این تحلیل را مختص این مسئله  می سازم که چرا حقانی آن فردی نیست که ما تصور می کنیم؟ و اینکه تصور ات خوش بینانه شکل گرفته نسبت به وی ، چگونه تحلیل ها را در ورای حوادث اتفاقیه آینده در افغانستان، منحرف ساخته و در مسیر اشتباه قرار می دهد

خلیفه حقانی در بر آورد های پاکستان و برنامه های فرامنطقه، گزینۀ بی بدیلی است. حقانی ها از مدت زیادی در خدمت منافع پاکستان بوده اند و با برنامه های امریکا، همنوا حرکت کرده اند. این به این معنی نیست که سایر شاخه های طالبان، مستثنی از این قاعده هستند. نه؛ همه ی طالبان و سایر گروه های سیاسی و جهادی که در جریان بیش از چهار دهه در افغانستان به منصه حضور سیاسی رسیدند، در خدمت اهداف و منافع استعماری بوده اند.  پس به این حساب، هیچ استثنای وجود ندارد.

حقانی یک عامل برانداز و تخریب کننده در نظام طالبانی نیست تا حاکمیت هیبت الله را به سمت سقوط و فروپاشی، سوق دهد؛  بل برخلاف تصور عام، حقانی یک بدیل رهبری آماده برای مرحلۀ بعد از هیبت الله است. چون بلاخره، بازی با پرونده ی کد هیبت الله، مختومه می شود. بنا داشتن یک بدیل بالفعل، برای پروژه طالبان، ضرورت است. این موضوع، برخلاف برداشت های خوش بینانه ی ما است که تصور می کنیم، حقانی نظام هیبت الله را سقوط می دهد و خود  منحیث بدیلی همانند الجولانی به صحنه می آید. نخیر. حقانی بازمانده ی یک تفکر به شدت قوم گرایانه ای مملو از تعصب است و هیچ نیتی برای بر اندازی رژیم تک قومی طالبان ندارد. البته که اختلافات میان شاخه های اقوام پشتون همانند درانی ها و غلزی ها و تضاد های ذات البینی میان طالبان، یک مسئلۀ جدا است که جای بحث جداگانه دارد و بیشتر ناشی از تضاد منافع در عرصه تقسیم قدرت و ثروت می باشد.

واضح ترین تعریف ازحقانی این است که وی یک عامل مهم استخباراتی است.  وی اعتبار ویژه ی در نزد گردانندگان پروژه خونین در افغانستان دارد و در بند بازی های استخباراتی، بزرگ شده است. خانواده وی، برای سالیان متمادی در داربست بازی خونین و خطرناک استخباراتی، خوب درخشیده اند. حتی از زمان جهاد،  حکومت مجاهدین، مقاومت اول، حضور بیست ساله امریکا و حاکمیت دوم طالبان، حقانی ها در یک مهره چینی مشخص در دایره منافع امریکا از طریق پاکستان و کشور های عربی، فعالیت دارند.

 برعلاوه، حقانی مجرای است برای حفظ نفوذ پاکستان و فضای مبتنی بر دست اندازی رقبای پاکستان به شمول هند، ایران و آسیای مرکزی در افغانستان. این عامل باعث می شود تا بازی با کارت حقانی ها، خیلی ها پخته و سنجیده شده، صورت گیرد.

باید اذعان شود که حقانی دیواری است میان اتحاد خطرناک پشتونی در دوطرف خط دیورند تا پاکستان را از تجزیه حتمی و مبتنی بر شرایط، نجات دهد. همچنان خط حایلی است میان اتحاد بلوچ ها که در ایران و افغانستان، قرار دارند و می توانند به عنوان خطری در آینده برای حاکمیت پاکستان، محسوب شوند.

