به تاریخ 2 مارچ فیلمی بنام "مارکس جوان" در سینمای المان به نمایش گذشته شد. این فیلم توسط سینماگران اروپایی با هزینه مالی سه کشور، فرانسه، اتریش والمان درباره یک قسمتی از زندگی سیاسی مارکس ساخته شده است. فیلم بدون مبالغه و تحریف ساخته شده که دیدنی است بخصوص برای نسل جوان، که کار و مبارزه خستگی ناپذیر داهیانه مارکس و انگلس مستند نشان داده میشود. فیلم با مقالهء مارکس علیه جمع آوری چوب که در 1842 در روزنامه «راینیشه پست» منتشر شده بود، اغاز میشود. دهقانان تهی دستان وبی بضاعت برای جمع اوری چوب درجنگل رفته بودند ومیخواستند چوبهای خشک شده را جمع اوری و باخود ببرند، اما به تحریک زمینداران بزرگ این دهقانان کوچک از طرف ارتش دولتی به قتل میرسند، این عمل بشدت خشم مارکس را بر انگیخته، میگفت:" ثروت ملی به مردم وزحمتکشان تعلق دارد نه به بورژواها وزمینداران بزرگ، شمازمینداران دزدانی هستید که حق مردم را غضب ودزدی میکنید، نه همه مردم زحمتکش وتهی دست" و این موضع گیری مارکس باعث شد که به فرانسه تبعید شود. این فیلم متباقی فعالیت سیاسی مارکس را الی تشکیل اتحادیه کمونیستی درلندن وتحریر مانفیست کمونیست با انگلس بازتاب داده وپایان میابد.
یکی از ویژه گی های بسیار ارزشمند این فیلم اینست که صمیمت واحترام مارکس رانسبت به خانمش وزنان کارگر را نشان میدهند که چقدر باهم صمیمی وهمکارهستند، و دوشادوش مارکس کار وفعالیت سیاسی مینماید. این فیلم نشان میدهد، که خانم مارکس وانگلس هردو درنوشتن مانفیست باشوهران خویش کمک وهمکار بوده اند. مارکس میگفت:" که زنان راه رهایی خودرا دربرنامه کارگری بیابندوپشت صفوف کارگران قرار گیرند.".
مارکس درپنجم می سال 1818 درشهر تریرالمان دریک خانواده روشنفگر بدنیاامد ودر 13 مارس 1883 درگذشت، 134 سال از مرگش میگذرد، هنوزهم نظرها وایدههای وی وِرد زبان عناصر فعال سیاسی وجنبشهای عدالتخواهانه چپ زنده هست، و به مثابه الگوی تیوری مترقی وعلمی برای رهایی تهی دستان اززیر فقروگرسنگی که ناشی از استثمار انسان توسط انسان در نظام سرمایداری میباشد، رهنما بوده؛ وبه نحوی از انحا، خاطراتش در دانش بشری زنده وجای دارد. کارل مارکس شخصیت مبارز وانسان پرور، که نامش به صفت رهبر وپیشوایی کارگران جهان گره خورده است، از بنیان گذاران و تدوین، مفکوره جدید نظام سوسیالیزم علمی ازتخیل به علم است. ونخستین بار جهان مدرنیته سرمایداری را به نقد گرفت و اهداف ونظریات انهارا،"ایدیالوژی کاذب"، نامید، و زیر ضربات سنگین نظرات انتقادی خود قرارداد وانرا نظام غیر عادلانه ومستبد واستثماری دانست. او شیوه تولید سرمایداری را که مبتنی بر مالکیت خصوصی بالای کارگران حاکم وتحمیل میشد به نقد گرفت. وعلت سود افزایی را از تولید اضافی که "ارزش اظافی" بر بنیادر ارزش مبادله بوجود میاورد و مستقم به سرمایدار تعلق میگرد کشف نمود. جامعه سرمایداری را درتناقض ارزش مصرف وارزش مبادله میدید.
