تذکر:

 

 ۱ ـ باوجود اینکه خط مشی سیاسی جریان دموکراتیک خلق افغانستان در تزها، در تحلیلات و مقاله‌های علمی منتشرۀ در جریدۀ پرچم خلق توضیح شده است ولی از مدتیست که فتنه گران و منحرفین در باره خط مشی استراتژیک سیاسی ما تفتین می‌نمایند و موزیانه تلاش می‌ورزند، آن را مغشوش سازند. بدین‌جهت یکبار دیگر به خاطر رد توجیهات نادرست و تصریح بیشتر موضوع، درین مقاله به توضیح علمی خط مشی سیاسی خویش می‌پردازیم تا همچنان اگر قسماً اشتباهاتی در گذشته رخ داده باشد و یا سؤتفاهماتی در میان باشد، از ریشه رفع گردد.

 ۲- این نکته قابل یاد آوری است که کشور ما هنوز در مرحلۀ آرام تکامل سیاسی خود قرار دارد، لذا وقتی‌که ما به غرض روشنی انداختن به دورنمای انقلاب، کلمۀ انقلاب را درین مقاله بکار برده‌ایم، باید خوانندگان محترم در نظر داشته باشند که مقصود ما از انقلاب هیچ‌گاه (اغتشاش، شورش، آشوب، ماجراجویی، توطئه چینی و هرج و مرج طلبی) و بازی با انقلاب نیست؛ زیرا انقلاب از خود علماً قوانین اساسی دارد.

 

طرح علمی مسأله:

 بر پایه تئوری علمی، خط مشی سیاسی (استراتژی و تاکتیك) به‌مثابه علم و فن رهبری مبارزۀ طبقاتی زحمتکشان برای آزادی اجتماعی و ملی بشمار می‌رود. خط مشی سیاسی پیش آهنگ کارگران از ابتدای طرح مسأله تاکنون با تجارب، پدیده‌ها و نظرات تازه‌یی رشد و تکامل یافته است و من‌حیث‌المجموع یك سلسله قواعد و اصول علمی در بارۀ رهبری مبارزه طبقاتی زحمتکشان وارد گنجینه عمومی تئوری علمی گردیده است. مطابق به خط مشی سیاسی پیش آهنگ طبقه کارگر، مشی استراتژیک (مشی عمومی) متوجه اجرای وظایف عمده و تأمین اهداف عمده در یک مرحله معین تاریخی می‌باشد که از آغاز، روابط نیروها را در میان طبقات در نظر می‌گیرد. سروکار استراتژی پیوسته با نیروهای اساسی انقلاب (طبقه کارگر و متحدین و متفقین آن) یعنی صف آرائی قوای طبقاتی در یك جهت علیه دشمن عمده است. استراتژی (مشی عمومی) «در حالی که در طی تمام دوره یک مرحلۀ معین اساساً تغییری نمی‌نماید، ولی با انتقال انقلاب از یک مرحلۀ تاریخی به مرحلۀ دیگر تاریخی تغییر می‌یابد.

 قابل ذکر است که هر گاه وظایف عمدۀ استراتژیک در تمام مرحله از نظر انداخته شود و مبتنی بر تمایلات چپ روانه، یک مرحله تاریخی ذهناً حذف گردد و واقعیت محیط و جامعه در نظر گرفته نشود، اشتباه عظیمی خواهد بود. لیکن این تاکتیک (پالیسی جاری) است که در مدت‌های نسبتاً کوتاه مطابق به استراتژی در جریان جذر و مدهای نهضت، پیچ و خم‌های جنبش، در زمان تعرض و عقب نشینی، صعود یا نزول و مانورهای مبارزه تغییر می‌یابد، به همین جهت گفته می‌شود که تاکتیك جزئی از استراتژیست و مطیع و مجری اوامر آن است.

 بر پایه این مقدمۀ علمی باید نیروی پیش‌آهنگ (حزب طبقه کارگر) مرحلۀ تاریخی‌ای را که در جریان آن مبارزه می‌کند، تشخیص دهد و علماً آگاهی حاصل نماید که در کدام مرحله جنبش رهایی بخش قرار دارد و چگونه مطابق به نقشه مقتضی مبارزه را در طول مدت مرحله معین تاریخی به‌پیش به برد.

