بخش اول
ملا غنی مهره از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور
اسم این اعجوبه روزگار و خادم ادارات بیشمار، که اخلافش ادامه دهنده کار رواییهای او هستند؛ در دفاتر دولتی محلی (ثبت احصاییه) "میرعلی" ثبت است؛ اما در طول زندگی مرموز و پر از راز و رمزش بیشتر به نام ملا عبدالغنی و آنهم گاهی با پسوند سلیمان خیل و گاهی با پیشوند "خلیفه بازار" و گاهی هم بنامهای دیگری در خدمت انگلیس بوده و همزمان حاصل دست رنج مردم را ربوده و کارنامههای استخباراتی و تخریبانی او به همین نامها ثبت گردیده است.
با مرور بر سیر زندگی این شخص مرموز، مزدور و مُزَوِر از آغاز بغاوت علیه دولت امانیه تا نماینده فعال انگلیسها و ضبط احوالات دولت در شمال کشور، میتوان گفت که کار رواییهای او مصیبتبارتر از سایر نمایندههای دیگر انگلیس از جنس "لارنس" ها، بوده است؛ زیرا لارنس و امثال آن بعد از مدتی رسوا و مجبور به ترک وطن گردیدند، اما ملا غنی سالیان سال در نقشهای دیگری و با امکانات بیشتری به وظایف آنها ادامه داده و اخلافش تا حال و در آیندهها کماکان در خدمت ولی نعمت اصلی آن، معضلاتی برای وطن و وطنداران ایجاد خواهند کرد.
میرعلی در نوجوانی "له لاری وتلی او په خپل سر" بود، (اصطلاحی برای نوجوانانی که تابع امرونهی پدر نباشند) پسرش غلام مجدد، در یکی از یادداشتهایش او را دارای (اندام زیبا و کشیده) تعریف نموده است که از آن میتوان بسی چیزها را حدس زد. میرعلی برعکس سایر همسالانش کمتر به مسجد میرفت و به درس ملا و مسجد علاقۀ نداشت و همیشه با افراد بالاتر از سن سالش نشست و برخاست داشت. این مسجدگریز باری طور ناگهانی و بیخبر از قریه زادگاه خویش، با شخصی دیگری همزمان ناپدید شد و طبعاً گم شدنش شایعههای گوناگونی را بر زبان اهل قریه جاری ساخت، پدرش تنها کسی بود که بر نبود او خوشحال بود، زیرا از آبروریزی همه روزه نجات یافته بود.
چندین بهار و خزانی گذشت تا اینکه میرعلی به همان شکلی که ناگهانی غیب شده بود، معجزه آسا بار دیگر در قریه نمایان شد؛ اما با "لنگوته سپید ملایی" بر سر و ملبس به "جامه گی" مخصوص که مفتخوران زمان به تن میکردند. میرعلی همراه و خدمتگاری نیز در خدمت خود داشت که چون پیر و پیشوا از او مواظبت مینمود و او را ملا صاحب عبدالغنی خطاب میکرد. بهزودی مجلسهای وعظ برپا شد و بعد از هر نماز، ملا عبدالغنی قلقله سر میداد و از زمین و زمان گز میکرد و از حکمتها و فضایل حضرت نورالمشايخ عمر مجددی مشهور به حضرت شوربازار، داد سخن میداد و خود را نماینده و قائم مقام او در منطقه میدانست و فرمانی قاب شده نیز به مهر و امضای او را باافتخار زیادی در معرض دید مردم قرار میداد.
میرعلی، همزمان با تغییر نام به عبدالغنی و یافتن پیشوند ملا، واقعاً کمالاتی بیشماری دیگری را نیز صاحب شده بود. او برعکس ملاهای موجود در منطقه که تنها ابیاتی چندی از خواجه حافظ و چند سطری از حضرت سعدی را به خاطر داشتند و جا و بیجا، و غلط و صحیح آن را بلبل وار تکرار میکردند و با فارسی شکسته بر آن فخر فروشی مینمودند؛ به گفته غلام مجدد، پدرش صاحب عجب "فصاحت کلام و لطف بیان" شده بود و "گوينده گان بزرگ ادبيات درى را چون فردوسى، نظامى، سعدى، صائب اصفهانى، مولانا عبدالرحمن جامى، حكيم سنايى، مولانا جلال الدين بلخى، ناصر خسرو، امير خسرو دهلوى، بيدل، ابوالمعانى، نویسندهی قابوسنامه مولانا حسين واعظ كاشفى، غياثى بدخشى و غيره را میشناخت و بر آثار ايشان احتوا داشت." هرگاه این اغراق قزل ارسلانی غلام مجدد را باور کنیم، پس این ملا غنی یکی از نوابغ روزگار بوده که بدون رفتن به مکتب، تقریباً بر آثار اکثریت پیشگامان ادبیات دری تسلط داشته است. ناگفته پیداست که انگیزه این شیوه بزرگ نمایی پدر از جانب پسر، این است تا شخصیت و هویت اصلی و وظیفوی میرعلی در حاشیه قرار گیرد و تنها اوصاف ملایی و ادبی او بیشتر و بهتر برجسته گردد.