مارکس بعداز سپری نمودن دوران اموزش در مکاتب درسال 1835 وارد دانشگاهی برلین شد، تا دررشته حقوق تحصیل نماید، بعدازان رشته فلسفه را انتخاب نمود، درانجا الی کسب دکترایی خود درسال 1841 ادامه داد. اندیشه فلسفه مارکس بعداز ارسطو، که درنوشته اولی ان انعکاس یافته است عبارت ا زتفاوت میان دانش ماتریالیسیت دموکریتوس با دانش ماتریالیستی اپیکور درمورد طبیعت بود. اومیخواست در دانشگاه به رشته حقوق تحصیل نماید، اماسپس رشته فلسفه راادامه داد. او دربرلین با هگلهای جوان معرفی شد، وبا رهبران انها برونوبوئر، موسس هس، وارنولدروگه پیوند دوستی را ایجاد کرد. هگلی های جوان لیبرال ها ی دگراندیش بودند که دید گاهی نقادانه به مسحیت داشتند، ومارکس بانها همنوا بود. مارکس درهمین سالها به مطالعه اثار هگل پرداخت واولین رساله خویشرا بنام" درامدی به نقد فلسفهء حق هگل" درسال 1843 منتشر ساخت. مارکس تحت تاثیر اندیشه ها ی هگل فیلسوف کلاسیک المان قرارگرفت ودیالکتیک هگل به تدریج بالای روش وتدوین ایدههای مارکس تاثیر گذاشت وانرا بلاخره از سربه پای بیستاد. انتقادات مارکس بالای هگل متاثر از اندیشه های فویرباخ بود که سپس اندیشه وروش فویرباخ را نیزمورد انتقادشدید خود قرار داد؛ اما مارکس که پیش از مطالعه فویرباخ خودرا ماتریالیست میدانست، بعدازاشنایی به اثار واندیشه طبیعت گرایی فویرباخ به ااندیشه خود بیشتر مصمم تر کردید. انتقاد مارکس به فویرباخ ناشی از جزم گرایی فویرباخ که زندانی بودنش در طبیعیت گرایی بود واندیشه انرا به انسان واقعی، فعال واجتماعی دربیشبرد و تحقق عمل رادیکال ثمر بخش نمی دانست. مارکس بعد از فراغت ازدانشگاه، دیپلوم خودرا درشته نظریات اپیکور ودموکرت بود، بدست اورد. مارکس بعداز فراغت نسبت نظریات تند انتقادیش بویژه عقاید لیبرالی ورادیکال مشهور شد. به همین نسبت نه توانست دردانشگاه اجازه تدریس بیابد وبه روزنامه نگاری پرداخت؛ دراکتوبر 1842 درکلن نشریهء"راینش سایتونگ" را با زبان تند لیبرالی علیه سلطنت استبدادی منتشرکرد و اما دیر نپاید که این روزنامه تعطیل وخودش به پاریس رفت. پاریس انزمان مرکز فعالیتهای اندیشه های انقلابی وسوسیالیستی بود. مارکس درانجا با گروپ مهاجرین المانی اشناوهمکار کردید. درماه می 1844 اولین فرزندش که دختر بود به دنیا امد ونامش را ینی هم مانند مادرش بود، گذاشتند. درسپتامبر همین سال درپاریس بود که با انگلس اشناشد. انگلس در 28 نوامبر در بریمن به دنیا امده بود وفرزند سرمایدار بود که درمانچستر کارخانه پارچه بافی داشت. این امر برای انگلس زمینه ساز شده بود که با طبقه کارگر انگلستان اشنا شود وکتابی را بعدازیکسال بعد بنام " موقعیت طبقه کارگرانگلستان" منتشر سازد. به تشویق او بود که مارکس به مطالعه جدی اقتصاد سیاسی پرداخت ودوستی شان تا اخر تازمان مرگ مارکس ادامه داشت. پیش از مرگ باهم مشهورترین اثر خویشرا بنام " مانفیست کمونیست" منتشر ساختند، که مهمترین اثر سیاسی وبرنامهء تاریخی سوسیالیسم به حساب میاید.
