نوشته دګرمن سی. دبلیو. و ودبرن
Brigadier C.W. Woodburn
موسسۀ انجنیری سلطنتی بریتانیا
بخش اول:
بخش اول:
اقلاً میدانیم در قرن ۶ میلادی، زمان هپتالیان شهر کابل دورادور دیوار کشیده بود، در پایان قرن ششم دوران لشکر کشیهای ترکان و در قرن هفتم هجوم اعراب را دیده است. کابل آن گاه یکی از مراکز مهم مقاومت در برابر گسترش اسلام بود. فرمانروایی اعراب جایش را به سامانیها داد و سپس ترک شاهان و هندو شاهان. همه از بالا حصار نوعی استفاده کردهاند.
در اواخر قرن دهم کابل زیر اداره غزنویها آمد و سال ۱۰۳۱ عیسایی سلطان مسعود ۱۶۷۰ فیل جنگی را در کابل سان دید؛ همه فربه و آمادۀ کارزار. آن همه فیل در بالاحصار نمیگنجید و این نشان آن است که وادی کابل همواره جایگاه مهمی بوده است. از فرمانروایی غزنویان اداره کابل در ۱۱۴۸ به غوریان رسید که خودشان در قرن ۱۳ زیر اثر خوارزمیان بودند. چنگیز خان که یک لشکر خوارزمیان را تا سند تعقیب میکرد، در ۱۲۲۱ از نزدیکی کابل گذشت. هنگامی که تیمور در راه فتح هند از این ناحیه در ۱۳۹۸ گذشت، یکی از نواسه هایش والی بود. در تمام این دورهها کمتر نامی از دژ برده شده ولی یک کاوش سطحی سال ۲۰۰۷ در بالاحصار پایینی، موجودیت کاشیهای پیشا اسلامی و سدههای میانه را تأیید نمود. در آغازین سالهای قرن ۱۶ بالاحصار بیشتر وارد زندگی میشود. ظهیرالدین محمد ملقب به بارُ برادر زادۀ الغبیگ که نتوانست یوغش را در سرزمینهای میراثی آسیای میانه نگه دارد، سال ۱۵۰۴ کابل را گرفت و در «بابر نامه» که خاطرات خود اوست از کارزاری در برابر «دروازۀ چرمگران» شهر گپ میزند. این دروازه که سپس دروازه لاهوری شناخته شد، زیر بالا حصار در سمت شمال است و کارزار، آشکارا در اطراف بالاحصار روی داده و شهر و دژ آن را احاطه نموده بوده است. کابل در ۲۲ سال پس از آن مرکز بابر بود. در این دوران شهر گسترش یافت و موقف بازرگانیاش را استحکام بخشید. بابر اما در میان باغهایی که در اطراف شهر ساخته بود، در خرگاه به سر میبرد؛ اما از دژ و شهر بزرگ دیوار کشید کابل در انتهای شمال آن یاد کرده و هنگامی که در هوای دلپذیر با دورنمای گیرای چمنزار سبز لمیده است چنین به ستایش میپردازد:
«بخور در ارگ کابل می، بگردان کاسه پی در پی
که هم کوه است و هم دریا و هم شهر است و هم صحرا»
“Drink wine in the castle of Kabul and send the cup round without pause; For Kabul is mountain, is river, is city, is lowland in one
سال ۱۵۲۶ بابر دهلی را گرفت و از شبه قارۀ هند بهقدر کافی زیر فرمان آورد تا امپراتوریای را پایه گزاری کند. اما دلبستگی اش به کابل را چنان پایدار نگهداشت که در ۱۵۲۹ نامهای از بنگال به والیاش در کابل نوشت و در آن سودایش در بارۀ به سر رسیدن بنایی به چشم میخورد که از خشت پخته، در ارگ (بالاحصار) کابل زیر ساختمان بوده است. «اگر چنان نقشهای در میان بود، ساختمان بایست کاملاً بر اساس آن به سر رسیده باشد و الا طرحی سخاوتمندانه و موزون باید، چنان که کف ساختمان با تالار یک برابر باشد.» متأسفانه از توصیف آن بنا فقط همین قدر میدانیم.
بابر سال ۱۵۳۰ در آگره درگذشت ولی چند سال پس از آن جسدش به کابل منتقل و در یکی از باغهای دلخواهش به خاک سپرده شد.