به روایت غلام مجدد، پدرش با اضافۀ تبحر در گفتار و کردار ملایی، در فن نشان زنی نیز سرآمد روزگار شده بود و حتی او را "يكى از بهترين تاكتيسينهاى جنگهای قبايلى و يك تيرانداز ماهر و بى جوره" معرفی نموده است و در نوشتۀ دیگری او را وارد در تاکتیکهای جنگهای بهاصطلاح "گوريلايى" دانسته است. این صفات و برتریها، فرق فاحش ملا غنی بود با سایر ملاهای منطقه. ملا غنی با داشتن این برتریها و صفات بهتدریج شخص نام آور قبیله سلیمان خیل شد و "لنگی مشر قوم" را بر سر گذاشت.
اما غلام مجدد، از محل آموزش پدرش و این که در کجا "فصاحت کلام و لطف بیان" را فراگرفته، ذکری نمینماید و برای اغفال مردم و پل گم کردن مینویسد: که «او (پدرش) در این باره نيز چندين پير و مرشد را عوض كرده بود. در ابتدا به مشايخى در بلخ و ولايت سمنگان (اواخر امارت امير عبدالرحمن خان) سرخورده بود و از ايشان اذن اوراد و اذكار گرفته بود. بعد در موسهى لهوگرد داخل حلقهی شيوخ قادريه شده و سرانجام بهوسیلهی يك مدرس خود كه ملا عبدالقادر نام داشت و از اهل پشهیی پغمان بود به حضرات شوربازار پيوسته و نزد شيخى به نام غلام صديق مريد و بعداً مأذون شده است...» در مورد روابط ملا غنی با این دو شخص و کارنامههای مشترک شان در آینده بهتفصیل نوشته خواهد شد.
ملا غنی نیز در مورد سالیان غیابت خویش از خانه و قریه، افسانههای گوناگونی را روایت میکرد و با قصههای عجیب و غریبی از شهرها و محلات دور و حوادث باورنکردنی و کارنامههای خود، بر ذهن و روان مردم تسلط مییافت و در لابلای این قصهها و روایتها، گاهگاهی شیوههای آموزش و وابستگی خود را با ادارات مخصوص انگلیسی نیز ناخودآگاهانه افشا مینمود. چنانچه پسرش غلام مجدد، باافتخار زیاد والد خود را "بهترین تاکتیسین جنگهای قبایلی و تیرانداز ماهر وبی جوره" معرفی نموده است؛ در مورد این صفات و مهارتهای وی هیچ شک و شبه وجود ندارد و این تواناییهای او، در حوادث بعدی کشور کاملاً به اثبات رسیده است که در جایش بر آن استناد خواهد شد.
اما میرعلی چگونه ملا شد و این "فصاحت کلام و لطف بیان" و تبحر در "جنگهای گوریلایی" را در کجا و چگونه فرا گرفته بود؟
ملا غنی بعد از فرار از خانه روانه هندوستان شد و بعد از مدتی گذارش به مدرسه دیوبند افتاد و با اساسات دینی و ادبیات معمول آن زمان در آنجا آشنا گردید. قابل یاد آوری است که خط فکری و تدریسی مدرسه دیوبند در آغاز تأسیس، روحیه ضد انگلیسی و مخالفت با کمپنی هند شرقی و عمالش داشت و به همین لحاظ نقشی مهمی را در بیداری مسلمانان هند و رشد نهضت ضد انگلیسی ایفا کرد. انگلیسها با پی بردن نقش مذهب و مدرسه در جامعه هند و کشورهای اسلامی، در صدد نفوذ در آن مدرسه شدند و از طریق عناصر استخباراتی خویش بهتدریج آن را از اهداف اولی آن منحرف ساخته و شماری زیادی از تربیه شدگان آن را برای پیشبرد اهداف استعماری خویش به خدمت گرفتند؛ از جمله ملایانی بیشماری را برای مهیا ساختن زمینه نفوذ در کشور ما تربیه نمودند. چنانچه مورخ و محقق کشور اعظم سیستانی در رابطه با نقش منفی ملاهای تربیه شده در مدرسه دیوبند مینویسد: «چون در افغانستان تا ۱۹۲۵ میلادی مدارس عالی شرعی وجود نداشت، بنابراین طالب العلم مجبورمی شد برای ادامه تحصیل به هند برتانوی و به مدرسه بزرگ «دیوبند» برود که بدبختانه اکثرشان پس از ختم تحصیل بر ضد تحولات اجتماعی کشور خود قرارمی گرفتند.»
