هر زمانی که امپریالیزم حضور غاصبانه‌ی خود را در کشورها با جنگ و خونریزی بر خلق‌های ممالک دیگر تحمیل کرده با بکار گیری لشکر بزرگی از جواسیس و گروه‌های تبلیغاتی، اجنت‌های مذهبی و استفاده‌ی ابزاری از ادیان و مذاهب و باورهای سنتی مردم به‌منظور تحریک احساسات دینی و مذهبی مردم را قربانی جنگ‌های نیابتی و دسایس شوم شیطانی خود ساخته و با ایجاد و تحمیل دولت‌های مرتجع بنیادگرا، دست نشانده و مزدور، ثروت‌های طبیعی کشورها را غارت نموده مردم و دولت‌ها را به نفع استراتیژی خود سمت و سو می‌دهد.

بنا بر آن یکی از گروه‌های نفوسی آله وابزاراستعمار کهن همین حضرات مجددی‌هاست که صدها سال قبل، پس از ورود اعراب درکشورهای منطقه خانواده یی بنام مجددی در قرن ۱۷ میلادی از طریق ایران بسر زمین هند و افغانستان سرآزیر گردیده وآنها خود را بنام اولاده ی فاروق واهل تسنن خوانده ودرابتدا مرکز اصلی خود را با محوریت اهل علم وعرفان بنا نهاده به تبلیغات دینی می پرداختند.

تا آنکه به‌تدریج نفوذ خود را از طریق عقاید نقشبندیه وتصوف در امورات سیاسی وقدرتهای دولتی گسترش داده در زمان مغل اعظم وجهانگیر دسایس وتوطیه هایی را زیر نام روحانیت در ارتش هند براه انداخته ودرامتزاج شریعت وطریقت دست بلند

داشتند و معروفترین آنها بنامهای امام رفیع الدین کابلی، فرخشاه کابلی، شیخ ا حمد، عبدالاحمد، فیض محمد باقی، احمد مجددی یاد میشدند.

که از آنجمله غلام محمد مجددی ابن اسمعیل مجددی صبغت اله مجددی، محمد معصوم مجددی، شیخ احمد مجددی وحاجی صفی اله تا زمان احمد شاه وتیمور شاه در قندهار وکابل اقامت داشتند.

 به قول مورخین شهیر کشور مجددی‌ها در زمان سلطنت سدوزایی ها قرون ۱۸ و ۱۹ بدربارسلاطین ارتباط نزدیک داشتند چنانچه شاه عبدالباقی در شور بازار کابل، صفی الحسینی در قلعه جواد، شمس الحق مجددی در کوهستان که در نتیجه روابط با قدرتهای حاکمه در افغانستان ثروتها وملکیتهای بزرگی را تصاحب شدند.

هرچند در اوایل عبدالرحمن، فضل محمد، محمد عمر ومحمد یوسف مجددی در راه عدالتخواهی ونهضت بیداری کشور بنحوی سهیم بودند، ولی اکثرمجددی‌ها خصلتاً با ماهیت ارتجاعی همراه با دیگر عوامل استعماری چون ملا های لنگ، جنرال شیر احمد ها وجبلی ها در خد مت ارتجاع، استبداد واستعمار قرار داشتند. آنها با استفاده از نام دین ومذهب وباور های مردم جامعه را به سوی منافع خود ودشمنان افغانستان سمت و سو داده وپایه های اساسی حکومات ارتجاعی مستبد وجفا کار کشورمتشکل از آنها بود. تا حدی که بمشوره های بزرگ دولتی وامور تاج بخشی نقش اساسی وتعین کننده داشتند. آنها در هرزمان مطابق به منافع خود با سلاح تبلیغاتی وایجاد شورشها دولت‌های قانونی مستقل ومردمی را منهدم ساخته بجای آن حکومات خاین، وابسته ومزدور را درمطابقت به اهداف شوم استعمار جاگزین میساختند.

 دسایس شوم استعماری با پوششهای دینی که درافغانستان سابقه ی دیرینه داشته از جمله صدها موارد بیکی از اثرات آن در جامعه مکث نموده که زبان زد خاص وعام میباشد. بگونه مثال در یکی از دهات افغانستان ملا امام مسجد در ازاُی برخورد پسر اهل هنود با پسرش غرامات خواسته درمقابل، اهل هنود با اصرار بیگناهی فرزندش مورد تهدید ملا قرار گرفته و در موعظه اش با متهم ساختن اهل هنود به دیو بندی موجب سنگسار مردم بیخبر قرار میگیرد. بدون آنکه مردم اندک فکرکنند که هندو چگونه دیوبندی شده میتواند. چونکه اینها نبض جامعه را بدست داشتند وبا همین روش های منفی سرنوشت مردم بدست شان بود.

درزمان دیگری این گروه برهبری حضرات شوربازار وقلعه جواد برضد نهضت امانی تحت نام دفاع از دین اسلام شورشها برپا کردند وغازی امان اله خان ناگزیر شد در سال ۱۹۲۴ فضل احمد مجددی را با خانواده اش در شهر بمبیی هند تبعید کند در حالیکه این تبعید زیر نظر وپرورش مستقیم انگلیس قرار داشت. فعالیتهای تخریبی این حضرات درداخل وخارج از کشور بفرمایش انگریز بر ضد نهضت امانی تا به حدی گسترش یافته بود که غازی امان اله خان محصل استقلال کشور را بنام کافر وبی دین محکوم نموده در ولایت پکتیا شورش برپانمودند ومردم صادق مجددی وبرادش معصوم مجددی را دستگیر نموده وبکابل فرستادند.

