تاریخ جنبش انقلابی کشور طی شش دههی اخیر، تاریخ نهضتهای روشنفکری و مبارزات صنفی و سیاسی طبقات زحمتکش کشور طی این مدت، اساس گذاری و رشد بزرگترین حزب چپ، دموکراتیک و مردمی در تاریخ کشور، حزب دموکراتیک افغانستان و رهبری این حزب پرافتخار و تجربهای دولت سازی نوین در افغانستان بانام این بزرگمرد وطن و مردم ما، زنده یاد ببرک کارمل پیوند ناگسستنی دارد.
زنده یاد ببرک نه تنها برای مدت بیش از سی سا ل در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان قرار داشت، بلکه طی بیش از شش سا ل در رأس دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان خدمت کرد. ازین رو سالگردهای او صرفاً به اعضای حزب ما ارتباط ندارد و باید آنطوری که شایستهی یک مرد بزرگ حزبی و دولتی است برگزار شود. لیکن، متأسفانه هنوز چنین شرایطی ایجاد نشده است. با آنهم ما میتوانیم در حدود شرایط موجود از این رویداد یادآوری و تجلیل به عمل آوریم.
در دنیای امروز رسم بر اینست و چنان معمول گردیده که در سالگردهای تولد شخصیتهای بزرگ و تاریخی کارنامههای فکری و عملی آنان به بحث و بررسی گرفته میشود و بهمنظور استفادهی عملی در مبارزه آتیه از آن نتیجه گیریهایی به عمل میآید. این رسم خجسته است و باید از آن در ضمن تجلیل از هشتادمین سالگرد زنده یاد ببرک کارمل پیروی جدی صورت میگرفت. تا از یک طرف گوشههای هرچه بیشتر زندگی این رهبر عزیز برای قشرهای هرچه وسیعتر روشن میگردید و از جانب دیگر تکانهی میبود برای مطالعات عمیق بعدی در مورد زندگی و کارنامههای این مرد بزرگ در تاریخ معاصر کشور.
اما افسوس که تاکنون ما کمتر اثری را مطالعه کردهایم که وقف بررسی مشخص از جوانب مختلف زندگی فکری و عملی آن رهبر گرامی شده باشد. اکثر نوشتهها حاوی بیان عاطفی، مملو از احساسات گرم و کلی گویی بوده است... من همه دلایل آن را دارم و ازلحاظ شخصی و عاطفی زندگی من آنطور با زندگی آن بزرگ مرد گره خورده است که شاید بعضی رفقا چنین توقع داشته باشند که من نیز بیک نوشتهی احساسی و عاطفی بپردازم.
البته من به آثار مملو از احساسات و عبارات گرم ارج میگذارم و آن را جزء لاینفک اقدامات برای تجلیل از شخصیتهای بزرگ مردمی میشمارم. بدون چنین نوشتهها هرگونه تجلیل بیک اقدام بیروح و خشک و بسیار رسمی مبدل خواهد شد. بر علاوه به احساس رفقای نویسنده سخت احترام میگذارم. لیکن صرفاً با نوشتههای عاطفی وبیان احساسات نمیتوان تجلیل از سالگردهای شخصیتهای تاریخی را تکمیل کرد. نسل آینده ضرورت به بررسی مشخص کارکردهای بزرگان تاریخ دارند. این وظیفه پرمسئولیت در برابر نسل امروزی و مخصوصاً پیش کسوتان و نزدیکان زنده یاد ببرک کارمل قرار دارد.