علاوه باید کرد که ملا غنی "شیوههای جنگهای قبایلی و تیراندازی" را نیز در پهلوی دروس مدرسه دیوبند از آموزگاران مجرب انگلیسی آموخته بود؛ ناگفته پیداست که جز متمم اینگونه آموزشهای اختصاصی، وارد شدن به امور استخباراتی، خبرچینی و تأثیر گذاری بر مردم و نفوذ در بین آنها نیز بود که ملا غنی در این عرصه نیز سرآمد روزگار شده بود و همین برتریهای او نسبت به دیگران سبب شد که او در نقش سازمانده و استقامت دهنده سایر ملاها قرار گیرد و هدایت و تصامیمش از جانب دیگران با دل و جان اطاعت گردد.
ادامه دارد
به ادامه گذشته
بخش اول (قسمت دوم)
ملاغنی مهرۀ از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور
شبکههای جاسوسی انگلیس در کشور
«من چرا اشرف مخلوق خدا نامم شد
ملخ و مور ازین مرتبه بالاست که منم»
بیرنگ کوهدامنی
انگلیسها همزمان با تعرض و پیشروی بر کشور ما و مخصوصاً بعد از شکست در جنگ اول افغان و انگلیس (۱۸۳۹ – ۱۸۴۲)، در صدد آن شدند تا در قدم اول در مناطق سرحدی کشور شبکههای استخباراتی و خبرچینی خویش را ایجاد نمایند. آنها با جابجایی جاسوسهای خویش، معلومات لازم را در مورد ساختار منطقه، راههای عبورومرور، ترکیب مردم و گروههای قومی، نقش مذهب و پیشوایان مذهبی، ملاها و شخصیتهای متنفذ، اختلافات و خصومتهای قومی را بدست میآورند و بر اساس آن پلانهای آیندۀ تعرضی خود را عیار میساختند. بعداً سلسله این شبکههای جاسوسی فراتر از سرحدات شرقی و غربی کشور شد و برای جلوگیری از نفوذ و پیشروی روسها در سایر مناطق کشور شبکه آن را وسعت دادند که بعدها در رقابت و مقابله با روسها عنوان "بازی بزرگ" را به خود کسب نمود و میتوان گفت که تا حال آن بازی به اشکال گوناگون و در وجود بعضی از اخلاف همان جاسوسها ادامه دارد.
عنصر اصلی فعالیت این شبکههای جاسوسی استفادۀ سوء از معتقدات و احساسات مذهبی مردم بود؛ چنانچه در مرحله اول، انگلیسها عمال خود را و آنهم عمدتاً از جمله مسلمانان هندی در لباس ملا، ملنگ، پیر و یا هم طبیب اعزام مینمودند، لارنس مشهور به پیر کرمشاه یکی از صدها جاسوس از این نوع بود. بعدها و حین تسلط بر کابل در جمله مأمورین رسمی خویش زمینه را برای کارمندان استخبارات مساعد میساختند از جمله نام و کارنامههای موهن لال بیشتر از همه در مورد، ثبت تاریخ شده است. غبار در مورد این جاسوسها مینویسد: «مستخدمین مسلمان انگلیسی همینکه رودبار سند را عبور میکردند، هریک عنوان ملا و مولوی و مولانا و شاه و سید میگرفتند و برای اغفال مردم پرچم "ضد انگلیس" را به شانه میکشیدند...» (افغانستان در مسیر تاریخ ص. ۴۵۵) انگلیسها سپس برای حصول نتایج بهتر و مؤثرتر در صدد استخدام افراد محلی برای شبکه جاسوسی خویش شدند، زیرا آنها دریافتند که رسیدن به اهداف، بهوسیله آنها سهلتر و مؤثرتر و بیخطرتر است. به همین جهت ساحه فعالیت عمده اینها در این عرصه تسلط بر متنفذان قومی، حلقات روحانی و نفوذ در دربار بود و وسیله مهم شان برای رسیدن به این اهداف پول، تحفه و تطمیع و بعد از تسلط نظام تابع انگلیسها، دادن کرسیهای و مقامات دولتی بود.