زمانی که حبیب اله کلکانی به کابل حمله ور شد دولت دوبرادر مجددی صادق ومعصوم را منحیث نماینده جهت مذاکره بخاطر صلح نزد حبیب کلکانی به باغ بالا فرستاد ولی این دوبرادر مجددی بجای صداقت به وطن خود وامر صلح خیانت کردند وکلکانی را به گرفتن تاج وتخت ترغیب نموده بعوض پیشنهاد صلح پیشنهاد حمله بالای ارگ کابل رادادند. درحالیکه استراتیژي مجددی‌ها جاگزینی گروه دیگری از وابستگان مکتبی استعمار برای تاج وتحت بود وآنهم نادر خان تربیه یافته ی دیره دون هند برطانوی همانند ایشان بود؛ اما حضرات پس از مذاکره عساکر دولتی آماده بدفاع از وطن وحاکمیت را خلع سلاح و به پراگنده شدن امر کردند.

همچنان این حضرات در هرات نیز شورش را به نفع کلکانی سمت داده تا که حبیب اله را به قدرت رساندند. چند ماه بعد همین حضرات فضل احمد ومحمد صادق مجددی با راه اندازی شورشها برضد حبیب اله در جنوب وشرق کشور وسمت غرب کشور بلاخره نادرغدار را بقدرت رساندند وبرای دستگیری بچه سقاو بیسواد فهماندند که استراتیژی قدرت با انگریزی ها نادر بود نه حبیب اله.
زمانی که نادر به بهانه ی صلح در قرآنکریم مهروتعهد به مصُونیت نمود. شاه محمود برادر خود را با یک جلد قرآنکریم وچند تا مجددی به جبل السراج فرستاد تا کلکانی را به کابل دعوت کند اینبار نیز بکوششهای حضرات مجددی کابل وعبدالحمید مجددی از کوهستان بچه سقاو را برفتن نزد نادر فریب دادند آنگاه که حبیب اله به باور سوگند نادر به قرآنکریم واعتماد به تضمین حضرات بکابل رفت، بدار آویخته شد.

به این ترتیب مجددی‌ها لکه ننگ تاریخ را بر جبین خود تا به ابد زدند وافغانستان را یک مرحله ی تاریخی عقب انداختند.

چهار سال بعد زمانی که نادر توسط یکی از قهرمانان کمنظیر کشور عبدالخالق قهرمان به جهنم فرستاده شد باز هم مجددی‌ها دست و آستین بر زده سلطنت را بنام پسرش ظاهر ولی در اصل هاشم جلاد وسفاک را به اریکه قدرت نشاندند که با نسل کشی قوم شریف هزاره آغازید وتا دیگر نقاط کشور رسید. مجددی‌ها وغلام مجدد ها این تربیه یافتگان قدیمی وخادمان صادق استعمار به همدستی گروه‌های ایجاد شده افراطی مذهبی درپاکستان در زمان جمهوری محمد داود خان نیز برضد دولت قیام وشورش را بر پا کرده ودر تبانی با پیر گیلانی وملاهای وابسته بقدرتهای غربی ودولت خونتای پاکستان آتش جنگ را به خرمن هستی مردم افغانستان شعله ور ساختند وبتعقیب آن پس از پیروزی قیام ثور ۱۳۵۷ خورشیدی به‌منظور جنگ ومخالفت با نظام دموکراتیک ومردمی با دریافت کومکهای مالی وتسلیحاتی پاکستان وایالات متحده امریکا گروه‌های جنگی مجهز با سلاح به بهانه ی دین ومذهب گویا اسلام در خطر است برضد دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان علم سیاه جنگ را یکجا با حلقات استخباراتی غرب وبرژنسکی بلند کردند ونقشه شوم غرب را بنیابت امریکا وانگلیس بمنظورغصب وطن ما افغانستان عملی کردند که منجر بفروپاشی دولت جمهوری دموکراتیک وقانونمند افغانستان وح د خ ا گردید.

به اینترتیب گروها ووابستگان خارجی حضرات مجددی به نیابت از استعمار تاج خیانت را بفرق مرتجعین ومستبدین تاریخ نهادند.

بطورمعلوم حضرات مجددی در تار وپود جامعه ی سنتی ومردم افغانستان از سالها وقرنها قبل نفوذ داده شده وتخم افراطگرایی شان در گوشه ونقاط کشور چنان ریشه دوانیده است که در عصر حاضر به ظهور ورشد گروه‌های فنده منتالیستی وبنیاد گرایی مذهبی وتیمهای تروریستی انجامیده است از دیر زمانیست که هزاران هزار طفل کوچک وبزرگ را در مدارس ارتجاعی وزهر آگین پاکستان در پوشش اسلامی مغز شویی نموده از نعمت سواد تعلیم وتربیه محروم ساخته آماده ی حملات انتحاری وانفجاری میسازند وبرای شعله ور نگهداشتن جنگ درافغانستان بمراکز جنگی می فرستند.

چنانچه در نتیجه ی جنگ خونریزی، افراطیت ودسیسه های مذهبی، مردم جنگ زده ی افغانستان در فقر، مرض، جهل، بیسوادی، بیکاری، بیماری، بیجا یی وغربت بسر می برند.

یگانه راه نجات مردم افغانستان از طلسم شوم و دیرینه ی گروه‌های ارتجاعی ومدعیان دروغین اسلام ومسلمان نما های کاذب وریاکارمذهبی، همانا بیداری عمومی مردم واتحاد سرآسری ملی در یک تشکل نیرومند سیاسی میباشد که بر مبنای آن افغانستان بتواند راه امن و نجات خود را پیدا نماید.

با عرض حرمت

 

عبدالوکیل کوچی