مارکس در فرانسه پیشگفتاری به " درامدی به نقد فلسفه ء حق هگل" را نوشت. دران برای اولین بار از" پرولتاریاو انقلاب کارگری " سخن برده بود. بعدازان مارکس یاداشتهای زیادی را نوشت که امروز بنام "دستنوشته های اقتصادی وفلسفی یا دستنوشته های 1844 ویا "دستنوشته های پاریس" می شناسند. در یاداشتهای متذکره هدف انسان گرایانه از کمونیسم مطرح کرده است ومحوربحث ان:" بحثی تضادی است میان سرشت بیگانه کار درسرمایداری با کارهمبستهءتولیدکنندگان درکمونیسم". مارکس بعداز کشف" ارزش اضافی " علت اساسی اسثمار انسان از انسا ن را به مفهوم از خود بیگانگی انسان درروند تولید مطرح نمود، که انسان بکلی درپروسه تولید با انچه خودش خلق میکنند بیگانه میشود، ازخود بیگانگی انسان درجامعه مدرن می اندیشید. مارکس در سال 1845 نسبت فعالیتها سیاسی اش از پاریس اخراج وبه بروکسل رفته وسفرهای کوتاه با انگلس به انگلستان کرده است. ازان سالها به بعد مارکس اثاری زیادی راتحت عناوین ذیل ازخود بجا گذاشت مشهورترین انها: خانواده مقدس، تزهایی درانتقادبه فویرباخ، ایدیالوژی المانی، فقر فلسفه، کاپیتال ومانفیست حزب کمونیست میباشد. درسال 1847 زمانیکه مارکس وانگلس به اتحادیه گروه سوسیالیستی به نام" اتحادیهءکمونیست"پیوست و عضو حزب کمیته فعالین این حزب شدندوسپس در دومین کنگره اتحادیه درلندن شرکت کردند در 1847 اتحادیه کمونیستها به مارکس وانگلس وظیفه داد تا اصول برنامه اتحادیه را بنگارند. انها متن را با عنوان " مانفیست حزب کمونیست،" نوشتند. این امر بزرگترین سند تاریخیست که نقش طبقه کارگر را در سرنگونی نظام سرمایداری برجسته ساخته وباعث پیدایش گروهاواحزاب سیاسی درمیان کارگران وسایر اقشار جامعه درجهان شد. بعدازان شعله انقلابات 1848 دراروپا بلند شد. مارکس به مثابه رهبر خلاق وپیشوایی جنبش کارگری درجهان تبدیل شد. دراین سند تحلیل وپیشبینی انقلابات کارگری را کرده که منجر به سقوط نظام سرمایداری و پیدایش نطام سوسیالیستی وکمونیستی میشود. با بخش این سند با عظمت تاریخی پیروان ورفقای هم اندیشه را در سایرنقاط جهان ازجمله در روسیه، ایطالیا، فرانسه، لهستان وزادگاهیش المان پیدانمود.
مارکس درشروع انقلابات 1848 دراروپا، برای مراقبت اوضاع از فرانسه به المان امده بودوبازهم به فعالیت روزنامه نگاری شروع کرد و جریدهء را بنام" نَو راین سایتونگ" را منتشر و مطالب انقلابی وتحرک امیز می نوشت وهرورز درمیان رادیکالهای انقلابی محبوبت واحترامش افزون میشد. دراثنای انقلاب اروپایی هشتاد نسخه مقالات به این روزنامه، درمورد پیروزهای مردم وخیانتهای بورژوازی وعقب نشینی ها وشکست تحریر میداشت. در اپریل 1849 او سخنرانی سال 1847 خودرا رازیر عنوان "مزد، کار وسرمایه " منتشر کرد. بعدازان درمی 1849 به پاریس وسپس به لندن رفت. درحالی که مرتجعین وحاکمان ارتجاع انرا درغیاب محکمه میکردند. روز های بعداز شکست انقلابت اروپایی برای مارکس بنام اغاز" شب طولانی وظلمانی مهاجرت" خوانده شد. دراخر عمر مارکس کاملآ بیچاروبینوا شده بود لباس ژنده به تن داشت واز شرم لباسهای خویش نمی خواست به کتاب خانه ء موزهءبریتانیابرود. بعداز انقلابات 1848 بزرگترین حادثه دیگر انقلاب کمون پاریس بود که مارکس ازان شدیدآ حمایت میکرد وبعداز شکست ان درباره کمون درکنگره بین المللی با عنوان " گزارشی درباره جنگ داخلی فرانسه" دردفاع وپشتبانی ازداعیه کمون پاریس متن پرشورازاهداف وفعالیت ان نوشت ودر 1871 منتشر شد. مارکس برعلاوه دست نوشته های فلسفی، نامه ها ویاداشتهای پرعظمت دارد. ازجمله بزرگترین اثر مارکس " کاپیتال" اثر ناب وبی مانندان است درسال 1875 منتشر شدکه دساتیر وایده ونظریات ان تابحال دست به دست دانشمندان میگرددو تحلیلهای ان درشرایط مختلف قابل تطبیق وزنده هست. مارکس بعداز سالهای تنهایی وغم وغصه ومصبیت مرگ سه دخترش، زندگی سختی را پشت سر گذاشت. او در 13 مارچ 1883 پس از صرف نهارهمراه با سیگارش، به خواب رفته دوباره بیدار نه شد، درگذشت.
