد بخشید وبا شدید ترین قضاوت محکوم خواهد کرد.
بالاخره قبولوف باصراحتی که هیچ جای شک وشبهه ای باقی نمیگذارد، به تاریخ ۱۷ نوامبر ۲۰۱۶ گفت که: «روسیه و کشور های منطقه دیگر نمیتوانند در قضایای افغانستان حیثیت سیل بین را داشته باشند و وقت آن رسیده که کشور های منطقه دست زیر علاشه ننشسته و ابتکار عمل را در دست گیرند.»
اخیراًویتالی چورکین نماینده روسیه در سازمان ملل متحدنیزهوشداردادکه: «اطلاعاتی وجود دارند که در حال حاضر کمپ ها و پناه گاه های امن گروه داعش و مردمان آسیای میانه و قفقاز شمالی در افغانستان برپا شده و تا کنون ۷۰۰ خانواده تروریست ها از سوریه به آن جا منتقل شدهاند... برخی شرکای ما به تأمین رابطه با افراطیون و گروههای تروریست موجود در افغانستان مخالفت ندارند. ما از رویداد های بسیاری مطلع هستم از جمله زمانی که جنگجویان داعش دو باره بهوسیله هلیکوپتر های بدون نشانه های شناسایی در شمال افغانستان جا به جا شدهاند.»
چورکین همچنان از جنرال جان نیکلسون فرمانده امریکا- ناتو در افغانستان نقل قول کرد که «گروه تروریستی داعش و جنگجویان حرکت اسلامی ازبکستان، تحت نام «ولایت خراسان» به هدف ایجاد خلافت در افغانستان مستقر شدهاند.»
درعرصه پیشگیری ازحملات گروههای تکفیری وسلفی وهابی به کشورهای اسیای میانه بهویژه تاجیکستان، روسها به همراهی سازمان پیمان امنیت جمعی ودولتهای منطقه آسیای میانه اولترازهمه تاجیکستان، به آمادگی های وسیعی مبادرت ورزیده اند. یکسال قبل مانورهای نظامی گسترده ای در کوه پایههای تاجیکستان مشترکاً بهوسیله نظامیان روسی وتاجیک به راه انداخته شدکه ابعاد آن حیرت انگیز به نظر می رسید. در این مانورها ازانواع سلاح های پیشرفته وتباهی آورچون هواپیماهای بمب افگن استراتیزیک و راکتهای اتشزای رعب انگیزدر مقیاسی وسیعی کار گرفته شد. رزمایشی با چنین ابعاد پراز خشونت وهیبت فقط برای نشان دادن درجه رزمندگی وقدرت آتش است وبس. این نمایشی است که درجه ومرزی را نشان میدهد که طالبان وداعشی ها (در حقیقت امریکا وجنگجویان نیابتی اش) باان مواجه خواهند شد. تازه این شروع آمادگی ها است. مدتی قبل تصاویر رزمایش مشترک نظامیان تاجیکستان وارتش خلق چین در مناطق کوهستانی را نیز رسانهها منتشرساختند.
در عرصه های سیاسی، دیپلوماتیک واوپراتیفی نیز روسها باتحرک ومانوردهی بیسابقه ای در این زمینه عمل میکنند. امروز آنان بمراتب پراگماتیک تر از گذشه وبا شیوه مشهور «اهداف، وسایل را توجیه میکنند» وارد نبرد میشوند. آنهادرجستجوی متحدین درمیان نیروهائی هستندکه بتواننددربرابرحریفان گنده شان موثرباشند. امروز روسهادرتلاش هستندنقاط ضعف حریف امریکائی خودرابیابند.
طالبان افغانستان که یک پدیده فوق العاده بغرنج سیاسی است، صرفنظر از اینکه رهبری آنهاوسیله اعمال سیاستهای امریکا بوده است امابنابربغرنجی ساختاری وتعدد روابط پنهانی، بعضی از لایه های آن میتواندبرعلیه خودامریکامورد استفاده قرارگیرد (۱). روسها دراین زمینه تاکنون تلاشهای موفقانه ای داشته اندومقامات مختلف آن از ایجاد چنین روابطی پرده برداشته اند. در این زمینه روسیه با دید مشترک با ایرانی ها دربرابردشمن مشترک در بین رده هائی از طالبان فعال بوده اند. چنانچه بتاریخ ۴ آگست ۲۰۱۶ والی کندز اعلام کرد که طالبان بهوسیله روسیه کمک میشوند.
