بخش اول:

 ببرک کارمل، تقریباً چهار سال را در اقامت ناخواسته در مسکو سپری نمود. این‌که چه عواملی باعث گردید تا به مسکو برود، نیازمند بحث جداگانه می‌باشد، که البته در آینده به آن پرداخته خواهد شد.

 طوری که بارها نوشته‌ام، یکبار دیگر خاطر نشان می‌سازم، هدف از همه نوشته‌ها، من‌جمله نوشته حاضر، رسانیدن حقایق به نسل بالنده کشور و پژوهشگران بی‌طرف می‌باشد. ما باید توانایی شنیدن حقایق را داشته باشیم، از تجارت خوب و زشت گذشته بیاموزیم و نقد علمی را، بپذیریم. با مسؤولیت می‌توان نوشت که همه مطالب ذیل، حقایق و چشم دیدها می‌باشد.

 محلی که فقید ببرک کارمل بین (1987-1991) در مسکو زندگی نمود، سربرنی بور نام داشت و در حومه شهر مسکو قرار داشت. ویلا و یا «دچه» که در آن زندگی می‌کرد، یکی از مهمانخانه‌های دولتی شوروی سابق بود. “دچه» موصوف از لحاظ تاریخی نیز با اهمیت بود، زیرا چند دهه قبل، یکی از اعضای بیروی سیاسی حزب کمونیست چین، بنام مینگ که با ماهو اختلاف پیدا کرد، در همین «دچه»، در تبعید زندگی می‌کرد. بعداً، ابوبکر یکی از رهبران یمن دموکراتیک در آنجا، در جلا وطنی زیست. باید تسریع گردد، از لحاظ برخورد روزمره، رهبری شوروی وقت همه تشریفات، یک رییس جمهور سابق را رعایت و تسهیلات لازم را فراهم می‌کرد. بعلاوه کارکنان خدماتی، شش بادی‌گارد به‌نوبت مسؤولیت امنیت تعمیر و محافظت شخصی‌شان را به عهده داشتند. کنترول و محدودیت بر رفت و آمد وجود نداشت، اما معلوم بود که اتاق پذیرایی با وسایل استراق سمع مجهز بود، بدین لحاظ همه صحبت‌های مهم در خارج از منزل، صورت می‌گرفت. تیلفون منزل هم شنیده می‌شد. گاه گاهی، هیأت های شوروی متشکل از ارگان‌های مختلف، هم به ملاقات ببرک کارمل می‌آمدند. خواست آن‌ها تقریباً یکسان بود. آن‌ها تقاضا داشتند تا محترم کارمل، منظماً، اعلامیه‌های در دفاع از رهبری حزب و دولت افغانستان بدهد و سیاست مصالحه ملی را مورد حمایت قرار دهد. ببرک کارمل همیشه در جواب شان استدلال می‌نمود که، مشکل با شخصی و مشی مصالحه ملی نیست. این‌جانب و حزب ما بعد از شش جدی با رهایی زندانیان سیاسی و پیشنهاد‌ها برای مذاکرات عملاً این سیاست را آغاز و پیش برده‌ایم؛ و با طرح تیزس‌های ده‌گانه تکامل بیشتر یافت. مشکل من با شما است. سیاست‌های شما شفاف نیست. اگر یک طرح جامع که در برگیرنده قطع مداخلات خارجی به‌خصوص از پاکستان و ایران، خروج قطعات شوروی و مذاکرات بین‌الافغانی با تضمینات بین‌المللی ارائه دارید، می‌توان از آن حمایت کرد؛ اما طوری که دیده می‌شود شما موضوع افغانستان را جزیی از داد و ستدهای جهانی‌تان با غرب، به‌خصوص با آمریکا کرده‌اید. بعد از خروج قطعات هم مطابق به قراردادهای دو جانبه باید به تحویل دهی کمک‌های لوژستیکی و پرزه جات به اردوی افغانستان ادامه دهید. پا فشاری‌شان روی یک نقشه راه از قبل تنظیم شده، بر بنیاد منافع افغان‌ها بود که منجر به صلح در افغانستان گردد.