عقاید مارکس چه درزمان زندگیی اش ویابعدازان طرفداران زیادی دارد ونامش با جنبشهای کارگری و سوسیالیستی در جهان گره خورده است. بویژه بعداز پیروزی انقلاب اکتوبردر روسیه تزاری که توسط حزب کمونیست روسیه به پیروزی رسید ودولت بزرگ سوسیالیستی تشکیل شد. باغلبه وشکست فاشیزم هیتلری توسط اردوی سرخ کشورِ شوراها بعداز جنگ دوم جهانی، به مثابه دانشمند پر نبوغ درجهان معرفی گردید و ایدههای وی از تیوری به عمل تحقق یافت. در نظرخواهی های که درسال 2005 ازطریق بی بی سی باشنوندگانی خودداشت، به عنوان بزرگترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد.
مارکس دراثار به جا مانده خودتزهای را پیشکش کرد که چهره جهانرا تغیر داد. وضع طبقه کارگر و مناسبات تولیدی را در کشورهای سرمایداری و پیشبینی هایش درمورد صنعتی شدن جهان سرمایداری وبوجود امدن کارگران صنعتی تحلیل ها ی عینی را با رویکردهای دیالکتیکی طرح ریزی وفشرده انرا درمانفیست کمونیست انعکاس داده است. مارکس همیشه دراثارخود به عنوان:"صنعت مدرن"، بورژوازی مدرن، طبقه کارگر مدرن، قدرت سیاسی مدرن، نیروهای تولیدی مدرن، مناسبات تولیدی مدرن، علوم مدرن، اندیشهء مدرن، شیوه های مدرن، زندگی مدرن وخواستها ونیازهای مدرن" بیان وبارها تکرار کرده است. اودرجامعه پیشرفته صنعتی، پرولتاری صنعتی را عامل اجرای اندیشه های مدرن میدانست وبراساس موضع پرولتاریا انتقاد خودرا بالای جامعه مدرن وارد میساخت وبه مبارزه طبقاتی معتقد بود. مارکس جامعه مدرن را هم نظر با "دورکیم وبر" چنین تحلیل واعلام کردند:" بنیاد زندگی اجتماعی گرد فعالیت های تولیدی (تولید مادی واقتصادی) انسانها شکل گرفته است. تقسیم کارگسترده، بخردانگی فراشد های اقتصادی و تولیدی، تنش های شدید ناشی ازشهر نشینی وپیدایی جامعهء غیرارگانیک دربرابر مقاومت شکل های سنتی زندگی درجامعهءسنتی وارگانیک ازجمله مشخصه های زنگی مدرن است."
ازدید مارکس زندگی مدرن ازواقعیت اشکار ولی ازمراحل پیچیده مبارزه طبقاتی میگذرد، از نظروی دراین شرایط مبارزه طبقاتی با تمام شکلهای تضادها وبرخوردهای اجتماعی ازجمله:" مبارزه فردگرایی وبا زندگی جمعی، خردورزی ابزارِی وارتباطی تا اختلافات جنسیتی میان زن ومرد، ستم نژادی، ستم قومی، اشکار میگرد". او میگفت که جامعه سرمایداری ازبطن جامعه پیشین خود برمیخزد وبه مثابه نیروی پیشرونده علیه نابسامانیهای سنتی جامعه بوده وانرا دگرکون میسازد. او پیدایش ورشد جامعه سرمایدرای رایکنواخت ودرهمه جا یکسان نمیدانست، بلکه با ترکیبی از شرایط ضروری وخاص دگرگونی شده، بر شالودهءبنیادهای تولیدی واجتماعی پیشین دریک جامعه، دروضع مختلف شکل میگرد، میدانست و الگوی انهارا عبارت: رشد شهرنشینی، ازادشدن افراد ازبندهای زندگی و مناسبات پیشن تولیدی جامعه سرمایداری و فروش نیرو کارشان درنهادهای تولیدی سرمایداری. چنانچه درمانفیست کمونیست امده است:" دوران ما، یعنی دوره بورواژی".