 

مشی استراتژیک جریان دموکراتیک خلق افغانستان:

 جنبش رهائی‌بخش ملی و اجتماعی کشور ما دارای دو مرحله استراتژیک است که نمی‌توان پیشگوئی کرد که به کدام تاریخ شمسی یا عیسوی مرحلۀ اول آن ختم می‌شود و مرحله دوم شروع می‌گردد.

 

مرحله اول:

 چنانکه بارها تصریح گردیده است اکنون کشور ما در مرحله اول یعنی در مرحله دموكراتیك و ملی جنبش اجتماعی قرار دارد و با عبارت دیگر بر اساس پروگرام حداقل، هدف عمده استراتژیک ما در مرحله کنونی عبارت است از انتقال قدرت حاکمه از دست طبقات و قشرهای ارتجاعی (ملاكان فئودال، بورژوازی بزرگ دلال وابسته به امپریالیزم، بیروکرات‌های ملاك - بورژوا قشرهای فوقانی مأموران) به دست طبقات و قشرهای دموکراتیك و ملی (کارگران، دهقانان، دیگر قشرهای زحمتکش شهر و ده، اکثریت بزرگی از قشر روشنفکران و مأموران مؤسسات دولتی و خصوصی، خرده بورژوازی و طبقه متوسط یا به‌اصطلاح «بورژوازی ملی»). از آنجائی که این طبقات و اقشار دموکراتیك دارای هدف سیاسی مشترک‌اند، به‌خوبی می‌توانند در جریان جنبش بر پایه پروگرام مشترك و خط مشی مشترك و عمل مشترك با یکدیگر در یك جبهه متحد شوند و متفقاً در راه به پیروزی رساندن جنبش رهائی‌بخش ملی و دموکراتیک افغانستان فعالیت مؤثر بنمایند.

 

مرحله دوم:

 هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که بر اساس پروگرام حد اکثر، هدف غایی و هدف عمده مرحلۀ دوم استراژیك جریان دموکراتیک خلق افغانستان این جریان پیش‌آهنگ طبقه کارگر کشور، استقرار نظام سوسیالیستی است. ولی باید در نظر گرفت (ښاغلو سوسیالیست‌های (!)) فتنه گر گوش کنید!) که جنبش افغانستان در مرحلۀ اول خود است و هنوز تضاد عمده میان خلق کشور ما با فئودالیزم و امپریالیزم حل نشده است. بر اساس تئوری علمی، تحول سوسیالیستی وقتی می‌تواند به حیث هدف و شعار عمده استراتژیک نهضت انقلابی افغانستان اعلام شود که وظایف مرحله انقلاب ملی و دموکراتیک به‌طور عمده حل گردد و شرایط لازم مادی و ذهنی برای گزار به مرحله دوم سوسیالیستی) فراهم گردیده باشد. این ساختۀ ذهن ما نیست، این علم است و واقعیت شرایط تاریخی جامعه ما چنین حکم می‌نماید.

 باید جداً خاطر نشان گردد که مقصود ما از تعیین مراحل استراتژیك و اهداف استراتژیک به صورت قطع این نیست که میان مرحله اول و مرحله دوم، مرز غیرقابل عبوری را بکشیم؛ زیرا اصل مهم و انکار ناپذیر جهان‌بینی علمی است که تبدیل انقلاب دموکراتیک به تحول سوسیالیستی امکان پذیر است. تئوری علمی انقلاب ما می‌آموزد که در دوران تسلط امپریالیزم، انقلاب ملی دموکراتیك نه تنها خصلت ضد فئودالی دارد، بلکه ضد سرمایه‌های انحصاری خارجی و داخلی نیز می‌باشد. به این معنی که انقلاب ملی و دموکراتیک نیز با همان دشمنی مبارزه می‌کند که وظیفه مرحله جنبش کارگری و سوسیالیستی است. ولی البته این مسأله بیشتر مربوط است به موضوع سرکردگی طبقات دموکراتیک در انقلاب ملی و دموکراتیك.