همایون فرزندش کوشید تسلطش بر امپراتوری را نگه دارد اما مدتی به فارس رفت (پس از شکست به دست سوریها). او در ۱۵۴۵ برگشته پیش از گرفتن کابل از برادرش کامران، کندهار را گشود. همایون پیش از ساقط ساختن کامران، دو بار کابل را از دست داد. پس از آن راه هند گرفت تا دوباره امپراتوری را برقرار کند.
باوجود دشمنی میان همایون و برادرش کامران، اکبر پسر همایون در کابل بزرگ شد در حالی که پدرش در فارس تبعید بود. هنگامی که همایون در ۱۵۵۶ مُرد، اکبر به پادشاهی رسید (در ۱۴ سالگی). بیشتر ۴۹ سال فرمانروایی او به گسترش و استحکام امپراتوریاش گذشت. با آن که کابل در پیرامون امپراتوری است، ولی از اهمیت ویژهای برخوردار بود. کابل در مسیر بازرگانی پر رفت و آمد قرار دارد و بهخصوص سوداگری اسب، اما بیشتر اهمیت آن به خاطری است که شهرِ خط مقدم در جادهای بود که به آسیایی مرکزی میانجامید و مغلها هنوز امید داشتند روزی آن را دوباره به دست بیاورند. هنگامی که اکبر در آغاز سلطنتش در پنجاب بود، فرمانروایی از بدخشان کوشید کابل را بگیرد. جنگ شدید در شهر و بهخصوص دور و بر بالاحصار که زیر محاصره بسته با حملات پی در پی بر دروازه و دیوارهایش در آمده بود روی داد. محاصره پس از شش ماه برداشته شد ولی در دوران سی سال آینده، اکبر با برادر اندرش که به اداره کابل گذاشته شده بود، مشکل داشت. اکبر که پایتختش را به لاهور منتقل کرده بود در سال ۱۵۸۵ کابل را زیر اداره مستقیمش در آورد. از آن زمان به بعد کابل از سوی یک والی امپراتوری اداره میشد که در بالا حصار به سر میبرد.
هرچند سنگر بندی بالا حصار در تمام این دوران نقش عمدهای بازی کرد، اطلاعات ناچیزی در بارۀ ساختمانهای داخل آن به دست ما رسیده است. جهانگیر فرزند اکبر که در ۱۶۰۵ جانشین پدر شد، دستور داد از آن جا که ولایت کابل نمیتواند یک لشکر بزرگ را تأمین کند، تنها ملازمان نزدیک دربار او را همراهی کنند. وقتی در ماه جون به کابل رسید بهجای بالا حصار در یک باغ بزرگ خرگاه بر افراشت. پس از مدتی به دژ رفت: «وقتی به بالا حصار رفتم عمارات و قصر را باز رسی کردم. چون قصر برایم مناسب نبود، دستور دادم این عمارات را ویران کنند و قصری با تالاری برای دربار بسازند.» (تُزوک جهانگیری) جهانگیر پس از آن تنها یک بار سال ۱۶۲۶ به کابل بازگشت. او سال دیگر از جهان رفت.
پسر او که پسان تر شاه جهان لقب یافت، از جوانی به ساختن بناها علاقه نشان میداد. سال ۱۶۰۷ هنگامی که در کابل بود، رهایشگاهش را آنجا درون باغی ساخت: «ساختمان موجوده به ذوق شهزاده برابر نبود، او بهزودی تغییراتی مناسب به وجود آورد و پس از آن پدرش را برای دیدن باغ دعوت کرد. جهانگیر با ظاهر نو شده و با سلیقه و تناسب باشکوه ساختمانهای تازه نهایت خشنود شد.» شاه جهان رفت تا چند تا از زیباترین بناها، مانند بنای تاج محل و پایتخت جدید در دهلی از میان آنها را در هند بسازد.