نکته محوری دربحث مارکس ازازادی:" شکوفایی کامل نیروهای تولیدی، محوتقسیم کار یعنی محو تقسیم جامعه به طبقات، ازمیان رفتن شکاف میان توده ها با نیروی اجرایی، وبه معنای دیگر محودولت بود."؛ درضمن گفته هست:" کمونیسم دستاورد نظری وعملی سخن وعمل مدرن است. ازاین رو:1 ـ اشارات تاریخی به هسته های اندیشهء کمونیستی دروجوه تولید پیشاسرمایداری راهگشای مسائل عملی امروز نیست، 2 ـ تحلیل نقادانه جامعه سرمایداری ناگزیر مارا باضرورت پذیرش کمونیسم روبرو می کند".
مارکس شیوه تولید نظام سرمایداری را نسبت به نطام پیشن ان از جهت نوشدن ابزار کار ودگر گونی های مناسبات اجتماعی وتولیدی، مترقی میدانست.
نهادکه برای اولین بار توسط مارکس تدوین وانرا در پهلوی سایر علم های دیگر قراردادعلم "تاریخ" است یعنی رهیافت مادی تاریخ را بر شالوده رویکردها وشیوهای وفعالیت زندگی مادی انسانها براساس نیازهای روزمره در روندتاریخی ارزیابی کرده که انسانها درمراحل مختلف تاریخ درمناسبات تولیدی معین قرار میکرند که مستقل ازانهاست چنانچه درمانفیست کمونیست نوشته اند:" انسان درجریان تولیدزندگی اجتماعی خود وارد مناسباتی تولیدی واجتماعی میشوند که پیشازانان وجود داشته ومستقل ازخواست ومیل انهاست."
بنابرین انسانها برای زنده ماندن محبورند باید کارنمایندتا تولید نیازهای خودرا خلق نمایند. مطابق ابزار ووسایل کار خودرا از وضعیت طبیعی جدا میسازد؛ دراینصورت درجریان تاریخی است که انسانها پیشرفت نموده و" تاریخ" را میسازند. تغییراز یک مناسبات تولیدی براساس شیوه یی جدید وارد مناسبات تولیدی نو مبارزه ایست که انسانها برای زنده بودن مایحتاج به خوردن، نوشیدن، پوشیدن دارند. پس اولین کنشی تاریخی تولید برای ازبین بردن نیازها است. این امر شرط اساسی تمامی تاریخ است که از هزارها سال به این سو ادامه دارد؛ بنابراین مارکس اولین متفکری است که معتقد به مبارزه طبقاتی بوده وبازیگری اصلی را دروند تاریخ طبقات اجتماعی دانسته وانهارا نیروی اصلی وموتور تاریخ میدانست. چنانکه درمانفیست کمونیست تحریرکرده:" تاریخ کلیه جامعه هایی که تاکنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی است"، اومیگفت:" هرمبارزه طبقاتی سیاسی است." درجامعه سرمایداری تضاد اصلی را میان طبقه کارگر وسرمایدار که وسایل تولید را به اختیار دارد وبراساس ارزش اضافی باکاراضافی استثمار شده وسود ان به سرمایدار تعلق میکرد؛ با مبارزه متشکل کارگران وحزب پیشتازان، این روند بنفع طبقه کارتغییر وجامعه نوین سوسیالیستی تشکیل میشود.
