در دهۀ ۳۰ قرن بیستم جهان شاهد دسته بندی سهگانه کشورهای متعدد جهان بود:
۱. کشورهای فاشیستی (ایتالیا و المان).
۲. ممالک پیرو دموکراسی (امریکا و اروپای غربی).
۳. دولت سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی.
جنگ جهانی دوم منافع دموکراسیهای غربی و اتحاد جماهیر شوروی در نبرد علیه فاشیزم را با هم نزدیک ساخته هر دو سیستم در شکست فاشیزم با یک عمل مشترک نظامی اقدام کردند، اما با ختم جنگ جهانی دوم که منتج به شکست فاشیزم گردید اتحادهای جنگی به رقابتهای سیاسی، ایدیولوژیک و مسابقات تسلیحاتی جا خالی کرده کشورهای ایالات متحده امریکا و اتحاد شوروی در دو موضع متخاصم با یکدیگر قرار گرفتند و نظم نوین جهانی آن وقت را بر بنیاد تقسیم جهان بدو بلاک متضاد، جنگ سرد شکل گرفت که یک جانب آن را اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی و جانب دیگر را ایالات متحده امریکا و متحدین غربی آن تشکیل میداد، دولت کمونیستی چین درین جریان بیشتر ضدیت با شوروی و تمایل به امریکا را التزام مینمود.
جنگ سرد در حقیقت نبرد منافع و اندیشهها بود که بیش از شش دهه قرن بیست را در بر گرفت.
بلاک سوسیالیستی منافع خود را در مبارزه با امریکا و متحدین غربی آن بیشتر صبغه ایدیولوژیک داده تبلیغ میکرد که تضاد اساسی دوران را تضاد میان سرمایهداری و سوسیالیزم تشکیل میدهد، امریکا و متحدین آن منافع شان را در از میان برداشتن سیستم سوسیالیستی تعریف میکردند و میگفتند برای ثبات و استقرار نظم جهانی باید ارزشهای امریکایی جهان شمول گردد و با این اندیشه نیات توسعه جوییشان را زیر نام پخش آزادی و دموکراسی به حیث تفکر امریکایی در جنگ سرد شکل دادند. ترومن رئیس جمهور وقت امریکا میگفت: (ما باید اقدامات سختی در قبال روسها اتخاذ کنیم، آنها نمیدانند چگونه باید رفتار کنند. آنها تنها 25 سال دارند، ما بیش از صد سال قدامت داشته و انگلیسها قدیمیتر از آنها هستند. ما باید طرز رفتار را به آنها بیاموزیم.)
پژوهشگران روابط بینالملل ریشههای جنگ سرد و تقابل امریکا و شوروی را در مناطق مورد رقابت هر دو سیستم وابسته میدانند که ناشی از تقسیم جهان به مناطق تحت نفوذ هر دو طرف بوده و عمدهترین آنها عبارتاند از:
۱. مسئله ایران، دولت ایران در سال ۱۹۴۵ خواهان خروج عساکر متفقین از خاک آن شد. اتحاد شوروی، آذربایجان ایران را در کنار ممالک اروپای شرقی برای منافع سرحدات غربی ممالک دارای سیستم سوسیالیستی حیاتی میدانست و نمیگذاشت عساکر ایران داخل آذربایجان شود. مسئله به شورای امنیت ملل متحد ارجاع شد هردو کشور امریکا و شوروی در حل این مسئله با هم موضع سختگیرانه اتخاذ کردند.
۲. در سال ۱۹۴۴ به اثر توافق استالین و چرچل یونان به حیث منطقه تحت نفوذ غرب شناخته شد، در حالی که در زمان اشغال یونان توسط المان و ایتالیا نیروهای چپ در نبرد با فاشیزم نقش اساسی داشتند و جارج دوم پادشاه یونان از کشور فرار کرده بود. کمونیستها و اعضای جبهه آزادی بخش ملی که در آزاد سازی یونان نقش اساسی داشتند خواهان تشکیل دولت جدید در یونان بودند؛ اما انگلیسها شاه فراری را دوباره بر تخت شاهی آوردند و امریکا از آن حمایت نمود. یونان عملاً در یک جنگ داخلی در گیر شد که شوروی و امریکا حامیان هر دو طرف جنگ را تشکیل میداند.
۳. مسئله ترکیه یکی دیگر از عوامل جنگ سرد بود زیرا اتحاد شوروی بر اتکای قرار داد (مونترو سال ۱۹۳۶) خواهان حفظ حاکمیت بر تنگههای باسغور و دردانیل بود. غربیها در رأس ایالات متحده به مخالفت با اتحاد شوروی برخاستند.