 

مسأله سرکردگی در انقلاب ملی و دموکراتیک:

 تئوری علمی بما می‌آموزد که طبقه کارگر کشورهای عقب مانده می‌تواند (و باید بتواند) در شرایط مساعد، رهبر و پیش‌آهنگ انقلاب دموکراتیك و ملی باشد و هژمونی (سرکردگی) آن را به دست آورد و آن را صحیحاً رهبری کرده، به کمک دیگر نیروهای خلق به پیروزی نهایی برساند؛ زیرا نهضت دموکراتیك و ملی در کشورهای عقب مانده نهضتی است که ماهیتاً همه ملت، همه خلق، همه طبقه کارگر و همۀ دهقانان را به جنبش در میاورد، به همین جهت است که باید طبقۀ کارگر تحت پرچم پیش آهنگ خود از جنبش دموکراتیك و ملی بر کنار نماند و رهبری را به دست «بورژوازی ملی» نسپارد و زیر این افسون که بورژوازی ملی رم می‌کند، قرار نگیرد؛ با جدیت تمام در جنبش شرکت کند و برای به انجام رساندن جنبش دموکراتیك و ملی با عزم راسخ مبارزه کند؛ زیرا در وضع و شرایط کنونی بدون طی مرحله دموکراتیك و ملی دیگر وسیله‌یی برای نزد یك شدن به سوسیالیزم به مشاهده نمی‌رسد.

 تجربه نشان می‌دهد که پیگیرترین مبارز و پیشروترین طبقه و یگانه طبقۀ انقلابی ثابت قدم در راه به پایان رساندن جنبش دموكراتیك، در راه تأمین مصالح ملی و پیشرفت اجتماعی طبقه کارگر است که با رشد و تکامل صنایع صفوف و نقش آن افزایش می‌یابد. به همین جهت کسی که بخواهد از اهمیت جنبش دموکراتیک و ملی درین مرحله تاریخی بکاهد و نقش طبقه کارگر را در جریان جنبش کم بها دهد و آن را دنباله رو و نیروی کمکی دیگر طبقات و قشرهای دموکراتیک و «بورژوازی ملی» قرار دهد در حقیقت به امر دموکراسی ترقی و مصالح عالیۀ ملی و خلق، کشور ما افغانستان خیانت می‌کند.

 باید توجه داشت که «بورژوازی ملی» بنا بر خصلت دوگانه خود به‌موازات رشد جنبش دموکراتیك و ملی بیش از پیش به سازش‌کاری با امپریالیزم و ارتجاع داخلی می‌گراید. ازین روست که طبقه کارگر و پیش آهنگ آن باید در نخستین صف نبرد قرار گیرند. جنبش دموکراتیك و ملی صرف در شرایطی به پیروزی نهایی رسیده می‌تواند که در نیمه راه متوقف نگردد. وظیفۀ طبقۀ کارگر در تحت پرچم پیش آهنگ خود آنست که باید به‌منظور حفظ، تحکیم و توسعۀ پیروزی‌های خویش موضع به موضع، موج به موج، مقام رهبری خود را در جریان جنبش دموکراتیک و ملی تأمین کند و از یك پیروزی به پیروزی دیگری دست یابد و سرانجام به پیروزی کامل جنبش دموکراتیك و ملی و به تبدیل آن به تحول سوسیالیستی و استقرار نظام سوسیالیستی نایل آید.

 از توضیح مختصر فوق چنین نتیجه گرفته می‌شود: در صورتی که طبقۀ کارگر کشورهای عقب مانده موفق شود سرکردگی و رهبری تا انقلاب ملی دموکراتیك ضد - فئودالی و ضد امپریالیستی را تأمین نماید و آن را به‌درستی رهبری کند و به کمک دیگر نیروهای خلق به پایان رساند، آنگاه تبدیل فوری و یا کوتاه مدت مرحلۀ دموکراتیك (مرحلۀ اول) به تحول سوسیالیستی (مرحلۀ دوم) امکان پذیر است. در عصر کنونی که محتوی اساسی آن را جریان انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم تشکیل می‌دهد، کاملاً ممکن است که نبرد در راه اجرای وظایف دموکراتیك سبب آن گردد که ضرورت دو مرحله مشخص، متفاوت و متوالی به وجود نیاید، بلکه اجرای وظیفه دموکراتیك و سوسیالیستی به‌صورت مراحلى از یك جریان (پروسه) واحد انقلابی پدید آید. نمونۀ بعضی از کشورهای مترقی آسیا و اروپا مبین صحت این تئوری علمی انقلاب است.

