از بازگشت قطعات نظامی شوروی از افغانستان به شیوههای متفاوت بزرگداشت به عمل میآید. در آنسوی دريای آمو، شمار زيادی از اشتراک کنندگان و بازماندگان جنگهای افغانستان به ياد فرزندان و ياران از دست رفتهشان میگریند و در پای تندیسهای يادگاری و قبور کشته شدگان دستههای گل میگذارند؛ ولي در اين سوی آمو دريا از پیروزیها میگویند و شادیها میکنند و بار ديگر پانزدهم ماه فبروری مطابق بيست و ششم ماه دلو را بهمثابه يک روز تاريخي تعطيل عمومي اعلام میدارند.
باوجود سپری شدن مدت بیست و هشت سال از اين روز تاريخي، میخواهم با استفاده از يک اثر بسيار ارزنده كه بخش قابل ملاحظهٴ حقايق پشت پرده تراژدى افغانستان را برملا میسازد، جستارهای را برای خوانش خواننده اين سطور پيشکش نمايم. اثر مورد نظر كتابى است تحت عنوان «خارج از افغانستان» كه توسط دو شخصيت شناخته شده بینالمللی كه در مسايل مربوط به افغانستان ورود گسترده داشتهاند، نوشته شده است. اين دو شخصيت عبارتاند از «دياگو كوردوويز» معاون سرمنشى وقت سازمان ملل متحد در امور سياسى و نماينده شخصى موصوف در مسايل افغانستان و «سليگ هريسن» تحليلگر و محقق مشهور امريكايى كه در ارتباط به مسايل افغانستان سالهای طولانى كار کرده و یک کارشناس برجسته است. نويسندگان كتاب بر علاوه اين كه با رهبران و شخصیتهای برجسته، باصلاحیت و مسؤول در امور افغانستان در تماس بودهاند و مطالب دست اول آنان را با مسؤولیت به نشر رسانیدهاند، به اسناد بسيار محرم مربوط به قضيه افغانستان در آرشیفهای امنيت ملى امريكا و ساير کشورها نيز دسترسى داشته و از آنها وسیعاً استفاده نمودهاند. قابل يادآوری است كه اين كتاب توسط نشرات دانشگاه مشهور اكسفورد انگلستان به نشر رسيده و در حقيقت به حيث يك سند بسيار معتبر تحقيقى معرفى شده است.
با استفاده از اين اثر، صرف در مورد يك مسأله بسيار كليدى كه به آمادگیهای زعامت جمهورى دموكراتيك افغانستان و اتحاد شوروى به خروج قواى شوروى از افغانستان در سال ١٩٨٣ ارتباط میگیرد، مطالبى را بازنگرى مینمایم. البته در اين مأمول هدف نگارنده برجسته ساختن يك سلسله مسايلى است كه بنا بر اهداف خاصى ـ عمدتاً مقاصد و بهره برداریهای معين و آزمندانهٔ سياسى و سؤاستفادهٴ تبليغاتى ـ پنهان نگهداشته شده و يا مسخ گرديده است؛ و در آن موارد به ندرت صحبت میگردد. در حالی که اصولاً بايد همچو موارد را پيدا كرد كه گوشهیی از واقعیت است و براى پيدا نمودن حقيقت و بهاصطلاح «جان مطلب» نه تنها سطور و کلمهها را مطالعه و بررسى كرد؛ بل اينکه در «ميان سطور» نيز رفت تا به مقصود رسيد. در كتاب مورد بحث تقریباً مسايل زيادى ـ تا جايى كه ممكن بوده ـ با وضاحت توضيح داده شده است. زيرا اهل تحقيق و بررسى، اصولاً جستجوى مستمر و وسيع، پژوهش و تحليل، كنكاش و نتيجه گيرى را منحیث يكى از وظايف اساسى خويش تلقى نموده و از اين طريق به حقيقت میرسند و آنگاه اين حقيقت را كه بعداً خيلى ساده تلقى میگردد، مطرح و به اختيار تشنگان و علاقهمندان آن میگذراند. مطالعه دقیق اين اثر ارجمند بخصوص براى آنانى كه در «توهم» ناشى از ثقلت تبليغات یکجانبه و خود ساخته بسر میبرند، از هر لحاظ مفيد ارزيابى میگردد.
به اصل مطلب برمیگردم. دياگو كوردوويز در فصل سوم كتاب «خارج از افغانستان» تحت عنوان «مأموریت من آغاز میشود» مطالبى مفصلى در ارتباط به كار و فعاليت خود نگاشته است كه صرف به گونه فشرده برخى از آن را كه به موضوع مورد بحث ما ارتباط میگیرد از نظرمي گذرانيم.