 در این مدت دوستان و رفقای زیادی هم برای دیدن شان می‌آمدند، که این یگانه منبع خرسندی و مصروفیت شان را تشکیل می‌داد و با علاقه‌مندی از آن‌ها پذیرایی و جویای احوال وطن می‌گردید. به دقت تمام به توضیحات و تحلیل‌های شان گوش می‌داد و در اخیر ارزیابی خود را نیز برایشان ابراز می‌داشت. همه را به یک پارچگی و دفاع از وطن و نظام تشویق می‌نمود. یکبار عصمت مسلم قوماندان مشهور لوای قومی از قندهار نزدشان آمده بود. بسیار زیاد نسبت به کارمل صاحب کلمات محبت آمیز بکار برد. او را رهبر و پدر خطاب نمود. از بعضی برخوردها نسبت به خودش در کابل ناراحت بود. بعد از صحبت نسبتاً طولانی در موقع خداحافظی محترم کارمل به مسلم گفت که از وی دو خواهش دارد. اول متوجّه صحتش باشد و دوم در کنار و همکار نظام باقی ماند؛ که مرحوم مسلم با تعظیم نظامی پذیرفت.

 در آن زمان دوستان زیادی از داخل شوروی سابق و عده هم حین سفر به مسکو به ملاقات ببرک کارمل می‌آمدند. مشکل است از همه اسم برد؛ اما می‌توان گفت که در برگیرنده، شخصیت‌های غیر حزبی و بلند پایه‌های دولتی، حزبی، فرهنگی و نظامی افغانستان بود.

 بعلاوه، روزنامه‌نگاران شوروی و خارجی مقیم مسکو همیشه علاقه‌مندی‌شان را برای مصاحبه و دیدار با کارمل صاحب نشان می‌دادند. از این میان می‌توان از دیدار مسؤولین نمایندگی CNN، و روزنامه مشهور ایتالیایی Carrier dela Sarrio در مسکو نام برد. این دیدارها، مصاحبه نی بلکه آن‌ها نوشتن کتاب‌ها و تحقیقات بالای افغانستان را روی دست داشتند و علاقه‌مند صحبت‌های مرحوم کارمل بودند. بدین لحاظ ملاقات آن‌ها طولانی و شکل تبادل نظر را داشت. همچنان ژورنالیست شناخته شده ایتالیایی، Vallire Pelizzari که بعدها دو کتاب روی مسائل افغانستان نوشت، چندین دیداری با کارمل صاحب در “دچه» انجام دادند. در این میان دیدار با ژورنالیست جوان روسی، ارتیوم برویک از هفته نامه «اگنیوک» از اهمیت خاصی برخوردار است. پدر موصوف هم از ژورنالیستان مشهور شوروی بود. مارشال ورینکوف معاون اول وزیر دفاع شوروی در مصاحبه با «اگنیوک» حرف‌های نادرستی در رابطه به جنگ افغانستان بیان داشته بود. این موضوع به کشمکش جدی بین ببرک کارمل، کمیته مرکزی حزب کمونیست و وزارت دفاع شوروی تبدیل شد. سرانجام فیصله شد تا اگنیوک مصاحبه‌یی با کارمل صاحب هم انجام دهد. کمیته مرکزی بعضی پاراگراف‌های مصاحبه را نپذیرفت. این به چانه زنی جدی بین ما تبدیل شد. در اخیر مصاحبه به اختصار در «اگنیوک» به نشر رسید. بعدها، بعد از برکناری ورینکوف، متن کامل مصاحبه در «کمسمولسکایا پراودا» به چاپ رسید. قابل تذکر میدانم که مارشال ورینکوف از جمله حامیان سرسخت جنرال شهنواز تنی بود. با تأسف، ارتیوم برویک هم سال‌ها بعد در یک سانحه هوایی جانش را از دست داد. همین‌طور سنیگروف خبرنگار پراودا، مشاور سابق درفش جوانان، دیدارهای با کارمل صاحب داشتند. موصوف مطالبش را به نشر سپرده که توسط دوست گران‌قدر یاسین صادقی به فارسی دری ترجمه شده است.

 شخص دیگری که بعضاً به دیدار کارمل صاحب در مسکو می‌آمد، شاد روان سیاووش کسرایی، شاعر سر شناس و از فعالین فرهنگی و سیاسی جنبش چپ ایران بود. موصوف هم بعد از کابل در مسکو زندگی می‌کرد و با هم روابط نزدیک داشتند.

