منطقه قبایلی یا منطقه به لحاظ اداری خودمختار خوانده میشود، به وسیله خط د یورند (خط مرزی افغانستان و پاکستان که هیچگاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) ازافغانستان جدا میشود.
به لحاظ جغرافیایی، منطقه قبایلی ازغرب با افغانستان همسایه است، ازشرق با دو ایالت سرحد و پنجاب پاکستان و ازجنوب با ایالت بلوچستان پاکستان هممرز است. مهمترین شهرهای این منطقه عبارتند از: میرانشاه، رازمک، دارا بازار و وانا.
منطقه قبایلی به هفت ناحیه قبیله ی تقسیم میشوند که عبارتند از: مهمند، باجور، کورام، اورکزی، خیبر، وزیرستان جنوبی و وزیرستان شمالی. اگرچه ساکنان این منطقه همگی پشتون هستند اما خود به گروههای قومی کوچکتر تقسیم میشوند که با نام همان نواحی قبیلهای خوانده میشوند. این منطقه بهصورت خودمختار اداره میشود و اگرچه در خاک پاکستان قرار دارد اما دولت مرکزی پاکستان و یا دولتهای ایالتی حق مداخله درامور داخلی این منطقه را ندارند.
و طن امروزاسیر دوسه تا بیوطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
آن یکی لاشخورو آن دگری جغد سیاه
آن یکی مرده خورو آن دگری گورکن است
آن شده پیش نمازدر چمن ودرسرايي
واقعا قصه او قصه خون در چمن است
این چه بوئیست که از زیرريش می آید
که چنین باعث دلسردی مشک ختن است
سرزمین گل وبلبل به چه روزافتاده
بلبل وزاغ است و چمن آن لجن است
روزگاری که وطن دست کفن دزدان است
عجبی نیست اگر مرده ما بی کفن است
داده بودند مژده که سربکفان می آید
سربکف آمـدو دیـدیم که پیمانـشکن است
حرفهایش همه جزتهمت وفحاشی نیست
واعظ شهرچه با تربیت وخوش سخن است
بروطن مهرداشتن اگر بی وطنیست
سجده برخاک وطن دين وآئین من است.
روابط دو کشورهمسايه افغانستان و پاکستان که مرزهای طولانی با هم دارند، درحدودهفتاد سالی که ازعمرکشورپاکستان می گذرد، همواره با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است. مساله مورد مناقشه خط مرزی موسوم به ديورند ، فعاليت گروههای مسلح مجاهدين که عليه حکومتهای طرفدار شوروی سابق در افغانستان می جنگيدند، حمايت دولت پاکستان از طالبان و نيز آنچه مقامات در سالهای اخير، فعاليت گروههای مخالف دولت اين کشور در مناطق قبايلی پاکستان می خواندند، از مسايلی است که در دوره های مختلف، باعث تيرگی روابط دو کشور شده است. (پاکستان با پناه دادن ومسلح نمودن برهان الدين رباني ، گلبدين حکمتيار،احمدشاه مسعود ،رسول سياف ، صبغت الله مجددي ،يونس خالص ،نبي محمدي ، گيلاني ... تخريب و بربادي افغانستان را تحقق بخشيدواين سرمايه گزاري پاکستان تا امروزسايه شوم وسياه ي خويش را برکشورگسترانده است).
از بدو تاسيس کشور پاکستان تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان ، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله ، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از گروههای مسلح به اصطلاح مجاهدين که عليه دولت کابل می جنگيدند نيزبرتنشهای موجود ميان دوکشور افزود. مرزمشترک پاکستان و افغانستان که به خط ديورند مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال۱۸۹۳ بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به هند بريتانيايی تعلق گرفت.
پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال۱۹۴۷ ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد. خط ديورند بنيادى ترين عاملى بوده كه بر چگونگى روابط دو كشور سايه افكنده است. تا جايى كه به پاكستان مربوط مى شود، تنها طرح ادعاى ارضى از طرف دولت هاى روى كار آمده در افغانستان چندان براى اين كشور نگران كننده نيست. چرا كه پاكستان از همان ابتداى تولدش در مقايسه با افغانستان باحمايت بي دريغ آمريکاوانگليس در موقعيت برترى قرار داشته است.
آنچه كه تاكنون مايه نگرانى زمامداران پاكستان بوده قبايل پشتون ساكن درنوارمرزى كشورش است. اين قبايل به رغم اينكه به لحاظ سياسى و حقوقى اتباع پاكستان محسوب مى شوند، پيوندهاى قومى و قبيله اى خود را با هم مسلكان شان در اين سوى مرز كاملاً حفظ كرده اند و بعد از گذشت حدود يك قرن جدايى هنوز نوستالژى اتحاد و پيوستن دوباره به افغانستان را از خاطر نبرده اند.
جنگ افغانستان باعث به وجود آمدن کادرهای جدید اسلامی شد که در جنگ چریکی مهارت پیدا کردند ، قدرت مبادله ی اطلاعاتی خود را بالا بردند ، در به قتل رساندن افراد چیره دست شدند و در ساختن موتر های حامل بمب ، تجربه طولائی پیدا کردند . شبکه های بنيادگرايي به طرز گسترده ای اسلامیست ها را از شمال آفریقا ، تا مصر ، خلیج فارس ، آسیای میانه و پاکستان ، با استحکام به هم وصل کرد . واقعیت این بود که جنبش اسلامیست ، قبلا ؛ در دهه ی هفتاد ، به نقطه ی پرواز خود رسیده بود . موتورهای این پرواز ، ایجاد ثروت نفتی عربستان سعودی ، پدیداری نظام بانکی اسلامی با خصلت های سیاسی بالا ، و به وجود آمدن نهادهای جدید اسلامیست در مصر و سایر کشورهای مسلمان محافظه کار بود .