در نخستین روزگار پادشاهی شاه جهان سال ۱۶۲۸ تهاجمی از سوی یک فرمانروای ازبک از بلخ بر کابل روی داد. پس از اندکی کشمکش نیروهای امپراتوری به بالاحصار پس کشیدند، ازبکها وارد شهر شدند و دژ را در بند کردند. «اردوگاه با رگبار سنگین پاسخ داد اما با آن هم سنگرها گسترش یافته، تا نزدیک خندق رسید و میتوانستند با توپخانه آتشباری کنند. اردوگاه که آمادگی لازم نداشت تا محاصره را تاب بیاورد به وحشت در افتاد؛ آنان افراد و آذوقه لازم برای پاسداری دژ را نداشتند. نیروهای امپراتوری به بیرون تاختند و سنگرها را در نوردیده شمار بزرگی از ازبکها را کشتند و سنگرهای توپخانه را هموار کردند» (تاریخ شاه جهانِ دهلی؛ سکسینا، اله آباد، ۱۹۳۹ صفحه ۹). همزمان با این رویداد، والی تازهای راهی کابل بود و چون نیروهایش نزدیک شدند، محاصره شکست و مهاجمان پس کشیدند. یازده سال پس از آن سال ۱۶۳۰ بود که شاه جهان بار دیگر به حیث امپراتور به کابل آمد. در این بار مانند چهار بار دیگر در بازدیدهای آینده، او به کابل سفر کرد و تا پایانهای بهار که برفها آب میشدند باقی مانده و در آغاز خزان به هند بر میگشت. هر بار او خودش در کابل مرکز میگرفت در حالی که لشکرهایش در کار زارها بودند؛ یا میکوشیدند در وادی اکسوس قلمرو به دست آورند یا زمام کندهار را از پارسیان باز پس گیرند
ادامه دارد
بخش دوم:
خرج این کارزار ها همراه با طرح بنای ساختمان ها به هر حال دارایی امپراتوری را می خورد؛ یکی از این هزینه ها به ثبت رسیده است. در بازدید دوم شاه جهان به سال ۱۶۴۶ یاد داشت شده که چون جهانگیر سنگر های بیرون دژ دفاعی کابل را از آهک و ساروج ساخته بود (منظور پلستر کاری روی دیوار خشت است)، دیوار های دژ ساختمان بی ثباتی داشت (احتمالاً به خاطر استفاده از گِل). شاه جهان به آنان دستور داد تا دو باره با آهک و ساروج آباد شوند. هم زمان به خاطری که دژ آب نداشت، بنا شد در سمت جنوب دژ دیواری بسازند که چاهی در میانش باشد. (شاهجهان نامه عنایت خان؛ دهلی ۱۹۹۰ ص ۶۳۶. پادشاه نامه لاهوری؛ کبیر الدین احمد و عبدالرحیم؛ کلکته انجمن سلطنتی بنگال، ۱۸۶۶-۷۲؛ ج۲، صفحات ۵۹۰-۹۱)
اورنگزیب یکی از پسران شاه جهان سال ۱۶۵۸ او را بر انداخت و دور از دیده ها در آگره زندانی ساخت. اورنگزیب دو سال آینده را برای ادارۀ امپراتوری در جنگ با برادرانش گذشتاند. هر چند اخیراً کار ساختن گنبد ها در بخش بالایی بالاحصار (الکسندر برنس؛ سفر به بخارا، ۱۸۳۴، ص ۷۲) و مسجدی در دژ پایین را به او نسبت می دهند (جیمز اتکینسون؛ اکتشاف در افغانستان؛ شامل نقشه ها و یادداشت های شخصی در جریان لشکر کشی ۱۸۳۹- تا تسلیم شدن دوست محمد خان؛ لندن ۱۸۴۰) ولی در عمل وی پس از آن که سلطنت را به دست آورد هرگز به کابل بازنگشت. اورنگزیب سال ۱۷۰۷ مُرد؛ هیچ یک از امپراتوران مغول پس از او به کابل نرفتند و قلمرو زیر فرمان یک والی بود.
در ماه جون ۱۷۳۸ نادر شاه فرمانروای پارسی قندهار را که گرفت به کابل رسید، در کابل والی پیشتر از آن از امپراتور تمنا کرده بود به او کمک مالی برساند تا قرض هایش را به سربازان بپردازد. وقتی پاسخ نگرفت، به پشاور عقب نشست. شهر کابل به نادرشاه تسلیم شد اما عناصری در بالاحصار ایستادگی کردند که پس از محاصره ای کوتاه تسخیر شد. نادر شاه در آن ناحیه چند ماه را گذراند و سپس روان شد تا به فتوحات بزرگ در هند بپردازد، در بازگشت به پارس بار دیگر از راه کابل آمد.
