توماس ادورا لارنس، یکی از چهره‌های مرموز سیاسی انگلیس که در افغانستان مشهور به «حاجی پیر کرم شاه» شهرت یافته بود، وی با عبا و قبا ملایی هرروز شعبده بازی‌ها از خود کرامات نشان می‌داد و مردم را بر علیه دولت به شورش می‌کشاند و دعوت می‌کرد؛ همین لارنس بود که
توماس ادورا لارنس، یکی از چهره‌های مرموز سیاسی انگلیس که در افغانستان مشهور به «حاجی پیر کرم شاه» شهرت یافته بود، وی با عبا و قبا ملایی هرروز شعبده بازی‌ها از خود کرامات نشان می‌داد و مردم را بر علیه دولت به شورش می‌کشاند و دعوت می‌کرد؛ همین لارنس بود که

 

سقوط دولت ترقی‌خواه و استقلال طلب افغانستان به رهبری اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی شاه روشن ضمیر و ترقی‌خواه کشور یکی از صفحات خونین و پر از درد و الم تاریخ میهن آزاده ما را تشکیل می‌دهد، زیرا با سقوط این دولت یک فرصت تاریخی و شرایط ای‌که برای ترقی و پیشرفت افغانستان مساعد گردیده بود از میان رفت و زمینه‌های لازم عقبمانی و تسلط ارتجاع و استبداد را برای سالیان متمادی در کشور مساعد ساخت.

بنا بر آن مظلومیت و عیاری حبیب الله کلکانی، چهره سیاه عمال داخلی انگلیس و ارتجاع را سفید کرده نمی‌تواند و آنچه را مردم و کشور ما در زمستان ۱۹۲۹ م از دست داده‌اند جبران ناپذیر و برای قرن‌ها تلافی آن غیرممکن خواهد بود.

از این که امیر حبیب الله کلکانی جوانمرد (کاکه) بود (بنا بر روایت بزرگان خانواده من) غیرقابل انکار است، او همچنان نشانزن ماهر و شجاع بود و هیچ گاه دست به غارت اموال شخصی مردم نزده است و در آغاز مخالفتش با حکومت امیر امان الله خان بنا بر روایت باشندگان محل خزانه دولتی را که از شمال به مرکز انتقال می‌یافت مورد استفاده خود و طرفدارانش قرار می‌داد.

روایات باشندگان محل و هم صفحات تاریخ که به تحریر آمده می‌رساند که این مرد دهاتی و بی‌سواد از طرف نیروهای مرموز و عقب پرده تحت کنترول قرار گرفت و هدایت می‌شد، این مطلب قبل از همه در صحبت‌های که موصوف در یکی از شب نشینی ها در قصر ستوری به عمل آورده و از رهنمایی و هدایات روحانیون در پشاور که طی آن به وی جهت حرکت به‌سوی افغانستان و آغاز جهاد مشوره داده شده بود، معلوم می‌گردد که عمال انگلیس زیر لباس روحانیت، او را به‌سوی افغانستان سوق دادند و همچنان زخمی شدن موصوف در ماه جدی ۱۳۰۷ ه. ش در باغ بالا و تداوی عاجل و به‌موقع او می‌رساند که عمال انگلیس و نیروهای ارتجاعی مانند خاندان حضرات شور بازار او را حمایت می‌نمودند.

همچنان اشتراک بعضی از افراد محافظه کار و پر قدرت حکومت امانی مانند کبیر سراج، علی احمد خان والی کابل، محمود سامی و حضرت‌های شور بازار با امیر حبیب الله کلکانی تصادفی و از روی خیر اندیشی نبوده بلکه نمایانگر یک توطئه و پلان‌های از قبل تنظیم شده علیه حاکمیت مترقی افغانستان می‌باشد و همچنان موجودیت اراکین و بلند پایه‌های دولت او در همکاری با نادر خان این ادعا را قوت می‌بخشد.

 

حبیب الله کلکانی، ملای لنگ و یارانش
حبیب الله کلکانی، ملای لنگ و یارانش

 