"پنج ماه بعد از ورد قطعات نظامى اتحاد شوروى به افغانستان، دولت افغانستان اولين علامهٴ آمادگى خود را به مذاكرات نشان داد. كابل به تاريخ پانزدهم ماه مى يك تعداد پيشنهادها را مبنى بر مذاكرات با ايران و پاكستان به نشر سپرد. هدف از پیشنهادهای متذكره اين بود كه معضله افغانستان از طريق سياسى طورى حل گردد كه منتج به قطع مداخلات خارجى در افغانستان و عودت عساكر شوروى از اين كشور گردد. كابل همچنان پيشنهاد میکرد كه بحر هند و خليج فارس به يك منطقه صلح مبدل گردد. زعامت جمهورى دموكراتيك افغانستان جداً طرفدار مذاكرات مستقيم با پاكستان و ايران بود.
افغانستان در ماه اگست سال متذكره (١٩٨٠) يك سلسله پيشنهادهاى ديگرى را نیز به نشر سپرد. در اين پيشنهادها نرمش قابل ملاحظهیی در موقف كابل به وجود آمده بود. بدين معنى كه كابل آماده گرديده بود كه مذاكرات سه جانبه «افغانستان ـ پاكستان ـ ايران» را بپذيرد، و اين در حقيقت براى آغاز مذاكرات خيلى ضرورى پنداشته میشد؛ زيرا قبلاً پاكستان چنين پيشنهادى داشت كه مورد قبول افغانستان قرار نمیگرفت. زعامت پاكستان خلاف طرح قبلى خود اين مسئله را رد نمود. بار ديگر افغانستان موافقه نمود تا نقش و سهم ملل متحد در حل معضله افغانستان بيشتر گردد.
بعد از تعين دياگو كوردوويز به حیث نماينده شخصى سرمنشى ملل متحد (٢٢ فبرورى سال ١٩٨٢) نقش ملل متحد در حل معضله افغانستان برجسته گرديد. موصوف روى يك طرح كلى آجندا به شمول خروج عساكر، قطع مداخله، عودت مهاجرين و تضمينات بینالمللی، مذاكره با جوانب مختلف را آغاز كرد. فيصله به عمل آمد تا مذاكراتى غیرمستقیم در ژنيو آغاز گردد.
حكومت افغانستان مذاكرات غیرمستقیم را صرف به اين شرط پذيرفت كه در كدام مرحله بعدى اين مذاكرات شكل مستقيم را به خود اختيار كند؛ و همچنان موافقه شده بود كه تمام جوانب قضيه بهصورت يك كل حل گردد.
آقاى دياگو كوردوويز پيشنهاد نموده بود كه در موافقه نهائى دستهیی از وجايب متقابل شامل شود كه بر اساس آن اصول قبول شده حقوق بینالدول تنفيذ و تطبيق گردد. با در نظر داشت اينكه در گذشته هر دو كشور (افغانستان و پاكستان) يك ديگر خود را به مداخله متهم ساختهاند، بنا بر آن بهتر است يقين حاصل شود كه در آينده هيچ طرفى در امور طرف مقابل مداخله ننمايد. تضمينات بینالمللی، رعايت موافقتنامه را يقينى سازد و تدابير مربوط به عودت مهاجرين مطابق اصول قبول شده و طرزالعمل ملل متحد اتخاذ گردد. به اين ترتيب دور اول مذاكرات غیرمستقیم ژنيو بين افغانستان و پاكستان به تاريخ شانزدهم ماه مى سال ١٩٨٢ آغاز گرديد."
آقاى سليك هريسن در فصل چهارم كتاب مورد بحث، تحت عنوان «اندروپوف: فرصت از دست رفته» مطالب زيادى را در ارتباط به آمادهگی هاى اتحاد شوروى و افغانستان به حل صلح آميز مسأله افغانستان طى سالهای ١٩٨٢ و ١٩٨٣ برملا ساخته است. موصوف مینویسد كه همكاران نزديك اندروپوف به شواهد قانع کنندهیی اشاره میکنند كه وى آماده بود تا قواى اتحاد شوروى را تحت سرپرستى ملل متحد از افغانستان خارج سازد. اندرپوف فكر میکرد كه رژيم كابل زمانى میتواند محفوظ بهجایش باقى بماند كه پاكستان از طريق ملل متحد تعهد نمايد كه در بدل خروج عساكر اتحاد شوروى از افغانستان به مجاهدين كمك خود را قطع نمايد. وى همچنان لازم میپنداشت كه در مقابل چنين تعهد پاكستان، افغانستان نيز متقبل شود كه از قواى ضد حكومت پاكستان در آن كشور حمايت ننمايد.