من فکر میکنم که برای نسلهای حال و آیندهی ما بسیار مفید خواهد بود که در گام نخست کارنامهها و جنبههای شخصیت زنده یاد ببرک کارمل در عرصههای ذیل مورد دقت جدی، مطالعات وسیع و بررسی همه جانبه قرار گیرند:
- نقش زنده یاد ببرک کارمل در اساس گذاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طرح اصول مرامی و تشکیلاتی آن، تدوین مرامنامه و اساسنامه آن، پیریزی و تحقق عملی مشی استراتیژیک و تاکتیکی حزب؛
- طرح او دربارهی ضرورت ایجاد حزب متعلق به همهی زحمتکشان کشور؛
- معیارها و شیوههای برخورد دموکراتیک و اقناعی او در زندگی درون حزبی؛
- طرحها و نظریات او دربارهی دولت دموکراتیک و ملی، ایجاد جبههی متحد نیروهای مردم؛
- درک زنده یاد ببرک کارمل از ضرورت حل مسئلهی ملی در افغانستان، طرحها و موضعگیریهای وی در این عرصه؛
- فعالیتها و کارنامههای او به حیث وکیل جسور و بیباک در پارلمان کشور و موضع گیریهایش در دفاع از منافع مردم و وطن؛
- طرحها و شیوههای عمل او در عرصهی دولت سازی و رشد ارگانهای مرکزی و محلی دولت و اداره در افغانستان؛
- هنر زنده یاد ببرک کارمل به حیث یک نطاق کم نظیر و توانایی او به حیث یک انسان دارای استدلال نیرومند و دانش وسیع در علوم تاریخی، فلسفه و سیاست؛
- شخصیت استثنایی او به حیث یک انسان انقلابی، ساده، صمیمی، مردم دوست، مهربان، قانع، با استغنا و بافرهنگ عالی انسانی.
باید یادآور شد که آثار و اسناد کافی و فراوان منجمله مقالات و بیانیههای خودش، نوشتههای دوستان، قلمها و اسناد دولتی و حزبی برای چنین مطالعات وسیع و همه جانبه وجود دارد. در این میان بازخوانی مقالات زنده یاد ببرک کارمل در جراید "خلق" و "پرچم" اهمیت بسزایی دارد.
بر علاوه ضرور میشمارم که دوستان و اهل خبره در موارد دیگری که صاحب این قلم بنا بر عدم حضور درصحنهی فعال در داخل کشور و یا بنا بر عوامل دیگر که سبب دوری از پروسهی تصمیم گیری شده بود، بر آن وقوف زیاد ندارد، بنویسند و تحلیل کنند. از آن موارد میتوان چند موضوع حیاتی سیاسی رانام برد:
/موضعگیری دقیق جناح بهاصطلاح "پرچمیها" در برابر قیام ثور،
/نقش زنده یاد ببرک کارمل درآمدن قوای شوروی،
/سقوط حاکمیت حزب و علل آن و نقش گروههای درون حزبی در آن.
من یقین دارم که برای نوشتههای دوستان در این موارد ضرورت بسیار زیاد وجود دارد. بهتر است نوشت و حقایق را ولو تلخ باشد افشاء کرد، تا زمینه برای دروغپردازیهای گونه گون از بین برده شود.
من در این نبشته ی مختصر میخواهم فقط دو سه موضوع را بهصورت شتابنده مطرح نموده و تصورات و خاطرات خود دربارهی آنها را بیان دارم. چون در آن موارد معلوماتی و در مواردی خاطرات منحصر به فرد دارم.
یکی از طرحهای بکر و بااهمیت زنده یاد ببرک کارمل در شرایط کشور ما این بود که با الهام از دستآوردهای اندیشه و پراتیک جنبش انقلابی جهانی نظریهی تشکیل حزب همهی زحمتکشان را پیش کشید و نظر آنانی را حزب دموکراتیک خلق افغانستان را صرفاً به حیث پیشآهنگ طبقهی کارگر جا میزدند، رد کرد. این موضعگیری زنده یاد ببرک کارمل امروز نیز مبرم است.
او معتقد بود که در کشور ما هنوز طبقه کارگر به حیث یک طبقهی مستقل تشکل نیافته است، ازین رو برای تحقق آرمانهای تاریخی مردم در تأمین عدالت و بهروزی بیک حزب مبارز همهای زحمتکشان که مجهز با جهان بینی علمی و برنامهای علماً تنظیم شده باشد، ضرورت است. چنین حزبی میتواند در رأس مبارزات همه زحمتکشان افغانستان قرارگرفته و برای متحد ساختن همه خلق بهمنظور پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک تلاش نماید. او طی سلسله مقالاتی زیر عنوان راهها و وسایلی که مرام ح.د.خ.ا.را به پیروزی میرسانید در جریدۀ خلق و بعداً در مقالات متعدد در جریدهُ پرچم این نظریه را انکشاف داد.