 در سال‌های اقامت در مسکو اتفاقات زیادی واقع گردید. بعضاً روزهای دشوار را باید سپری می‌نمود. از میان می‌خواهم به دو موردی که در سرنوشت حزبی و سیاسی آن وقت مهم بود، اشاره‌یی داشته باشم. موضوع نخست به زندان انداختن رفقا در اکتوبر 1988 و مطلب دوم، تدویر کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان می‌باشد. قابل تذکر می‌دانم در همین کنگره بود که حزب تغییر نام داد و به حزب وطن مسمی گردید.

 در هفته اول اکتوبر 1988، تیلفونی به کارمل صاحب اطلاع دادند که هیئتی مهم و بالا رتبه عن‌قریب به ملاقات شان می‌آیند. قبل از وقت موعود، فقید کارمل از من پرسیدند که چه فکر می‌کنی، روی چه موضوعی با من صحبت خواهند کرد. من در جواب گفتم، حتماً روی موضوعات قبلی؛ اما موضوع صحبت و برخورد هیأت کاملاً غیرمترقبه و تعجب آور بود.

 ادامه دارد:

فبروری 2021

 

بخش دوم:

 در اخیر بخش نخست نوشتم که قرار بود یک هیأت شوروی به ملاقات بیاید.

 بالاخره روز موعود فرارسید و هیأت به دیدن ببرک کارمل آمد. قابل ذکر میدانم که چون در این زمان دچه (اقامتگاه) تحت بازسازی قرار داشت. ایشان در آپارتمان پنج اتاقه که قبلاً شوروی‌ها برایش تخصیص داده بودند زندگی می‌کردند. ریاست هیأت را شخصی بنام جنرال شبرشین ریس عمومی اداره اول کی. جی. بی و معاون کریچکوف که در کابل بنام مستعار الکساندرآف مشهور بود به عهده داشت.

 ملاقات به سردی آغاز گردید. بعد از احوال پرسی مختصر جنرال که از طریق ترجمان صحبت می‌کرد، خطاب به کارمل صاحب گفت که متأسفانه هواداران شما در کابل مزاحمت ایجاد می‌کنند. ما و رفقا در کابل تصمیم گرفتیم تا آن‌ها را که محمود بریالی برادر شما هم در میان آن‌ها می‌باشد زندانی نمایم ‌. خواستم قبل از اقدام شما را در جریان قرار دهیم. از جا بلند شد و می‌خواست برود. در همین لحظه ببرک کارمل که بی‌نهایت ناراحت و قهر شده بود، به لحن جدی به جنرال گفت که لطفاً در جای تان قرار داشته باشید و جواب مرا هم بشنوید. بعداً به او به زبان انگلیسی گفت که میدانم که خودت انگلیسی بلد هستی و چنین ادامه دادند. به گرباچوف بگوید که من از تهدید و شانتاز نمی‌ترسم. حال اگر رفقا را زندانی می‌کنی، می‌خواهی مرا تهدید نمایی. مطمئن باشید اراده و برنامه نادرست ات را نمی‌توانی بالایم تحمیل نمایی. بعداً رو به هیأت نمود و گفت، حال می‌توانید بروید. هیأت از جا بلند شد و بدون خداحافظی با سراسیمگی اتاق را ترک کردند. شاید آن‌ها منتظر چنین جواب تند از جانب کارمل صاحب نبودند. بعداً ببرک کارمل دو سه سگرت را دود کرد، از من پرسیدند که برخورد متوازن بود. جواب دادم، بلی، از لحاظ افغانی و سیاسی کاملاً بجا و متناسب بود.

 تقریباً سه روز از این رویداد گذشته بود که از کابل اطلاع رسید، محترم محمود بریالی و جمع کثیر از رفقا زندانی شده‌اند. دولت به محترم قاسم آسمایی که در آن زمان څارنوال اختصاصی بود، هدایت داد تا حکم بازداشت رفقای فوق را صادر نماید؛ اما موصوف نپذیرفت و دلیل آورد که بر اساس قوانین جاری در کشور، آن‌ها کار خلاف قانون انجام نداده‌اند و نمی‌تواند حکم صادر کند. دولت ایشان راهم از وظیفه سبکدوش و روانه محبس نمود. شش ماه آن‌ها در زندان باقی ماندند. ببرک کارمل در این مدت دست به پروتست مدنی زد. تمام این مدت از آپارتمان بیرون نرفت. شوروی‌ها که متوجه این امر شدند، بارها داکتر موظف را نزدشان روان کردند تا وی را به بیرون رفتن از منزل، تشویق نماید؛ اما مؤثر نشد. حتی اطلاع دادند که ترمیم دچه (اقامتگاه) تکمیل شده است، دوباره به آنجا بروید؛ اما محترم کارمل نپذیرفت. وضع همین طور ادامه یافت تا این که رفقا رها شدند و ببرک کارمل به اعتراض اش پایان داد و به اقامتگاه برگشتند.

