ترامپ بار ها از خروج امریکا از افغانستان در تحت اداره رییس جمهور بایدن، انتقاد کرده و آن را در اکثر سخنرانی های انتخاباتی اش، دستاویزی برای ناکامی دموکرات ها قلمداد می کرد. شرایط طوری پیش آمد که امریکا برای پیگیری راهبرد بی ثبات سازی آسیا و ایجاد شکاف در محور آسیا، به دنبال انتخاب استراتیژی باز موازنه، افغانستان را به گونه ی غیر منتظره، ترک کرد. به دنبال آن، دولت تحت حمایت امریکا، فروپاشید و گروه طالبان، بعداز بیست سال جنگ و خون ریزی به اساس دستور نامه دوحه، به قدرت رسیدند.
حالا بعداز شکست دموکرات ها در انتخابات امریکا، ترامپ جمهوری خواه، به استناد به عملکرد های غیر متعارف و شتاب زده، به دنبال این است تا پرونده افغانستان را باز گشایی کند. چه چیزی باعث شده تا افغانستان، یک بار دیگر در محراق توجه امریکا بعداز ترک این کشور، قرار گیرد؟ چرا ترامپ میخواهد این پروندۀ بسته شده را دوباره بازگشایی کرده و در دستور کار سیاست خارجی امریکا، قرار دهد؟ آیا اداره وی طمع بازی خون بار در محور افغانستان را با پیش شرط توجه به این کشور، دارد؟ و بالاخره، چه چیزی ترامپ را به سوی افغانستان می کشاند؟ در این نبشته به این پرسش ها پاسخ می دهم.
اول- نخستین دلیل برگشت ترامپ به سوی پرونده خون بار حضور در افغانستان، ترمیم وجهۀ تخریش شده ی امریکا در خروج فاجعه بار از افغانستان است. این خروج به قدری سریع، شتاب زده و غیر قابل متنظره بود که حتی رقبای امریکا در محور آسیا، از آن شگفت زده شدند و فورا با طالبان، داخل یک تعامل غیر متعارف و تاکتیکی شدند. این مسئله برای امریکا که انتظار نداشت، محور آسیا به این سادگی با طالبان تعامل تاکتیکی کند؛ در عوض محاسبه امریکایی ها از خروج از افغانستان، ایجاد مزاحمت های امنیتی برای این محور بود که باید در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، اجرایی می شد، شوکه کننده بود. اما دسترسی طالبان به تسلیحات به جا مانده از جمهوریت مخلوع، پمپاز بی رویه پول در ظرف سه سال که بالغ به بیش از بیست ملیارد دالر می شود، طالبان را قدری جسور ساخت که آموختند با یک روش موازنه محور، هم با منطقه و هم با فرا منطقه برای بقای شان در قدرت، داخل تعامل شوند. حالا امریکا از ادامه بازی امنیتی در افغانستان، نگران این است که مبادا محور آسیایی کنترول بازی را در دست گیرد و آن را به سمت منافع مطلوب خودش، هدایت نماید. این مسئله برای امریکای که چین را دشمن اصلی و تهدید شماره یک برای امنیت ملی خودش، تلقی می کند، غیر قابل قبول و آزار دهنده است. مخصوصا، حضور پر رنگ چینایی ها و استفاده از افغانستان برای تسهیل مسیر ترانزیت کالای چینایی و هم دسترسی این کشور به منابع زیر زمینی افغانستان را می توان دلیل درجه یک علاقمندی ترامپ برای برگشت به افغانستان، تلقی کرد؛
دوم- همانطوریکه که گفته شد، سیاست موازنه محور طالبان در تعامل با منطقه و نزدیکی غیر قابل انتظار به محور آسیایی، برای امریکا، شوکه کننده است. این حرکت ماهرانۀ طالبان در حرکت به سمت منافع اعظمی خود شان، برای امریکا غیر قابل قبول است. این مسئله در محاسبه بازی برای امریکایی ها، غیر قابل پیش بینی بود. حالا ترامپ می خواهد این بازی را با نگاۀ برگشت به افغانستان، به سمت مطلوب منافع امریکا، سوق دهد؛
سوم- احتمالا، ترامپ قبل از رسیدگی به مسایل اکراین، خاورمیانه و ایران، در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان برای هدایت بهتری بازی خون بار امنیتی در تحت حاکمیت طالبان در افغانستان، راهبردی جدیدی را در خصوص همسایگی این کشور، مطرح کند که بدون شک، نمی توان منکر توجه غیر قابل وصف امریکا به مسئله افغانستان شد؛
چهارم- ترامپ به مسئله افغانستان، منحیث یک پرونده ی با ارزش بالای حیثیتی و دارای اهمیت فراوان می بیند. ترامپ همانند ناپلئون نیست که مانند یک سردار جنگی، در میدان جنگ فیصله کند و تقسیم منفعت و نقص نماید. وی مانند یک تجار سیاسی، در حاشیه های بازی های بزرگ به منافع اعظمی کشورش می اندیشد. این مسئله در خصوص سایر رهبران امریکا، صادق نیست. پس به این حساب، فیصله در مورد مسایل مهم و حیاتی ای که ربط به امنیت ملی امریکا می گیرد، وی بدون شک وارد یک معاملۀ سیاسی سود آور در افغانستان خواهد شد؛