دربارهی نقش زنده یاد ببرک کارمل در طرح و تدوین اسناد اساسی مرامی حزب همگان میدانند. همچنان موقف عمیقاً اصولی او در هنگام طرح و تصویب اساسنامهی حزب به شهادت پیشگامان ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان روشن و غیرقابل انکار است. او از اصول دموکراتیک حیات درون حزبی دفاع سرسخت و مداوم به عمل میآورد. او نه تنها از لحاظ تئوری و نظر در دفاع از اصول و اساسات دموکراتیک در زندگی درون حزبی بود، بلکه در عمل سخت پابند به این اصول بود و خود نمونه بسیار عالی برخورد اقناعی، باحوصله و دموکراتیک در برابر رفقا شمرده میشد. او از هرگونه برخورد توطئه گرانه و بازیهای اپراتیفی در زندگی حزبی سخت متنفر بود و تا اخیر زندگی علیه آن مبارزه کرد.
یک مطلب دیگر را نیز باید در رابطه با نظر زنده یاد ببرک کارمل در مورد حزب یاد آور شوم. زنده یاد او بههیچوجه طرفدار تقدیس نامها و سمبولها نبود. او نامها و سمبولها را صرف وسیلهی شناخت و معرفی و شکل تبارز ماهیت و محتوی میدانست و معتقد بود که باگذشت زمان و بنا بر ضرورتهای مبارزه نامها و سمبولها قابل تغییراند. چنانچه بعد از انشعاب در حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بالا گرفتن دعوی بر سرنام حزب بین جناحهای بهاصطلاح "خلقی"و"پرچمی" پسوند زحمتکشان را برای حزب انتخاب کرد. استدلال زنده یاد ببرک کارمل این بود که اگر روزی قانون احزاب نافذ شود و ما نتوانیم حزب خود را بنا بر همین دعوی بالای نام به حیث حزب دموکراتیک خلق ثبت کنیم، این کار را زیر نام حزب زحمتکشان خواهیم کرد. تا آنوقت مردم کشور با این پسوند آشنایی کامل خواهند داشت.
او کار انقلابی و مردمی را به حیث یک پروسهی طولانی و به هم مرتبط و دارای محتوی درونی واحد، به حیث حرکت منظم، پلان شده و اصولی مبتنی بر تحلیل مشخص و با در نظر داشت همه جوانب میدانست. سخت مخالف آنانی بود که مبارزه سیاسی را بهمثابه حرکات، ژستها و اعمال لحظهی، مطابق با منفعت روز و بدون پیوند ارگانیک با استراتیژی و اهداف اساسی مردم و شیوههای پراگماتیک، غیراصولی و معامله گرانه پیش میبردند. زنده یاد ببرک کارمل طرفدار سرسخت مرزبندیهای مشخص و اهداف روشن و اصولی در هرگونه همکاری، همسوئی، اتحاد و وحدت بین نیروها و سازمانهای مختلف بود. او عقیده داشت که عدم تعقیب یک مشی اصولی و روشن در این مسایل سبب گمراهی صفوف و تودههای مردم و ضیاع وقت در بحثهای طولانی و مضر میگردد. او معتقد بود یک حزب پراگنده، متشکل از فراکسیونها و گروههای گونه گون با عقاید و پلاتفرمهای مختلف و مصروف در اختلافات عقیدتی و سیاسی و سلیقهای نمیتواند از عهدهی وظیفهی سترگ مبارزه به خاطر آرمانهای مردم به درآید.
او، حزب سیاسی را فقط یک وسیله برای مبارزه میدانست. لیکن آن را به حیث وسیله اساسی برای نیل به اهداف استراتژیک و طولانی مبارزه میپنداشت و نه وسیلهی دستیابی به اهداف تاکتیکی و کوتاه مدت. او اشتراک اندیشه و اهداف استراتیژیک و پیروی از اصول اساسی حیات سازمانی را اساسیترین مبانی حفظ وحدت پایدار احزاب میدانست. ایجاد ائتلافها، اتحادها و جبههها را وسایل مهم برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی میشمرد. زندگی نشان میدهد که این برخورد زنده یاد ببرک کارمل نه تنها اصولی و مهم برای آن دوران بود، بلکه امروز نیز بسیار مبرم و رهنما میباشد.