زمانى كه مذاكرات ملل متحد در ماه اپريل سال ١٩٨٣ با اندروپوف آغاز گرديد، چنان معلوم میشد كه پاكستان آماده است كه مفكوره اندروپوف را مبنى بر قطع كمك به مجاهدين بپذيرد؛ اما در جريان مذاكرات رژيم نظامى پاكستان تحت فشار حكومت ريگن از موضع خود برگشت. بعد از دور اول مذاكرات غیرمستقیم ژنيو، كشمكشى در بين اعضاى حكومت پاكستان به وقوع پيوست. يعقوب خان وزير خارجه پاكستان و يك عده ديگرى كه میخواستند در مقابل خروج عساكر شوروى از افغانستان بهطرف مقابل امتياز بدهند، در یکطرف قرار داشتند، و در طرف ديگر به شمول ضياالحق، جنرالهای واقع بودند كه جنگ را كليد به دست آوردن کمکهای امريكا میپنداشتند و از همين جهت علاقهمند بودند كه جنگ براى مدت نامعلوم دوام نمايد.
ضياالحق در يك مصاحبه با سليك هريسن كه اندكى قبل از مرگش صورت گرفت چنين گفته بود كه هدفش از ابتداى جنگ اين بوده كه ريشه كمونيسم را از افغانستان بركند و يك رژيم دست نشاندهٴ پاكستان را در آنجا به وجود آورد، و در صف بندیهای استراتيژيك جنوب آسيا تجديد نظر به عمل آيد.
بعد از آن كه اندروپوف در نوامبر سال ١٩٨٢ منشى عمومى حزب كمونيست گرديد، اقدامات اوليش در مورد افغانستان چنين تعبير گرديد كه تغییرات عمدهیی در شرف وقوع است. بعد از مراسم تدفين بريژنيف به تاريخ دوازدهم نوامبر، اندروپوف با جنرال ضیاءالحق و وزير خارجهاش يعقوب خان براى چهل دقيقه بهطور خصوصى ملاقات نمود. بعد از اين ملاقات جنرال ضيأ طى تبصرهيى اظهار داشت كه در اتحاد شوروى يك انعطاف تازهیی به وجود آمده است.
در آستانهٴ دور اپريل مذاكرات ژنيو، كوردوويز و پريز ديكويار با اندروپوف در يك ملاقات تاريخى يك ساعته به تاريخ ٢٦ مارچ در بارهٴ مذاكرات ژنيو مشوره نمودند. اندروپوف در اين ملاقات به حل سياسى قضيه افغانستان تأكيد ورزيد، تا حدى كه سرمنشى ملل متحد بعد از ملاقات اعلام داشت كه: "من در باره امكان حل اين قضيه خوشبینی زياد دارم. مذاكرات من با رهبران اتحاد شوروى نهايت دلچسپ بود. آنان از مساعى من حمايت میکنند." در ظاهر امر مذاكرات در باره موافقتنامه به الفاظى كه آمادهگی پاكستان و امريكا را در ارتباط به قطع كمك به مجاهدين تصريح سازد تمركز يافته بود. علاوه از آن در مذاكرات در مورد شكل حقوقى تعهد اتحاد شوروى مبنى بر اخراج عساكرش و در باره اين امر كه آيا پاكستان قبل از بدست آوردن تقسيم اوقات بازگشت قواى شوروى احكام مربوط به قطع كمك را شكل نهائى خواهد داد و يا خير، بحث و مناقشه صورت گرفت. يعقوب خان در حقيقت در دور اول مذاكرات موافقه نمود كه با احكام مربوط به قطع كمك به مجاهدين شكل نهائى داده شود، اما تطبيق آن را منوط به تطبيق موافقتنامهٴ همه جانبه در مورد حل كلى قضيه دانست. چيز ديگر قابل اهميت انعطاف يعقوب خان بود كه در باره آينده رژيم كابل از خود نشان داد. از نظر اندروپوف آينده رژيم كابل يك موضوع نهايت مهم مذاكرات بود. وى آماده نبود كه بهعوض رژيم موجود در كابل، رژيم ديگرى را بپذيرد. بر طبق قول كورنينكو و گانگوفسكى، وى تصور میکرد كه يك شكل ترميم شده رژيم موجود در كابل كه نسبت به رژيم فعلى قاعده وسیعتر داشته باشد، بعد از بازگشت قواى شوروى به فعاليت خويش ادامه خواهد داد و در قواى مسلح و خدمات امنيتى تغيرى وارد نخواهد شد.