اخیراًیک مقام ارشد طالبان هم در گفتگو با روزنامه اکسپرس چاب بریتانیا از روابط نزدیک مسکو و طالبان پرده برداشته و گفته است که اتحاد روسیه و طالبان برای متوقف ساختن امریکا در افغانستان است.
روندی که آغازشده وطی آن افغانستان در طول سالهای زیادعمداً به میدان انتقام گیری های قدرتهای بزرگ مبدل شده است، توقف ناپذیر به نظر می رسد. امروز دیگر برای متوقف ساختن جریان جنگ بزرگ ابعاد نیابتی که در افغانستان در حال شکل گرفتن است (که اگرچنین تلاشی هم صورت بگیرد)، قدری دیر شده است وهردوطرف آمادگی های لازم را گرفته اندو «مواضع مبتنی بر درک متقابل در نبرد برعلیه تروریزم» که مشخصه روابط امریکا وروسیه را درمورد افغانستان برای سالیان زیادی شکل میداد، به سیاست «تقابل وضربه زدن به دشمن» جاخالی میکند ورودرروئی درعمل ونادیده گرفتن طرف مقابل درمیدان دیپلوماتیک «نبرد برعلیه تروریزم در افغانستان» مشخصه اساسی روابط دو طرف رادرحال حاضر تشکیل میدهد. یکی از مظاهر این سیاست جدید نشست سه جانبه مسکو میان روسیه چین وپاکستان بود. این نشست غیرمترقبه مسئله افغانستان را وارد فاز نوینی ساخت که مشخصه اساسی آن تضعیف نقش امریکااست. با چنین مانوری روسها نشان دادند که قادراندامریکائی هارا درقبال افغانستان، دوربزنند. این ضرب شصتی بود که به اوبامانشان دادند. درعین زمان، روسها در را به روی اداره امریکاتحت رهبری ترامپ قدری بازگذاشته وگفته اندکه ممکن است از اداره ترامپ دراین نشستهادعوت به عمل اید. حالاکه ترامپ برکرسی ریاست کشورخودتکیه زده است، دیده شودعلیرغم آمادگی برای همکاری با روسیه در مبارزه بر علیه داعش وتروریزم درقبال حضور نیروهای داعشی وتکفیری در افغانستان چگونه عمل خواهدکرد.
بهطور کلی، درصورت تشدید اوضاع وآغاز حملات نیروهای بنیادگرای اسلامی به کشورهای آسیای میانه بهویژه تاجیکستان وحمله متقابل آنان در کشورما چه خواهد گذشت ونقش قشر «مجاهدین غرق درثروت بادآورده» بهمثابه دژاجتماعی حاکمیت تحت اشغال چه خواهد بود؟ قوم گرائی وتفرقه ملی که ازتبعات سیاست اشغال است مانع موضع گیری جانبدارانه به سود اشغالگران ولی نعمت وسدی دربرابرهرنوع تحرک جمعی نیروهای رزمی دریک خط معین ترسیم شده از جانب حاکمیت تحت اشغال نخواهدشد؟ باصراحت باید گفت که پیشگوئی دراین مورد دشوار است ولی بااستنتاج از نتائج قانونمند حوادثی که تاکنون رخ داده است، بهطورکلی میتوان گفت که:
بخشی از طالبان و بهاصطلاح مجاهدین سابق وهمه نیروهای داعش که در افغانستان مستقروعمدتاً اتباع کشورهای مربوط به اتحاد جماهیرشوروی سابق هستند، باپشت گرمی امریکابه تدریج تلاش خواهند کرد راهای نفوذی را به درون کشورهای آسیای میانه بهویژه تاجیکستان تدارک ببینندو وضعی مانند سوریه یااوضاع افغانستان زمان دولت انقلابی رابه میان آورند. مسلماًآماج بعدی، گشایش راهی بهسوی قفازروسیه خواهدبود. اگرچنین شود، جنگهای بسیاربزرگ ابعادی درخواهند گرفت.