یکی از مسایل بسیار مهم و حیاتی برای کشور مسئلهی ساختمان دولتی اعم از ایجاد ارگانهای مرکزی و محلی آنست. زنده یاد ببرک کارمل معتقد بود که با در نظر داشت اینکه افغانستان یک کشور کثیرالملله است، پادشاهی و یا اشکال مماثل آن یعنی جمهوری با اختیارات غیر محدود رئیس جمهور هلال مشکلات کشور نیست. او معتقد بود که در شرایط حاضر کشور فدرالیزم نیز پاسخگوی نیازمندیهای کشور نیست. ازین رو از همان آغاز ریاست دسته جمعی دولت در وجود هیئت رئیسهای شورای انقلابی و بعدها طی تیزسهای دهگانه تقویت هرچه بیشتر ارگانهای محلی را مطرح ساخت. او معتقد بود که ساختمان اتنیک افغانستان و رشد خود آگاهی خلقهای کشور اشکال نوین رهبری دولتی را میخواهد. چنانچه از همان آغاز مخالف صلاحیتهای غیر محدود رئیس دولت در کشور بود، گرچه خودش در رأس آن قرار داشت. او معتقد بود که یک نوع اجماع اقوام و ملیتهای کشور دریک رأس دولت که بهطور جمعی رهبری شود، ممکن است.
او به قدرت و حکومت دلبستگی نداشت، بلکه زیادتر بر مسئلهی رهبری معنوی حزب فکر میکرد. حتی در سال ۱۳۶۴ به این نتیجه رسید که بهتدریج وظایف دولتی و حزبی خود را به نسل جوانتر رهبران حزبی انتقال دهد. این تصمیم وقتی قوت گرفت که برای زنده یاد ببرک کارمل روشن شد که با موجودیت گرباچف در رهبری شوروی و نقش آن کشور در کمک به افغانستان امکاناتش در رهبری کشور و پیشبرد موفقانهی سیاستهایش بسیار محدود میگردد. او عقیده داشت که چنین انتقال باید با آرامی، با حفظ توارث در سیاستهای حزب و به شکل آگاهانه صورت گیرد. باید یاد آور شد که نخستین کاندید او برای این کار دوکتور نجیب اللهی شهید بود.
لیکن اینکه چرا کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از مقام منشی عمومی حزب طی پلینوم هژده کمیتهی مرکزی سبب بحران عمیق در حزب و دولت، مقاومت اکثریت قاطع اعضای حزب ما و انقطاب شدید در بین صفوف و رهبری حزب شد، مسئلهی جداست و مربوط به پلانهای اتحاد شوروی و برخورد مغرورانه، جفاکارانه و عهدشکنانه ی جا نشین او میگردد.
ماهها قبل از پلینوم هژدهم کمیتهی مرکزی حزب اجنتوری اتحاد شوروی به اشارهی مستقیم گرباچف و دار و دستهاش بهمنظور ایجاد تقابل در داخل حزب به تحریکات آغاز کردند. در این فتنه انگیزی ویکتور پتروویچ پولیانیچکو که به حیث سر مشاور کمیته مرکزی حزب کار میکرد و فکرت احمدجانوویچ تابییف سفیر اتحاد شوروی در افغانستان نقش اساسی داشتند. عمدهترین وظیفهی این دو شخص در تقابل و تصادم قرار دادن زنده یاد ببرک کارمل با سایر اعضای رهبری حزب بود. باید اذعان داشت در آن مرحله عدهی زیادی به شکلی از اشکال قربانی این توطئهها و بازیهای اوپراتیفی گردیدند و بالاخره حزب و وطن ما خساره بسیار گرانی را به خاطر همین بازیها متحمل شدند.
باید یادآور شوم که من شخصاً در اوایل ماه نوامبر ۱۹۸۵ مطابق اواسط قوس ۱۳۶۴ متوجه آن شدم که مقامات رهبری شوروی پلانهایی در برانداختن زنده یاد ببرک کارمل دارند. من ضمن صحبتی با یوری لوفوویچ کوزنتس سر مشاور انستیتوت علوم اجتماعی در جریان دعوت شامی به مناسبت سالگرد انقلاب کبیر اکتوبر در سفارت اتحاد شوروی متوجه این مسئله شدم. اینکه زنده یاد ببرک کارمل قبل از آن تا چه حد از این پلانها آگاهی داشت، برایم روشن نیست.