«منطقه قبايلي» جاي مشهوري است ؛ بهويژه زماني كه اختلافات بين پاكستان و افغانستان بالا ميگيرد يا زماني كه نيروهای آمريكايي وناتو درتعقيب طالبان د پشت مرزهای مشترك پاكستان و افغانستان متوقف ميشوند . با اين وجود شايد درباره تاريخ، جغرافيه، نفوس و اهميت اين منطقه در روابط پاكستان و افغانستان كمتر اطلاعي داشته باشيم . منطقه قبايلي كه به «منطقه به لحاظ اداري خودمختار» خوانده ميشود، به وسيله خط ديورند (خط مرزي افغانستان و پاكستان كه هيچگاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا ميشود . به لحاظ جغرافيايي، منطقه قبايلي از غرب با افغانستان همسايه است، از شرق با دو ايالت سرحد و پنجاب پاكستان و از جنوب با ايالت بلوچستان پاكستان هممرز است . براساس جديد ترين ارقامها نفوس اين منطقه سه ميليون و سه صدوچهل ويک هزار است (يعني كمتر از دو درصد نفوس پاكستان). اكثر نفوس اين منطقه دورافتاده و قبيلهای هستند و فقط سه درصد آنها در شهر زندگي ميكنند. منطقه قبايلي به هفت ناحيه قبيلهای تقسيم ميشوند كه عبارتند از: مهمند، باجور، كورم، اوركزي، خيبر، وزيرستان جنوبي و وزيرستان شمالي.اگرچه ساكنان اين منطقه همگي پشتون هستند اما خود به گروههای قومي كوچكتر تقسيم ميشوند كه با نام همان نواحي قبيلهای خوانده ميشوند.
اين منطقه بهصورت خودمختار اداره ميشود و اگرچه در خاك پاكستان قرار دارد اما دولت مركزي پاكستان و يا دولتهای ايالتي حق مداخله در امور داخلي اين منطقه را ندارند .
تا قبل از مداخله آمريكا در افغانستان، منطقه قبايلي فقط در پرتو اختلافات پاكستان و افغانستان بر سر خط ديورند مورد توجه قرار ميگرفت اما پس از حمله آمريكا، طالبان در اين منطقه مستقر شدند و از اين زمان به بعد بود كه منطقه قبايلي به محلي براي مشاجره تبديل شد . اين مشاجره داراي سه وجه بود: پاكستان و سران منطقه قبايلي، پاكستان و آمريكا، پاكستان و افغانستان.
مشاجره پاكستان با سران قبايل يك وجه تاكتيكي و يك وجه استراتژيك داشت: وجه تاكتيكي حول مخالفت ظاهري پاكستان با سران قبايل بهدليل پناه دادن به طالبان و القاعده دور ميزد . وجه استراتژيكي حول تلاش پاكستان براي بهره برداري از وضع موجود جهت بسط حاكميت خود به منطقه قبايلي بود. در همين حال افغانستان و آمريكا، دولت پاكستان را به دليل استقرار طالبان و القاعده در خاك اين كشور مورد نكوهش قرار دادند .
صرفنظر از اين مسائل، واقعيت اين است كه منطقه قبايلي ميتواند به عنوان ابزاري در دست پاكستان يا افغانستان جهت تعديل و تنظيم رفتار يكديگر مورد استفاده قرار گيرد . قوميت و خودمختاري منطقه قبايلي يك عامل كليدي در نقشآفريني اين منطقه در مناسبات افغانستان و پاكستان است. هرگاه افغانستان اراده كند ميتواند با بهرهگيري از ناسيوناليسم پشتون، ساكنين قبايل را عليه پاكستان تحريك كند و برعكس پاكستان نيز ميتواند با تحريك همين احساسات آنها را عليه دولت كابل تحريك كند.
در حال حاضر به دليل استقرار طالبان در اين منطقه و بهدليل حمايت پاكستان ازطالبان، منطقه قبايلي بهسود پاكستان عمل ميكند . اما هرگاه پاكستان قصد داشته باشد عليه طالبان عمل كند و يا حاكميت خود را بر اين مناطق گسترش دهد، ساكنين قبايل به سمت افغانستان و عليه پاكستان وارد عمل ميشوند.
پشتون ها بزرگترین ترکيب قومي افغانستان راتشکيل هيدهند وهمچنین اکثریت طالبان را تشکیل می دهند. هرچند، بیشتر طالبان، پشتون هستند؛ امّا همه پشتونها طالب نیستند. با این حال، پشتون ها همواره درافغانستان به عنوان اکثریت حکمرانی کرده اند. پشتون های افغانستان وپاکستان ازمیراث مشترکی برخوردارند، به یک زبان صحبت می کنند وهردو ازعرف وسننن، نظام اجتماعی ومسئولیّت های خاصّی با عنوان پشتونوالی تبعیّت می کنند. مفهوم هویّت قومی، نقش مهمی درظهوروتجدید حیات طالبان ایفا نموده است.
هنگامی که عوامل فرهنگی این چنین نادیده گرفته شوند، همانطور که درزمان تجاوز بریتانیا وحضور شوروی اتفاق افتاد، فرصت ها از دست می روند و سیستم وفاداری، قبایل مناطق را علیه دشمنی مشترک، متحد می کند و آنها را به هم پیوند می دهد. هنگامی که دشمن مشترک شکست خورد و یا بیرون رانده شد، رقابت ها وکشمکش های دیرینه و قدیمی ازنوآشکار می شوند. برای این که ایالات متحده و متحدانش نزاع افغانستان را که به بن بست رسیده، به پایان رسانند و به کشور ثبات ببخشند، باید تلاشی هماهنگ ومشترک جهت مبارزه با دلایل ریشه ی طالبان صورت دهند، نه این که درصدد رفع اثرات آن باشند وبه ظواهر بپردازند.