نیروهای داعشی و دیگرانی که به آسیای میانه حمله ور میشوند، بادیواری از آتش وخشم روبروخواهند شد. این کشورها ومردمان آن آمادگی لازم رادارندتامتجاوزین بنیادگرارا طردکنند. آنان اجازه نخواهند دادجنگ فرسایشی ودراز مدت درآسیای میانه «ریشه بگیرد». نفرتی را که مردمان دنیا و به طریق اولی این کشورها ازداعش دارند، باعث آن میشود که متجاوزین از هیچ پناه گاه مصئون ومطمئنی در بین مردمان منطقه برخوردار نشوند.
اگر تهاجم نیروهای تکفیری باسرعت سرکوب نشود، روسیه ومتحدین آن خواهندکوشید جنگ رااز نقطه ای که اغازشده بیشتر به عقب برانندولانه های آغازین این تجاوزرا بکوبندو احتمالاً از «حق تعقیب» استفاده کنند. اگر چنین اتفاقی پیش بیاید افغانستان به صحنه خونین ترین جنگهامبدل شده ودر کوره آتش جهنمی جنگی به مراتب هولناکتر ازآنچه تاکنون شناخته است، خواهدسوخت. در این ماجرای خونین عدهای از نیروهای «سرگردان مسلح ورزمی» که دردرون حاکمیت اشغالی با تفرقه واقعی درونی جمع شدهاندخودسرانه بنابرتعلقات قومی ومنطقه ای مواضع دلخواه خود را در پیش خواهند گرفت. از این منظرمیتوان شاهد یک وضع انارشیک نه چندان طولانی بودکه با پیشرفت جنگ وتحکیم مواضع تباری اتخاذشده وپیوستن «رهبران قومی» روال قانونمند را در پیش خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر: نیروهای موجود جنگی در افغانستان (از طالبان گرفته تاحتی نیروهای داخل کادر نیروهای نظامی افغانستان) متناسب به منافع خویش درانقطابهای نوین جاخواهندگرفت. اتفاقاً همین انقطابهای نوین یکی ازپیش آمدهای بسیارمحتمل جامعه کنونی خواهدبودزیرا زمینه های تفرقه قومی عمداً بهاندازه ای تقویت یافته است که در هرنوع رودرروئی ملی عامل تعیین کننده موضع گیری همه طرفها خواهدبود. در این صورت جبهه آسیای میانه (روسهادرکنارتاجیکها) در جنگهای داخل افغانستان به هیچ وجه دست خالی نخواهند ماندوحتی احتمال این میرودکه نیروی برتر باشند. اگر کاربه اینجاهابکشد، درگیری با نیروهای زمینی امریکا که بهوسیله عظیم ترین نیروی هوائی پشتیبانی خواهدشد، اجتناب ناپذیر به نظر می رسد ودرست دراین بزنگاه تعیین کننده خواهد بود که سلاح های بسیار پیشرفته روسی محشری رابرای امریکائی ها تدارک خواهند دیدبدون اینکه حتی یک سربازروسی هم به داخل خاک افغانستان پابگذارد. در نتیجه نقشها با سالهای هشتاد میلادی قرن گذشته تعویض خواهندشد. دراین میان بیچاره گروههای بی سروپای مجاهدینی که در تمام طول عمرخود روح خود را به امریکا وپادوهای آن مانند پاکستان وعربستان سعودی فروخته ودر دوران جدید صاحب ثروت وجاه وجلال هم شدهانددر بن بست وحشتناکی ازلحاظ موضع گیری قرارخواهند گرفت. درحقیقت همین قشر «مدافع جان به کف» نظم امریکائی که مفت ورایگان تامغز استخوان ثروتمندشده است دربرابریک مخمصه انتخاب تاریخی مبتنی برتعلق قومی-تباری قرار خواهدگرفت. از لحاظ انتخاب دوراه دربرابرآنهاقرارخواهد داشت:
۱- ماندن درکنار امریکاکه بهاحتمال بسیارقوی بخشی ازآنهااز لحاظ موضع گیری قومی تجرید ونهایتاًخشک
خواهندشد.