 به همین جهت است که یکبار دیگر تصریح می‌کنیم که در صورت تأمین موفقیت در جنبش دموكراتیك و ملی به سرکردگی طبقه کارگر و تحت پرچم پیش‌آهنگی آن حکومتی (حکومت به مفهوم علمى و عام آن) که ازین مرحله به وجود می‌آید، از لحاظ ماهیت خود حاکمیت زحمتکشان است و از جهت شکل خود حکومت دموکراتیک خلق خواهد بود. ولی هر گاه علی رغم کوشش مجدانه پیش‌آهنگ طبقه کارگر بازهم بنا بر علل و عوامل مختلف سرکردگی طبقه کارگر تحت پرچم پیش‌آهنگ آن در وهله اول انقلاب دموکراتیك و ملی تأمین نگردد، حکومتی که ازین مرحله به وجود می‌آید، آن‌هم در بهترین وضع از جهت ماهیت خود ائتلاف کلیه نیروهای دموکراتیك و ملی ترقی‌خواه وطن‌پرست خواهد بود و از جهت شكل یك حكومت دموکراتیك و ملی که وظیفۀ کلی آن عبارت است از محو بقایای استعمار، ریشه کن ساختن نفوذ و تسلط امپریالیزم، طرد نمایندگی‌های انحصارات خارجی، تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی و دموکراسی سیاسی و اقتصادی، لغو نظامات و مناسبات فئودالی، انجام اصلاحات اساسی ارضی، احداث صنایع ملی و صنعتی کردن کشور، تعقیب راه غیر سرمایه داری، تعقیب سیاست خارجی مستقل، مترقی و صلح دوستانه.

 باید یادآور شد که میزان دموکراتیک بودن و شکل این حکومت بازهم به عوامل مختلفی که نمی‌توان پیش‌بینی کرد، ارتباط دارد. از قبیل درجۀ نفوذ طبقۀ کارگر، درجۀ اتحاد طبقه کارگر با دهقانان و استواری و پیگیری دیگر سازمان‌ها و نیروهای ملی و دموکراتیک، خصوصیت جبهه متحد، نقش خرده بورژوازی، شرایط داخلی و خارجی و غیره و غیره.

 مسأله قابل توجه اینست که یک عده عناصر فتنه گرو منحرفین راجع به حکومت دموکراتیك و ملی و روش جریان دموکراتیک خلق افغانستان، توجیهات نادرستی می‌نمایند. این آقایان گمان می‌کنند که مقصود ما از حکومت دموکراتیك و ملی و اشتراک پیش‌آهنگی طبقۀ کارگر در آن، همانا عبارت است از حکومت‌های مرتجع فئودالی و بورژوازی وابسته به امپریالیزم.

 باید به این آقایان به‌صراحت تفهیم گردد که هیچ‌گاه مقصود ما چنین نبوده و هرگز چنین نخواهد بود، این آقایان منحرفین و چپ‌روان باید توجه داشته باشند که درین جا دو چیز مختلف را باهم مخلوط می‌نمایند و در مباحثه راجع به این مسأله از نظر جهان‌بینی علمی عدم قابلیت خود را ابراز می‌دارند. مسأله شرکت پیش‌آهنگ طبقه کارگر در حکومت در دورۀ فقدان شرایط مساعد و فقدان وضع انقلابی در کشور هیچ‌گاه موضوع بحث شده نمی‌تواند. بحث ما بر سر شرکت پیش‌آهنگ طبقه کارگر در یك حكومت انقلابی ملی دموکراتیك است که این حکومت در دوره جنبش انقلابی به خاطر پیروزی انقلاب دموکراتیك و ملی ضد فئودالیزم و ضد امپریالیزم مبارزه می‌کند «و این وضع ... شرکت را در این‌گونه حکومت روا می‌دارد و در صورت شرایط مساعدی این شرکت را اجباری می‌سازد تا اینکه انقلاب نه تنها «از پائین» از برون بلکه از ... از درون حکومت هم مورد ضربت واقع گردد.»

 همچنان این نکات قابل یادآوری است: صرف نظر ازین که شرکت نمایندگان پیش‌آهنگ طبقه کارگر در حکومت انقلابی دموکراتیك و ملی امکان پذیر باشد یا نه، نکته مهم اینست که در هر صورت پیش‌آهنگ طبقه کارگر باید استقلال سازمان و نیروی خود را اکیداً حفظ کند و بر نمایندگان خود که برای مرحله سوسیالیستی جدوجهد می‌کنند نظارت جدی داشته باشد و از منافع مستقل طبقاتی طبقه کارگر و متحد نزدیك آن (دهقانان) و سایر زحمتکشان شهر و ده دفاع کند و موضع به موضع، موج به موج پیشروی نماید و از یك پیروزی به پیروزی دیگر دست یابد تا سرکردگی طبقه کارگر را در انقلاب دموكراتیك و ملی از طریق فشار پی‌درپی و متناسب به شرایط از داخل حکومت انقلابی دموکراتیك و ملی و خارج از آن تأمین نماید و مرحله انقلاب ملی و دموکراتیک را به آخر رساند و برای تحول و اجرای وظایف مرحله سوسیالیستی مبارزه را آغاز کند.

