برگشت وحضور حکمتیار در کابل همچنان در مرکز توجه مردم به ویژه اهل سیاست قراردارد وبه همان پیمانه ای که اوضاع متشنج میشود، توجه به این پدیده برگشت دیرهنگام بیشتر میشود. نوشته ای راکه درروزهای اول بعدازبازگشت وی به کابل در تلویزیون بهارمنتشرشد، به علت فعلیت آن دراینجامیگذارم:
۲۸-۰۴-۲۰۱۷
در روزهای اخیر یکبار دیگر شاهد صحنه سازی های افراطی از جانب دستیاران دست اول امریکا در افغانستان بودهایم. کسانی از روی صحنه بالاتر آمده (حامد کرزی) و کسانی هم از پشت پرده (گلبدین حکمتیار) وارد صحنه علنی بازیهای سیاسی شدهاند. به هر اندازهای که وضع افغانستان در سایه رویاروئی امریکا و مخالفان منطقهای آن مانند روسیه و ایران و چین و پاکستان متشنجتر میشود، به همان پیمانه بازیهای سیاسی بغرنجتر میشوند. مشخصه بازیهای بزرگ سیاسی در اوضاع کنونی چنین است که سردمداران سیاست امروزی بهخصوص سیاست مداران امریکا در هر زمینهای تنها از یک الترناتیف و یک وریانت شیوههای رودرروئی استفاده نمیکنند. این سیاستگذاران همواره راههایی برای استفادههای بعدی رابه روی خود نمیبندند. در بازیهای سیاسی هیچ نیروی با تجربه و جاافتاده و بزرگ، تمام امکانات خود را به یکبارگی رونمی کند؛ همواره نقشههای «ب» برای روز مبادا در پشت پرده حفظ میشوند. با در نظر داشت این اصل مهم در سیاستهای بزرگ، در صحنه سیاسی افغانستان نیز امریکائی ها از همان آغاز اشغال کشور، تمام امکانات خود را وارد میدان نکردند. با اشغال افغانستان آنها در محل محکمی پا گذاشتند؛ آنان از دیر زمانی تمام گروههای رهبری سازمانهای هفتگانه بهاصطلاح مجاهدین را در اختیار داشتند. همینها توان ایفای نقش فعال در زندگی سیاسی افغانستان را در شرایطی دارا بودند که نیروهای چپ از صحنه سیاسی حذف شده بودند. وقفه زمانی تقریباً شش ساله حاکمیت طالبان در افغانستان روابط و در حقیقت وابستگی همه گروههای هفتگانه به امریکا را در عرصه عملی در تعلیق قرار داد. این تعلیق به معنی قطع روابط نبوده ودر واقع این روابط در «خواب زمستانی» قرار داده شده بود. در سال 2001 امریکائی ها با اشغال افغانستان با اتکا بر امکانات قبلی در عرصه استفاده از گروههای هفتگانه و بعضی از نیروهای دیگر، با فکر راحت به اداره وضع با در نظر داشت انواع احتمالات آینده پرداختند. در این مقطع تاریخی مساعدت وضع برای امریکائی ها طوری بود که در سطح منطقه و جهان به هیچ نوع مخالفت و رو در رویی، روبرو نبودند. در چنین وضعی نیروهای استخباراتی با تجربه ایالات متحده امریکا با درایت و کاردانی بیسابقهای روابط درونی تمام نیروهای افغانی وابسته به خود را طوری تنظیم کردند که ضمن روی صحنه آوردن نیروی فعال کاری، حفظ نیروی کارآمد ذخیره بر ای روزمبادا و وقوع هر نوع احتمالی در آینده را هم در نظر گرفتند. بر پایه این طرز دید، بخشی از نیروهای وابسته به خود را در حال ترصد نگه داشتند. قدر مسلم اینست که در چنین شرایطی در ترصد غیرفعال نگهداشتن نیروها باعث فرسودگی از یکسو و ختم اعتبار آنها از جانب دیگر میگردد بناً این ترصد میبایستی فعال و رو به آینده باشد. بر پایه این ضرورت اجتناب ناپذیر امریکائی ها از میان تمام وابستگان قدیمی خود، وفادارترین آنها را در ترصد فعال قرار داد. بدون هیچ تردیدی گلبدین حکمتیار از وفادارترین وابستگان امریکا بود و این در عمل قاطع چندین سال جنگ داخلی افغانستان که در یک سوی آن دولت انقلابی و ترقی خواه افغانستان قرار داشت و در جانب دیگر آن تمام وابستگان امریکا صف بسته بودند، بهاندازه کافی به اثبات رسیده بود. در کادر این «ترصد فعال» در طول شانزده سالی که از اشغال افغانستان بهوسیله امریکا میگذرد، گلبدین حکمتیار با مهارتی کم نظیر ضمن حفظ ظاهر مخالفت با اشغال افغانستان بهوسیله امریکا، هیچگونه عمل خطرناک و جبران ناپذیر ضد امریکا را انجام نداد. آنچه را تاکنون بهعنوان مخالفت انجام داده است بهمراتب بیضرر تراز آن بوده است که یک نیروی واقعی مخالف (با امکاناتی که گلبدین حکمتیار داشت) میتواند انجام بدهد. از جانب دیگر این ترصد فعال در بخش دیگری از صحنه سیاسی به شیوه بسیار ماهرانهای مورد اجرا قرار گرفت؛ بخش قابل ملاحظه بدنه رهبری کننده دولت را اعضای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار ظاهراً بنام سهم گیری شخصی و نه در زیر نام حزب اسلامی تشکیل میداده است. خیلیها این امر را یا تصادفی و یا ناشی از تمایل فردی افراد جاه طلب حزب اسلامی میدانستند که گویا به ابتکار شخصی وارد این حکومتها (حاکمیت تحت اشغال) شدهاند ولی هیچکسی تا کنون این زحمت را به خود نداده است ارزیابی نماید که اگر پشتوانه توافق پنهانی «حزب اسلامی» را این افراد نمیداشتند آیا بازهم میتوانستند در ردههای بالای ارکان دولت قرار بگیرند؟ مسلم است که نه. در این بعد، امریکائی ها و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بازی را استادانه انجام دادهاند.