چنانچه در بخش قبلی این نوشته اشاره شد، انگلیسها برای آماده سازی زمینه تسلط دایمی خویش با نفوذ در بین مدرسه معروف دیوبند، تعداد کثیری از ملاها را آموزش داد و از آنها در جهت تأثیر گذاری بر ذهن و روان مردم استفاده مینمود. ملاهای آموزش دیده در مدرسه دیوبند، تلاش مینمودند تا تعالیم اسلام را از محتوی اصلی آن که مبارزه بر ضد استعمار و بیعدالتی بود، تهی نموده و مردم را در جهت خواستها و منافع طویلالمدت انگلیس رهنمایی نمایند که ملا عبدالغنی سلیمان خیل نمونه برجسته و تاریخی آن است.
انگلیسها برای تقویه و سازماندهی بیشتر و خوبتر شبکههای جاسوسی خویش همزمان با اعزام ملاهای تربیت شده در مدرسه دیوبند، دو خاندان مجددی و گیلانی را نیز به شکل بسیار ماهرانه و تمهیدات قبلی و از طریق تأثیر گذاری بر امیران وقت و دربار آن، به کشور با عنوان پیشوایان مذهبی پرتاب نمودند.
خانواده سید حسن گیلانی را با عنوان "حضرت نقیب صاحب" بهعنوان پیر و مرشد طریقت قادریه در سال ۱۹۰۵ وارد کشور ساخته ودر چهارباغ ننگرهار جابجا گردید. امیر حبیب الله خان زمینهای زیادی را در شهر کابل و ولایت ننگرهار در شرق افغانستان به آنها بخشید و در زمره ندیمان دربار صاحب نفوذ معنوی شدند. "حضرت نقیب" در سال ۱۹۴۷ فوت و پسرش سید احمد گیلانی معروف به افندی جان، جانشین او شد که وی نیز چندی قبل فوت و پسرش سید حامد گیلانی میراث دار "لنگی" و پیر و مرشد این طریقه گردید و لنگی نیز توسط صبغت الله مجددی در ارگ و در محضر رییس جمهور بر سر او گذاشته شد.
مانند سایر پروژههای انگلیس، این خانواده به غرض کسب اقتدار و نزدیکی بیشتر با دربار، باب مراوده دوستی و خویشی را با آن باز نمود و سید احمد گیلانی داماد یکی از خانوادههای مقتدر محمدزایی شد. کاوش بیشتر پیرامون کارنامههای این خاندان و نقش آن در وقایع یک قرن اخیر کشور ضرورت به تحقیق جداگانه دارد.
خاندان مجددی، قبل از خاندان گیلانی و در اواخر قرن نزدهم (۱۹۸۲ سال) به کشور فرستاده شد. این خانواده نخست در شور بازار کابل جابجا گردید و به همین جهت معروف به حضرات شور بازار گردیدند. این خانواده بعداً به قلعه جواد نقل مکان یافتند و در آنجا مدرسه را نیز گشودند. این خانواده در مناطق مختلف کشور صاحب بهترین زمینهای باغی و زراعتی شدند، چنانچه تنها در منطقه ده سبز کابل در حدود سه هزار جریب زمین حاصل خیز را در تملک داشتند. اولین چهره مشهور این خانواده فضل عمر مجددي است که با القاب "نورالمشایخ"، شیرآغا/ شیرآقا و حضرت صاحب شور بازار" معروف است که طی مدتی کوتاهی به چهره نزدیک به دربار و عامل تأثیرگذار بر امور دولتی و سیاسی کشور مبدل شد و عنصر اصلی این نوشته ملا عبدالغنی نیز یکی از مریدان و نماینده خاص او و خاندان او بود. قابل ذکر است که شماری از نمایندگان این فرقه که در جامعه هند از نفوذ زیادی برخوردار بود، در قرون هفدهم، هجدهم و نوزدهم با عنوان مجددیها در کابل، قندهار و بعضی مناطق دیگر کشور مسکین گزین گردیده بودند.
بر اساس نوشتههای متعدد، هدف انتقال و جابجا کردن این خاندان در کابل بهمنظور تقویت فعالیتهای مخفی شبکههای گوناگون انگلیسی در کشور بود، چنانچه این خاندان به شکل بسیار ماهرانه و در مدت کوتاهی در ساحات گوناگون سیاسی و مذهبی مردم نفوذ نموده و از مقام شامخ روحانیت در بین جامعه برخوردار شدند. ساحه بیشتر نفوذ اینها در مناطق وسیع جنوب، جنوب شرق بالخاصه قبایل غلجائی سلیمان خیل و شرق کشور بود.