یوری کوزنتس که شخص بسیار باصلاحیت و دارای دانش وسیع بود، متخصص برانداختن و تعویض رهبران در احزاب کوچک بهاصطلاح "برادر" شمرده میشد. او قبل از آن در جمهوری دموکراتیک مردم یمن در پروسهی برانداختن فتاح اسمعیل رهبر محبوب حزب و دولت در یمن و تعویض او با شخصیت مشکوکی چون علی ناصر محمد و تبعید فتاح اسمعیل به مسکو نقش کلیدی ایفاء نموده بود. وقتی من در صحبت با او متوجه هدف رهبری اتحاد شوروی شدم، برایم روشن گردید که گرباچف همه تلاش را خواهد نمود که در پلان خود کامیاب شود و تعهدات خود به رئیس جمهور ایالات متحده امریکا را در مورد افغانستان به منصه اجرا بگذارد. قبل بر این البته همان حادثهی معروف ضمن ملاقات هیئتهای حزبی و دولتی دو کشور در اواخر تابستان 1364 رخ داده بود که در آن گرباچف به طرفداری از مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی در برابر ببرک کارمل قرار گرفت.
ما از دشواریهایی که رهبری شوروی با سیاستهای مستقل فیدل کاسترو داشت، بهخوبی آگاه بودیم و یقین داشتیم آنان اجازهی بپا خاستن شخصیت دیگری از این ردیف را نمیدهند. لیکن فکر نمیکردیم که با آن شکل و با وقاحت کامل عمل کنند.
بجاست از دو رویداد دیگر نیز که موجب ایجاد شک و تردید بیشتر نسبت به نیات واقعی رهبری شوروی گردید، یادآور شوم. یکی از این حوادث عکسالعمل بیمورد، گستاخانه و برخلاف نرمهای معمول سفیر اتحاد شوروی در کابل دریکی از جلسات مشترک برای بررسی اوضاع نظامی و سیاسی کشور در مقر شورای انقلابی در اوایل زمستان سال 1364 بود. در این جلسه زنده یاد ببرک کارمل ضمن صحبتی طبق معمول جنبههای منفی و مثبت کار ارگانهای نظامی و امنیتی را به بررسی گرفت و انتقاداتی را متوجه شیوه کار این ارگانها نمود. بجای آنکه روسای این ارگانها عکسالعملی از خود نشان دهند و پاسخی در برابر انتقاد ارائه کنند، آقای تابییف به دفاع از آنان پرداخت و انتقادها را بیمورد شمرد که طبعاً با برخورد و عکسالعمل بسیار شدید زنده یاد ببرک کارمل مواجه شد. از این حادثه چنین برداشت گردید که مقامات شوروی قصداً میخواهند مسئولین ارگانهای امنیتی و نظامی را در برابر زنده یاد کارمل برانگیخته و قرار دهند.
این رویداد و برخی اعمال دیگر سفیر اتحاد شوروی موجب نا رضایتی شدید زنده یاد ببرک کارمل گردید. بالاخره کار بجایی کشید که او تقاضای فراخواندن و ختم وظیفه سفیر مذکور را مطرح ساخت. تفصیل این قضیه بسیار طولانی است. ازین رو در مقالهی حاضر فقط به یادآوری این مطلب اکتفا میکنم که این تقاضای زنده یاد ببرک کارمل موجب خشم شدید مقامات شوروی گردید.
رویداد دوم که در اواخر ماه دلو و اوایل ماه حوت ۱۳۶۴ در جریان جلسات کنگرهی حزب کمونیست اتحاد شوروی اتفاق افتاد، ملاقات مخفیانهی دوکتور نجیب الله با میخائیل گرباچف بود.