پنجم- ترامپ بادرک وضعیت ناگوار و جدید افغانستان تحت کنترول طالبان، ناچاری این گروه در تامین هزینه های رژیم شان، ابزاری موثری در جهت هدایت بهتر این گروه برای حرکت به سمت مسیر مطلوب در جهت تامین منافع حیاتی امریکا، در دست دارد. این ابزار همانند کمک های مالی و حمایت های سیاسی ای است که می تواند طالبان را ناتوان از هرنوع تمرد در برابر امریکا نماید. این کارت برنده برای امریکا، باعث می شود تا ترامپ نگاۀ دوباره به افغانستان تحت کنترول طالبان داشته باشد؛
ششم- با جدیت در تعقیب اهداف حیاتی امریکا در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، همسایگان افغانستان ممکن در نحوه تعامل با طالبان، تجدید نظر کنند. این مسئله باعث می شود تا طالبان از روی ناچاری به خواست های امنیتی، سیاسی و اقتصادی امریکای تحت رهبری ترامپ، تمکین مظلومانه کنند. به نظر می رسد با تعقیب این سیاست، ترامپ فرصت های بیشتری برای ایجاد مزاحمت در محور آسیایی خواهد داشت. بنا این فرصت پیش آمده را مغتنم می شمارد و به افغانستان دوباره توجه خواهد کرد؛
هفتم- ترامپ به مسایل نمادین و ارزش محور در سیاست های قبلی امریکا، همانند دموکراسی، حقوق بشر و زنان، حق تحصیل و کار و تحمیل ارزش های امریکایی، توجهی ندارد. منافع حیاتی امریکا در محاسبات ترامپ و تیم اش، در قدم نخست قرار دارد، بدون اینکه برگشتی در مسیری تعقیب سیاست های عمده امریکا در قبال مسئله افغانستان و راهبرد بی ثبات سازی آسیا توسط امریکا، واقع شود، ترامپ خوب تر و بهتر می تواند با طالبان وارد یک معامله سود آور سیاسی شود و میدان تهی افغانستان توسط امریکا را دوباره پر نماید. این مسئله به هیچ عنوان به تعبیر برگشت دوبارۀ نظامیان امریکایی به افغانستان نیست. بل هدف اصلی، استفاده از کارت طالبانیزم برای تامین منافع حیاتی امریکا در منطقه است. در این خصوص، مسئله تحت کنترول داشتن پایگاۀ بگرام از طرف امریکا می تواند یکی از هدف های اصلی این کشور، در تعقیب این راهبرد باشد؛
هشتم- برای یک ابرقدرتی مانند امریکا، نه تنها مسایل داخلی مهم است، بل حضور در مناطق استراتیژیک و دارای اهمیت ژئوپولیتیکی مانند افغانستان، می تواند مطمح نظر باشد. از این منظر افغانستان در این محاسبات امریکا برای ادامه پیکار جهانی با رقبایش، یک مسئله مهم و غیر قابل انکار تلقی می شود؛
نهم- ارسال پیام به رقبای امریکا در محور آسیا و اذعان این مسئله که منشا در دیدگاه های بنیاد گرایانه ،فلسفه وجودی وامپریالیستی امریکا دارد، این هدف را به دست می دهد که مناطق دارای اهمیت فراوان استراتیژیکی و ژئوپولیتیکی که گاهی متعلق به امریکا بوده، کسی نمی تواند چشم طمع به آن داشته باشد. افغانستان نیز از جمله مناطقی است که برای ادامه پیکار جهانی امریکا در برابر رقبایش، یک موضوع مهم و غیر قابل اغماص تصور می شود. جنگ با محور آسیایی، مستلزم نفوذ و حضور نرم در افغانستان است؛
دهم- تیم ترامپ که شامل وزیر دفاع، مشاور امنیت ملی، رییس سی آی ای، اعضای ارشد حکومتش می شوند، اکثرا به نوعی با جنگ افغانستان، ربط داشته اند. تیم وی همچنان بار ها از سیاست های سه سال اخیر رییس جمهور بایدن در قبال افغانستان، انتقاد کرده اند. بنا تصور می شود که تصمیم جمعی تیم وی، نگاه های امریکا به طرف افغانستان را جدی سازد. ترامپ نمی تواند جدا از تیمش فکر کند. اگر قرار باشد چنین کند و همانند دوره قبل، شاهد کناره گیری مقام های تیمش باشیم، تفاوت وی با بایدن چیزی نخواهد بود و انتقادات وی تنها جنبه نمادین داشته است. بنا ترامپ نمی خواهد همانند بایدن، میراث ناکامی از خود بجای باند.
به هرصورت، افغانستان به علت موقعیت حساس اش، مرحله جدیدی از بازی قدرت های جهانی، نبرد میان شرق و غرب و تحول نظام بین الملل به سوی یک نظام پسا قطبی و طمع کشور ها برای دسترسی به ذخایر دست ناخورده ی آسیای مرکزی که در قالب بازی بزرگ جدید در جریان است، همه باعث می شوند تا ترامپ و تیمش نظر دوباره به این کشور نمایند. بدون شک که این برگشت امریکا به افغانستان، به هیچ صورت به خیر مردم افغانستان نیست. تنها قشری از تکنوکرات ها، طالبان و قدرت های منطقه، امریکا و متحدانش از این بازی نفع خواهند برد. بازی خونین در محور منافع قدرت های بزرگ، میدانی مناسبی همانند افغانستان داشته و کماکان در محور این هدف، ادامه خواهد یافت. مردم بی پناه افغانستان، همواره قربانی ناخواستۀ سیاست های قدرت های بزرگ و متخاصم، بوده اند.