 

حقانی سرمایه استراتژیک پاکستان برای نفوذ در افغانستان، حفظ توازن در بازی های بزرگ در محور افغانستان، بازی با کارت  داعش در این کشور، مقابله با مطالبات بلند پروازانه و دور از واقعیت  پشتون های درانی در امتداد تفکر ایجاد پشتونستان بزرگ است. همچنان، حقانی ها گاو شیری برای برنامه های تخریب کن اعراب در افغانستان مبنی بر سرمایه گذاری روی پروژه های افراط گرایانه و مجرای برای تجارت غیر قانونی اسلحه از افغانستان، مواد مخدر و پناه دادن به گروه های ضد امنیت در منطقه، حساب می شوند. این تاثیر گذاری حقانی ها، به شدت به تحکیم جایگاه این شبکه و رهبران آن، کمک کرده است. به تعبیری، حقانی ها مانعی ای است در برابر هند، ایران و آسیای مرکزی که جز پاکستان؛ از دیگری نماینده گی نمی کند. حتی مرگ خلیل حقانی، وزیر مهاجرین طالبان، در نتیجه ارتباطات وسیع وی با چینی ها، اتفاق افتاد. اتفاقی که نزدیک بود، پروژه مختل سازی امنیت در امتداد مرز های چین و آسیای مرکزی را با موانع جدی ای، مواجه سازد. شایع است که وی اطلاعات مهم و قابل ارزش مبنی بر موقعیت، اردوگاه ها و تعداد فرماندهان و نفرات ایغور ها را به چینی ها در بدل پول می فروخت. این کار در واقع، تصادم بسیار وحشتناکی بود میان منافع و اهداف پاکستان و فرامنطقه با منطقه. چنین انحرافی از تعهدات حقانی ها با پاکستان و فرامنطقه، در حکم خودکشی بود که خلیل حقانی، هزینۀ آن را پرداخت. به هرصورت، سراج الدین حقانی، به مراتب، هوشمندانه تر و در تحت مدیریت کامل پاکستان، عمل می کند. حقانی در حکم یک سرمایه استراتیژیک در خدمت  منابع فرامنطقه وپاکستان است. پس به هیچ وجه، امکان ندارد که حرکت احمقانه ی را انجام دهد که قاعده بازی را تغییر دهد. یعنی پروژه حقانی ها که ممدی برای بستر سازی به داعش خراسان در افغانستان خواهد بود، به طور کامل و با دقت بیشتر، تحت مدیریت پاکستان است و پاکستان از موفقیت آن به حامیان این برنامه خطرناک امنیتی، اطمینان داده است. بنا سرمایه های استراتیژیکی همانند حقانی ها، هیچگاه خلاف قاعده بازی صاحبان خود عمل نمی کنند. بازی ساختگی برخورد و ایجاد تنش ها میان طالبان و پاکستان، به هیچ وجه، شامل حال حقانی ها، نمی شود. این مسئله به شکل بنیادی جدا است که در تحلیل های بعدی به آن، خواهم پرداخت.

 

امریکا در پی هدایت دور جدید بازی خونین در افغانستان

خلیل زاد با هییت امریکایی در کابل چه می کند؟

 

هییتی از امریکایی ها که شامل کادر های استخباراتی و دیپلماتیک می شوند، با رهنمایی زلمی خلیل زاد به کابل رسیدند و با امیر خان متقی، وزیر خارجه رژیم طالبان، روی طیفی از مسایل پیچیده و ضمایم استخباراتی، برای ساعت ها گفتگو کردند. اگرچه، هنوز جزییات این گفتگو ها، مشخص نیست، اما به هرصورتش، نمی تواند جدا از اجندا های امنیتی و استخباراتی، تفسیر شود.