جهت انجام این امر، آن ها باید عملیات گسترده ای را درمناطق قبیله ی پاکستان انجام دهند که به معنای تجاوز نظامی حاکمیت پاکستان نیست؛ زیرا ظاهراً این کشور بخشی ازجنگ علیه تروریسم است. به علاوه، استفاده ازنیروهای مسلّح وهدف قراردادن منبع تهدید، عملاً زمینه را برای مذاکره با طالبان میانه رو فراهم خواهد کرد؛ زیرا ماهیّت شورش ها و ناآرامی های افغانستان حاکی از آن است که کلیه ی تلاش های موفّقیّت آمیز جهت مذاکره و برقراری صلح باید ازموضع قدرت انجام پذیرد و نه ازموضع ضعف. در نتیجه، طالبان یا باید به صلح تن دهند یا به نابودی. اگراین امرصورت نگیرد، جنگ درافغانستان پایان ناپذیر خواهد بود تا جایی که دولت افغانستان با خطرسقوط مواجه خواهد شد.
باید گفت، حمایت های ارائه شده به وسیله ی حکومت پاکستان وشبکه های بنیاد گرا به شکل پناهگاه ها و حمایت های ایدئولوژیک و لوژستیکي، یکی از مهم ترین عوامل در احیای طالبان بوده و آن ها را قادر ساخته ناآرامی ها و خشونت های روزافزونی را به وجود آورند. پاکستان سیاست دوگانه ای درقبال افغانستان داشته است؛ این کشور به ایالات متحده تضمین می دهد که ستیزه جویان اسلام گرا ازجمله طالبان را سرکوب می کند و ازسوی دیگر به آن ها در دسترسی شان به افغانستان و ایجاد ناآرامی یاری می رساند. درحقیقت، پاکستان و این گروه ها دشمنانی علنی و همزمان دوستانی پنهانی هستند. عملیات محدود به افغانستان، به دلیل درک پایین ازاین حقیقت که ناآرامی ها ریشه در پاکستان دارد؛ یعنی جایی که طالبان به آسانی تدارک دیده می شود، بی نتیجه بوده اند.
چنین رویکردی هم چنان ناکام خواهد ماند؛ زیرا مواردی از شورش ها و جنگ های نامنظم که در آن ها پناهگاه ها فراهم و حمایت های لجستیک، ایدئولوژیک و مالی در کشورهای همسایه تضمین شده است، در اکثر موارد شکست ناپذیر وموفقیت آمیزخواهند بود. با توجّه به عدم موفّقیّت دخالت نظامی درطول ده سال گذشته درافغانستان، بایستی تأکید کرد که ناآرامی ها درافغانستان تنها با راه های نظامی مرتفع نخواهد شد؛ بلکه باید با شیوه های سیاسی نیز همراه گردد. بنابراین، جهت مهارخشونت ها درافغانستان، پناهگاه ها وحمایت های لوژستیکی وایدئولوژیکی که ازجانب پاکستان ارائه می گردد و برای ستیزه جویان بسیارحیاتی هستند، تضعیف شده ونابود گردند. درنتیجه برای طالبان میانه رو هیچ راه دیگری جزپیوستن به پروسه ی صلح باقی نمی ماند.
تجربه ی سالهای گذشته نشان می دهد که مشکل حل نشدنی ناآرامی های افغانستان تنها ازطریق نظامی حل نمی شود؛ بلکه راهکارهای سیاسی نیزباید درنظر گرفته شود؛ زیرا هیچ صلحی بدون آشتی وتجدید رابطه میان دشمنان سابق، به وجود نخواهد آمد. طرح صلحی که درسال دوهزارچهاربه رهبران طالبانِ مخالف دولت در صورتی که خود را از القاعده جدا کرده و قانون اساسی افغانستان را به رسمیّت بشناسند، ارائه شد، تا به حال موفّق نبوده ودست نیافتنی به نظر می رسد؛ زیرا که خرابکاران ترجیح می دهند درشرایطی که ازجانب کشورهای همسایه حمایت می شوند، طرح های صلح را عقیم بگذارند وهرتلاشی جهت برقراری صلح زمانی موفّق خواهد بود که کشورمیزبان شورشیان نیز، تمایل و توانایی خود را در برچیدن پناهگاه ها نشان دهد که این امردرمورد پاکستان صدق نمی کند. درحقیقت بخش اعظمی از ناکامی در صلح، مربوط به عدم تمایل پاکستان ودیدگاه طرفدارانه آن ها نسبت به طالبان می شود وبنابراین هراقدامی برای صلح، تا زمانی که پناهگاه های امن در پاکستان برای طالبان مهیّاست، به شکست خواهد انجامید. علاوه براین، عملیّات ضدّ شورش که مربوط به محدوده ی افغانستان هستند، جدای ازاین که چقدر شدید باشند، نمی توانند حمایت خارجی را مهار کنند؛ زیرا ستیزه جویان بیشتری ازپناهگاه های امن خود، پس ازآن که آموزش دیده و وتجهیز و بسیج شوند، جهت ادامه ی جنگ و ناآرامی اعزام می شوند.
پناهگاه های امن پاکستان برای هر گونه عملیات ضد شورش موفقیت آمیز درافغانستان، مانع هستند. ازاینرو، نیاز فوری احساس می شود تا پناهگاه ها واردوگاه های آموزشی ازبین بروند و حمایت های لوژستیکي، مالی و ایدئولوژیک که به وسیله ی دولت پاکستان و شبکه های بنیادگرا فراهم می شود، قطع شوند.
گفتگوهای شتاب آلوده ایالات متحده وپاکستان، بی درنگ پس ازرویدادهای یازده سپتامبر، رفتارپاکستان را دگرگون کرد؛ ولی منافعش را نه. پشتیبانی ازطالبان تا آن اندازه برای پاکستان مهم بود که پرویز مشرّف ترجیح می داد به جنگ با آمریکا بپردازد تا از هم پیمانانش درافغانستان دست بکشد. به جای آن، اوکوشید واشنگتن را متقاعد کند که بگذارد یک «دولت میانه روی طالبی» درافغانستان برسرکارآورد یا دست کم ازورود نیروهای ائتلاف شمال- که پاکستانی ها آن ها را هم پیمان هند می دانند- به کابل و تشکیل دولت ازسوی آن ها جلوگیری کند.