هنگامی که نادر سال ۱۷۴۷ کشته شد، احمد خان ابدالی، فرمانده لشکری مهم سربازان افغان، از پارس برید و با منابع سرشار به افغانستان آمد تا کشور را به دست گیرد و خود را با لقب «احمد شاه درانی» به عنوان پادشاه برقرار ساخت.
بالا حصار در کابل آن هنگام در دست سربازان پارسی بود؛ احمد شاه تسلیمی آنان را با مذاکره حاصل نمود. (سر پرسی سایکس؛ تاریخ افغانستان، جلد اول صفحه ۳۵۴، لندن ۱۹۴۰) احمد شاه در تمام دوران پادشاهی کندهار را پایتختش قرار داد و از همانجا به امور غرب افغانستان پرداخت و بارها بر پنجاب حمله برد. پس از مرگ او در ۱۷۷۳، پسرش تیمورشاه پایتخت را به کابل کوچ داد. رهایشگاه درون بالاحصار به ویژه قصر به دلیل مقداری بی توجهی در دوران نادرشاه و احتمالاً به دلیل آن که پس از شاه جهان مورد توجه هیچ فرمانروایی قرار نگرفته بود، به بازسازی نیاز داشت. تیمور شاه در دوران بیست سال زمامداری کارهایی از آن نوع به سر رساند. پادشاهی سپس دورانی از کشاکش های داخلی را گذشتاند که در آن بالا حصار بارها نقش داشته است.
بالاحصار در نخستین سال های قرن ۱۹
شاه شجاع الملک یکی از فرزندان تیمور چند سالی بر سریر سلطنت بود و به گسترش جایگاه بیشتر در بالا حصار پرداخت. او زمستان را در پشاور (آنگاه بحشی از پادشاهی افغانستان) می گذراند و هم در آن جا بود که منتستوارت الفنستون سال ۱۸۰۹ او را در کاخ – قلعه اش، که همچنان بالا حصار نامیده می شد دید. هر چند الفنستون هرگز به کابل سفر نکرد، گزارش او از «افغانستان» اطلاعات ارزشمندی در مورد زندگی و رسوم درباری افغان به دسترس می گذارد که در کاخ کابل نیز رعایت می گردید. (مونتستوارت الفنستون؛ گزارشی از پادشاهی کابل و توابعش در پارس، تارتاری، و هند؛ لندن، ۱۸۱۵، جلد اول، صفحات ۶۱-۶۷). هنگامی که جنگ داخلی در ۱۸۰۹ شدت گرفت، شجاع خلع شد (و به هند بریتانیایی پناه برد). سال ها زعامت میان گروه ها مورد جدل قرار داشت و بالا حصار بار ها دست به دست شد (یک بار با انفجار بمب زیر دروازه دژ بالایی) تا در ۱۸۲۶ دوست محمد خان بارکزای به قدرت رسید. دوست محمد لقب شاه را نپذیرفت ولی سر انجام خود را امیر المؤمین «فرنروای ایمانداران» خواند. (موهن لال؛ زندگی امیر دوست محمد خانِ کابل؛ لندن ۱۸۴۶، جلد اول، صفحات ۶۹ تا ۱۷۰).
هنگامی که چارلز ماسون به کابل آمد، امیر دوست محمد پادشاه بود، در آغاز سال ۱۸۲۸ به مدت کوتاه و سپس در ۱۸۳۲ برگشت و اقامتش شش سال دوام کرد. ماسون نام مستعار فردی فراری از نیروی توپچی بنگال بود که خود را یک جهانگرد امریکایی قلمداد می کرد. او باستانشناس خود آموخته ای بود و سر انجام به چنان شایستگی در این کار رسید که دولت بریتانیا ناگزیر رسماً او را بخشید و مزدی اندک برایش مقرر کرد. ماسون سپس گزارش سفرهایش را نوشت و چندین برگ را به بالاحصار اختصاص داد (چارلز ماسون؛ گزارش سفر های مختلف به بلوچستان، افغانستان و پنجاب در سه جلد؛ لندن ۱۸۴۲. همه ارجاعات به ماسون در جلد دوم، ص ۲۴۹ تا ۲۶۱ آمده است. برای آگاهی از اطلاعات تازه در بارۀ زندگی ماسون رجوع کنید به «چارلز ماسون افغانستان؛ سپاهی فراری، دانشورو جاسوس امور آسیایی»؛ تألیف بیژن عمرانی. دوره ۳۴، شماره ۲؛ جولای ۲۰۰۸، صفحات ۱۹۹ تا ۲۱۶). این بخش ارزش ویژه ای دارد زیرا بالاحصار را چنان که پیش از جنگ اول افغان بود ترسیم می کند. ماسون همچنان هنرمند با کمالی بود و مجموعه نقاشی های اصلی او در «کتابخانه بریتانیا» British Library انگاره های متعددی از بالا حصار دارد. این نقاشی ها جزئیات کار دیگر هنرمندان از جنگ های افغانستان را تأیید می کند.