مارکس ناقد جدایی انسانهای اجتماعی بود، وانرا ناشی از وضع حاکم مناسبات تولیدی سرمایداری مبنی بر تسلط مالکیت خصوصی بالای ابزار تولید درک میکرد. انسانها در جریان تاریخی تولید وارد مرحله پیشرفته مناسبات تولیدی سرمایداری میشود، که خصلت تولید نه برای مصرف بلکه برای ارزش است. هرانچه تولید میکند به خودش تعلق نه گرفته، بلکه به بازار به نفع سرمایدار بفروش میرسد؛ یعنی: "بیگانگی "کاراز کارگر. دراینصورت کیفت کار کارگر تبدیل به کیفت خارجی میشود که به زندگی او تعلق نمیگرد وباعث ارزوها ونیازهای وی نمیشود وشی تولید شده به مثابه شی یی بیگانه پیش وی قرار میگرد. چنانچه مارکس گفته است:" بیگانگی کارگر از محصولاتی که می افریند نه تنها به معنای ان است که کارش تبدیل به یک شی ویک هستی خارجی شده است، بلکه به این مفهوم هست که کارش درخارج او، مستقل ازاو، وبه عنوان چیزی بیگانه بااو موجودیت داردوقدرتی است که دربرابراوقرارمی گیرد. اشیاء یی که کارگر به ان حیات می دهد، چون چیزی بیگانه دربرابر او قرارمی گیرند"؛ برشالوده ء این امر مزد کارگر مزد ناچیز است که تنها برای بخورنمیر برایش داده میشود تا تمدید انرژی نموده وانر مصرف تولیدی بعدی نماید (کار برای کاراست، نه برای زندگی کردن)، مقدار کمی از بهای تولید به ان تعلق میگرد. او مانند یک انسان ماشینی کارمی کند، ونظارتش بالای روند کار کمتر میشود. مارکس این مرحله را مرحله "بت وارگی کالاها" که مناسبات انسانی شی واره میشود یاد نموده است. مارکس دراین مورد افزوده است:"؛ که مناسبات اجتماعی خود تولید کنندگان با یکدیگر، وبا استثمارگران ونظم سرمایداری از راه فراشدپیروی ارزش مصرف از ارزش مبادله، دردنیایی خیالی ودرروابط شیی واره، ودرمنطق بت وارگی کالا، جاودانه به نظر می ایند. همچنین معلوم میشود که درنظام تولید سرمایداری، جهانی مستقل برای کالاهاساخته میشود، وانچه محصول کارخودانسان است مستقل ازاو، وحتی مسلط او، به زندگی خودادامه می دهد".
نظریات مارکس وانگلس سرچشمه مبارزه انقلابی میلونها مردم جهان وطبقه کارگرشد. انقلابات 1848 اروپایی، کمون پاریس وانقلاب کبیر اکتوبر 1917 درروسیه تزاری که نظام سوسیالیستی تشکیل کردید، که بعداز جنگ دوم جهانی به اردوگاهی بزرگ کشورهای های سوسیالیستی تبدیل شد. انقلابهای توده یی، دموکراتیک وازادیبحش درچین، امریکایی لاتین وسایر کشورهای جهان سوم وازادی کشورهای مستعمره اززیر یوغ نظام امپریالیزم جهانی درافریقا اسیا واروپا، یکی از دستاوردهای شگرف ودرخشان کشورهای سوسیالیسی در راس اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی سوسیالیستی بود، وجهان به دوقطب، سوسیالیستی وامپریالیستی تبدیل شده بودند. با تشکیل احزاب کمونیستی ودموکراتیک ملی وچپ درجهان ومبارزه علیه استثمار وجهان گشایی نیولیبرالیزم ماهیت جهان تغییر نمود. ایجاد اتحادیه های کارگری، نهادهای خدمات اجتماعی برای کارگران، مامورین متوسط وبلند پایه، مانند: قانون بیمه وتقاعد واموزش وتعلیم وتربیه رایگان و سایر خدمات اجتماعی که باعث رفاه عامه درکشورهای سرمایداری شد ناشی از بوجودامدن اردوگاهی سوسیالیستی که خلق این کشورها ازمزایای وارزشهای حقوق انسانی رایگان درهمه عرصه ها داشتند، درکشورهای سرمایداری تاثیر گذاشت؛ وبا ضدیت با کشورهای سوسیالیستی تغییرات ریفورمی به نفع کارگران (قشر متوسط) بوجود اوردند. با رویکردهای سازش گرانه وریفورمیستی رهبران جنبشهای کارگری را تطمیع ودرمیان انها انشعاب بزرگی تیوریکی رادرپراتیک بوجود اوردند. با بوجود امدن احزاب سوسیال دموکرات وتحقق نظریات ریفورمستی ورویزونیستی درجنبش انقلاب کارگری وبرداشت وتحلیل از نظریات مارکس، انگلس