 همان‌طوری که در بخش نخست نوشتم، موضوع مهم دیگری در آن زمان، تدویر کنگره حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تغیر نام حزب بود. باوجودی که کارمل صاحب هنوز عضویت کمیته مرکزی حزب را دارا بودند، از هیچ جانبی و شخصی تماسی با ایشان گرفته نشد و حتی کتبی هم از ایشان تقاضای به عمل نیامد تا نظریات و یا پیشنهاد‌های شان را در رابطه ابراز نمایند. این در حالی بود که در این مدت اضافه از چهار سال کارمل صاحب همواره حق‌العضویت حزبی‌اش را به منشی حزبی در سفارت افغانستان ارسال می‌نمود.

 در روز تدویر کنگره ببرک کارمل بی‌نهایت ناآرام و متأثر بود. من هیچ‌گاهی ایشان را چنین ناراحت ندیده بودم. تقریباً تا نا وقت شب بیدار ماندیم و روی موضوعات مختلف صحبت کردند. این ناآرامی از لحاظ سیاسی انسانی و اخلاقی کاملاً قابل درک بود. کنگره دوم حزب بعد از 26 سال تدویر میابد. رهبر و بنیان‌گذار حزب کسی که هشت سال تمام در پارلمان شاهی صدا بلند کرد و حزب را به مردم معرفی کرد، بالاخره کسی که به خاطر نجات مردم و رفقا مسؤولیت بزرگ را پذیرفت و آن‌ها را به این همه مقامات رسانید، دعوت نمی‌گردد. دایر کنندگان، هم کسانی بودند که زمانی به نام کارمل قسم می‌خوردند و در بیانات شان چندین بار از او نقل قول می‌کردند. حالا آن‌ها حاضر نیستند او را به حیث عضو عادی حزب هم در تالار راه دهند. چه سقوط اخلاقی! از جانب دیگر این بیانگر واقعیتی است که رفقای مسؤول در آن زمان سیاست متضاد و دوگانه را تعقیب می‌کردند. در حالی سیاست مصالحه با مخالفین مسلح پالیسی روز بود؛ اما در رابطه به حزب، سیاست عدم تحمل پذیری و حذف کردن را دنبال می‌گردید. ما می‌توانستیم کنگره را به یک گردهمایی وحدت و آشتی تبدیل کنیم و از موضع یکپارچه به‌طرف تحقیق مشی مصالحه ملی گام برداریم. افسوس!

 برخورد با ببرک کارمل، چه در دوران اقامت ناخواسته در مسکو و چه در موضوع کنگره ما را به یاد داستان‌های دراماتیک، مخصوصاً در درامه های ژول سزار و کلوپاترایی ویلیم شکسپیر می‌اندازد. در ادبیات فارسی دری شاید این شعر حضرت سعدی تمثیل خوبی از آن باشد.

 یا وفا خود نبود در عالم **** یا کسی اندرین زمانه نکرد

 کی نیاموخت علم تیر از من **** که مرا عاقبت نشانه نکرد

 سرانجام، کنگره گذشت و بازهم بدون این که از کارمل صاحب پرسیده باشند، ایشان را عضو شورای مرکزی اعلام نمودند.

 کنگره نشان داد که حزب نتوانسته است از سنترالیزم منحیث اصل تشکیلاتی فاصله بگیرد. نماینده‌های تعین شده از بالا به سازمان‌ها معرفی می‌شد و هیأت رهبری جدید با رأی علنی انتخاب شد. این خود یک عقب گرد بود. حداقل 26 سال قبل در کنگره اول هفت نفر رهبری با رأی سری اشتراک کنندگان کنگره انتخاب شده بودند.