همزمان با رسیدن چارلز ماسون به کابل در سال ۱۸۳۲، لیوتننت الکسندر برنس از آنجا در راه سفر حماسی اش به بخارا گذشت. گزارش سفر برنس شرح کوتاهی در بارۀ بالاحصار دارد که در آن اشاره شده "سالار کنونی، دژ را متروک گذاشته ولی برادرش در آن کاخی به نام «کلاه فرنگی» یا کلاه اروپایی ساخته که بلند ترین ساختمان است" (منبع بالا) ماسون نوشته است از آن جهت که {دژ} بر ساحۀ زیر کاخ مشرف بود، به مردم دستور داده شده بود از آن استفاده نکنند. آن عمارت تا سال ۱۸۳۹ ویران شده بود ولی نامش همچنان پا بر جا است و پسان تر آن نام از اشتباه برتمام ساحۀ بالایی دژ باقی ماند. برنس نیز بیان کرده هرچند دژ بالایی خورد بود، دژ پایانی حدود پنج هزار نفر را جای داده بود؛ شماری که از سوی ماسون نیز تأیید شده است. الکسندر برنس سال ۱۸۳۷ برای مأموریت رسمی به کابل بازگشت و امیر محلی در بالاحصار پایینی برایش اختصاص داد. هنگامی که سال دیگر امیر هیأت روسی را (البته با دو دولی) پذیرفت، دولت بریتانیا از آن رنجید و بر آن شد تا شاه شجاع الملک را برای باز پس گرفتن پادشاهی اش یاری کند و بدینگونه سال ۱۸۳۹ جدالی آغاز شد که جنگ اول افغان نام گرفت. گزارش جزئیات آن جنگ به جز آن چه به بالاحصار مربوط است، کار این نوشته نیست. (برای مطالعه تاریخ عمومی جنگ اول افغان به «لشکر کشی های مرزی و ماورای بحار از هند»؛ آنون، جلد سوم بخش دوم، جنگ اول افغان، گرد آوری شاخه استخبارات قرار گاه اردو؛ هند، ۱۹۱۰ و «تاریخ جنگ در افغانستان» جان ویلیام کی، چاپ چهارم، لندن ۱۸۹۰؛ که محتوی هر سه جنگ است. «جنگ های افغان ۱۸۳۹-۱۹۱ ۹»، ت. الف هیثکات؛ لندن، ۱۹۸۰ و «روایت دست درازی های خارجی در افغانستان طی دوصد سال»، دیوید بوتچر لاین و بولت؛ لندن ۲۰۰۸)
موسسۀ انجنیری سلطنتی بریتانیا (۳)
اردوی اندوس بریتانیا که شاه شجاع را همراهی میکرد، کندهار و غزنی را گرفت. هنگامی که اردو به کابل نزدیک شد، دوست محمد گریخت. شاه ماه آگست ۱۸۳۹ دوباره در بالاحصار بر تخت منصوب شد. یک نمایندۀ بریتانیا، سر ویلیام مکناتن، که یکجا با افسران هیأت نمایندگیاش شاه را همراهی میکردند، در قلعۀ پایینِ همان باغ، که برنس در سال ۱۸۳۷ به سر میبرد جا گرفتند. در این هنگام لیوتننت هنری مارتیمر دوراند از قطعه انجنیری بنگال بهعنوان مشاور انجنیری شاه همراه او بود. دوراند گزارش جامعی در باب حالت دفاعی بالاحصار نوشته، قویاً مشوره داد استحکام آن افزایش یابد. این گزارش اطلاعات ارزشمندی در بارۀ ساختمان بالا حصار در اختیار میگذارد (یک نقل این گزارش دوراند در کتاب: هدیهای برای شناسایی بهتر جغرافیا، اقوا، منابع، و تاریخ افغانستان؛ تألیف لیوتننت کلنل مک گریگور؛ آسیای میانه، بخش دوم؛ محرم؛ کلکته، ۱۸۷۱، صفحات ۴۳۷ تا ۴۴۱) موجود است. دیوراند اما هنگامی احساس کرد در مقامش صلاحیت کافی ندارد، از وظیفه کنار گرفت و ج. ل. د. سترت J.L.D. Sturt از انجنیری بنگال جایش را گرفت.