سكرتر خاص پريز ديكويار، گنادى يستاتيف در سال ١٩٨٣ چندين بار به سليك هريسن گفته بود كه: "اندروپوف آماده بود كه در دور جون مذاكرات ژنيو يك تقسيم اوقات هشت ماهه را براى خروج عساكر شوروى از افغانستان قبول نمايد." مسئله بازگشت قواى شوروى از افغانستان و انكشافات مذاكرات ژنيو در سفر ماه اگست ببرك كارمل به مسكو با اندروپوف وسیعاً مورد بررسى قرار گرفت. سفير شوروى در اسلام آباد ويتالى سميرنوف به تاريخ ١٩ ماه مى اين موضوع را علناً تائيد نمود كه: "كابل آماده است كه براى خروج تمام قطعات عساكر شوروى تقسيم اوقاتى را ارائه نمايد."
بر بنياد همين انكشافات بود كه دياگو كوردوويز طى بیانیهای اظهار داشت كه نود و پنج فيصد كار تسويد موافقه نهائى تكميل شده است. يعقوب خان در نيويارك به سليك هريسن گفت: "اين بيانيه كوردوويز تمام مخالفين حل قضيه افغانستان در اسلام آباد و خارج كشور را به هيجان آورده است."
پاكستان يك مسوده بيست و چهار صفحهیی موافقتنامهٴ را که تحت سرپرستى ملل متحد بايد امضا میگردید به ايالات متحده امريكا سپرد. يعقوب خان اين مسوده را با وزير خارجه امريكا جورج شولتز در ملاقاتى كه به تاريخ ٢۵ مى صورت گرفت يكجا مطالعه نمودند. باوجود اينكه وزير خارجه امريكا در اين جلسه اظهار داشت كه امريكا راه موافقتنامهيى را مسدود نخواهد كرد كه براى پاكستان قابل قبول باشد، ولى در همين جلسه ايگل برگر معين آن وزارت اظهار داشت كه ايالات متحده امريكا آن موافقتنامهیی را كه حكم صريح در باره تعويض رژيم كابل را در بر نداشته باشد غیرعملی میداند.
با به قدرت رسيدن رونالد ريگن سياست ايالات متحده امريكا در ارتباط به اتحاد شوروى بهطور جدى تغير يافت. ريس جمهور ريگن در ماه مارچ نطق مشهورش را كه در آن اتحاد شوروى را «امپراتورى شرير» خواند، ايراد نمود. بعد از آن بيانيه، وى ابتكار دفاع استراتيژيك را اعلان كرد و بدين وسيله به مسابقات تسليحاتى هر چه بيشتر دامن زد، و فضاى سياسى و دیپلماتیک بینالمللی را شدیداً متشنج ساخت. فضاى به وجود آمده بعد از آن و اقدامات عملى به شمول جريان عظيم مساعدتهای بيكران نظامى، تخنيكى، لوژستيكى و مالى به پاكستان و مجاهدين، همه چيز به شمول مذاكرات در باره افغانستان را زهرآگین ساخت. حكومت ايالات متحده امريكا در اين فرصت سعى مینمود تا هر چه بيشتر پاى شوروى در باطلاق افغانستان فرو رود و خون تعداد بيشترى از فرزندان آن كشور در افغانستان بريزد.
بارى، ستانفيلد تارنر ريس سى آى اى گفته بود كه: "آيا مجاز است كه براى بر آورده ساختن منافع سياسى امريكا حيات مردم ديگر به مخاطره انداخته شود؟" وى خيلى ناراحت بود كه پاليسى امريكا اين بود كه جنگ بايد تا آخرين افغان دوام يابد؛ ولى سرانجام نامبرده نيز از جنگ افغانها حمايت میکرد.
در روشنى مطالب بالا به وضاحت ديده میشود كه مردم افغانستان و منطقه يك فرصت تاريخى را براى حل بحران در اين منطقه و تأمين ثبات و آرامش، صلح و صفا، ترقى و تعالى از دست دادند. پنج سال بعد در سال ١٩٨٨ گرباچوف به چنان يك سناريوى خروج عساكر شوروى موافقه كرد كه نه تضمينى جهت دوام رژيم كابل را در برداشت و نه ضمانتهای بینالمللی براى جلوگيرى از مداخله كارآئى لازم و نه همچنان زمینههای مساعد و عملى براى بازگشت مهاجرين فراهم گرديد.
در نتيجه، پس از خروج سربازان شوروی از افغانستان، جنگ همچنان با شدت بیشتر ادامه یافته و خون فرزندان افغان به عناوين متفاوت به زمين میریزد و مليون ها افغان آواره با حقارت و فلاکت در کشورهای همسايه و دور از آن به سر میبرند و دورنمای سیاسی اين کشور باوجود دگرگونیهای بزرگ در جوی سياسي جهان و منطقه و موجوديت نيروهای بینالمللی و ناتو در افغانستان روشن نيست.
تراژدى افغانستان و بقول تارنر «جنگ تا آخرين افغان» همچنان به گونه ديگر ادامه دارد.
۱۴ فبوری ۲۰۱۷