وانشعاب درکمنیترن کمونیستی به سطح جهان درمیان احزاب رادیکال انقلابی چپ درشرق وغرب بوجود امد. این رویکرد ضربه بزرگ درجنبش انقلابی طبقه کارگردر روند مبارزه طبقاتی واردنمود. درکشورهای سوسیالیستی تمام نیازمندیهای اولیه مردم از باقیمت نازل بدسترس مردم قرار میگرفت؛ اموزش وتعلیم تربیه درمکاتب ودانشگاه ها وبرای اطفال کودکستان وشیرخوارگاه ها رایگان بود، همه کودکان مجبور بودند که شامل کودکستان ویا شیرحوارگاه ها باشند. زن ومرد درعرصه های اقتصادی اجتماعی وسیاسی برشالودیی دانش، تجارب واسنادمسلکی اموزشی، بدون تبعیض بوظایف گماشته میشدند. فقروگرسنگی قطعأ وجود نداشت. زنان اروپا وسایر کشورهای سرمایداری در 1920 حق رای وانتخاب شدن راکمایی کردند؛ اما درکشورهای سوسیالیستی واتحادشوروی بعد از پیروزی انقلاب اکتوبر زنان به حیث کارمندان بلند پایه دولتی درامور دیپلوماسی درخارج تعین وحقوق شان مانند مردان به مثابه شهروند متساوی الخقوق در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی واقتصادی تأمین بود.
چنانچه تاریخ گواهی میدهد که اندیشه های مارکس درقرن بیستم هم وسیله وهم ابزار ازادی بودوهم ابزار قهرامیز دریک عده ازکشورها توسط افراد معین با برداشت غلط وانحرافی از نظریات مارکس مرتکب گناهی بزرگی شده اند. تعدا زیادی از نخبه گان ودانشمندان که به اندیشه های مارکس باور داشتند وتأویل دقیق ازان ارائه میداشتند، بنام مخالفین مارکسیزم تبعید، شکنجه ویا به قتل رسیده اند عده یی از رهبران گروه ها واحزاب مارکسیستی، بنام ازادی واستقلال بیرق بلند کردند وبر ضد مهاجمین وبزرگترین نیروی نظامی جهان امپریالیستی رزمیدند، شوربختانه داخل اشتباهات شده اند.
هگل:"از نیرنگ خرد وریشخند تاریخ یاد میکرد" کدام نیرنگ وریشخند درکار بود که این بلا را برسراندیشه مارکس اورد؟
امپریالیزم جهانی دررأس امریکا با توطیه ودسایس دستگاهی جهنمی جاسوسی خویش، در طول هفتادوپنج سال کوشید که باید نظام شوروی را ساقط وازبین ببرد. ترور، تهدید نظامی، تحریمهای اقتصادی وغیره رادراین مدت بکار برد، تااینکه این نظام ازدرون در 1991 ازهم پاشید. جهان بسوی یک قطبی ویکه تازی جهان امپریالیزم جهانی زیرنام نیولیبرالیزم وگلوبالیزم رفت. کشورهای که درسابق دراقمار شوروی قرارداشنتند به اشکال مختلفی ازبین برده شد وجهان برای چور وچپاول به اختیار شان قرار گرفت. کشورهای که اماده پذیرش ایده ونظریات شان نه شدند، ونمی خواستند زیر قیادت حسود گرانه شان قرار بگیرند، با رویکردها و عمال گوناگون، زیر نام به اصطلاح "دموکراسی وگلوبالیزم" به ان کشورها لشکر کشی نظامی نموده وحکومتهای انرا سرنگون و میلونها انسان را قتل عام وبی خانمنان وکشورشانرا به سوی تجزیه و جنگهای قومی ومذهبی سوق داداند، که هنوزهم ادامه دارد. تهاجمات نظامی وصدور جنگهای قومی ومذهبی در عراق، لیبی، افغانستان، یوکوسلاویا، یمن، اوکرائین وسوریه نمونه های بارز جهان گشایی شان میباشد. این عمال چه مستقیم توسط نیروهای نظامی ناتو، امریکا وانگلیس وچه به شکل نیابتی توسط گروهای تروریستی القاعده، داعش، جبهه النصر، االشباب وطالب وده ها نیروهای خُرد وبرزگ بنیادگرایی اسلامی انجام شده است. چنان قتل قتال گروهی را این جانیان انجام دادند که تاریخ درحافظه خود ندارد. این گروهکها توسط خود سازمانهای جهنمی انگلیس امریکا با پشتبانی مالی ونظامی عربستان سعودی، قطر واسرائیل صورت گرفته، که بار ها اعضای سنای امریکا ومسوولین بلند پایه دیپلوماتیک انها به افتخار درتلویزیون وسایر رسانه های خبری از ایجاد وتربیه نظامی وسایر کمکهای مادی ومعنوی علنی بدون شرم به این نیروهای تاریک اندیش وننگ تاریخ اعتراف کرده اند.