شاه تنها چند هفته در کابل ماند و برای گذراندن زمستان به همراهی هیأت انگلیسی به جلال آباد رفت و سترت در میان کسانی بود که در کابل باقی ماندند. دوراند و سترت هر دو پیشنهاد کرده بودند کار زیادی در بالاحصار انجام یابد و چندین ساختمان مورد استفاده نیروی بریتانیایی قرار گیرد. شاه با آن موافقت نکرد، هنگامی که موکبش در بهار ۱۸۴۰ برگشت، شاه خواهش کرد تا سپاهیان بریتانیایی {از بالاحصار} بیرون شده، به اردوگاهی یک نیم مایل دورتر مستقر شوند. (تصویر ۱)
در مورد بدی موقعیت اردوگاه، بیان «سر جان کیی» کافیست که نوشت: "خطای شگفت انگیز از چه کس بود؟... دوراند، که این وظیفه بار اول از او بود، در مورد لزوم ساختن بارکها و استقرار سربازان ما در بالاحصار بر سفیر اصرار کرد، و مکناتن به این التماسها تن داده، بر بیمیلی شاه غلبه کرد؛ اما بارک ها در نهایت امر برای رهایش حرم شاه واگذار شد و از آن دم؛ با آن که «ستَرت» که جای دوراند را گرفت در باب جابجایی نیروها در بالا حصار با شتابی برابر پافشاری کرد و استحکام سنگر بندیهایش را پیشنهاد کرد، اما تمام آرزوهای داشتن حضور نیرومند نظامی در کابل از میان رفت. (کیی، جلد دوم، کتاب چهارم، صفحات ۱۴۱-۴۲) به هر حال کابل مدتی بیشتر آرام بود و خانوادههای زیاد افراد نظامی از هند آمدند تا در اردوگاه ساکن شوند. خاطرات متعددی از آن دوران محتوی اطلاعات مفیدی از بالاحصار است (علاوه بر کتابهایی که در جایی دیگر این یادداشتها بدان اشاره شده، توضیحاتی در باب بالاحصار در کتاب: Burnes, Lt Col Sir Alexander, Cabool, Being a Personal Narrative of a Journey to, and Residence in that City, in the Years 1836,7,8., London, 1842. Durand, Sir Henry M., The First Afghan War, London, 1879. Eyre, Lt Vincent, Military operations at Cabul, etc., London, 1843. Vigne, G.T., A Personal Narrative of a visit to Ghuzni, Kabul and Afghanistan, and of a residence at the court of Dost Muhamed, London, 1840. آمده است).
در قرن ۱۹ ترسیم نقشه اراضی از قابلیتهای مهم یک افسر بود و شماری از افسران نقشه (سکِچ) های بالاحصار را رسم کردند و برخی از آنها سپس بهوسیله کلیشه گران به شکل لیتوگراف در آورده شده و منتشر گردیدند. دو هنرمند برجسته، جیمز اتکینسن James Atkinson آمر جراحی همراه اردوی سند و لیوتننت جیمز راتری James Rattray از لوای دوم پیاده بنگال، هر یک مجموعهای از رسامیهای شان منتشر کردند. (ج. الف. اتکینسن، سکچ ها در افغانستان؛ لیتوگراف لویز و چارلز هاگی؛ لندن ۱۸۴۰. راتری جیمز، افغانستان: چشم انداز، ساکنان و رواجها؛ از روی رسامیهای تهیه شده در محل؛ لندن، ۱۸۴۷).
در باب آثار اتکینسن، میتوان کارهای لیتوگرافی او را با اصل سکچ های وی در کتابخانه ملی بریتانیا (British Library) مقایسه کرد و گزارش هشیارانه تجاربش در افغانستان را یافت. (نقاشیهای اصلی اتکینسن را میتوان در سایت کتابخانه ملی بریتانیا از نظر گذرانید. در باره کتابهای اتکینسن رجوع کنید به: Atkinson, James, The Expedition into Affghanistan. یادداشتها و سکچ های مشرح کشور در روایات شخصی طی عملیات ۱۸۳۹ و ۱۸۴۰ تا تسلیم شدن دوست محمد خان؛ لندن، ۱۸۴۲ صفحه ۲۸۷).