درهرحال، اسلام آباد برای جلوگیری ازنزدیک شدن آمریکا به هند، پذیرفت که دربرابرخروج بی خطرصدها فرمانده وکارمندان استخباراتي پاکستان ازافغانستان که عملیّات نظامی طالبان را سرپرستی می کردند، دربهره گیری ازجنگ های نامتقارن بازنگری کند. ایالات متحده تا هنگامی که اسلام آباد، پایگاه وتسهیلات دراختیار نیروهای آمریکایی می گذاشت، چشم بربازسازی بی سروصدای تشکیلات طالبان درپاکستان می بست و تنها در پی دستگیری رهبران القاعده بود، امّا پنج سال پس از آن، بهشت امنی که پاکستان فراهم آورده بود، در کنار حمایت های مستمرکشورهای دست و دل بازخلیج ، بـه طالبان امکان داد حضور خود را چه در افغانستان و چه در مناطق مرزی پاکستان گسترش بخشند.
شایان ذکراست پا پس کشیدن ایالات متحده ازمناطق قبیله ی و رهاکردن پاکستان در این مناطق برای مقابله با هرج و مرج ها، این فرصت را به آن ها داده تا طرح مخفی شان را اجـرایـی سـازنـد؛ یعنی به قدرت رساندن دوبـاره طالبان. به عبارت دیگرپس ازیازده سپتامبر، هرچند اسلام آباد رشته ی امورافغانستان را برای مدّتی ازدست داد؛ امّا اردوي این کشورمتقاعد شد که ایالات متحده برای مدت طولانی دوام نخواهد آورد وحضور آن ها کوتاه مدت خواهد بود و پاکستان دوباره این فرصت را خواهد داشت تـا حکومت کابل را به دلخواه خود تغییردهد.
این برداشت پاکستان از آنجا ناشی می شد که ایالات متحده اعلام کرد نیروهایش درافغانستان را کاهش خواهد داد. بنابراین، جهت به قدرت رساندن یک دولت طرفدار پاکستان درافغانستان به منظورکاهش تأثیرهند و یا دربدترین حالت، اخلال گری این کشور در افغانستان، پاکستان خواهان حضورکوتاه مدت نیروهای ایالات متحده وناتو درمنطقه است. هرچند پاکستان تنی چند ازچهره های شاخص القاعده را دستگیر کرد؛ امّا صدمه ای به طالبان وارد نشد. این امردرحمایت همه جانبه ی آی.اس.آی و اردوي پاکستان ریشه دارد که به دورتازه ی ازستیزه جویی وشورش طالبان منجرشده و آن ها هیچ گاه از به قدرت رسیدن دوباره طالبان درافغانستان، ناامید نشده اند.
وزيرستان هم اکنون تحت فرمان جهادی های اسلام گراست که به گفته يک مطلع محلی بطور علنی عضو گيری ميکنند، زخمی ها را نجات ميدهندوجنگجو به افغانستان ميفرستند. زماني مقامات پاکستان وحشت داشتند که وزيرستان شمالی نيزبه همين وضع دچارشود که شد. دراينجا برخلاف بخش جنوبي، طالبان محلی تحت هدايت ملاعمرمتحد شده اند وبنابرگفته يک منبع، اوست که درپنج سپتامبر توافق فوق را به عمل آورد وبر اساس آن متعهد شد که آدم های او مبارزه خود را به جهاد درافغانستان منحصر کنند. پاکستان با اين کارميخواهد حداقل بخشی از قدرت نمايندگان محلی و سنتی و شيوخ وفادار به خود را در وزيرستان شمالی بازسازی کند. به هرحال آنان آلترناتيو ديگری ندارد. به نظر ميرسد واشنگتن با اين تاکتيک توافق دارد، هرچند آن را يک چاره موقت می بيند. نسيم زهرا تحليل گر امنيتی پاکستان ميگويد هرچه اوضاع عراق و افغانستان انفجاری ترميشود، واشنگتن بيشتر به پاکستان به چشم ستون اصلی جنگ عليه تروريسم جهانی نگاه ميکند. شايد به اين علت بود که بوش زمانی چنين طولانی )دراخرين سفرمشرف به آمريکا ) را به شهامت مشرف اختصاص داد .
درگيريهای منطقه كوهستاني سوات درايالت سرحد پاكستان كه دراوج بحران سياسي اين كشور رخ نمود، بار ديگر توجه ناظران سياسي منطقه ي را به مساله قبايل اين كشور جلب كرده است. پيش از آغاز درگيريها در سوات ، منطقه قبيلهای ميران شاه در وزيرستان پاكستان كانون منازعات خونين بود اما هماكنون منطقه كوهستاني سوات صحنه كشمكشي است كه از يكسو مولانا فضل الله قرار دارد و در ديگر سو نظاميان پاكستاني كه تلاش ميكنند براي حفظ امنيت ملي با هرگونه ناآرامي دراين مناطق برخورد كنند. ازنظرآمريكا به عنوان متحد وحامي پاكستان در مبارزه با نيروهای تروريستي اقدامهای امنيتي پرويز مشرف در اين مناطق راضيكننده نبوده اما رييس جمهوري پاكستان وعده داده تا با مشت آهنين و استفاده از تمام ظرفيت كشور، هرگونه تحرك گروههای شبهنظامي و تروريستي را سركوب كند.
فشار آمريكا به پاكستان و اعلام نگرانيهای مربوط به تاسيسات هستهای، جنرال مشرف را وادار كرده كه جديتر با نيروهای شورشي در مناطق شمالي از جمله در سوات برخورد كند. هماكنون روزانه در نتيجه عملياتهای نظامي اردو، دهها نفر از طالبان محلي كشته ميشوند.