۲- رفتن به راهی که قوم وتیره وتبارشان برمیگزیند. مسلم است که بهطور طبیعی، درصورت انقطاب نهائی، حاکمیت هم بالاجباروبهطور عمقی یک دست خواهدشد. احیاناً اگر نمایندگانی از اقوام مختلف خلاف انقطاب واقعی که صورت گرفته است، درحاکمیت بمانند، این ماندن ها نمادین خواهد بودو بس. قدرمسلم اینست که اگر حملات تکفیری هاباسرعت، به موفقیت بیانجامدوبه نتائج زودرس دست بیابند، ازوجود شکاف عمیق وسراسری درصفوف حاکمیت دست نشانده جلوگیری خواهدکرد. ولی آیاچنین امکانی در وضع کنونی متصور است؟ به گمان اغلب نه.
برای ارزیابی این احتمالات نخست باید دیدکه هردوطرف چه امکانات وبرگهای برنده را دراختیار دارندتا بتوانند برمسیرجنگ و صحنه وقوع جنگهاتاثیرگذ ارباشند:
هر دو طرف ازکارتهای برنده ای برخورداراند؛ امریکائی هاکشور را در اشغال وحاکمیت را درقبضه خودونیروهای بنیادگرای داعشی مفت ورایگان وتاعمق استخوان مصمم برای نبردرادراختیاردارندولی روسهاتجربه غنی ای ازترکیب وتمایل وروان جنگی و اجتماعی افغانستان وتمام اطلاعات ونقشه های لازم وروابط پنهانی رابرای روز مبادا به منظور استفاده های احتمالی در اختیار دارند. این باردرافغانستان روسها دست بالادارند. گواینکه نقش هردو قدرت بزرگ در مقایسه با سالهای هشتاد ترسائی معکوس شده است. امریکائی ها خواه ناخواه درگیریهای مستقیم جنگی هم خواهند داشت، بخصوص که عساکر امریکائی این بار نه درزیرنام کمک به حفط امنیت و یا یاری رساندن به نیروهای امنیتی افغانی بلکه با مجوز جنگی برگشته اند. (گرچه درگذشته برای کشتارهای گسترده ای که انجام داده اندهیچگاهی کسی از «جواز» آنهاپرسشی نکرده بود وهرکاری دلشان خواست کردند.) ولی مهمتر از همه اینها موقعیت سیاسی هریک خواهد بود.
مزیدبرهمه، اداره ومدیریت وضع مبتنی بردوآلیته حضور بنیادگراها (داعش وطالبان) درصحنههای نبرد، برای امریکا نه تنها مشکل بلکه خطر آفرین خواهد بود.
نکته بسیار بااهمیت عبارت از این است که آن بخش طالبان که دراین ماجرا دخیل ساخته میشوند، نمیتوانند موثریتی را که در افغانستان دارنددر اسیای میانه هم داشته باشند زیرادر افغانستان، توده طالب برعلیه اشغال می جنگند ولی در آسیای میانه انگیزه جنگ نمیتواندبرایش نیرومند باشد. در اینجاادعا دارند که بیرق آزادی ملی وختم اشغال افغانستان را برافراشته اندولی درآنجا چیزی بیشترازیک متجاوز واشغالگر نخواهند بود.