مجددیها، همانند خانواده گیلانی، نیز طبق پلان هدفمند و بهمنظور تحکیم مواضع خویش، روابط خویشاوندی را با بعضی از خانوادههای مؤثر افغانی و خاندان شاهی برقرار نمودند و با دوشیزگان از آن خانوادهها ازدواج کردند و دختران خود را با پسران آنها مزدوج ساختند. این خانواده مالک بهترین زمینهای زراعتی و باغی در چندین ولایت کشور شد و مدارس و مساجدی زیادی را گشودند. از جمله مدرسه نورالمدارس در غزنی که نقش زیادی در تربیه ملاهای نوع دیوبندی ایفا نمود. خاندان مجددی برخلاف خاندان گیلانی در حوادث سیاسی و نظامی کشور بیشتر فعال و از زمان اعلیحضرت امان الله خان تا اکنون نقشی بیشتری و تأثیرگذاری ایفا نموده است و مینماید.
ملاغنی، خاندان مجددی و دولت امانیه
ملا عبدالغنی همزمان با بازگشت از ختم دروس در مدرسه دیوبند، به حیث مرید و نماینده خاص حضرت شور بازار مصروف تبلیغ به نفع این خاندان در بین قبیله سلیمان خیل گردید. برحسب معمول کارهای استخباراتی، نامبرده برای ایفای بهتر وظایف و برجسته شدن نقشش در آینده، در این مرحله از رهنماییها و استقامت دهی ادارات استخباراتی انگلیس توأم با کمکهای مالی برخوردار بود.
ملا عبدالغنی سلیمان خیل توانست با کمک شبکههای دیگری تحت نظر و حمایه انگلیس، در مدتی کوتاهی بر تعداد مریدان و ارادتمندان حضرت شور بازار بیافزاید و زمینه را برای تأثیر گذاری بیشتر و مؤثرتر هدایات آنها بر مردم نوار سرحد مساعد سازد. قابل یادآوری است همان طوری که قبلاً نوشته شد، وی از تعلیمات خاص نظامی و استخباراتی برخوردار و وظایف خاص و فوقالعاده را دارا بود. موصوف از یک طرف مکلف به زمینه سازی برای نفوذ خاندان مجددی در بین مردم سلیمان خیل بود و از جانب دیگر همزمان وظیفه داشت تا خاندان مجددی را نیز زیر نظر داشته و در مورد روابط، تمایلات، پلانها و عملکرد آنها به مقامات انگلیسی اطلاع دهد. نامبرده برای ایفای بهتر این وظیفه، در صدد شد تا با رشته خویشی، مناسبات پیری و مریدی را بیشتر مستحکم گرداند و به همین جهت دختر خود را به حیث "نذرانه" به خانواده مجددی بخشید. (در بخشهای بعدی در این مورد تماس گرفته خواهد شد.) ملاغنی همزمان این دو وظیفه را در مراحل گوناگون زندگی خویش طور مستمر انجام داده است که در بخشهای بعدی بهتفصیل نگاشته خواهد شد.
خاندان مجددی و به تبعیت از آنها مرید و پیرو آنها، ملا عبدالغنی و سایر جاسوسها انگلیس، روی دو ملحوظ در اوایل در دفاع از دولت غازی امان الله خان قرار گرفتند تا از یک طرف موقف و مواضع خویش را در درون نظام جدید تقویه نمایند و از طرف دیگر با استفاده از نفوذ خود در دولت امانیه، نگذارند تا جناح ضد انگلیسی در دربار امان الله خان تقویه گردد و خطراتی را برای منافع طویل مدت انگلیس متوجه سازند. چنانچه فضل عمر مجددی مشهور به نورالمشایخ در دفاع از امیرامان الله خان قرار گرفت و تاج سلطنت را بر سر او گذاشت. ملاغنی نیز در ظاهر امر از داعیه امان الله خان در جهت حصول استقلال و در ضدیت با انگلیس دفاع میکرد و خطبهها را بنام شاه امان الله غازی قرائت مینمود.
زمانی که دولت امانی در سال ۱۹۲۰ برای همآهنگی فعالیتهای اقوام ساکن وزیرستان بر ضد انگلیسها که در جنگ استقلال افغانستان نقشی مهمی را بازی کرده بودند؛ حاجی عبدالرازق خان اندر (بعدها ملقب به رییس المجاهدین) را که از جمله آن عده فارغان مدرسه دیوبند بود که روحیه ضد انگلیسی داشته و مدتی طولانی در حاشیه سرحد بر ضد انگلیس جنگیده بود فرستاد، انگلیسها به طریق مرموز و با استفاده از نفوذ حضرت نورالمشایخ، نماینده خاص خود ملا عبدالغنی را در زمره افرادش به حیث منشی و کاتب، جابجا نمود تا اطلاعاتی دست اول را از اهداف و پلانهای مجاهدین تحت اثر حاجی عبدالرازق بدست آورد. چنانچه موصوف در این مدت بهطور دوامدار از محل جابجایی، شمار غازیان و تعداد سلاح و مهمات آنها، برای انگلیسها گذارش میداد و در نتیجه این خیانتهای او ضربات جبران ناپذیری بر غازیان آن مناطق وارد گردیده است.