به نطر ميرسد ناآراميهای اخير در ميرانشاه و هماكنون در سوات ايالت سرحد پاكستان، آمريكا را قانع كرده كه براي جلوگيري ازرشد افراط گرايي و تروريسم - به مانند آنچه در افغانستان رخ داده - طرحهای قبلي مبني بر بازسازي و اجراي طرحهای امنيتي و اقتصادي را بيشتر مورد توجه قرار دهد.
روزنامه نيويارك تايمز در اين خصوص اعلام كرد كه واشنگتن در حال بررسي پيشنهاد تسليح قبايل پاكستان براي مبارزه با القاعده است. براساس اين طرح، شبهنظاميان موافق در امر مبارزه با القاعده و نيز تندروهای خارجي حاضر در پاكستان ميتوانند به اين نيرو بپيوندند. اين طرح پيشنهادي نظير طرحي است كه آمريكا در الانبار عراق به اجرا درآورده و آن را موفق ميشمرد. همانطور كه اشاره شد طرح فوق تازگي ندارد زيرا پس از حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ميلادي در توافقي سه جانبه بين آمريكا، پاكستان و افغانستان، سه كشور براي جلوگيري از رشد افراطي گري در مناطق قبايلي و بهبود اوضاع معيشتي ، بودجهای براي بازسازي و انجام طرحهای عمراني تخصيص دادند تا با ايجاد کار و بهبود وضع معيشتي ساكنان قبايل، گرايشهای روزافزون قبايل به طالبان كاهش يابد.
مناطق شمالي پاكستان هماكنون به معناي واقعي به پايتخت سياسي افراطيگري تبديل شدهاست. در مناطق شمالي پاكستان قبايل مختلفي ساكن هستند كه شاخههای مهم آن در مناطق مرزي افغانستان يعني ايالت سرحد با مركزيت پشاور و منطقه قبيلهای وزيرستان تمركز دارند.
منطقه وزيرستان شامل مهمند، باجور، كورم، اوركزي و خيبر ميباشد كه مركزثقل تحركات قبايل محسوب ميشود. ايالت مرزي سرحد شمال غربي(ايالت سرحد) به مركزيت پشاور يكي ازچهار ايالت پاكستان است.
اين ايالت با وسعت ۷۴/۵۲۱كيلومتر مربع، ۹/۳۶درصد ازخاك پاكستان را تشكيل داده است.
بخشهای مهم ايالت سرحد عبارتند از :
پشاور، ايبتآباد، بنون، بت گرام، بنير، چارسده، چترال، ديره اسماعيلخان ، هنگو ، هري پور، كرك، كوهات، لكي مروت، كوهستان، لوردير(ديره پايين)، ديره بالا، مالاكند، مردان، نوشهره، شانگلا صوابي، سوات و تانك.
منطقه كوهستاني (ميان كوه) سوات به مركزيت شهر مالاكند در ايالت سرحد از جهت آب و هوا نسبت به ساير شهرهای اين ايالت از جذابيتهای بيشتري به ويژه در زمينه گردشگري برخوردار است.
پس ازسقوط طالبان در افغانستان (نوامبر سال ۲۰۰۱ميلادي) بيشتر رهبران آنها به مناطق شمالي پاكستان فرار كرده و در شهرهای مختلف به ويژه مناطق قبايلي هم مرز با افغانستان پناه گرفتند. عدهای از وابستگان به طالبان و طرفداران آنها در وزيرستان شمالي هم مرز با ولايت پكتيا ،وزيرستان جنوبي هم مرز با ولايت خوست منطقه قبايل اوركزئي هم مرز با ولايت ننگرهار، منطقه قبايل خيبرهممرز با ولايت ننگرهار ، منطقه قبايل مهمند هم مرز با ولايت ننگرهار و كنر ، منطقه قبايل باجور هم مرز با ولايت كنر، منطقه قبايل كرم هممرز با ولايت ننگرهار و خوست و پكتيا ساكن شدند. بدليل ارتباط نزديك و رفت وآمد طالبان به اين منطقه، تفكر و نوع سلوك آنها در شهرهای منطقه به ويژه در سوات ترويج بيشتري پيدا كرده ومردم خواستار اجراي كامل قوانين شرعي دراين منطقه هستند.
مردم قبايل كه بطور عمده متعصب ديني هستند با فرار طالبان و رهبرانشان، آنها را در ميان خود جاي داده و از آنها حمايت كردند. برخي مناطق قبايلي شامل وزيرستان شمالي و جنوبي تحت نفوذ جمعيت علماي اسلامي(مولانا فضلالرحمان) و مناطق مهمند و خيبر تحت نفوذ جماعت اسلامي پاكستان ومنطقه باجور تحت نفوذ نهضت شريعت محمدي به رهبري مولانا فضل الله ميباشند. درزمان حاكميت طالبان در افغانستان جمعيت علماي اسلامي و جماعت اسلامي نهضت شريعت محمدي مالاكند، جنگ افغانستان را جهاد ميدانستند و ازطالبان حمايت ميكردند.
از پايان دهه ۸۰ميلادي سران قبايل كه به داشتن زمينههای تعصبات مذهبي شهره بودند آغوش خود را براي كاروان وهابيتي كه درقالب مدارس مذهبي روانه پاكستان شدند، گشودند. تفكر طالبي در دوره ضياءالحق در مناطق قبيلهای سرحد و وزيرستان تقويت شد.
در نتيجه آميزش سلفيگري (وهابيت) با سنتهای قبيلهای، موجي از تفكر طالباني در مناطق مرزي پاكستان به ويژه در پشاور به راه افتاد. پس از مهاجرت جمعي از طالبان و رهبرانشان از افغانستان به مناطق قبايلي در وزيرستانهای شمالي و جنوبي در مرز پاكستان، آنها اقدام به راهاندازي مجدد مدارس سلفي و تقويت مدارس مذهبي در پاكستان كردند. بهعنوان نمونه جلالالدين حقاني وزيرامور قبايل طالبان، پس از سقوط به ميران شاه مركز وزيرستان شمالي پناهنده شد و حوزه علميه و مدرسه ديني بزرگي به نام خليفه اسلامي در سال ۲۰۰۲ميلادي تاسيس كرد. هم اكنون مولانا فضلالله رهبري طالبان محلي را در سوات به عهده گرفته و از چند ما به اينطرف دراين منطقه شورش كرده و اعلام نموده است كه يا قوانين شريعت در اين منطقه حاكم شود يا اينكه مردم منطقه! آرام نخواهند گرفت.