در آسیای میانه، انگیزه وتوان داعش هم برای جنگ نمیتواند مانند سوریه وعراق مستعدباشد؛ زیرا درآنجا زمینه های رشد داعش ازیکسو با تازاندن احساسات مذهبی مردمان منطقه درپی اشغال عراق بهوسیله امریکاوجنایتهای عظیم سربازان آن علیه مردم وعنعنات ومقدسات اسلامی مهیاگردیدو از جانب دیگراحساسات مذهبی سرکوفته وهویت پامال شده مسلمانان مقیم غرب، باحوادثی که درسوریه به راه انداخته شد، به شیوه ای مسخ شده کانال تبارز «همبستگی امت اسلامی» و «جهاد» رایافت. بهرحال رجوع مسلمانان مقیم غرب بخصوص جوانان به ندای داعش به منظور پیوستن به ایجاد «خلافت اسلامی» ونبرد با کفارانفجاری بود که باید دردرون این جماعت تحقیرشده ورانده شده رخ میداد. درجوامع بسته ای چون گروههای مهاجرین اسلامی درغرب که درمجموع بیشتر از جانب حکومتهابهمثابه موجودات اضافی ای تلقی میشدند که تحت اجبار کنوانسیونها وپابندی های حقوقی غرب میتوانستند در جوامع مرفه غربی تراکم کنند، وقوع چنین انفجارهائی که بیشتر ازعقده حقارت ورنج بی هویتی و یا «بدهویتی» برمی خیزد، امری طبیعی است. چنین پدیده هائی در اثر تراکم حوادث و واقعات طی سالهای زیادی یکبار رخ میدهد وازخود دوران اعتلا وشگوفائی داردو در پی، دوران افول وغروب را تجربه می کند. امید برده میشود که با شکست آخرین لانه های شرِ داعش در سوریه این پدیده «پردرخشش» در بین مسلمانهای متعصب، خشمگین، سرخورده وعمدتاً فریب خورده راه پایانی خود را طی کند. درارتباط با نسج گیری داعش بهمثابه یک جنبش همه گیر ونیرومندطوریکه در عراق وسوریه دیده شد، درآسیای میانه وضع بهطورعمقی وعینی متفاوت خواهد بود. برای ارزیابی این امر لحظه ای نباید ازنظر دورداشت که پس منظرتاریخی هرکشوری برای پاگرفتن ورشد پدیدههای قابل ملاحظه اجتماعی یک عامل فوق العاده مهم و حتی تعیین کننده است. درآسیای میانه درطول نزدیک به صدسال اخیر مانند کشورهای اسلامی دیگر، نقش دین در زندگی اجتماعی دررده اول قرارنداشته است و احساسات دینی مردم برای باروری جنبشهای بنیادگرایانه ای مانند داعش وطالب وانواع دیگر اخوانیزم مانند آنچه در افغانستان ریشه گرفت و حتی مبدل به نیروی حاکم شد، زمینه مساعدی را فراهم نمیکند. تلاش امریکاجهت غرس نهال داعش درآسیای میانه وبخشهای مسلمان نشین روسیه، گرچه جنجالهای فراوانی راسرراه این کشورها قرارخواهد دادوکشته های بیشماری برجاخواهدگذاشت ولی قادر نخواهد بودمسیرحوادث وراه انتخاب شده این کشورهارا تغییر بدهد. گذشته از همه، روسیه ومتحدین آن قبل از نزول این بلیه برای دفع آن کمر بسته اند.
امریکائی هاحتماًبه خوبی میدانند که تلاش درجهت تقویت داعش وطالبان در آسیای میانه وتشدید جنگ بوسیله آنها، مانند تیغ دو دم برانی است که یک دم آن متوجه حضورخود امریکائی ها در منطقه خواهد بود.
باچنین نقشه هائی یکباردیگر امریکائی ها به قمار بزرگی دست می یازندکه از دید عقل سلیم بهر حال باخت آن از قبل هویدااست. گرچه ازدید انتقام جوئی وخرابکاری اگرسنجیده شود، خلقهای منطقه صدمات زیادی را متحمل خواهندشد؛ اما همین خرابکاری ووحشت انگیزی برای هیچکسی فایده ای نخواهد داشت.
در نتیجه روزگاران جهنمی آتش وخون بی سابقه در انتظار مردم بلاکشیده ما است. امریکا افغانستان رابه عنوان قربانی معصوم جهانگشائی های خوددر آسیای جنوب غربی و آسیای میانه انتخاب کرده است. افغانستان برای این آماده شده است تامبدل به میدان مصاف ومیعادگاه خطرناک ترین وخونین ترین جنگهای نیابتی امریکابا دشمنانش شود. بدبختانه مردم مابرای سالهای متمادی کفاره بلندپروازی های استعماری امریکا راخواهد پرداخت و افغانستان به منطقه داغ تصادمات مبدل خواهد شد. گوئی سرنوشت مردم بلادیده افغانستان با مرگ وخون گره خورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) در نوشته ای تحت عنوان «بحثی پیرامون «رابطه» قدرتهای بزرگ باجنبشهای اسلامی بنیادگراو «اداره» آنهادر اوضاع کنونی جهان» در این مورد به تفصیل نوشته ام که آدرس آن را دراینجا میگذارم.