 بعد از کنگره در یکی از جلسات شورای مرکزی حزب وطن موضوع برگشت ببرک کارمل به وطن مطرح گردید. دوکتور نجیب الله این بار برخورد متفاوت نمود و بدون مشوره با هیأت اجراییه حزب، با صراحت بیان نمود که هیچ موانع در مقابل برگشت کارمل صاحب به کابل وجود ندارد. در عین روز همراه با محمود بریالی به منزل شاد روان دوکتور آناهیتا راتب زاد رفته و تماس تیلفونی با کارمل صاحب بر قرار نمود. در پنج سال گذشته این نخستین دیدار نجیب الله با داکتر صاحب راتب زاد بود.

 بعد از ظهر مسکو بود که تیلفون در دچه (اقامتگاه) زنگ زد و شخصی از آن سوی خط گفت که داکتر صاحب نجیب الله می‌خواهد با محترم کارمل صاحب صحبت نماید. تیلفون به کارمل صاحب برده شد و آن دو بعد از گذشت اضافه از چهار سال با هم صحبت کردند. لحظه مهم و تاریخی بود.

 ادامه دارد.

 مارچ 2021

 

 

بخش سوم:

 

در اخیر بخش دوم نوشتم که روی خط تیلفون از کابل دوکتور نجیب الله بود که می‌خواست با ببرک کارمل صحبت نماید.

 بعد از احوالپرسی، محترم نجیب الله با لحن محبت آمیز و مملو از صمیمیت گفت که «من حالا به منزل مادر (فقید دوکتور آناهیتا راتب زاد) آمده‌ام و می‌خواهم به اطلاع شما رفیق کارمل عزیز برسانم که امروز من و شورای مرکزی حزب، بعد این که اطلاع حاصل نمودیم که شما در مسکو بسیار عقب وطن دق آورده‌اید و خواهان برگشت به مهین هستید، فیصله نمودیم که هیچ مانعی برای برگشت شما به وطن وجود ندارد. هر وقت شما خواسته باشید برای من بگوید تا آمادگی‌های لازم را بگیریم.» فقید کارمل هم با صمیمیت پاسخ داد و از نجیب الله و اطلاع خوش اش، ابراز سپاس و قدردانی نمود.

 بعداً داکتر صاحب نجیب الله اضافه نمود که: «شما رهبر و بنیاد گذار حزب ما هستید. شما ما را تربیت و رهبری نموده‌اید. همه دستاوردها و موفقیت‌های ما نتیجه کار و راهنمای مداوم شما می‌باشد. وقتی شما به خیر برگردید، هر چیز و نقشی شما بخواهید ما همان کار را انجام می‌دهیم.» ببرک کارمل ضمن امتنان از کلمات محبت آمیز نجیب الله، در جواب گفتند: «من برای خود هیچ نقشی نمی‌خواهم، منحیث یک مو سفید اگر در کدام زمینه و موردی که شما ضرورت داشته باشید و از من بخواهید مشوره خواهم داد. اگر لازم دیدید بپذیرید و اگر نه مهم نیست. راستش این جا خسته شده‌ام و از دوری وطن و مردمم رنج می‌برم. می‌خواهم در شرایط دشوار صلح و جنگ در وطنم و در کنار مردمم باشم.» ایشان اضافه نمودند، «در شرایط کنونی ما در حالت دفاع از وطن قرار داریم، خودت به حیث فرد اول دولت و حزب با مسؤولیت و اعتماد کامل وظایفت را به‌پیش ببر، در این راستا از پشتیبانی من هم برخوردار هستید». نجیب الله با سپاس از موضع گیری ببرک کارمل علاوه نمود، «وقتی که شما به خیر کابل بیاید مطمئن باشید در مسایل مهم مشوره شما را خواهم گرفت» و در اخیر یادآوری کردند که من همین اکنون به سفیر ما در مسکو هدایت می‌دهم تا فردا نزد شما بیاید و همه آمادگی‌ها و تدابیر لازم را برای بازگشت شما به وطن روی دست بگیرد. محترم کارمل در اخیر صحبت به نجیب الله گفتند که می‌خواهند به حیث یک افغان عادی در اولین پرواز روتین آریانا به وطن بازگشت نماید. فردای آن روز محترم محمد داود رزمیار سفیر وقت افغانستان در مسکو در دچه (اقامتگاه) نزد محترم کارمل آمده و وعده سپرد که به زودترین فرصت ممکن شرایط مسافرت شان را فراهم خواهد نمود.