برخورد حکومت امیر امان الله با اغتشاش و آشوب در سراسر کشور از جمله در کوه‌دامن در مراحل اولیه قاطع و با اراده متین صورت گرفته است چنانچه چندین نفر دزد و رهزن از جمله لالا شاه محمد دکو و عالم خان استالفی و یارانش اعدام گردیدند؛ اما با تشکل دسته مخالف وابسته به حبیب الله کلکانی مدارا صورت گرفته چنانچه بزرگان کوه‌دامن می‌گفتند که بعد از مرگ مستوفی‌الممالک محمد حسین خان باغ حسین کوت از طرف دولت ضبط و به اختیار محمد ولی خان دروازی قرار داده شد، در این باغ شخصی بنام خلیفه زمان باغبانی می‌کرد. حسین کوت محل تماس دولت با دزدان و اغتشاشیون کوه‌دامن بود حدس و گمان برآنست که عمال مخالفین دولت (ستون پنجم در دولت امانی) اغتشاش را رهبری و کمک می‌نمودند بنا بر گفته همین باغبان و مسئول باغ ملک غلامی نبی خان، حتی سلاح‌های گرم از همین طریق به رهبران اغتشاش کوه‌دامن انتقال داده می‌شد. با برقراری حکومت حبیب الله کلکانی عده‌ای از خوانین و روحانیون کوه‌دامن گوشه نشینی اختیار نموده بودند و انتظار تحولات بعدی را داشتند.

 

بعد از سقوط حکومت امیر حبیب الله کلکانی تصامیم دولت استبدادی نادر خان بر علیه مردم کوه‌دامن کاملاً غیر اسلامی و مخالف حقوق شهروندی در کشور بوده است او با اعزام مردم پکتیا برای تاراج کوه‌دامن زمینه آن را مساعد ساخت تا عده‌ای از افراد فرصت طلب و ولگرد از مناطق شش گروهی کابل نیز غرض بدست آوردن غنیمت و چور و چپاول وارد کوه‌دامن گردند که عده‌ای از آن‌ها در اثر مقاومت و پایداری مردم نیست و نابود گردیدند. داستان احضار امیر حبیب الله و یارانش به کابل نزد نادر غدار به همگان واضح است؛ اما در زمینه سازی برای رفتن او نزد نادر بر علاوه اعتقاد مذهبی موصوف و پا در میانی خاندان حضرت، عدم هوشیاری و ساده لوحی سید حسین معاون وی نیز نقش داشت؛ زیرا بزرگان محل می‌گفتند که امیر حبیب الله از نامردی و غبن نادر سخن می‌گفت و به عهد و پیمان وی اعتماد نداشت اما پافشاری سید حسین و حتی حاضر شدن وی طور انفرادی به تسلیمی؛ امیر حبیب الله را بنا بر دوستی و رفاقت که با سید حسین داشت حاضر به تسلیم شدن به نادر خان نموده بود.

 

تاریخ مکتوب هرچه باشد مخالف و موافق به امیر حبیب الله کلکانی هرچه نوشته باشند و یا بنویسند به باور من حوادث سال ۱۹۲۹ م و ماه بعد آن یکی از حوادث خونین و جانکاه در کشور ما می‌باشد و رنج و تکالیف که مردم غیور و پرافتخار کوه‌دامن سال‌های بعد متقبل گردیدند هرگز فرزندان این سرزمین فراموش نخواهند کرد؛ اما فرزندان اصیل کوه‌دامن عوامل این حوادث را در قوم و سمت خاصی سراغ نمی‌کنند، بلکه عامل اصلی آن را در ماهیت استعمار و ستم جهانی نظام سرمایه داری که در سراسر جهان صورت گرفته می‌دانند. در کشور ما نیز استعمار با استفاده از عقاید پاک دینی مردم و استعمال نیروهای عقب گرا و متعصب و نوکرانش در وجود محمد نادر غدار و یارانش و روحانیت مزدور توانست حوادث خونین را به راه اندازد.

 

برای اینکه حوادث مشابه در کشور تکرار نگردد و افغانستان راه ترقی و تعالی را طی نماید و به مدارج عالی ترقی و تکامل و سعادت و خوشبختی برسد تشکل و تنظیم همه عناصر آگاه و ترقی‌خواه کشور در یک سازمان واحد سیاسی ضرورت زمان می‌باشد، تا آن‌ها در چوکات همچو سازمانی با جان نثاری و فداکاری در راه مردم حاکمیت قانون و تمامیت ارضی کشور گام بردارد.

 

هرکس به هر فرد و شخصیت گذشته احترام می‌کند نباید مورد توهین و تحقیر قرار گیرد و هیچ شخصیت گذشته نمونه و الگوی مخالفت و یا موافقت در برابر اقوام و مذاهب دیگر داده شود.

 

یک بار دیگر حوادث اخیر نشان داده که فرزندان اصیل مردم و این مرز و بوم کسانی اند که در دامان پرافتخار جنبش‌های دادخواهانه تربیه شده‌اند از انقطاب اجتماع و رفتن در دامان قوم، مذهب و سمت مردم را نجات داده می‌توانند. حالان که حاکمیت موجود جامعه را به‌سوی پراگنده‌گی و اختلاف سوق می‌دهد.