غلام مجدد، مشهور به سلیمان لایق دست پروردۀ پدر و ملهم از شیوههای طراز انگلیسی، طی سالیان اخیر باربار تلاش نموده است تا واقعیتهای تاریخی و از جمله نقش خائنانه ملا عبدالغنی و همکاری دوامدار و هدفمند او را با انگلیسها دگرگون جلوه داده و سعی مینماید تا از پدر خویش چهره معصوم و خدمتگزار مردم ترسیم نماید. در همین استقامت او، همراهی محیل آمیز و کوتاه مدت پدرش را با دولت امانیه دستاویز قرار داده و برای خاک انداختن بر سایر کارنامههایش بر ضد آن دولت و مردم چنین مینویسد: «...پدرم از لحاظ ماهوى يك وطنپرست واقعاً آتشين و ضد استعمار و همچنان يك شخصيت با مناعت و ضد ستمگرى و دشمن دربار فيودالى افغانستان بود.» او همچنان در مورد دگرگون جلوه دادن اعمال خیانت آمیز پدرش و پوشاندن همکاریاش با انگلیسها و برای پایین آوردن حیثیت و مقام بلند غازی عبدالرازق اندر چنین مینویسد: «او [پدرش] در اوايل سلطنت امان الله خان به وزيرستان رفت و به نيروهاى آزاديخواه آنجا پيوست. امان الله خان به وى كمك كرد و پدرم بهعنوان ناظم حرب وزيرستان در جنگهای قبايلى نامنظم تا دوران فتنهی ملاى لنگ ادامه داد. متأسفانه، در دورهی دموكراسى تاجدار"!" كتابى تحت عنوان "مجاهد افغان" چاپ شد. اين كتاب تمام ابتكارات و افتخارات مبارزهی خونينى را كه پدرم در وزيرستان تعقيب كرده بود، به شخصى به نام ملا عبدالرازق رئيس المجاهدين وزيرستان تحويل داده است و از پدرم صرف به حيث يك مأمور و زير دست حاجى عبدارازق به نام عبدالغنى ناظم ياد آورى كرده است.»
دقت باید کرد که در این چند سطر، سلیمان لایق تلاش نموده است تا همه جانبازیها، فداکاریها و خدمات مجاهد بزرگ و غازی نامدار کشور رئیس المجاهدین، هواخواه صادق دولت امانیه، حاجی عبدالرازق اندر را بنام پدر خود ثبت نماید و جاسوسی و خبر چینی والد خویش را به نفع انگلیسها، پنهان سازد و این نیرنگی دیگری است برای بزرگ نمایی ملاغنی و تحقیر کردن کارنامههای خادمان صادق وطن و غازیان نام آور که تنها یک جاسوس حرفهیی میتواند چنین گستاخانه آن را تحریف و غصب نماید.
برای آگاهی بیشتر هموطنان عزیز باید نگاشت که کتاب «مجاهد افغان»، در مورد کارنامههای حاجی عبدالرازق اندر، مشهور به رئیس المجاهدین توسط زنده یاد محمد ولی زلمی که متأسفانه در هفته قبل دنیای فانی را ترک نمود، نگاشته شده و حاوی اسناد زیادی پیرامون شخصیت و کارنامههای آن بزرگ مرد است. این کتاب در سال ۱۳۴۶ در ۲۴۰ برگ در مطبعه دولتی چاپ گردیده و در آن صرف از ملا غنی به حیث مأمور و زیر دست رئیس المجاهدین ذکر حاشیوی شده است. سلیمان لایق که حال بیشتر نسبت اعمال مشکوک اش لقب مداری اعظم را با خود دارد، مانند همه نیرنگهای دیگرش در این مورد نیز با گذشت نیم قرن و تغییر هشت رژیم، مدعی شده است که آن کتاب جعلی و گویا حاوی غصب کارنامههای پدرش بوده است. از اینگونه تلاشهای مذبوحانه اما نابکار او میتوان نتیجه گرفت که پروژهی دیگری برای بزرگ سازی اخلاف ملاغنی سر دست است و جابجایی سلیمان لایق با سن بالاتر از هشتاد و پنج سال در اکادمی علوم ادامه همان سناریو و باز نویسی تاریخ و جعل آن است. لذا در مورد مطالب و نوشتههای او دقت بیشتر باید کرد.