در یکی از این روزهای برگزاری کنگرهی مذکور در ضمن صرف صبحانه قبل از آنکه رهسپار محل مربوط شویم، متوجه شدیم که سر مشاور شوروی وزارت امنیت دولتی که تا یک روز قبل از آن در کابل بود، و در غیاب دوکتور نجیب از امور مهم در آن وزارت وارسی میکرد (دوکتور شهید جزء هیئت افغانی در کنگره بود) بهطور غیرمنتظره همراه با دیگران به دور میز حاضر است و صبحانه صرف میکند. در برابر سؤال زنده یاد ببرک کارمل که چرا وظایف در کابل را بدون اطلاع و بهصورت غیرمترقبه ترک کرده است، اظهار داشت که معضلات با نظامیان و مخصوصاً با نظامیان شوروی هرچه بیشتر میگردد. ازین رو تصمیم گرفتند که در موجودیت دوکتور نجیب ملاقاتی با مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی به عمل آورند تا معضلات موجود را رفع نمایند. دوکتور نجیب الله اجازه خواست که در آن روز به جلسه کنگره نرود و در عوض همراه با سر مشاورش به دیدار مارشال ساکالوف بروند. زنده یاد ببرک کارمل درحالیکه از چنین تغییر غیرمترقبه و بدون آگاهی قبل در پلان کار منشی حزب برآشفته معلوم میشد به وی اجازه داد. بعداً معلوم شد که دوکتور نجیب به دیدار گرباچف در قفا و خفا از منشی عمومی حزب خود رفته بود. این ملاقات گویا بنا بر اشتباه مقامات شوروی افشاء گردید. شاید این هم جزء پلان بوده باشد.
قبلاً اشاره نمودم که زنده یاد ببرک کارمل علاقهای به حفظ مقامات رسمی نداشت و حاضر بود در صورت تعهد مقامات شوروی و رهبری جدید حزب به تعقیب مشی مبتنی بر ادامهی اصلاحات دموکراتیک و ایجاد فضای مصالحهی واقعی و بدون بازیهای اوپراتیفی از قدرت کنار رود. حتی برای این کار طرحی را مد نظر داشت. هم زنده یاد ببرک کارمل و هم نزدیکان او که در جریان حوادث بودند زیادترین تلاش را کردند که این پروسه و این تغییرات بدون درد سر و بدون تشنج برای حزب و دولت افغانستان در عمل پیاده شود.
قرار این بود که پروسهی مذکور در دو مرحله انجام یابد. در مرحلهی اول بعد از برگزاری سالگرد قیام 7 ثور در سال 1365 زنده یاد ببرک کارمل بنا بر دعوت ایرش هونیکر منشی عمومی حزب سوسیالیست متحدهی کارگری آلمان عازم آلمان دموکراتیک گردد. این سفر باید تحت عنوان معاینات صحی و تداوی در آن کشور رخ میداد و چند ماه را دربر میگرفت.
اصل قضیه اینست که اکثریت رهبران کشورهای سوسیالیستی آنوقت مخصوصاً رهبران آلمان دموکراتیک، چکوسلواکیا و پولند مخالف طرح گرباچف برای کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل بودند و پیشنهاد هونیکر برای نجات زندگی و کمک به آن بزرگمرد طرح گردید، چون او میدانست که گرباچف برای تعمیل طرح خود تا سرحد محو فزیکی پیش خواهد رفت.
بنا بر طرح اولیه در مدت غیابت منشی عمومی کمیته مرکزی باید دوکتور نجیب الله که عملاً وظیفهی منشی دوم را داشت فرصت مییافت که به حیث رهبر عملی حزب و دولت کارها را پیش برد و اتوریته خود را به وکالت از زنده یاد ببرک کارمل تقویت بخشد. قرار این بود که بعد از مراجعت زنده یاد ببرک کارمل به وطن در اواسط سا ل 1365 پلینوم کمیتهی مرکزی دایر گردد و دوکتور نجیب الله از جانب ببرک کارمل فقید به حیث منشی عمومی پیشنهاد گردد.