 به این ترتیب ببرک کارمل بعد از یک اقامت ناخواسته تقریباً بیش از چهار سال، به شام یازدهم جولای 1991 ذریعه پرواز آریانا به وطن عودت نمودند. در میدان هوایی مسکو عده زیادی از افغان‌ها و محصلین مقیم مسکو برای خداحافظی حاضر شده بودند. ببرک کارمل با ایراد بیانیه کوتاه به آن‌ها گفت که به حیث یک افغان به وطن خود برمی‌گردد و از همه خواست تا در شرایط فعلی دفاع از وطن باهم متحد و یکپارچه شوند. صحبت ببرک کارمل با کف زدن‌ها همراهی گردید. بعداً از طریق V.I.P میدان هوایی به طیاره داخل شدند. مسافرین که قبلاً در طیاره جابجا شده بودند با دیدن ببرک کارمل متعجب شده و به کف زدن پرداختند. این‌جانب هم ایشان را تا داخل طیاره همراهی کردم. در موقع خداحافظی فقید کارمل از من پرسید که رفقای سفارت و رفیق رزمیار را دیدی؟ آمده بودند؟ من در جواب گفتم که متأسفانه نیامده بودند. هر دو متعجب شدیم. وضع یک مقدار غیرمعمول به نظر می‌رسید. با مسؤولیت می‌توانم بیان نمایم تا همین لحظه داخل طیاره ببرک کارمل در جریان نبود که در کابل چه واقع شده است و چرا این سردی روابط؟! قابل یادآوری میدانم که ژورنالیست ایتالیایی آقای Vallire.Pilizzari که به‌صورت فوق‌العاده از ایتالیا آمده بود تا محترم کارمل را در سفر به کابل همراهی کند، عصر همان روز تیلفونی برایم اطلاع داد که برایش مشکلی پیش آمده و نمی‌تواند به کابل برود. قرار شد فردا با هم ببینیم و روی مشکل صحبت نمایم. فردای آن روز آقای پلیزاری دلیل نه رفتن اش به کابل را برایم توضیح داد. وی گفت که از جانب وزارت خارجه شوروی برایش گفته شده که در کابل وضع تغیر کرده است؛ زیرا نجیب الله تحت فشار رهبری حزب قرار گرفته و شخصاً طوری که قبلاً تفاهم شده بود به پذیرایی ببرک کارمل به میدان هوایی نمی‌رود. روزی بعد از کابل اطلاع حاصل نمودم که تنی چند از هواخواهان نا عاقبت اندیش، با بخش به‌اصطلاح «شبنامه» از مردم خواسته بودند تا جهت پذیرایی از ایشان به جاده‌ها برآیند و این گویا باعث نارضایتی محترم نجیب الله شده است. به همین دلیل همه برنامه‌های دیگر لغو شده است. واقعیت این است که چنین کاری خودسرانه از جانب بعضی اشخاص صورت گرفته بود. بعد ازین که مرحوم کارمل از آن اطلاع حاصل کرد، آن را تقبیح نموده و طفلانه خواند. کسانی که احتمالاً در چنین سازمان دهی سهم داشتند، از انجام آن انکار ورزیدند. ببرک کارمل در کابل به رفقا گفت که نجیب الله شخصاً برایش تیلفون نموده بود و ما به تفاهماتی رسیده بودیم. هیچ کس حق نداشت بدون اجازه خودم به چنین اعمال ماجراجویانه دست بزند. از جانب دیگر نجیب الله هم بعد از آن اقدام جسورانه و صحبت تیلفونی با ببرک کارمل، نباید به خاطر یک عمل که خود فقید کارمل هم از آن اطلاع نداشت 180 درجه تغیر موقف دهد‌. این موضوع می‌توانست حتی تیلفونی بین شان حل گردد.

 واقعیت امر این است که دوکتور نجیب الله بعد از دعوت از ببرک کارمل مورد انتقاد بعضی از اعضای هیأت اجراییه (گرفتن نام‌ها را مصلحت ندیدم) و مشاورین شوروی قرار گرفت. هیأت اجراییه انتقاد داشت که با آن‌ها قبلاً مشوره نشده بود و شوروی‌ها این کار را «شتابزده» نامیدند. افزون بر این یک تعداد از مشاورین داخلی داکتر صاحب شهید با برگشت ببرک کارمل مخالف بودند. آن‌ها مواضع خودشان را در خطر می‌دیدند. همه دست به دست هم داده و موضوع استقبال را بهانه قرار داده خواستند مناسبات ایجاد شده بین آن دو را برهم بزنند. متأسفانه موفق هم گردیدند. آن‌ها نتوانستند درک نمایند که تفاهم حاصل شده می‌توانست به یکپارچگی حزب و تقویت سنگرهای دفاع از وطن کمک نماید. دوکتور نجیب الله می‌توانست از نفوذ معنوی ببرک کارمل در حزب، قوای مسلح و نیروهای قومی به نفع استحکام نظام، تحقق مصالحه ملی و بالاخره از فروپاشی نظام جلوگیری نماید. اگر این امر به وقوع می‌پیوست شاید کشور ما یک سرنوشت دیگر می‌داشت. افسوس!