ادامه دارد
قسمت چهارم
ملاغنی مهره از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور.
عبدالغنی بازوی دست راست ملای لنگ در اغتشاش خوست
با استناد بر کتب معتبر تاریخی، اغتشاش خوست بر اثر پلان انگلیس ها و از طریق خاندان مجددی و با دستان مریدان آنها و ملاهای تربیت یافته در مدرسه دیوبند سازماندهی گردیده بود. در مورد نقش پیر و نفوذ آن بر مریدها، محترم اعظم سیستانی مورخ و محقق کشور مینویسد: « درعرف و عنعنه " پیری ـ مریدی " وقتی کسی دست پیرگرفت و در حلقۀ مریدی درآمد، دیگر هر امر و دستوری که از جانب پیرصادر شود، مرید باید بدون چون وچرادر تعمیل آن اقدام کند. و هرگاه دراجرای امر پیرتردیدی مرید بخود راه دهد، بدان معنی است که شیطان در وجودش رخنه کرده و نیتش را نسبت به پیرش آلوده نموده است که درین صورت باید دست از خیر و برکت پیر بشوید و دنبال پیر دیگری برود.» خاندان مجددی بر اساس همین نفوذ بر مریدان خویش و تبلیغ اینکه امان الله کافر و جهاد بر علیه او مشروع است، اغتشاش خوست را برپا نمودند و همانطوری که قبلاً نوشته شد، رهبری ظاهری اغتشاش را شخصی بنام ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ به عهده داشت و عبدالغنی مشر قبايل سليمانخيل و ملاعبدالرشيد سهاکی از دستیاران مهم او بودند.
میرعلی مشهور به عبدالغنی نیز از جمله همان جواسیس است که به ندرت میتوان رد پل او را به سهولت در ماجراهای بعد از استقلال تا وقت مرگش به سهولت پیدا نمود؛ او از جمله ملاهای تربیه مدرسۀ دیوبند بود که به گفتۀ با "گرگ دمبه مي خورد و با گوسفند نوحه مي کرد"؛ اما با آنهم طوری که میگویند هیچ چیز تا اخیر پت وپنهان باقی نمیماند، با گذشت زمان ماسک او از چهره افتاد و بار نخست (اولیویه روآ Olivier Roy ) پژوهشگر و کارشناس برجسته فرانسوی مسائل افغانستان که مدتی درازی را در میان قبایل و مردم افغانستان سپری کرده و به گونه ملموس با راز و رمز زندگی دهقانان افغان آشنا شده و از مراکز متعدد اطلاعاتی اروپا و کتابخانه ها استفاده نموده است، از نقش او در اغتشاش خوست و سقوط دولت امانی پرده برداشت. محقق نامبرده در "کتاب افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی" مینویسد: «مبارزه که سه پسر اولین "حضرت شوربازار" (قیوم جان آقا) برپا داشتند دارای دو ویژگی ضد امپریالیستی و ضد تجدد گرایی بود. در قیام سال ۱۹۲۴ خوست که در آن یکی از "مرید" ها به نام عبدالغنی، سلیمان خیلها را در کنار "ملای لنگ" به طغیان واداشت، پای این خاندان به میان کشیده شد. در سال ۱۹۲۸ پس از بازگشت حضرت، برادرش فضل عمر مشهور به شیرآقا که ابتدا از بچه سقو حمایت کرد بود قبالیل غلزایی را به نفع نادرخان به قیام وادار کرد.» (ص ۷۲ ) (۱)
همچنان استا اولسن (Asta Olsen) اسلام شناس معروف دنمارکی در کتاب "اسلام و سیاست در افغانستان" (ترجمه خلیل الله زمر) نیز در مورد عبدالغنی چنین مینویسد : «اغتشاش خوست در مارچ ۱۹۲۴ بر ضد اصلاحات اجتماعی دولت امانی برهبری ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ و سایر ملاهای آن سمت به تحریک و رهنمایی روحانیون پرنفوذ مرکز به راه افتاد. در اغتشاش خوست یکی از مریدان حضرت صاحب شوربازار بنام عبدالغنی، قبایل سلیمانخیل را در کنار ملاعبدالله و ملا عبدالرشید سهاکی قرار داد. این دو ملا در دستی قرآن و در دست دیگر قانون جزا را گرفته در میان قبایل که متأسفانه از سواد و دانش بیبهره بودند فریاد میزدند: کدامیک را قبول دارید! قرآن یا قانون را؟ و طبعاً مردم میگفتند: قرآن را و سپس مردم را بشورش دعوت میکردند» (ص ۱۳۱ – ۱۳۳) (۲)
اغتشاش ملای لنگ تقریبا ده ماه ادامه یافت و خسارات زیادی (در حدود پنج ميليون پوند) بر دولت وارد نمود و دولت مجبور گردید تا تعداد اردوی ملی را به نيم تقليل دهد و این سبب ضعف سیستم دفاعی دولت شد و خواست انگلیس ها برآورده گردید. در این جنگ عبدالغنی از آن آموخته های "جنگ های چریکی" که غلام مجدد (سلیمان لایق) از آن به افتخار یاد نموده است؛ استفاده نموده و گروه های اغتشاشگر را رهبری میکرد. سرانجام شورش توسط قوای دولتی برهبری جنرال محمد ولی خان و حمایت و اشتراک مردم سرکوب گردید و ملای لنگ وملاعبدالرشید با ۵۱ نفر از همدست شان دستگیر و بر اساس حکم محکمه نظامی بتاریخ ۴ جوزا ۱۳۰۴ در تپۀ مرنجان کابل اعدام شدند.