اما، در آستانهی پلینوم هفده کمیته مرکزی حزب که در اوایل حمل 1365 دایر گردید، رهبری اتحاد شوروی از زنده یاد ببرک کارمل دعوت به عمل آورد که برای مشورههای عاجل به مسکو سفر نماید و ضمناً به معاینات صحی که گویا بنا بر نظر دوکتوران ضرور بود، بپردازد. این وضع شک و تردید در مورد اهداف رهبری شوروی را افزایش بخشید؛ اما بهر ترتیب یک روز بعد از پلینوم هفدهم کمیتهی مرکزی او عازم مسکو شد.
درشان روز قبل از سفر زنده یاد ببرک کارمل به مسکو سیلینکین مشاور شعبهی روابط بینالمللی حزب بدیدنش آمد. بعد از رفتن او طبق معمول برای بررسی امور آن روز و اخذ هدایات برای روز بعد نزد او رفتم. دیدم بسیار عصبانی بود و از توطئهی بعضی افراد در رهبری حزب صحبت میکرد. او مشخص نساخت که کی را در نظر دارد، فقط گفت که بعد از بازگشت مسئله را روشن خواهد ساخت؛ یعنی این که او هنوز هم به بازگشت با عافیت میاندیشید.
در جریان جلسهی بزرگ فعالین حزبی و کارمندان عالی رتبهی دولتی که برای تحقق تصامیم پلینوم هفدهم یک روز بعد از عزیمت ببرک کارمل فقید در قصر دلکشای مقر شورای انقلابی دایر شد، متوجه شدم که رهبری شوروی و بعضی عناصر در داخل رهبری حزب ما برای تعویض هرچه زودتر زنده یاد ببرک کارمل عجله دارند. تاکتیک شورویها این بود که تا آنوقت کاندید اصلی خود را افشاء نساخته بودند، بلکه به چند نفر از اعضای رهبری اشاراتی نموده بودند. بر علاوه از صحبتهای مشاورین شوروی متوجه شدم که این تغییرات بهزودی رخ خواهد داد.
عدهای از رفقا عقیده داشتند که میتوان از طریق صحبت با دوکتور نجیب الله جلو نتایج فاجعه بار را گرفت. لیکن مراجعه به شهید دوکتور نجیب نه تنها دردی را دوا نکرد، بلکه بر دردها افزود.
به تاریخ پنجم ثور 1365 دریک جلسه به اشتراک عدهای از اعضای رهبری حزب و مشاورین عالی رتبهی شوروی روز آغاز عملیات برای برانداختن زنده یاد ببرک کارمل تعیین گردید. بنا بر تصمیم همین جلسه قرار شد در روز هفت ثور از حمل فوتوهای زنده یاد ببرک کارمل در ضمن مارشها و تظاهرات کارگران و زحمتکشان شهر کابل جلوگیری به عمل آید. این کار سیاه به عهدهی کمیتهی حزبی شهر کابل گذاشته شد.
برای آنانی که عقیده داشتند همه تغییرات بر مبنای تفاهم و با در نظر داشت مصالح علیای کشور و حزب رخ خواهد داد، این چرخش حوادث بسیار غیرقابل انتظار و شوک دهنده بود. برای ما روشن گردید که مقامات شوروی در تفاهم با عدهای از افراد در رهبری حزب تصمیم گرفتهاند که تغییرات در رهبری حزب در نخستین روزها بعد از برگزاری مراسم ثور و در عدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل رخ دهد. برای دوستان زنده یاد ببرک کارمل که بر ارادهی اکثریت اعضای حزب اتکاء داشتند این وضع غیرقابل تحمل بود. ازین رو تصمیم اتخاذ شد که قبل از همه در برابر تصمیم انجام تغییرات در عدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل مقاومت صورت گیرد و نخستین مطالبه بازگشت با عافیت او به کشور باشد.
بنابراین اعتراض بسیار شدید و پشتیبانی عظیم رفقای حزبی ما جرئت یافتیم که رو در رو و باقوت در برابر مقامات شوروی بایستیم و اخطار دهیم که حاضر نیستیم هیچگونه تغییرات در سطح رهبری را بدون موجودیت زنده یاد ببرک کارمل در داخل کشور بپذیریم. مخصوصاً اعتراضات رفقا در صفوف قوای مسلح و ایجاد فشار از طریق نظامی بسیار مؤثر ثابت شد. درنتیجهی بسیج بسیار وسیع و مقاومت همگانی شوروی مجبور گردید با مراجعت زنده یاد ببرک کارمل موافقت کند. اما در فردای مراجعت او عملاً یک کودتای نظامی رخ داد. تفصیل همهی این وقایع از حوصلهی این نوشته بیرون است.