۴. چهارمین مسئله ایکه از عوامل جنگ سرد تلقی میگردد همانا تقسیم المان بدو کشور غربی و شرقی بود. در سال ۱۹۴۶ المان بر اساس مصوبات یالتا و پوتسدام به چهار قسمت تقسیم شده و اداره آن توسط یک شورای چهارگانه صورت میگرفت. با از هم پاشیدن این شورا ایالات متحده امریکا بر قسمت غربی المان موقف خود را مستحکم ساخت و اتحاد شوروی شرق المان را به حیث یک دولت سوسیالیستی به رسمیت شناخت.
این چهار عامل باعث اتخاذ مواضع متخاصم بین امریکا و شوروی شده موضعگیری هردو طرف از عوامل جنگ سرد تلقی گردید.
امریکا از نفوذ شوروی در ممالک اروپای غربی در تشویش بود، زیرا انتخابات سال ۱۹۴۷ در ممالک اروپای غربی زنگ خطر تمایل به سوسیالیزم را در آن کشورها مینواخت. در آن انتخابات حزب کارگر در انگلستان پیروز شد. در فرانسه حزب کمونیست ۲۶% و حزب سوسیالیست ۲۴% آرا را به دست آورد. حزب کمونیست ایتالیا برنده ۲۰% و حزب سوسیالیست ۲۱% آرا شدند. امریکا فکر میکرد شاید این پیروزیها به سراسر اروپا سرایت نماید و تمایل به شوروی را تقویت بخشد. برای دفع خطر، ترومن در سال ۱۴۷7 خواهان اعطای ۴۰۰ ملیون دالر برای یونان شده، جورج مارشال وزیر خارجه آن در پوهنتون هاروارد سخنرانی مشهوری کرده خواهان کمکهای مزید امریکا به همه ممالک اروپای غربی شده جمعاً هفده ملیارد دالر غرض مقابله با کمونیزم برای اروپا تقاضا کرد. مجموع سیاست امریکا در مقابله با کمونیزم در اروپای غربی بنام پلان مارشال یاد گردید.
اتحاد شوروی پلان مارشال را استحاله اقتصاد سوسیالیستی بر اقتصاد سرمایهداری وانمود کرده ممالک اروپای شرقی از پذیرفتن کمکهای امریکایی ابا ورزید و جهان عملاً بدو بلاک سرمایهداری و سوسیالیستی تقسیم گردید.
اولین اقدام اقتصادی امریکا برای تأمین سلطهاش بر اقتصاد جهانی از سال ۱۹۴۴ تأمین تسلط آن بخش اقتصاد جهانی که امریکا رهبری آن را به دست داشت بر تمام مناطق پولی حوزه استرلینگ بود، صندوق جهانی پول که اکثریت سرمایه آن توسط امریکا تمویل میگردید وسیله دیگری برای استحکام پولی امریکا گردید.
اتحاد شوروی در برابر این اقدامات امریکا قرار داد کمکهای متقابل (کومیکان) را در سال ۱۹۴۰ روی دست گرفته بود.
تشکیل پیمانهای نظامی ناتو و وارسا پایههای نظامی هر دو بلاک را تشکیل داده جهان بدو بلاک تقسیم گردید. جنگ منافع اقتصادی، تقویت امور نظامی و شکل دهی استدلال حقانیت در مواضع هر دو طرف به حیث تفکر سیاسی و ایدیولوژیک هر دو بلاک را جنگ سرد تعریف کردند. آزادی و دموکراسی (در اصل اشغال و هرج و مرج) از جانب امریکا، جنبشهای آزادی بخش ملی و تأمین ترقی کشورهای رسته از سلطه استعمار و عقب مانده از طریق تعقیب راه رشد غیر سرمایه داری در چوکات دولت دموکراسی ملی (در حقیقت سوق دهی کشورهای جهان سوم بهسوی سوسیالیزم جهت توسعه ساحه نفوذ شوروی و اقمار آن در جهان) مبادی این تفکر را تشکیل میداد.
در جریان جنگ سرد رقابت نظامی هردو در تشدید مسابقات تسلیحاتی باعث شد تا اتحاد شوروی درین عرصه نسبت به امریکا عقب بماند.
در دهه ۶۰ قرن گذشته هر دو قدرت جهانی مصارف گزافی را برای ایجاد سیستم مدافعوی ضد راکتی علیه یکدیگر متحمل شدند. این تلاش در سه عرصه تمرکز داده شده بود: یکی پرتاب راکتهای ضد راکتی از طریق زیر دریاییها، دیگری پرتاب راکتها از سکوهای نصب شده در خشکه و سومی پرتاب این راکتها توسط طیارات.