برای قدردانی و یادبود از قهرمانانی که در نتیجۀ این بغاوت جان باخته بودند؛ آبدۀ یادگاری به نام «منار علم و جهل» دهمزنگ کابل اعمار گردید که تا کنون در جناح شرقی باغ وحش کابل پابرجاست.
در جريان تحقیق ومحاکمه تثبیت شد که نورالمشايخ (فضل عمر مجددی) پیشوا ومرشد عبدالغنی، نیز در اغتشاش دخيل بوده و آن بغاوت از جانب او سازماندهی گردیده است، شاه امان الله قصد کرد تا او را بزندان بسپارد، اما به احترام برادرش شمس المشايخ (فضل محمد مجددی) از حبس او صرف نظر کرد، اما شرط گذاشت که از کشور خارج شود. نورالمشايخ نيز به بهانه حج ازکشور خارج شد و پس از ادای حج در ديره اسماعيل خان اقامت گزيد و از آنجا بر ضد اعليحضرت امان الله خان به فعالیت های خود ادامه داد.
غبار در در این باره مینویسد: «در همین سال بود که شاه امانالله بالای نورالمشایخ مجددی (حضرت فضل عمر مجددی) {مشهور به حضرت شوربازار} مشتبه شد و خواست او را محبوس نماید، ولی شمسالمشایخ مجددی (حضرت فضل محمد مجددی) که مرد مجاهد و ضد استعمار و هم طرفدار آزادی سرحدات از نفوذ انگلیس بود، نگذاشت چنین شود، پس شاه ... از حبس نورالمشایخ منصرف شد مشروط بر اینکه از افغانستان خارج گردد. نورالمشایخ با عایله خود سرحد افغانستان را عبور کرد و در دیره اسماعیلخان و کویته اقامت اختیار نمود، ولی حکومت افغانی یادداشتی به انگلیسها فرستاده و دور شدن نورالمشایخ را از سرحدات نزدیک افغانستان تقاضا کرد، پس نورالمشایخ به علاقه بمبئی اعزام گردید.» (۳)
جالب این است که عبدالغنی باوجود که مهره اساسی در این اغتشاش بود و عملاً جنگ را برعلیه قوای دولتی پیش برده بود؛ بطور مرموزی وبا دست های نامرئی از دستگیری، محکمه و اعدام نجات یافت. اینجا طور مختصر یادآوری میگردد که عبدالغنی همزمان با داشتن رابطه مریدی و ارادت به نور المشایخ، از جانب انگلیس ها وظیفه داشت تا اورا سایه وار تعقیب و از تمام روابط، مناسبات و افکار و کردارش گذارش دهد و همین موقف ووظیفه او سبب کشیدن پایش از تحقیق، محکمه و اعدام در اغتشاش خوست شد. اینگونه نجات یافتن های "معجزه آمیز" در طول زندگی ملا عبدالغنی بارها اتفاق افتاده است و او در طول زندگی ننگین خویش سرهای زیادی را به دار بالا نموده و خودش سُت و لُغُت هم غازی، هم شهید و هم سر سلامت طولانی عمر نموده است. در بخش های بعدی در مورد بیشتر خواهد آمد.
درمورد زندگی عبدالغنی بعد از خارج شدن نورالمشایخ از کشور، معلوماتی در دست نیست و ضرورت به تفحص بیشتر دارد. گمان زیاد بر این است که او در رکاب پیرش در هند قرار داشت و از همانجا مصروف فعالیت بر ضد دولت امانی بود.
نویسنده:فرید فریاد
ادامه دارد