امروز امریکائی ها بنا بر ضرورت وضع حاضر لازم دیدند گلبدین حکمتیار رااز «خواب زمستانی» بدر آرند. این نشان دهنده احساس ضرورت ارگانهای استخباراتی امریکا است که او را وارد صحنه فعال سیاسی میسازند. از جانب دیگر بالاخره اگر دیر بجنبند، با در نظر داشت سن و سال حکمتیار، استفاده حد اعلا از این امکان سرمایه گذاری شده بسیار دیر خواهد شد.
در این روزها سر و صداهای فراوانی به راه افتیده است مبنی براین که با آمدن حکمتیار از یکسو وضع امنیتی وخیمتر خواهد شد و از جانب دیگر این آمدن باعث بیحرمتی در حق مردم افغانستان بهطورکلی و مردم کابل بهطور خاص میگردد که قربانی راکت پرانیهای گلبدین حکمتیار شدهاند. بخشی از این نگرانی برحق است ولی باید دید چرا و چگونه؟ آنچه مربوط میشود به وضع امنیتی، فکر میشود آمدن حکمتیار هیچ تأثیر بزرگی بر وضع امنیتی نخواهد داشت. با صراحت باید گفت که وضع امنیتی افغانستان در دایره اداره و صلاحیت امریکائی ها است. از زاویه دید دیگری باید گفت که اگر چنین آمدن و رفتنها بر وضع امنیتی کلی افغانستان تأثیر منفی داشته باشد پس باید بپذیریم که اداره وضع از دست امریکائی ها بیرون شده و چنین تعاملاتی در ضدیت با امریکا صورت میگیرد که با چنین فرضیهای هیچ یک از معادلات سیاسی امروز افغانستان را نمیتوان حل کرد.
این حرفها در ارتباط با وضع امنیتی و رابطه آن با آمدن حکمتیار اگر از زبان حریفان دوره بهاصطلاح جهاد این رهبر افراطی اخوانی شنیده شود، امری است بدیهی وبی نیاز از تبصره اضافی ولی اگر این استدلال از جانب کسانی صورت بگیرد که ادعای مخالفت باسیاستهای ضد انسانی و ضد ترقی دوره بهاصطلاح جهاد ضد دولت انقلابی را دارند، باعث تحیر میگردد. مگر نه اینست که در ضدیت با دولت انقلابی و منافع زحمتکشان افغانستان همه این احزاب سروته یک کرباس بودهاند؟ از دید طرفداران دولت انقلابی همه رهبران احزاب هفتگانه وابسته و نوکر امریکا بودهاند و امروز اگر عدهای از آنها از «قدرت خداداد» سهم خود را گرفتهاند چرا تعجب بکنیم از اینکه دیگران شان هم میخواهند سهم خود را طلب کنند؟ و به طریق اولی وفادارترین آنها میتواند حتی توقع بیشتر از این خوان نعمت را داشته باشد.
این درست است که در ویرانی کابل و راکت پرانیهای جنایتکارانه سال ۱۳۷۱ و قبل از آن حکمتیار مورد تنفر و محکومیت قرار میگیرد ولی آیا تنها او بود که این جنایت هولناک را مرتکب شد؟ نشانه گیری این هدف بهوسیله کسانی که دیروز در جبهه دفاع از حاکمیت انقلابی قرار داشتند، معنی نادیده گرفتن نقش شریکان جرمش رانشان میدهد. کسانی که تاکنون با شریکان جرم این بازی هولناک مدارا داشتهاند، اینش را هم آسان تحمل خواهند کرد.
امر مسلمی است که گلبدین حکمتیار با آن سابقه وحشت انگیز خود (مانند دیگر همقطارانش) با آمدن به افغانستان، برای خوش گذارنی محض و طی دوره بازنشستگی رنج سفر را به خود هموار نکرده است؛ او میآید تا در قدرت سهیم شود. او بیشتر از هرکس دیگری خود را وارث این وضع میداند. او بهترین و وفادارترین دوست امریکا است. چهل سال اخیر زندگی پرتلاطم حکمتیار نشان دهنده این امر است که هیچگاهی از راه دوستی با امریکا منحرف نشده است. پس بیهوده نیست که دیگر شریکان «قدرت خداداد» از این آمدن در هراساند.