هرانچه توان جنایت کردن را داشتند، بنام " دموکراسی گلوبالیزم" انجام دادند و افتخار کرده به این عمال دهشت افگنانه خویش ادامه میدهند. امریکا درموجودیت 239 سال 222 سال را درجنگ وتجاوز با (65) کشورهای جهان از 1901 الی 2016 سپری کرده است. بویژه این مداخلات متوجه کشورهای بود که اکثریت انها به ارمانهای طبقه کارگر ومارکس معتقد ویابا ارمانهای ملی ودموکراتیک برضد نیولیبرالیزم بودند.
مداخله بی شرمانه وناخواسته ناتو وامریکا بعداز سال 2001 تحت نام مبارزه باتروریسم به افغانستان، نه تنها تروریسم وگروهای بنیادگرایی اسلامی ازبین نرفت، بلکه امنیت افغانستان بهبود نیافته، دوچندزیادتر وخیم تر شده است. دراینصورت هدفش درافغانستان نه مبارزه با تروریسم، بلکه ایجاد پایگاهی نظامی واشغال دایمی افغانستان برای تحقق اهداف خویش به اسیا میانه، روسیه، ایران وچین میباشد. با بهانه های گوناگون میخواهد دوباره کمیت سربازهای خودرا دوچند ساخته وجنگ را بیشتر شعله ور سازد. طوریکه سران بلند پایه کنگره ملی امریکا ادعا کرده اند که "جنگ درافغانستان تا 2020 ادامه خواهد داشت وبه عساکر بیشتری ضرورت است". هرزمانیکه تقاضای بیشتر عساکر به افغانستان میشود حملات نیروهای تباه کن تروریسم، نسبت به هروقت دیگر تشدید وبیشتر میکردد. چنانچه عمال تروریستی دهشت افگنانه وضد بشری در شفاخانه سردارمحمد داوود مهلک ترین حمله تروریستی درشهرکابل بوده که به کشته شدن صدها تن از داکتران ومریضان داخل بستر کشته وزخمی شده اند.
شوربختانه دولت افغانستان نسبت عدم توانایی ومدیریت مستقلانه رهبری سیاسی هرروز بی کفایتی خودرا تثبیت ساخته وتنها به تقبیح کردن وتعین کمیسون برای بررسی کردن حوادث اکتفاء ومردم را فریب داده است.
دردمندانه، با اینهمه نابه سامانیها وناهنجاریهای دلخراش هنوزهم نیروهای ملی ودموکراتیک، براساس خودخواهی ها ی ذهنی گرانه دراختلاف درونی خویش مصروف و پراکنده بوده، و نه توانستند تا هویت سیاسی وتوده یی خویشرا به مثابه مدافعین حق وعدالت، درقبال سیاستهای تباه کننده نیروهای هریمنی نیولیبرالیستی وبنیادگرایان اسلامی درمیان مردم، ازخود تبارز بدهند واگر هم رویکردی ازجانب عده یی انها صورت گرفته انهم از موضع دولت دست نشانده غرب وسازش با سیاستهای ان میباشد. هیچ امیدواری وروشنی دیده نمیشود، که این نیروها درسیاستهای بعدی درافغانستان جای معینی داشته باشند.
رویکردها: مارکس وسیاست مدرن، مولف، بابک احمدی.
مانفیست کمونیست.
مصاحبه فیلم ساز "مارکس جوان" با روزنامه یونگه ولت ــ ترجمه رضانافعی.
کشورالمان مارچ.2017