سایر آثار او در مجلدی میسر است که بهوسیله «سر کایث، الف. جاکسن و دبلیو. ال والتون Sir Keith A. Jackson and W.L. Walton» گرد آورده شده است: (Jackson, Sir Keith A. Views of Affghaunistan, etc., From Sketches taken during the Campaign of the Army on the Indus, London, 1840’s; and Walton, W.L., The Defence of Jellalabad by Major Gen Sir R.H. Sale, GCB, Drawn on Stone by W.L. Walton, London, 1840s.)
نقاشیهای بیشتری را میتوان در میان کتابهایی که در بارۀ آن عملیات {جنگ دوم افغان و انگلیس} نوشته شدهاند یافت. باوجود آن تمام این گونه نقاشیها بایست با احتیاط مرور شوند؛ در بررسی پدیدهای چنان بزرگ، مشکل است تمام جزئیات را درست یافت. هنگامی که در نوامبر ۱۸۴۱ شورشی در کابل روی داد، فرجام اردوی بریتانیا که در موقعیت بسیار بدی قرار گرفته بود، با فرماندهی و رهبری ناقابل بیشتر به آشفتگی کشید. شماری از نیروهای بریتانیایی مدت کوتاهی به بالاحصار برگشتند و اطلاعات مفیدی از آن زمان میتوان یافت؛ اما قوا پیش از آن که اردوی بریتانیایی عقب نشینی بد فرجامش را از کابل در ماه جنوری ۱۸۴۲ آغاز کند، از بالاحصار بیرون شده بود. (این زمان بیشتر افسران انجنیر در هند زیر امر مستقیم یکی از ریاستهای مدراس، بنگال یا بمبئی بودند. در ۱۸۶۲ این افسران با واحد انجنیران سلطنتی (بریتانیایی) مخلوط شده بودند. واحدهای جداگانه استحکام مدراس، بنگال و بمبئی، که همه افسران تازهاش از واحد سلطنتی انجنیران گماشته شده بود، باقیماند (شماره ۶-۲۰۰۹ نمبر ۱، مؤسسه انجنیران سلطنتی، رساله مسلکی نمبر ۴).
بخشی از سکچ های اکتشافی (استخباراتی) کابل و حومهاش سال ۱۸۴۲ بهوسیله کپتان ف. اببت، از انجنیران سلطنتی بنگال ایجاد گردید. سکچ چگونگی موقعیت بالاحصار را که در انتهای شرقی کوهها در جنوب کابل افتاده و تناسب وسعتش با شهر کابل را نشان میدهد. تا سال ۱۸۳۹ رسید، کمتر حصاری در اطراف شهر باقی مانده بود، ولی سکچ ناحیهای را در انتهای مغرب شهر نشان میدهد به نام «چنداول» “Chundowl” [or Chindawol] ن میدهد که هنوز بهصورت جداگانه محصور است. ساکنان این ناحیه جمعیت قزلباش از نسب پارسی بودند. اردوگاهی که محل نیروهای بریتانیایی بود، به مسافت یک و نیم مایل، بیشه نابابی در راه شمال موقعیت داشت، پهن شده و زیر پای تپهها، در سمت نامناسب دریا افتاده بود. ({مؤسسه انجنیری سلطنتی} سکچ ۲۰۰۹، شماره ۱؛ بالاحصار کابل تصویر ۴)
شاه شجاع که بدون محافظت مانده بود، تا مدتی خود را در بالاحصار محصور ساخت، اما در ماه اپریل پس از آن که دژ را به نیت پیوستن به اردوی کوچکش ترک گفت، به قتل رسید. «اردوی کیفری» بریتانیایی که ماه سپتمبر ۱۸۴۲ به کابل بازگشت، بالاحصار را کوتاه زمانی اشغال کرد ولی با آن که بازار بزرگ را در کابل ویران کردند، هنگامی که ماه اکتوبر افغانستان را ترک گفتند، بالاحصار را دست نخورده رها کردند. (رجوع کنید به: See Kaye, op. cit., Vol. III Book IX, pp.366-371.) پس از ساختمان این بالاحصار در این هنگام چه میدانیم؟
(ادامه دارد)