مولانا فضلالله داماد مولانا صوفي محمد ( از حاميان متعصب طالبان در منطقه) از شخصيتهای روحاني و متنفذ سوات ايالت سرحد پاكستان و همچنين رهبر معنوي جنبش اجراي شريعت محمدي(تي.ان.اس.ام) است كه نفوذ قابل توجهي در ميان مردم پشتون منطقه دارد. وي خواهان اجراي شريعت در اين منطقه است و به دولت مركزي توصيه كرده است كه حضور خود را در سوات افزايش ندهد، درغير اين صورت با آنها مقابله ميشود.
فضلالله در سال ۱۹۹۹ميلادي به طالبان پيوست و در سال ۲۰۰۱ميلادي و بعد از تهاجم نظامي آمريكا به افغانستان، در كنار آنها عليه نيروهای آمريكايي جنگيد. در سال ۲۰۰۲ميلادي پس از بازگشت به پاكستان، از سوي دولت بازداشت و به مدت ۱۷ماه در زندان ديره اسماعيل خان ايالت سرحد، زنداني گرديد. پس از آزادي از زندان، در منطقه سوات ساكن شد و به ترويج ديدگاههای خود پرداخت.
وي با تاسيس يك مدرسه ديني به نام امام ديرهي در سوات (كه مصرف ساخت اين مسجد از طرف مردم منطقه پرداخت شده است) آموزش مذهبي به مردم منطقه را آغاز كرد. مولانا فضل الله خواستار برقراري قوانين و دادگاههای شرعي در اين منطقه است وبارها اعلام كرده كه مردم مناطق مينگوره، مالاكند و سواتاز دادگاهها و قوانين فعلي منطقه رضايت ندارند و ميخواهند احكام و قوانين شريعت بطور كامل برقرار شود. فضلالله به دولت پاكستان تاكيد كرده است تا زماني كه شريعت محمدي در منطقه حاكم نشود، مردم آرام نخواهند گرفت. وي به بهانه توطئه، با بسياري از برنامههای فرهنگي، اقتصادي وصحي دولت مركزي در منطقه مخالفت ميكند.
بهعنوان مثال، فضلالله بارها مخالفت خود را با اقدام دولت براي ريشه كن كردن فلج اطفال و همچنين حضور دختران در مدارس (به دليل غيرشرعي بودن مدارس دولتي) اعلام كرده و مردم منطقه نيز از وي حمايت كامل ميكنند.
آمريكا و مبارزه با دهشتافكني بعد ازحادثه يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱پاكستان ازچند جنبه مورد توجه سياستمداران غربي و آمريكايي قرار گرفت.
اول: همسايگي با افغانستان و پايگاهي براي حمله نيروهای ائتلاف به مواضع طالبان
- افراطيگري در پاكستان در حال تقويت بود ، بنابراين ضروري بود كه سياست پاكستان درباره اين گروهها روشن شود.
الف) نگاه تاريخي : در سال ۱۹۹۴گروهي از طلاب به فرماندهي فردي به نام مولوي ملاعمر متولد ارزگان - با هدف آزادسازي افغانستان و اعمال شريعت و اسلام راستين در افغانستان فعال شدند. حمايتهای عربستان و پاكستان از طالبان و چشماندازي كه اين دو كشور از آينده افغانستان ارايه كرده بودند، آمريكا را متقاعد كرد كه اين روند ميتواند در جهت منافع آمريكا در منطقه باشد. در سال ۱۹۹۵هنگاميكه طالبان هرات را تسخير و هزاران دختر را از مدارس اخراج كردند، هيچ انتقادي از سوي آمريكاييها ابراز نشد. در واقع ايالات متحده، همراه با سازمان اطلاعات پاكستان (آ.اس .آي) سقوط هرات را گامي در راه محاصره هرچه بيشتر ايران ميپنداشتند.
با اشغال كابل توسط طالبان در سپتامبر سال ۱۹۹۶سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) بر مبناي تحليلهای ارايه شده از سوي آ.اس.آي بار ديگر اين ايده را مطرح كرد كه طالبان ميتوانند سراسر كشور را تحت سلطهخود درآورند. در همان زمان معاون وقت وزير خارجه آمريكا در امور جنوب آسيا از همه دولتها خواست كه طالبان را به رسميت بشناسند و از منزوي كردن آنها بپرهيزند.
گرچه سيا بودجه خاصي براي تجهيز و تامين امكانات براي طالبان در نظر نگرفت، اما حمايت ايالات متحده از برنامه همپيمانان سنتي خود يعني پاكستان و عربستان براي تامين سلاح و دادن كمك مالي به طالبان، غيرمستقيم نشان دهنده پشتيباني آن كشور از طالبان بود. دراواخر ،۱۹۹۷ديدگاه واشنگتن نسبت به طالبان تغيير يافت.
اين دگرگوني معلول بحران روزافزون اقتصادي و سياسي در پاكستان بود. مقامهای آمريكايي ابراز نگراني ميكردند كه مواد مخدر، دهشتافكني و بنيادگرايي اسلامي كه طالبان پيامآور آن بودند ممكن است متحد قديمي آنان يعني پاكستان را كه وضعي شكننده داشت دستخوش تحولات سياسي ناخوشايند سازد.
آمريكا به پاكستان نسبت به اين خطرات هشدار داد،اما سازمان اطلاعات پاكستان از پذيرش ايدههای آمريكا مبني بر فشارآوردن بر طالبان براي انعطاف بيشتر خودداري كرد.