 این دیدار به دلیلی جالب توجه است که برای نخستین بار رسانه یی می شود.  در حالی که، در گذشته تعاملات استخباراتی امریکا با این گروه با میانجیگری پاکستان، قطر و امارات ، انجام می شد. علی ظاهر، در این دیدار روی مسایل مختلفی بحث شده که در این نوشتار به تحلیل ها روی جزییات احتمالی آن، خواهیم پرداخت.  چیزی قابل توجه، تمجید و تحسین آمریکا از طالبان در امر مبارزه با مواد مخدر است که جای تامل دارد. گروهی که خود بانی و بستر ساز کشت و قاچاق  مواد مخدر در منطقه و اقصی نقاط دنیا است، چگونه در امر مبارزه با مواد مخدر، موفق بوده و تحسین امریکا را در این خصوص بر انگیخته است؟ در ضمن، از آن جایی که طالبان از درک قاچاق مواد مخدر، به تامین بخشی از هزینه های حکومت داری شان، می پردازند، یک نوع تناقض میان این ادعا و تحسین امریکا و صورت اصلی واقعه، دیده می شود.

 به هر حال، طالبان که در پروژه بی ثبات سازی منطقه، جز اصلی این راهبرد حساب می شوند، تا حال موفقیت های در هدایت این بازی خطرناک امنیتی، داشته اند. حمله به یک کانسرت در روسیه،  حمله در ایران، مختل سازی برنامه های چین در پاکستان بواسطه تشدید حملات تروریستی و حمایت از گروه های تندرو افراطی در این کشور، ایجاد پناهگاه های امن برای این گروه ها، تقویت القاعده و ایجاد پایگاه برای آن در خاک افغانستان،  تقویت گروه داعش خراسان در افغانستان،  بستر سازی برای سایر گروه های تروریستی در افغانستان، بستر سازی آرام به ایجاد مزاحمت ها به چین، روسیه و ایران، مختل سازی برنامه های چین در آسیای مرکزی، قاچاق مواد مخدر و مسلح سازی تروریسم در سطح منطقه مبنی بر توزیع سلاح و تسلیحات بجامانده ی امریکایی برای آنها  را می توان موفقیت های طالبان در انجام این راهبرد بی ثبات سازی منطقه ای، تحلیل کرد. به این لحاظ، طالبان برای امریکا، نورچشمی های قابل ارزش اند و انجام چنین سفر های مرموز و ناگهانی، به هدف هدایت بهتر قواعد بازی از جانب امریکا، محسوب می شوند. در عین زمان، از اینکه ترامپ بار ها از ترک پایگاه نظامی بگرام، انتقاد کرده و باز تسخیر و کنترول دوبارۀ آن را، جز اولویت های رقابت با چین در منطقه، قلمداد کرده است، حفظ رژیم طالبان و استفاده از ظرفیت مخرب آن در جهت بی ثبات سازی منطقه، در اولویت اجندا های امنیتی، امریکا قرار دارد. بنا سفر هییت دیپلماتیک و استخباراتی امریکا به افغانستان وانجام مذاکرات جدی با این گروه، در واقع تلاشی است برای در کنترل گرفتن پایگاه بگرام، هشدار از نزدیکی با منطقه و رساندن پیام در مورد آیندۀ منطقه که نمی تواند برای طالبان، قابل اتکا باشد و این گروه باید پیش بین آینده ی این روابط باشد، از جمله موارد بحث شده در این گفتگو ها،  می باشند.

 از سوی دیگر،  از اینکه طالبان، سیاست تشدید سرکوب در داخل افغانستان را به مثابۀ سیاست دولتی، در پیش گرفته اند، بستر لازم را برای رشد  و گسترش مراکز تروریستی در دستور کار قرار داده اند، باید  پاداش های از جانب امریکا داشته باشند. در همین راستا است که  ادامه کمک های  مشروط امریکا به این گروه در جهت حفظ رژیم طالبان را می توان در چارچوب یک دیدگاۀ قابل بحث برای مختل سازی امنیت منطقه ای، از جانب امریکا دانست. زیرا با سیاست های کنونی که طالبان در پیش گرفته اند؛ مانند دشمنی با علم دانش و طالبانیزه ساختن افغانستان, هیچ روزنه امیدی برای رهایی منطقه از شر تروریسم نیست. حتی اگر نظم امنیت منطقه ای در قالب پیمان شانگهای، هم اراده ی برای مقابله با این چالش های امنیتی ناشی از افغانستان را داشته باشد، با درد سر های بسیار بزرگی، مواجه خواهد شد. این کار در واقع اصل قاعده بازی توسط امریکا را به نمایش می گذارد.  از این رو است که کار امریکا با سیاست های کنونی طالبانیزه ساختن افغانستان، به مراتب ساده تر و اثر بخش تر می شود.

