یادی از آن نیمه شب زندان و نخستین دیدار و گفتگو با زنده یاد رفیق محمود بریالی
شب ۲۶ ماه میزان ۱۳۶۷ بود و نخستین شب زندان و اتاق تنهایی شماره بیست و چهار منزل دوم بلاک اول. نخستین لحظات دستگیری، اولین شب و روز، اولین هفته، اولین ماه زندان، دشواریهای خاص و استثنایی خود را دارد و آنهم فراموش ناشدنی و در حافظه چنان حک میگردد که زدودنش دشوار است و ناممکن. با سپری کردن این «اولینهای دشوار و کندگذر»، بنا بر خصلت انسانی توافق و سازش با محیط، شخص با ماحول و شرایط تازه، میسوزد و میسازد و تا اندازه تسکین گردیده و مابعد آن را با همه دشواریهایش تحمل میکند.
در نیمه شب با فکر پریشان، بار دیگر جریان رویدادهای آن روز را از نخستین تلفون صبحگاهی محترم یعقوبی، رفتن به ریاست هفت و دیدن تلاشهای ... یار محمد معاون اول وزارت امنیت دولتی و مقیم پیکار رییس اداره هفت و تیمش و هدایات آنان در مورد دستگیری رفیق محمود بریالی و جمع دیگر، تلفونهای بعدی جناب رییس جمهور و دستور اکید آن مبنی بر دادن امر دستگیری و موافقه تلاشی منازل آنان و سرپیچی و تمرد من از آن هدایت خلاف قانون و سرانجام دستگیری و انتقال یافتن به ریاست هفت و سپس به همین اطاق، مرور میکردم.
نزدیک ساعت دوازده شب، بر خلاف روز که چند بار دروازه فلزی اطاق با صدای ناهنجار باز و بسته شده بود، این بار دروازه سلول با بسیار آهستگی باز و رفیق رزاق عریف داخل شد و گفت به خیالم خواب درک ندارد؛ گفتم بعد از سالها وقت زیادی برای خوابیدن خواهم داشت؛ چه گپهاست؟ و چه هدایاتی برایت رسیده است؟ رفیق عریف با خنده مختص به خود گفت: دستور اکید در مورد تجرید همه شما و جلوگیری از تماس بین تان و ادامه داد: «تیم مصالحه» همه گپهای وطن را حل و فصل کرده و با اشرار مصالحه و معامله میکنند و ما را نگهبان رفقا ساخته است؟ سپس گفت رفیق بریالی میخواهد با خودت صحبت کند، موافق هستی؟ گفتم چرا نه.
بعد از چند لحظه رفیق بریالی داخل اطاق شد و بعد از بغل کشی و روبوسی با عتاب پرسید: رفیق قاسم چرا چنین کار کردی و خود را به این مصیبت دچار؟ گفتم کدام کار و کدام مصیبت؟ گفت خود داری از دادن امر دستگیری و زندانی شدن. گفتم مرگ با یاران جشن است.
بار نخست بود که رفیق بریالی را از نزدیک میدیدم. بعد از احوال پرسی، از جزیات آن روز پرسید. جریان را از آغاز تا انجام، از گفتگوی تلفونی ام با رفقا یعقوبی و نجیب تا لحظه دستگیری برایش حکایه کردم و گفتم در دوسیه مرتبه اوپراتیفی برعلیه شما و دیگر رفقا هیچ نوع سند و مدرک مادی که دلالت بر نقض قانون نماید و موجبه شود برای تحریک دوسیه جزایی، موجود نبود و تنها چند ورق شامل گزارش اجنتها و آنهم پراگنده و چند ورق حاوی گفتگوی شما با چند رفیق که به شکل اپراتیفی ثبت شده بود و محتوی چند صحبت تلفونی دیگر بیرون نویس شده بر روی صفحه کاغذ که از لحاظ قانون نمیتوان آن را علنی ساخت و به حیث مدرک بر علیه شما بکار برد، در دوسیه گذاشته شده بود.
تمام این دلایل را برای رفیق یعقوبی و سپس برای رفیق نجیب به تفصیل گفتم و علاوه کردم که با این دلایل و مدارک نمیتوان کسی را به مسئولیت جزایی کشانید و سرانجام بعد از مدتی دوسیه ختم میگردد و آزردگی بین رفقا باقی میماند. دستور اخیر رفیق نجیب این بود که باید بر اساس ضرورت، اینها زندانی شوند و دیگران تنبیه... . همچنان به ملاحظه دوسیه، تصمیم بعدی دستگیری رفیق اناهیتا راتبزاد و چند عضو سازمان دموکراتیک زنان بود که تحمل آن ناممکن و اگر امر دستگیری شما هم به قلم من رقم مییافت، هرگز به چنان کاری مبادرت نمیکردم؛ لذا بعد از جدال درونی با خود، بهتر دانستم تا در قدم اول مخالفت کنم و همه پیامدهایش را آگاهانه پذیرفتهام و به گفته محترم رییس جمهور، نشستن در پهلوی شما را ترجیح دادم.
تا دمدم صبح در مورد وضع نابسامان وطن، جنگ و تلاش دستهای مرموز برای تشتت بیشتر حزب و قوای مسلح، به تفصیل صحبت کرد. بعد از آن در زندان و بیرون از آن و در دوران مهاجرت بارها و بارها دید و وادیدهای صورت گرفت و بحثهای دوبهدو ادامه یافت و از فیض صحبتش زیاد آموختم و رفاقت زندان مستحکمتر شد؛ اما یاد و خاطره آن نیمه شب هرگز فراموش نخواهد شد. یادش گرامی و آرمانهایش برآورده باد.