نخستين بار در نوامبر ۱۹۹۷مادلين آلبرايت وزير امورخارجه وقت آمريكا در سفر به اسلامآباد اين تغيير سياست آمريكا را آشكارا مطرح كرد. وي از رفتار طالبان در خصوص زنان انتقاد كرد و به پاكستان هشدار داد كه استمرار حمايت آن دولت از طالبان باعث منزوي شدن پاكستان در آسياي مركزي خواهد شد و اين امر به هيچ عنوان به سود آمريكا نخواهد بود، چرا كه از نفوذ آمريكا در منطقه خواهد كاست.
پس از حمله نيروهای بنلادن به سفارتهای آمريكا در آفريقا در ۱۹۹۸ تنش ميان آمريكا و پاكستان افزايشي چشمگير يافت، ولي در اين دوره آمريكا بيشتر درصدد بود كه بنلادن را دستگير و محاكمه كند. يكي از نگرانيهای ايالات متحده اين بود كه نفوذ اين گروهها در سازمانهای سياسي، امنيتي و نظامي پاكستان از يكسو و نيز ارتباط آنها با طالبان و بنلادن باعث دستيابي بنلادن به سلاحهای غيرمتعارف گردد.
ب) پاكستان در مقابل درخواستهای آمريكا - در مقابل درخواست روشن آمريكا، دولت پاكستان دو راه بيشتر پيشرو نداشت: يكي پذيرش همكاري كامل با آمريكا برضد طالبان و ديگري رد همكاري و ادامه حمايت از طالبان. با توجه به اينكه بخشي از نظاميان و نيز جامعه اسلامي پاكستان خواستار تداوم فرآيند حمايت از طالبان از سوي دولت خود بودند، انتخاب هريك از اين راهها دشواريهای خاص خود را داشت.
همكاري نكردن با آمريكا ميتوانست پاكستان را در عرصه بينالملل با مشكلات جدي روبهرو كند. همكاري با آمريكا نيز ميتوانست كشور را دچار بحران داخلي سازد ، بحراني كه از نگاه برخي از ناظران از جمله حميد گل رييس سابق سرويس اطلاعات نظامي پاكستان ميتوانست به سقوط پرويز مشرف بينجامد.
مشرف همانور كه در كتابش -در خط آتش- اشاره كرده همكاري كامل با آمريكا را برگزيد و در جلسهای مهم در اسلامآباد كه فرماندهان اردو و اعضاي دولت حضور داشتند، موضوع همكاري و ضرورت آن را توضيح داد. درآن جلسه بسياري ازفرماندهان نظامي با اقدام نظامي آمريكادر افغانستان مخالفت كردند و يك فرمانده ارشد در اعتراض به همكاري پاكستان و آمريكا از سمت خود استعفا كرد.
مخالفت با همكاري آمريكا وپاكستان برضد طالبان در داخل دولت و ميان فرماندهان نظامي به سرعت خاموش شد، اما در پي اعلام رسمي اين همكاري ، واكنشهای منفي چشمگيري شكل گرفت. اين مخالفتها بطور عمده از سوي نيروهای مذهبي هوادار طالبان و علماي ديني ابراز شد. تظاهرات اعتراضآميز و تهديد به جهاد و تصرف پايگاههای نظامي به وسيله مردم در صورت استقرار نيروهای آمريكايي در آنها ، نمونههایي از واكنش ها بود.
از سوي ديگر ، اسلامآباد به خوبي دريافت كه همكاري نكردن در اين زمينه ميتوانست به لحاظ سياسي و نظامي در بلندمدت براي پاكستان خطرساز باشد،ضمن آنكه پاكستان در معادلات سياسي افغانستان داراي منافع جدي بود و مايل نبود با حضور طالبان از معادلات سياسي افغانستان حذف شود. به هر صورت به دنبال اعلام پاكستان مبني بر همكاري با آمريكا ، حركتهایي اعتراضي از سوي اين گروهها صورت گرفت.
گروههای اسلامي سنيمذهب پاكستان با تشكيل ائتلافي با عنوان شوراي دفاع از پاكستان و افغانستان متشكل از سي حزب به رياست مولانا سميعالحق رهبر جمعيت علماي اسلام (شاخه سميع) مخالفت خود را با پيوستن پاكستان به ائتلاف ضد طالبان اعلام كردند.
افزون برآن ، شخصيتهای مذهبي و رهبران اين گروهها درسخنرانيها و بيانيههای خود به تشويق مردم درمخالفت با اين امر پرداختند. با وجود سخنراني زمامداران وتلاش براي اقناع افكارعمومي پاكستان وكسب رضايت مردم در حمايت از آمريكا ، پاكستان شاهد روند سريع تشديد بحران و اقدام عملي گروههای اسلامي بود. نظاميان با نگراني ازاين كه مناطق قبايلي به افغانستاني ديگر در درون پاكستان تبديل شود و به صورت محل فعاليت گروههای اسلامي برضد دولت پاكستان و آمريكا و پايگاهي براي حمايت از طالبان درآيد، با سران قبايل پاكستان ديدار كرد.
يكي از گروههایي كه بسيار تحت تاثير اين حوادث قرارگرفت تحريك نفاذ شريعت محمدي بود. اين گروه كه محل عمده فعاليت آن در مالاكند در شمال پاكستان بود به رهبري صوفي محمد - پدر خانم مولانا فضلالله رهبر شورشي در منطقه سوات ايالت سرحد - با اعلام دفاع از نيروهای طالبان دربرابر حملات نظامي آمريكا ومتحدان آن، با هفت هزار نفر از داوطلبان مسلح محلي راهي افغانستان شد ، اما خيلي زود با سقوط طالبان به پاكستان بازگشت و زنداني شد.
بررسي رابطه و مناسبات بين اردو پاكستان و افراط گريان شايد بتواند به علل توجه آمريكا به قبايل مرزي پاكستان را پاسخ دهد.