لیکن شاید این سؤال در ذهن خواننده ایجادشده باشد که شورویها چه ضرورتی داشتند که دست به کودتا بزنند درحالیکه خود زنده یاد ببرک کارمل حاضر بود از قدرت کنار برود. عین سؤال برای مدت طولانی ذهن عدهی زیادی از رفقا منجمله ذهن خودم را آزار میداد. بالاخره پاسخ سؤال را بعد از سپری شدن یک مدت و مشاهدهی اعمال بیشتر رهبری شوروی دریافتم.
واقعیت این بود که اتحاد شوروی و شهید دوکتور نجیب الله میخواستند برای دادن اطمینان به ایالات متحدهی امریکا، اروپای غربی، پاکستان و مجاهدین چنین وانمود سازند که با تمام سیاستهای دوران زنده یاد ببرک کارمل و با تیم کاری و نفوذ او در حزب و دولت تصفیهی حساب به عمل آمده و یک سیاست کاملاً جدید روی دست گرفته شده است. به همین منظور از تهدید، تخویف، زندانی ساختن و عزل علاقهمندان زنده یاد ببرک کارمل استفاده کردند. حتی دوکتور نجیب الله تا آنجا پیشرفت که شام هفت ثور به مقر شورای انقلابی رفته و اعضای خانوادهی زنده یاد ببرک کارمل را در عدم موجودیت خود او به زندانی ساختن و تبعید از کشور تهدید کرد. در آنوقت این عمل که یک ناسپاسی و ناجوانمردی آشکار بود، آتش خشم دوستان و هواداران نزدیک زنده یاد ببرک کارمل برافروخت.
آنچه بعد از آن و طی پلینوم هژدهم حزب رخ داد، برای تعداد زیادی از اعضای حزب و هموطنان روشن است. فقط به حیث نتیجه گیری باید بگویم که این رویدادها ضربات سهمگین و جبران ناپذیر را بر وحدت حزب و پیکرسازمانی آن وارد کرد. اکنون بر مبنای تجربهی اندوخته شده طی سالهای متمادی به این نتیجه میرسم که این هم جزء مهم پلانهای شوروی بود؛ زیرا در صورت وحدت و یکپارچگی حزب دیگر ممکن نبود که گرباچف سیاستهای خود را به آن آسانی تطبیق کند. او ضرورت داشت که حزب را تضعیف و قدرت عمل مستقل و ابتکار را از آن سلب کند.
در این روزها یک واقعیت دیگر تجلی هرچه بیشتر مییابد. باگذشت زمان غبار افتراءت و کینهتوزیهای دشمنان و حریفان سیاسی فروکش میکند و از پس آن سیمای شفاف و چهرهی انسانی این مرد بزرگ، باتقوا، وطنپرست، انسان دوست و مبارز انقلابی هرچه بیشتر و بیشتر نمایان میگردد. به این مناسبت بهموقع میدانم که بگویم، ببرک کارمل یک انسان بود و باید با تمام جوانب انسانی شخصیتش مورد احترام قرار گیرد و به نسلهای آینده شناسانده شود. هرگونه اسطوره سازی و افسانه پردازی پیرامون شخصیت وی سیمای واقعی انسانی او را پنهان نموده و خدشه دار میسازد.
ششم جنوری ۲۰۰۹ مصادف با هشتادمین سالروز تولد زنده یاد ببرک کارمل است. من این نوشته را برای قرائت در احتفالات به مناسبت این روز تهیه کرده بودم. لیکن افسوس که صحتم اجازه نداد که در آن احتفالات شرکت کنم. حال که سالروز تولد آن بزرگ مرد نزدیک میشود، همان نوشته را باکمی تغییر از لحاظ شیوهی نگارش با در نظر داشت آنکه دیگر این کدام کنفرانس و یا جلسه نیست، بلکه نشرات انترنتی مشعل است، تقدیم خوانندگان محترم میکنم.
انور فرزام
منبع: مشعل