 مخالفین این تفاهم حتی پا فراتر نهاده به نشر مطالبی در ضدیت و تخریب ببرک کارمل در روزنامه‌ها و جراید به‌اصطلاح آزاد که از جانب ریاست هفت وزارت امنیت دولتی کنترول و تمویل می‌گردید پرداختند. در یکی از این مطالب تحت عنوان، «ببرک کارمل... راک اند رول (Rock und Roll) می‌کند» به پخش اکاذیب و به دور از فرهنگ افغانی دست زدند. طبیعی است که این گونه نشریات به یکپارچگی حزب و امر مصالحه ملی مفید واقع نمی‌گردید؛ و احساسات هزاران هوادار ببرک کارمل را در داخل و خارج از کشور جریحه دار می‌کرد.

 این‌جانب در تابستان 1990 دو ماه را برای دیدن فامیل در کابل سپری نمودم. در این مدت با تعدادی زیادی از رفقا، از جمله بعضی از اعضای شورایی مرکزی و هیأت اجراییه حزب، دوستان محترم مانند شاد روان عبدالرحیم هاتف معاون اول ریس جمهور، افراد با نفوذ سیاسی و قومی مثل محترم سید منصور نادری، جهانگیر خان قوماندان قومی شینوار، جنرالان قوای مسلح و فاتحان جنگ جلال آباد از نزدیک دیدار و تبادل نظر نموده‌ام. نظامیان و صفوف حزب از روحیه عالی برخوردار بودند؛ اما متأسفانه در رهبری حزب فهم یکسان از سیاست مصالحه ملی وجود نداشت. آهسته آهسته مسایل قومی زبانی و سمتی بجای منافع ملی رجحان پیدا کرده بود. زمانی که در مورد امکان قطع کمک‌های اتحاد شوروی و یا صف‌های طویل برای شکر و مواد خوراکی در مسکو، برایشان می‌گفتم، باورشان نمی‌آمد. با تأسف هیأت اجراییه حزب پلان B (دوم) نداشت. همه توجه به پلان پنج فقره یی ملل متحد معطوف بود. پلانی که اصلاً نه وجود داشت و نه عملی بود؛ زیرا مصالحه ملی بدون اجماع داخل نظام منطقه و جهان نه آن وقت ممکن بود و نه در وضع موجود امکان پذیر است.

 این‌جانب با بیان حقایق و تجربیات تلخ و شیرین فوق، در پی ملامت و سلامت نمی‌باشم. علاوه می‌دارم که تاریخ دهه شصت میلادی با نام همین دو شخصیت سیاسی گره خورده است. دانستن حقایق و تاریخ مهم است؛ اما نباید در گذشته باقی ماند. باید از تاریخ آموخت و نقد علمی را به حیث یکی از شیوه‌های کار و خود آموزی بکار برد. در شرایط موجود که باز همه بود و نبود کشور ما مطرح است، بر همه نیروهای مترقی و وطن دوست است تا صفوف خود را فشرده‌تر سازند.

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان (بعداً حزب وطن) یک نسلی از وطن دوستان را در خود پرورانید و هزاران انسان متعهد به وطن را قربانی داد. حزب با طرح تیزس‌های ده‌گانه و مشی مصالحه ملی یک هدف تاکتیکی دوام دار به خاطر احیاء صلح و قطع خون‌ریزی در سرزمین افغان‌ها را دنبال نمود؛ اما اهداف استراتژیک آن که همانا رفاه مردم ما و تأمین عدالت، عدالت اجتماعی، حقوق دموکراتیک و حقوق زنان، می‌باشد کماکان پابرجاست.

 پایان.

 با حرمت، مارچ 2021