الف) بطور قطع ناكامي اردو در سركوب افراط گريان در مناطق شمالي به گرايشهای موجود در بدنه اردو پاكستان مرتبط است. از مهمترين علل ناكامي اردو در مهار القاعده و طالبان، گرايش به اسلام گرايي افراطي در نزد برخي افسران مياني اردو بوده و به نظر ميرسد نوعي همكاري پنهان ميان بدنه اردو پاكستان با القاعده وجود دارد. ناظران مسايل پاكستان در اثبات اين مدعا ميگويند كه انجام دوبار اقدام دهشت افكنانه عليه مشرف، وي را وادار كرد كه به نفوذ القاعده در ردههای اردو اعتراف كند. چنانكه پرويز مشرف بعد از آنكه از اين سوءقصدها جان سالم بهدر برد، اعتراف كرد كه انجام اين عملياتها بدون همكاري عناصري دراردو پاكستان ، ميسر نبوده است. افزون بر اين پايان نه چندان موفقيت عملياتهای اردو در ايالات شمال و شمال غربي پاكستان و پاكسازي نشدن كامل ايالت وزيرستان جنوبي و حالا سوات در ايالت سرحد، نشانه ديگري از تاثيرنفوذ اسلامگرايان افراطي در اردو را نشان ميدهد.
البته حضور اردو نه تنها درميان بلوچها بلكه درميان بسياري ديگر از اقوام و بخشهای مختلف پاكستان نيز ناخوشايند تلقي ميشود. تضاد بين قبايل پشتون و بلوچ (حامي طالبان) با بدنه اصلي اردو پاكستان كه پنجابي هستند، از ديگر دلايلي است كه به خوبي ميتواند ناتواني اردو پاكستان را در پاياندادن به ناآراميهای مناطق شمالي توجيه كند. نكته مهم ديگر اين است كه دولت بوش متقاعد شده كه درحال حاضر يك اردو ضعيف در پاكستان به همان اندازه ضروري است كه يك اردوقوي پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱مورد نياز بود، زماني كه اسلامآباد در قبال طالبان يك تغيير موضع ۱۸۰درجهای داد. ريشههای اين تغيير رويكرد در حوادث چند ماه گذشته نهفته و تحولات صورت گرفته از نوامبر گذشته تاكنون براي بهصدا درآوردن زنگ خطر براي رهبري نظامي پاكستان كافي بوده است.
ب ) ناكامي در بازسازي مناطق شمالي :همانطور كه دربخش قبلي اشاره شد ايالات متحده ، پاكستان و افغانستان براي پاكسازي مناطق مرزي توافقي سهجانبه امضا كرد اما بعد ازسه ماه حضور نيروهای آمريكايي در منطقه نتيجهای حاصل نشد. ناكامي در اجراي طرحهای اصلاح و بازسازي اقتصادي مناطق شمالي از سوي پاكستان از يكسو و ناتواني اردو در سركوب ناآراميهای اخير در وزيرستان و ايالت سرحد، از جمله مواردي بوده كه آمريكاييها را متقاعد كرده تا از طريق بوميسازي امنيتي ، دغدغههای خود را در مرز پاكستان كاهش دهد.
ج ) موقعيت طرح قبايل اقتصادي و جغرافيايي : مناطق شمالي پاكستان يكي ازسختترين و صعبالعبورترين مناطق جهان محسوب ميشود. مرزهای كشور پاكستان و افغانستان به طول ۱۲۰۰كيلومتر در اختيار قبايل دو كشور پاكستان و افغانستان است. مساله ديگر استقلال مالي از دولتهای مركزي است كه توانسته درآمد بي پاياني را براي آنها از طريق قاچاق بويژه قاچاق سلاح و مواد مخدر نصيب آنها كند.
پيوند ميان قبايل دو كشور نيز در واقع محور اساسي در ارزيابي مناطق قبايلي پاكستان و افغانستان است. در سوات و ... پاكستان همان شبه نظامي عمليات عليه اردو انجام مي دهد كه در ايالت هم مرزآن در افغانستان. آمريكا هماكنون به اين باور رسيده كه مركز ثقل تامينكننده همه جريانهای افراطي افغانستان و پاكستان دراين منطقه مرزي قرار دارد ، بنابراين با مشاهده ناتواني وعملكرد ضعيف اردو پاكستان تلاش ميكند خود بطور مستيقم در اين مناطق حضور بيابد و مبادرت به آموزش نيروي نظامي با هدف بوميسازي امنيت بپردازد.
تحليلگران غربي تاكيد كردهاند كه پايتخت طالبان و القاعده از كابل به اين مناطق قبيلهای منتقل شده و پديده طالبان محلي يا طالبانيسم در پاكستان درمناطق قبايلي وزيرستان شمالي و جنوبي چنان شدت گرفته است كه تندرويهای آنها جاي القاعده را ميگيرند. روزنامه نيويارك تايمز نوشته است كه آمريكا از الگوي عراق دراين رابطه استفاده ميكند، اما سوال اساسي براي بسياري از ناظران مسايل پاكستان اين است كه آيا آمريكا در بوميسازي امنيتي عراق موفق بوده كه حالا تلاش ميكند در مناطق قبايلي پاكستان از اين الگو بهرهبرداري كند؟ پاسخ بطور قطع منفي است.
آمريكايي هنوزگرفتار مسايل اساسي خود در افغانستان وعراق هستند و تاكنون نه تنها امنيتسازي نكردهاند بلكه با حضور خود ناامني بيشتري را در اين دو كشور ايجاد كردهاند. طرحي كه آمريكاييها براي اين قبايل در نظر گرفتهاند ، طرحي از پيش شكست خورده است، چرا كه قبايل پاكستان وافغانستان مرزي را براي خود قايل نيستند كه بتوان آنها را محدود و زمينگير كرد، ضمن آنكه آمريكاييها نمي توانند از مرزهای مذهبي ، عقيدتي و سنتهای چندين ساله قبايل با انجام يك طرح عبور كنند. ادامه دارد...