 

انقلاب با «انقلاب بازی» فرق دارد:

 انقلاب ملی و اجتماعی یك پدیده تصادفی نبوده، بلکه پدیده ایست طبیعی و قانونی که مولود تکامل شرایط مادی زندگی جامعه و تضادهای درونی آن می‌باشد، انقلاب ملی و اجتماعی تحول عمیقی است در زندگی سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک جامعه که در نتیجۀ آن مناسبات تولید کهنه از بین می‌رود و مناسبات تولیدی جدید جانشین آن می‌گردد. انقلاب جامعه را من‌حیث‌المجموع به‌پیش میراند، به همین جهت آن را قوۀ محرکه (لوکوموتیف) تاریخ میگویند. ولی نکته مهم اینست که انقلاب با «انقلاب بازی» و «انقلاب سازی» و «صدور انقلاب»، توطئه چینی، انارشیزم و ماجراجویی فرق دارد، با تمایل، تحکم اراده یك فرد، گروه و حزب سیاسی و یا تنها به تعیین مراحل و هدف‌های انقلاب و حتی طرح صحیح نقشه استراتژیک اجرا شده نمی‌تواند برای اجرای انقلاب شرایط تاریخی معینی ضروری است. به عبارت دیگر برای انقلاب آمادگی شرایط عینی و ذهنی لازم است که هریك آن در مجموع دارای موازین و ضابطه‌های علمی‌اند. به همین جهت است که نباید جریانات و احزاب انقلابی فقط به اتکای نیروی خود، بعد از تعیین مرحله انقلاب اقدام کنند و احساسات، عواطف و تصامیم خود را جایگزین احساسات و تمایلات توده‌های وسیع خلق نمایند. مسؤولیت عظیم پیش‌آهنگ طبقه کارگر و دیگر جریانات ملی و دموکراتیك است که با در دست داشتن حلقه زمان و وقایع، اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی را به‌دقت مورد مطالعه قرار دهد و به‌موقع اقدام نماید. با در نظر گرفتن شرایط عینی و وضع انقلابی، انقلاب وقتی پیروز می‌گردد که طبقه پیشرو کارگر آمادگی، تشکل، آگاهی و متحدین باوفا داشته باشد و پیش‌آهنگ آزموده و آبدیده آن یعنی حزب طبقه کارگر انقلاب را رهبری کند. ولی باید جداً متوجه بود که «تنها با پیش‌آهنگی نمی‌توان پیروز گردید تا زمانی که تمام طبقه و توده‌های وسیع خلق موافقت خود را با این پیش‌آهنگی اظهار نکرده‌اند و به پشتیبانی مستقیم از آن برنخاسته‌اند و یا اقلاً یك بی‌طرفی متمایل به حسن نظر اتخاذ نکرده‌اند ... سوق دادن پیش‌آهنگ به نبرد قطعی نه تنها حماقت است، بلکه جنایت و خیانت محسوب می‌شود. لذا برای آنکه حقیقتاً تمام طبقه و توده‌های عظیم زحمتکش و ستمدیده سرمایه، چنین موقعیتی را اتخاذ نمایند، تنها تبلیغات و آژیتاسیون کافی نیست، بلکه تجربه سیاسی خود این توده‌ها لازم است. اینست قانون اساس تمام انقلاب‌های بزرگ ...»