 همچنان، گمان می رود که دیدار هییت امریکایی با طالبان، برای ارسال پیام هشدار آمیز درجهت دوری از چین و محدود ساختن تمام زمینه های است که برای برنامه های اقتصادی و امنیتی چین در افغانستان، می تواند به تقویت جایگاه این کشور، بیانجامد. بر علاوه، ارسال پیام هشدار آمیز در مورد موجودیت اختلافاتی که منطقه در میان طالبان ایجاد کرده و از آن سود می برد، می تواند از دیگر محتوای این دیدار میان امریکایی ها و طالبان باشد. زیرا، امریکا از سیاست و وضعیت فعلی طالبان، به شدت ناراض بوده و این کشور با طالبان متفرق و پراگنده که آلۀ دستان منطقه باشد، کاری ندارد و آن را به نفع خود نمی بیند. بنا تلاش امریکایی ها برای رفع هرچه عاجل اختلافات میان طالبان است تا منطقه از این شکاف برای تعقیب منافع ضد امریکایی خود، زمینۀ بیشتری نداشته باشد.

 در راستای همین تحلیل ها، هییت امریکایی، برای هشدار دهی و رایزنی در خصوص حل تنش های موجود طالبان با پاکستان که در صورت تداوم تمام برنامه های امنیتی آمریکا را در افغانستان مختل خواهد ساخت، وارد کابل شده است. زیرا وجود چالش ها در روابط میان بخشی از طالبان و پاکستان، باعث می شود تا ایران، روسیه و چین از این دسته  های اختلافی، برای تعقیب اجندا های امنیتی و ضد امریکایی خود، سود ببرند و آن را در جهت سبوتاژ راهبرد بی ثبات سازی منطقه توسط امریکا، استفاده برد.

 

به هرصورت، سفر هییت امریکایی به کابل تحت حاکمیت طالبان، رژیمی که اکثریت اعضای آن، در فهرست تحت تعقیب شورای امنیت، سازمان های اطلاعاتی  غرب، قرار دارند؛ نمی تواند خالی از انجام یک سلسله کار های باشد که تنها در محدوده بازی های اطلاعاتی و امنیتی امریکا، قابل تفسیر اند. برای امریکا، دیگر موجودیت و استقرار یک رژیم ارزش گرا، دموکراتیک، مشروع و پاسخگو برای جامعه جهانی، مطمح نظر نیست. بل امریکایی در قالب تفسیری راهبرد بی ثبات سازی منطقه ای و به اساس دکتورین بازموازنه، در استقرار، تحکیم و تداوم این رژیم سرکوب گر، کمک کرده و تمام منابع مالی، امنیتی، ژیوپولیتیک وحمایت های سیاسی را برای حفظ آن در قدرت، فراهم می کند. بنا انجام این سفر، جز تعقیب اجندا های استخباراتی، امنیتی و در قالب راهبرد رقابت منطقه با فرا منطقه، نمی تواند پیام دیگری داشته باشد. با اطمینان کامل که خلیل زاد با کارنامه های سیاه اش که دستاورد بیست ساله نظام جمهوری را یک شبه به دهن تروریسم بین المللی داد، پیامی خوشی برای ایجاد روزنه خوش برای مردم افغانستان، نخواهد داشت. هییت امریکایی در کابل است تا طالبان را متوجه اشتباهات شان ساخته و از نزدیکی بیش از حد با منطقه، هشدار دهد. امریکا می خواهد به منطقه پیام دهد که طالبان، صاحب دارند و بازی در جغرافیای افغانستان، با دشواری های مواجه خواهد بود.