همچنان اتحاد شوروی با تسریع تولید راکتهای (اس اس ۱۹ و اس اس ۲۰) و امریکا با داشتن راکتهای کروز، شوروی با تولید طیارات بم افگن بیک فایر و امریکا با ساختن بمب نیوترونی در صدد برتری نظامی بر همدیگر بودند.
وقتی ریگن به مقام ریاست جمهوری امریکا رسید طرحی را بنام (اپشن زیرو) یعنی هیچ ما و هیچ شما پیش کرده وانمود ساخت که میخواهد از پروگرام نصب راکتها در اروپای غربی امتناع ورزد بهشرط آنکه شوروی راکتهای آس اس ۲۰ را برچیند، اما هردو جانب نتوانستند به این طرح جنبه تحقیقی بخشند. با ناکامی این تلاش امریکا راکتهای کروز با برد ۲۵۰۰ کیلو متر را در المان، هالیند و بلژیک نصب نمود که میتوانست هر نقطه شوروی و ممالک شامل در پیمان وارسا را تحت ضربه قرار دهد، در حالی که راکتهای اس اس ۲۰ شوروی تا ۵۰۰۰ کیلو متر میرسید و نمیتوانست به امریکا آسیبی برساند.
با تغیر این تناسب ریگن (ابتکار دفاع استراتژیک) را طرح کرده جنگ ستاره گان را شدت داد. امریکا میتوانست با این طرح راکتهای دشمن را توسط اشعه لایزر دفع نماید. ریگن برای تحقق مرحله اول این پروگرام (۲۶ ملیون) دالر تخصیص داد و به این طریق از لحاظ تسلیحاتی بر شوروی برتری جست و موقف شوروی در عرصه جهانی و میان متحدینش تضعیف گردیده بحران در داخل آن کشور آغاز گردید. گرباچف رهبر شوروی خواست برای تلافی این عقب مانی ابتکاراتی را در سیاست داخلی و خارجی کشورش روی دست گیرد.
در سیاست داخلی پروگرام باز سازی (پروسترویکا) علنیت (گلاسنوست) را اعلان کرد تا تحرک جدیدی در حیات اقتصادی شوروی آغاز گردد. او موازی با این تحرک در سیاست خارجیاش (طرح خانه مشترک اروپایی) از اورال تا اتنلاتیک را ریخت. او با این طرح میخواست فلسفه وجودی ناتو را از میان برداشته پای امریکا را از اروپا کوتاه سازد تا قاره اروپا در یک تشکل جغرافیایی به شمول اتحاد شوروی وسعت یابد و در محوریت مسکو –برلین بچرخد. مسکو به حیث قدرت نظامی و المان به حیث قدرت اقتصادی اروپا داخل تعامل شده بازار مشترک اروپا تضعیف گردد.
گرباچف درین طرح المان را برگ برنده سیاست خویش میپنداشت ازین جهت خواست به المان امتیاز وحدت مجدد هر دو المان را داده دیوار برلین را از میان بردارد. دیوار برلین در نهم نوامبر سال ۱۹۸۹ برچیده شد و وحدت هر دو المان تأمین گردید.
اما گرباچف در هر دو عرصه (سیاست داخلی و خارجی) ناکام شد. رکود هفتاد ساله و دیوان سالاری مربوط به آن در برابر (باز سازی و علنیت) گرباچف مانع تحقق این سیاست شده دستگاههای حزبی در سرتاسر آن کشور از آن استقبال ننمودند.
در طرح (اروپا خانه مشترک) و وحدت هر دو المان، گرباچف ناسیونالیزم کشورهای اروپای شرقی را در محاسبه نگرفته بود. با فرو ریزی دیوار برلین ناسیونالیزم کشورهای اروپای شرقی مجال آن را یافت تا خودشان را از نفوذ مسکو جدا سازند. جمهوریتهای اتحاد شوروی نیز یکی پی دیگر اعلان آزادی کرده سیستم سوسیالیستی به حیث قطب مخالف امریکا از هم فرو پاشید و جنگ سرد خاتمه یافت.
در فرو ریزی سیستم سوسیالیستی فعالیت نفوذی و تخریبی استخباراتی امریکا طی هفتاد سال تأثیر جدی داشت و امریکا حاصل آن را از آن خود ساخت.
گزافهگوییهای آنانی که دم از فتح چین و ماچین و انهدام دیوار برلین میزنند از لحاظ تحلیلگران روابط بینالملل فاقد ارزش بوده عوامل این تحول را در ساختار جهانی ناشی از عقب مانی یک جانب جنگ سرد در برابر حریف نظامی و اقتصادیاش دانسته امریکا را برنده میدان میدانند.