 

مشی تاکتیکی:

 ولی باید خاطر نشان ساخت که هیچ پیش‌آهنگ انقلابی به بهانۀ اینکه شرایط عینی و ذهنی انقلاب آماده نیست، نمی‌تواند ساکت و آرام باقی بماند. درین جاست که مسئله تاكتیك و رهبری تاکتیکی موضوع بحث می‌گردد. تاكتیك، رهبری تاکتیکی و شعارهای تاکتیکی (شعارهای مبرم مبارزه) جزیی از استراتژی، رهبری استراتژیک و شعارهای استراتژیک بوده و تابع آنست، و هدف پیروز ساختن نهضت در مبارزات مشخص و معین در سمت استراتژی است که بنا بر تغییر اوضاع سیاسی تغییر می‌یابد. بنابراین وظیفه رهبری تاکتیکی آنست که به همه اشکال مبارزه مسلط شود و توده‌ها را به جبهه نهضت سوق دهد و بر اساس تناسب قوای موجود و متناسب به جذر و مد نهضت و در دست گرفتن حلقه مخصوص از زنجیر وقایع سیاسی (شرکت یا عدم شرکت در پارلمان، تأسیس جریده، اتحادها و ائتلاف‌ها، تعرض، عقب نشینی و غیره و غیره) مقدمات پیشرفت استراتژیک را تدارك به بیند. باید یادآور شد که «به‌طور کلی انقلابی بودن یا طرفدار سوسیالیزم ... بودن کافی نیست... باید بلد بود در هر لحظه آن حلقه مخصوص را پیدا کرد که برای به دست آوردن تمام زنجیر و فراهم نمودن مقدمات انتقال به حلقه دیگر باید با تمام قوا به آن چسپید ...»

 این‌ها همه الفبای مبارزه است که بدون فهم و بکار بردن آن نمی‌توان به‌طرف پیروزی گام برداشت. واقعیت اینست که عدم تو جه به هدف و دورنمای مبارزه در مرحلۀ کنونی خلق را به گمراهی و جنبش را به شکست مواجه می‌سازد. تئوری علمی می‌آموزد که نباید مبارزه در راه وظایف تاکتیکی ما را چنان مشغول دارد که مراحل استراتژیك و دورنمای مبارزه انقلابی را در مجموع خود از نظر بیاندازیم، تنها پیوند دیالکتیکی میان شعارهای تاکتیکی، هدف و شعارهای استراتژیک و مرحله دموکراتیك و مرحله سوسیالیستی است که واقعاً مبارزات ما را مضمون واقعی انقلابی می‌دهد.

 

خلاصه این‌که:

 در خاتمه باید صراحت داد که وسیله کامیابی نهایی جنبش دموكراتیك و ملی عبارتست از جبهه متحد تمام نیروهای دموکراتیك و ملی وطن‌پرست و مترقی که علیه ارتجاع و امپریالیزم مبارزه می‌کنند و ستون اساسی این جبهه را اتحاد طبقه کارگر و دهقان به رهبری طبقه کارگر تشکیل می‌دهد؛ بنابراین اصل تغییر ناپذیر اعلام می‌داریم که تا جایی که به پیش‌آهنگی طبقه کارگر افغانستان (جریان دموکراتیک خلق افغانستان) تعلق می‌گیرد، با در نظر گرفتن تمام امکانات و قدرت و مسایل مطروحه فوق سعی خواهد کرد تا نهضت کن نی دموکراتیك و ملی افغانستان را به سرکردگی (هژمونی) طبقه کارگر به پیروزی نهایی برساند و نهضت انقلابی را بجهت تحول سوسیالیستی همچنان به‌پیش رهبری کند. البته باید در نظر داشت که نیل به این هدف بزرگ در جریان بالنسبه طولانی جنبش به صحت رهبری و جلب خلق در تحت رهبری طبقه کارگر مربوط است که باید طبقه کارگر تحول دموکراتیك را به آخر برساند و توده دهقانان را به خود متحد سازد، مقاومت حاکمیت مطلقه مرتجع و وابسته را در هم شکند، نفوذ امپریالیزم را ریشه کن نماید، نظام فئودالی و کمپرادوری را از میان بردارد و بی‌ثباتی به‌اصطلاح «بورژوازی ملی» را خنثی سازد. مسلم است که برای اجرای وظایف این مرحله استراتژیک باید پیوسته کار پیگیر و صبورانه سازمانی، سیاسی و ایدئولوژیکی را ادامه داد، مراحل تاکتیکی و مقدماتی را موفقانه گذراند و شرایط عینی و ذهنی را صحیحاً محاسبه کرد و تمام مراحل و وسایلی را که ما را به هدف نزدیك می‌کند و به پیروزی می‌رساند آماده ساخت و از آنجائی که وظایف دموكراتیك ما با وظایف سوسیالیستی ارتباط لاینفك دارد، باید در فعالیت‌های عملی این ارتباط را جداً در نظر گرفت. با در نظر داشتن این شرایط به‌پیش به جهت پیروزی!